-
در دین اجباری نیست!
دین یک امر قلبی و یک رابطه روحی و معنوی است و چیزی نیست که بتوان با اجبار به خورد دیگران داد خداوند متعال با وضوح این را بیان میکند که در پزیرش دین اجبرای نیست . این که مشخص است و ما بارها شنیده ایم اما چرا باز مطرح میکنیم ؟ به این خاطر که عده ای برای فرار از زیر بار مسؤلیت به این آیه تشبث میجویند و شعار آزادی در دین را سر میدهند به همین علت به بررسی دوباره این موضوع پرداختیم و امید است با کنار گذاشتن تعصب ها و لجاجت ها نتیجه مطلوبی حاصل شود .
آیة الکرسى در واقع مجموعه اى از توحید و صفات جمال و جلال خداست که اساس دین را تشکیل مى دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازى به اجبار و اکراه نیست ، در این آیه مى فرماید: در قبول دین هیچ اکراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است ؛
« لاَ إِکرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (1)
رشد از نظر لغت عبارت است از راهیابى و رسیدن به واقع ، در برابر غى که به معنى انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است .
از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده اش بر ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهى جز منطق و استدلال نمى تواند داشته باشد و جمله لا اکراه فى الدین در واقع اشاره اى به همین است .
به علاوه از شأن نزول آیه استفاده مى شود، بعضى از ناآگاهان از پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى خواستند که او همچون حکام جبار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (هر چند در ظاهر) کند، آیه فوق صریحا به آنها پاسخ داد که دین و آیین چیزى نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد، به خصوص اینکه در پرتو دلائل روشن و معجزات آشکار، راه حق از باطل آشکار شده و نیازى به این امور نیست .
این آیه پاسخ دندان شکنى است به آنها که تصور مى کنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است .
جایى که اسلام اجازه نمى دهد پدرى فرزند خویش را براى تغییر عقیده تحت فشار قرار دهد، تکلیف دیگران روشن است ، اگر چنین امرى مجاز بود، لازم بود این اجازه ، قبل از هر کس به پدر درباره فرزندش داده شود، در حالى که چنین حقى به او داده نشده است .
در ادامه آیه به عنوان نتیجه گیرى از جمله گذشته مى افزاید: پس
کسى که به طاغوت (بت و شیطان و انسان هاى طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى دست زده است که گسستن براى آن وجود ندارد ؛
« فَمَنْ یَکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
طاغوت صیغه مبالغه از ماده طغیان به معنى تعدى و تجاوز از حد و مرز است ، و به هر چیزى که سبب تجاوز از حد گردد گفته مى شود، از این رو شیاطین ،بتها، حکام جبار و مستکبر و هر معبودى غیر از پروردگار و هر مسیرى که به غیر حق منتهى مى شود، همه طاغوت است.
در این جمله قرآن مى گوید: هر کس به طاغوت کافر شود و از آن روى گرداند و به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمى دست زده است که هرگز گسسته نمى شود.
آیه در حقیقت دلیلى است براى جمله هاى سابق که در دین و مذهب نیازى به اکراه نیست . زیرا دین دعوت به سوى خدا که منبع هر خیر و برکت و هر سعادتى است مى کند، در حالى که دیگران دعوت به سوى ویرانگرى و انحراف و فساد مى نمایند، و به هر حال دست زدن به دامن ایمان به خدا همانند دست زدن به یک دستگیره محکم نجات است که هرگز امکان گسستن ندارد.
و در پایان مى فرماید:
و خداوند شنوا و دانا است
(و الله سمیع علیم ).
اشاره به اینکه مساله کفر و ایمان چیزى نیست که با تظاهر انجام گیرد، زیرا خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا مى گویند یا در جلسات خصوصى و نهانى ، همه را مى شنود، و همچنین از مکنون دلها و ضمایر آگاه است ، بنابراین کفر یا ایمان هر کس براى او روشن مى باشد.
این جمله در حقیقت تشویقى است براى مومنان واقعى ، و تهدیدى است براى منافقان که از پوشش ظاهرى اسلام سوء استفاده مى کنند.
یک سؤال :
اگر واقعا در دین اجباری نیست چرا در اسلام این همه جنگ رخ داد ؟
پاسخ : اصولا اسلام و هر مذهب حق از دو جهت نمى تواند جنبه تحمیلى داشته باشد:
الف - بعد از آن همه دلائل روشن و استدلال منطقى و معجزات آشکار، نیازى به این موضوع نیست ، آنها متوسل به زور و تحمیل مى شوند که فاقد منطق باشند، نه اسلام با آن منطق روشن و استدلالهاى نیرومند.
ب - اصولا دین که از یک سلسله اعتقادات قلبى ریشه و مایه مى گیرد ممکن نیست تحمیلى باشد زور و شمشیر و قدرت نظامى در اعمال و حرکات جسمانى ما مى تواند اثر بگذارد نه در افکار و اعتقادات ما.
از آنچه گفته شد پاسخ تبلیغات مسموم دشمنان اسلام از جمله کلیسا روشن مى شود زیرا جمله اى صریحتر از "لا اکراه فى الدین" که در متن قرآن آمده است در این زمینه نمى توان پیدا کرد.
البته آنها براى تحریف به مجاهدات و جنگ هاى اسلامى متشبث مى شوند در حالى که از بررسى جنگ هاى اسلامى به خوبى آشکار مى شود که قسمتى از این جنگ ها جنبه دفاعى داشته ، و قسمت دیگرى که جنبه جهاد ابتدائى داشته است براى کشورگشائى و اجبار افراد به آیین اسلام نبوده بلکه براى واژگون کردن نظامات غلط و ظالمانه و اجازه یافتن مردم براى مطالعه آزاد درباره مذهب و شیوه هاى زندگى اجتماعى بوده است .
شاهد گویاى این سخن این است که در تاریخ اسلام کرارا دیده مى شود که مسلمانان هنگامى که شهرها را فتح مى کردند، پیروان مذاهب دیگر را همانند مسلمان ها آزادى مى دادند.
و اگر مالیات مختصرى به نام جزیه از آنان دریافت مى شد به خاطر تامین امنیت و هزینه نیروهاى حافظ امنیت بود زیرا که جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتى مراسم عبادى خویش را آزادانه انجام مى دادند.
تمام کسانى که با تاریخ اسلام سرو کار دارند این حقیقت را مى دانند و حتى مسیحیانى که درباره اسلام کتاب نوشته اند به این موضوع اعتراف کرده اند. مثلا در کتاب تمدن اسلام و عرب مى خوانیم : رفتار مسلمانان با جمعیت هاى دیگر به قدرى ملایم بود که روساى مذهبى آنان اجازه داشتند براى خود مجالس مذهبى تشکیل دهند.
اصولا اسلام در سه مورد به قدرت نظامى توسل مى جسته است :
1 - در مورد محو آثار شرک و بت پرستى ، زیرا از نظر اسلام بت پرستى دین و آیین نیست بلکه انحراف ، بیمارى و خرافه است و هرگز نباید اجازه داد جمعى در یک مسیر صددرصد غلط و خرافى پیش روند و به سقوط کشانده شوند، لذا اسلام بت پرستان را از راه تبلیغ به سوى توحید دعوت کرد و آنجا که مقاومت کردند متوسل به زور شد بتخانه ها را در هم کوبید و از هرگونه تظاهرى به نام بت و بت پرستى جلوگیرى کرد تا این بیمارى روحى و فکرى به کلى ریشه کن گردد، و آیات قتال با مشرکین مانند آیه 193 سوره بقره : به کارزار با مشرکین ادامه دهید تا آنکه شرک از روى زمین برافتد. نظر به همین موضوع دارد .
2 - در برابر کسانى که نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مى کشند دستور جهاد دفاعى و توسل به قدرت نظامى داده شده است و شاید بیشتر جنگ هاى اسلامى در زمان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از همین قبیل باشد به عنوان نمونه جنگ احد - احزاب - حنین - موته - و تبوک را مى توان نام برد.
3 - براى کسب آزادى در تبلیغ زیرا هر آیینى حق دارد به طور آزاد به صورت منطقى خود را معرفى کند و اگر کسانى مانع از این کار شوند مى تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد.
ذکر یک مثال :
شاید بتوان این مفاهیم را در قالب یک مثال بیان کرد تا منظور ما از این بحث کاملا روشن شود
شما مردم بیخبر از دین را یک گروه در نظر بگیریید که از بیماری خطرناک و کشنده ای رنج می برند و گروهی پزشک پیدا میشوند که وسیله درمان این ها را در اختیار دارند و میخواهند به اینها کمک کنند در مقابل این خیر خواهی گروهی از این بیماران قد علم می کنند که ما نمیخواهیم نجات پیدا کنیم و شما هم حق ندارید بقیه را نجات دهید اینجاست که به اینان باید گفت "لا اکراه فی دین" خوب اجباری ندارید اما حق نجات را هم نباید از دیگران بگیرید و اگر این گروه هم چنان مخالفت کردند اینجاست که برای نجات سایرین باید متوسل به مبارزه شد و با از بین بردن عده ای افراد زیادتری را نجات داد که در بیمار ی جهل و بیخبری نابود نشوند.
منبع : تفسیر نمونه جلد 2
1- سوره بقره آیه 256.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن