بحران بی شوهری.......!!!
درد بی شوهری:
ای خدا از درد بنیان افکن بی شوهری
چیست بدتر چیست زیر گنبد نیلوفری
سالها مانند ترشی کنج خانه مانده ایم
سیر از دنیا وبی بهره ز خط مادری
ای وکیلان ای وزیران ای رئیسان همتی
تا بر انگشت همه روزی رود انگشتری
این جوان ها از پی جنس فرنگی می روند
گرچه ان اجناس ندارند هیچ بر ما برتری
ما نکوتر قدر شوهر می شناسیم ای پسر
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
بعد از این باید جوانان طبق یک قانون سخت
دختران را برگزینند برای همسری
ای رئیس دولت اخر فکر خوبان نیز باش
رحم کن مردیم ما از غصه ی بی شوهری



ازدواج
ارزوی هر جوان است ازدواج
رونق هر خانمان است ازدواج
زندگی بی یاور و همسر تهی است
شادی افزای روان است ازدواج
یالقوز ماندن بسی دارد زیان
راه دوری زین زیان است ازدواج
مسکن شیک و مناسب شغل خوب
شرط اصلی بعد از ان است ازدواج
با مهندس یا دکتر این زمان
ارزوی دختران است ازدواج
لیک گر شد کارمندی خواستگار
مایه رنج و فغان است ازدواج
ای جوان سوزد دلم از بهر تو
تا تو را ورد زبان است ازدواج



همسرم چون می ستاند پول و باج
می کند ما را ز حیرت هاج و واج
وقت دعوا خشمگین و سهمگین
در دهان من فرود ارد ملاج
جدّ و اباد مرا هر صبح و شام
دسته جمعی می نشاند روی ساج
تخته می گازد به راه زندگی
کرده داغون دنده و دیسک و کلاج
راست گفت ان شاعر شیرین سخن
شعر او خوش گشته در عالم رواج
ان که شیران را کند روبه مزاج
ازدواج است ازدواج است ازدواج




جوانی بود زیبا روی و دانا
به کار خویش کوشا و توانا
نمودی کار با صدق و صداقت
نکردی در امانت ها خیانت
مجرد می نمودی زندگانی
به دل بودش بسی درد نهانی
قضا را دختری مه روی و زیبا
پسندید ان جوان سرو بالا
ولی چون از حقوقش با خبر شد
بزودی عشق او هم بی اثر شد
چو عشقش پولکی می بود دختر
بیرون نمود زود ان عشق از سر
کلید رمز عشق اینک به دوران
بود ماشین و پول و خانه می دان
کمال و معرفت بی پول هیچ است
ره بی پول و ثروت پیچ پیچ است