هر متر مربع یک راز
رازهای حل نشده

کشتی صخره سیاه
این همان مکانی است که جک و دوستان توانستند دینامیت‌هایی را برای ترکاندن دریچه پیدا کنند (همان جایی که دزموند در آن مشغول کار بود) اما نکته مهم دیگری که درباره این کشتی وجود دارد این است که ساویر بالاخره قاتل پدر و مادرش را در همین مکان پیدا کرد.
گذشته از این هنوز به طور کامل مشخص نیست این کشتی چگونه وارد این جزیره شده و یا جیکوب چطور آن‌ها را به جزیره آورده؟


مجسمه تاورت
این مجسمه را اولین بار سعید جراح کشف کرد. البته زمانی که فقط یک پای این مجسمه سالم بود و بقیه قسمت‌های آن به طور کامل از بین رفته بود. اما وقتی زمان سریال به عقب بر می‌گردد می‌توانیم وضعیت کامل آن را به وضوح ببینیم.
اسم مجسمه تاورت است که الهه باروری و حاصلخیزی مصر محسوب می‌شود و به عقیده ریچارد، جیکوب در زیر آن مخفی شده. این مجسمه آن قدر بزرگ است که از هر کجای جزیره می‌شود آن را دید.


هیولا
در همان دو قسمت اول با سر و صدایی که به راه می‌اندازد کل سریال، شخصیت‌هایش و بیننده‌ها را با ترس و ولع خاصی پای سریال می‌نشاند تا سر در بیاورند این موجود خفن چیست و از جان بیننده‌ها و بچه‌های سریال چه می‌خواهد. تا چندین قسمت اول که قیافه اش را نشان نداده بودند، بیننده‌ها فکر می‌کردند، هیولایی است تو مایه‌های گودزیلا اما با ظاهر شدنش در قسمت‌های بعدی دست بیننده‌ها آمد که این هیولا نه گودزیلاست و نه شکل و شمایل درست و حسابی‌ای دارد. او یک دود سیاه رنگ است که کار‌های مختلفی ازش سر می‌زند. کارایی اش هم بیشتر مواقعی است که سریال خیلی ریتم کندی پیدا می‌کند.


خرس‌های قطبی
در همان چند قسمت اول آن‌ها را به آن دنیا فرستادند اما این سوالی بود که برای همه پیش آمده بود؛ خرس‌های قطبی وسط جزیره ای که آب و هوای استوایی دارد چه کار می‌کنند! البته در یکی از ایستگاه‌های دارما نوشته ای وجود داشت که می‌گفت این‌ها را این جا آوردند تا ببینند در جزیره اسرار آمیزشان تغییر ژنتیکی‌ای پیدا می‌کنند یا نه! در بعضی سکانس‌های سریال این خرس‌ها به اشکال مختلف در جلوی چشم ما رژه می‌رفتند، یکی از آن‌ها کتاب کمیکی بود که‌ هارلی می‌خواند و در آن تصویری از چند خرس قطبی خشمگین وجود داشت.


قدرت شفا بخشی
یکی از مرموزترین ویژگی‌های جزیره قدرت شفابخشی آن است؛ از رو به راه کردن سرطان رز بگیرید تا برسید به انواع زخم‌هایی که ساکنان جزیره بر می‌دارند اما در مدت کمی خوب می‌شوند، همه از الطافی است که جزیره در حق این افراد می‌کند. البته گاهی جزیره پا را فراتر از این هم می‌گذارد و مرده را زنده می‌کند. پدر جک مثال خوبی در این مورد است.


ستون دود
از آن معما‌هایی است که تا الان درست و حسابی حل نشده. این دود زمانی رویت شد که روسو به گروه بازماندگان پیوسته بود و با دیدن آن به آن‌ها اخطار داد که دیگران آماده هستند تا بچه کلیر را بدزدند. اما به جای این که دیگران این کار را انجام بدهند خود روسو زودتر دست به کار شد.


حروف تصویری
شکلک‌های عجیب و غریب مصری ای در بعضی نقاط جزیره دیده می‌شود اما دو جا این نماد‌ها شکل جدی‌تری به خودش می‌گرفت، زمان سنجی که در ایستگاه قو وجود داشت (همانی که هر چند وقت یک بار باید دوباره به کار می‌افتاد) و دیوارهایی که زیر مجسمه بزرگ جزیره قرار داشتند و پر شده بودند از این شکلک‌ها.


چرخ دنده یخ زده
بدبختی‌های اهالی جزیره با چرخیدن این چرخ دنده به وسیله بن چند صد برابر شده. زیر رو شدن کل جزیره یکی از دستاورد‌های چرخیدن آن محسوب می‌شود. البته ماجرا بدتر از این حرف‌هاست؛ موقعیت جغرافیایی جزیره هم عوض شده و کمتر کسی می‌تواند دوباره آن را پیدا کند.


نامه ساویر
وضعیت نامه ساویر تا زمانی که حل نشده بود نظر خیلی از شخصیت‌های سریال را به خودش جلب کرده بود. اما با نشان دادن گذشته او و این که در هشت سالگی اش چه بلایی سر پدر و مادر او آمده مشخص شد که خود ساویر زحمت نوشتن این نامه را کشیده و نه شخص دیگری.


کلبه جیکوب
به غیر از دو سه بار، کمتر در انظار عمومی ظاهر شده؛ این که واقعا هم مال جیکوب است خودش هنوز مشخص نیست اما بن و دار و دسته اش به ضرس قاطع می‌گویند که مال جیکوب است و هر دفعه آن جا می‌روند تا از او کمک فکری بگیرند. با این حال جان لاک بدجوری پا پیچ این کلبه و صاحبش شده، کلبه ای که هر از گاهی هم غیبش می‌زند و گم و گور می‌شود.


رازهای نیمه حل شده
ناپدید شدن کلیر
بعد از این که پسرش را به دنیا آورد همه فکر می‌کردند که هیچ چیزی نمی‌تواند این دو تا را از هم جدا کند. اما بعد از مدتی او به شکل عجیبی غیبش زد و دیگر پیدایش نشد. پسر او -‌ آرون- به دست کیت افتاد و از خوش شانسی‌اش با خود او جزیره را ترک کرد. اما خودش آخرین بار در کلبه جیکوب و در کنار پدرش دیده شد.


ناباروری
جزیره بر خلاف این که همیشه باعث تسکین زخم‌ها و درد‌ها می‌شود و حتی کاری می‌کند که قدرت مرد‌ها در باروری دو برابر زمان عادی می‌شود، اما سر ناسازگاری با خانم‌های جزیره دارد و نمی‌گذارد آن‌ها بچه ای را در این جزیره به دنیا بیاورند. البته کسانی مثل کلیر که قبلا پا به ماه شده بودند مشکلی در این زمینه ندارند ولی افراد داخل جزیره هیچ کدامشان ندیده اند که بچه ای در خود جزیره به دنیا بیاید.


چاه ایستگاه ارکید

این همان چاهی است که بن توانست خودش را به چرخ دنده یخ زده برساند و یک تکان حسابی به جزیره بدهد. لاک هم همان مسیر را در پیش گرفت اما وقتی جک و کیت داشتند به او کمک می‌کردند چاه مسدود شد و جان به تنهایی سراغ بن رفت.


نجوا‌ها
هر از گاهی این نجواهای گنگ و غیر قابل فهم در بعضی قسمت‌ها به گوش می‌رسد. هنوز که هنوز است منبع اصلی آن کشف نشده اما همیشه وقتی این صدا‌ها شنیده می‌شوند که شخصیت‌های اصلی سریال در لحظات بحرانی به سر می‌برند یا خطر دیگری آن‌ها را تهدید می‌کند.


آدم و حوا
این اسمی است که جان لاک روی دو جنازه پوسیده گذاشت. این دو جنازه یا بهتر بگوییم اسکلت نخ نما شده را جک و کیت کشف کردند. طبق گفته‌های جک این اجساد متعلق به 40 تا 50 سال پیش است (او از لباس‌های پوسیده آن‌ها این حدس را زد) بعدا از این ماجرا دیگر کسی سراغ این دو اسکلت نرفت، اما جک از آن‌ها دو سنگ به رنگ‌های سفید و سیاه به امانت گرفت.


هنری گیل
بن برای این که بتواند به کمپ بازمانده‌های پرواز 815 نفوذ کند با ساختن داستانی خیالی، خود را به جای شخصی به نام هنری گیل معرفی کرد. اما سعید با پیدا کردن جنازه هنری واقعی دست او را رو کرد. در اصل هنری با بالن خود در جزیره سقوط کرده بود و هیچ کس هم خبر ندارد از کجا و بهر چه آمده بود.


رازهای حل شده
دریچه
یکی از کشفیات جناب جان لاک که با پیدا کردن آن خیلی‌ها را در دردسر انداخت. درست است که پیدا کردن این دریچه زیر زمینی اتفاقی بود؛ اما از همین جا یکی از شخصیت‌های تاثیر گذار مجموعه – یعنی دزموند- بیرون آمد. این دریچه یکی از جا‌های امنی بود که هر کسی می‌توانست در آن استراحت کند اما با منفجر شدنش نه تنها دیگر جای امنی نبود بلکه یک تکان حسابی هم به جزیره و ساکنانش داد.


کابل
این یکی هم مثل دریچه با ظاهر شدن اتفاقی اش در جلوی پای سعید بیننده‌ها را با یکی دیگر از ساکنان مرموز جزیره آشنا کرد. دانیلیه روسو، زن میان سال فرانسوی ای که هنگام پا گذاشتن در این جزیره دختر جوانی بیش نبود. بگذریم از این که پیدا کردن این کابل نزدیک بود به قیمت کشته شدن چند نفر از بازماندگان بینجامد. البته همه ماجرای کابل به روسو ختم نشد، سر دیگر این کابل طول و دراز به یکی از ایستگاه‌های زیر آبی دارما می‌رسید.


ایستگاه آينه
همان کابلی است که یک سرش سعید،‌ هارلی و چارلی را به روسو رساند. سر دیگرش آن‌ها را به ایستگاه آینه رساند که در زیر آب قرار داشت. این جا همان مکانی است که بیننده‌ها باید با جسم چارلی خداحافظی می‌کردند و از آن لحظه به بعد با روحش در ارتباط بودند.


پیام اضطراری
یک روز بعد از سقوط هواپیما، بازمانده‌ها با کمک سعید فرستنده و گیرنده ای را درست کردند و به ارتفاعات جزیره رفتند. آن‌ها به طور اتفاقی پیامی را دریافت کردند که به زبان فرانسوی بود. آن‌ها خودشان را کشتند اما تمام و کمال متوجه منظور پیام نشدند. در نهایت کاشف به عمل آمد که ابن پیام را روسو و دارو دسته اش موقعی که در جزیره گیر افتاده بودند ارسال کرده بودند. دیگران هم آن را دریافت کردند و به عنوان پارازیت پخشش کردند.