باز هم خواب ریاضی دیده ام خواب خط های موازی دیده ام
خواب دیدم می جویم ایگرگ زگند خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
دامن دامن هر اتحادی میدرم از سرهر جایگشتی می پرم
دست وپای بازه ها را بسته ام از کمند منحنی ها رسته ام
از روی هر پاره خطی می پرم شیب هر خط را به تندی می دوم

گاه در زندان قدرمطلقم گاه اسیر زلف مشتقم
با توان ها نقطه بازی میکنم گاه خط ها را موازی میکنم
لشکری تمرین دارم، بیشمار تیغی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توان ها مرده اند! پاره خطها، نقطه ها پژمرده اند!

در ریاضی بحث انتگرال نیست! صحبت از تبدیل و رادیکال نیست!
کاروان جزرها کوچیده است! استخوان کسرها پوسیده است!
از حد و بحث نپر آثار نیست! ردپایی از خط و بردار نیست!
هیچ کس را زین مصیبت غم نبود!!!!! صفر صفرم هم دگر مبهم نبود!
آری آری خواب افسون میکند عقده ها از سینه بیرون میکند
شعر از آقای اکرامی - کنفرانس ریاضی مشهد 79