سلام
تا حالا زیاد بحث بر سر برتری هوش در زنو مرد بوده،که البته عده ای بر این باور غلط هستند که مردها با هوش ترند! ،با خوندن مقاله زیرمیفهمید که بالاخره کیباهوش ترهو یا اصلا به جنسیت خاصی مربوط میشه؟!!!!!!
اگر يكي ازنيمكرههاي مغز زني آسيب ببيند، نيمكره ديگر كه قادر به كپي كردن تمامي قابليتهاينيمكره تخريب شده است، ميتواند مسووليت تمامي كارها و عملكردهاي زندگي او را بهعهده بگيرد؛ اما نظير اين حالت در خصوص مردان صادق نيست.
مهمترين عاملي كه باعثتفاوت در افراد ميشود، هوش است در واقع هوش در مغز انسان جايگاه مشخصي دارد و حاصلواكنش عمومي سلولها و مراكز مغز است. به طور كلي در نيمكره چپ مغز فرآيندهايتفكرات منطقي را ميتوان يافت و جايگاه عشق واحساس عاطفي در سمت راست مغز است. يكفرد ميتواند هم كودن و هم زيرك باشد؛ تنها به اين دليل كه يك سمت مغز وي از سمتديگر رشد بيشتري كرده است.
كما اينكه افرادي واقعا برجستهاند كه ميتوانندفرآيندهاي اثربخش نيمكره راست را با فرآيندهاي اثربخش نيمكره چپ در همآميزند.
حال سوالي كه سالهاست ذهن بسياري از دانشمندان و حتي خود ما واحتمالا نسلهاي گذشته ما را به خود اختصاص داده، اين است كه آيا مردان از زنانباهوشترند؟ علت تفاوت در عملكرد مغزي زنان و مردان در چيست؟
چرا در بسياري موارد، مردان حتي در زمينههاي خاص از زنان بهتر و كارآمدتر عمل ميكنند؟
پيشاپيشبر اين نكته تاكيد ميكنيم كه گرچه نتايج مطالعات و تحقيقات انجام شده تاكنون بهتفاوتهاي مغزي ميان زنان و مردان اشاره ميكنند، وليكن به هيچ وجه مويد اين مسالهنيستند كه مردان باهوشتر از زنان هستند…
مطالعات علمي در مورد تفاوتتواناييهاي ذهني ميان مردان و زنان حداقل به اواسط قرن نوزدهم برميگردد؛ زماني كهمساله حق راي زنان در بعضي كشورها مطرح شد. براي مثال در انگلستان دوره ملكهويكتوريا، فلسفهپردازي به نام جان استوارت ميل بيان كرد كه هيچ اختلافي بين مردانو زنان نيست. در حالي كه چارلز داروين در كتاب «نسل بشر» معتقد است زنان بهواسطهطبيعتشان نسبت به تواناييهاي ذهني ضعيفتر هستند.
البته بسياري از نظرياتاوليه بر اساس روايات بودند. به هر حال بسياري از دانشمندان چون ، پل بروكا سعيكردند از اشكال مختلف اندامسنجي بخصوص مقايسه اندازه جرم مغز، نتايج تجربي به دستآورند. با پيشرفت روانشناسي در اواخر قرن نوزدهم و ظهور آزمونهاي هوش در اوايلقرن بيستم، تلاشهاي بيشتري توسط دانشمندان مختلف براي اندازهگيري و آزمونتفاوتهاي ذهني ميان مردان و زنان انجام گرفت. حتي يكي از انديشمندان برجسته زنمعتقد است زنان به علت آنكه محدود به وظايفي چون بچهداري و خانهداري هستند،امكان درك تمام تواناييهاي خود را ندارند.
تفاوت در عملكردمغزي
دانشمندان ميگويند حتي در حالت استراحت و بدون عامل محرك، بخش مهمي ازمغز زنان و مردان به طور متفاوت از هم رفتار ميكنند. تلقي دانشمندان آن است كه مغززنان و مردان در مراحل آغاز شكلگيري جنين در رحم شبيه يكديگر است، اما بتدريج تازمان بزرگسالي و بلوغ تفاوتهاي آنها آشكار ميشود. در اين زمينه احتمالا تفاوت درشمار و تعداد سلولهاي عصبي نقش بازي ميكنند. دانستن اين تفاوتها ميتواند درنحوه برخورد ما با طرف مقابلمان موثر باشد و از بعضي واكنشهاي شرطي شده در برابرزنان يا مردان جلوگيري كند.
تفاوتهاي ساختماني مغز مرد وزن
پژوهشگران عصبشناسي، مغز زنان و مردان را در دستگاه ام.آر.آي گذارده وواكنشهاي مغز آنها را مورد تحقيق قرار دادهاند. در مغز زنان اتصالها وارتباطهاي بيشتري بين دو نيمكره چپ و راست وجود دارد كه به آنها اين توانايي راميدهد تا از مهارت گفتاري بهتري نسبت به مردان برخوردار باشند. از طرف ديگر درمردان ارتباط كمتري بين دو نيمكره مغزشان وجود داشته و به آنها اين قابليت راميدهد تا مهارت بيشتري در استدلالهاي انتزاعي و هوش ديداري فضايي داشتهباشند.
در خصوص وظايفي كه توانايي جسمي ميطلبند، مثل نقشهخواني و تمركز،مغز مردان بهتر عمل ميكند. مغز مردها تخصصيتر است. اين صرفا به اين معناست كهتقسيم كار در آن صورت گرفته است.
به عبارت ديگر، نيمكره راست مغز مردها باعملكردهاي بينايي و فضايي سروكار دارد؛ فعاليتهايي نظير كسب مهارتهاي فيزيكي،تطابقهاي چشمي و ماهيچهاي. در حالي كه نيمكره چپ به مهارتهاي گفتاري و شناختياختصاص يافته است؛ مهارتهايي نظير بيان احساسات و درك مسائل، انتزاعي است. ازطرفي، مغز زنها «عموميتر» است. به اين معنا كه هر دو نيمكره راست و چپ مغز زنهابا هم روي مشكلات كار كرده و هر دو عملكردهاي مشابه دارند و تقسيم كار بين آنهاصورت نگرفته است.درست به همين دليل است كه بعضي از مردم احساس ميكنند مردها درمقايسه با زنها از سرعت تصميمگيري و قابليت درك بيشتر برخوردار هستند. از جنبهديگر اگر يكي از نيمكرههاي مغز زني آسيب ببيند، نيمكره ديگر كه قادر به كپي كردنتمامي قابليتهاي نيمكره تخريب شده است، ميتواند مسووليت تمامي كارها و عملكردهايزندگي او را به عهده بگيرد؛ اما نظير اين حالت در خصوص مردان صادق نيست. چنانچهنيمكره چپ مغز مردي به واسطه سكته مغزي آسيب ببيند، اين امكان وجود دارد كه تواناييتكلم را از دست بدهد. چرا كه نيمكره راست مغز آنان، تنها ميتواند عملكردهاي بيناييو فضايي را سازماندهي كند. قابل ذكر است ميزان سلولهاي مغز مردان ۴ درصد بيشتر اززنهاست و مغز آنان ۱۰۰ گرم سنگينتر است.
مقايسه اندازه مغزدوجنس
در سال ۱۸۶۱ محققي مغز ۴۳۲ انسان را آزمايش كرد و دريافت كه مغزمردها وزن متوسطي معادل ۱۳۲۵ گرم دارد، در حاليكه وزن متوسط مغز زنها برابر ۱۱۴۴گرم است. يك مطالعه مربوط به سال ۱۹۹۲ روي ۶۳۲۵ پرسنل نظامي بيانگر آن است كه مغزمردها حجم متوسطي برابر ۱۴۴۲ سانتيمتر مكعب داشته، در حاليكه حجم متوسط مغز زنها۱۳۳۲سانتيمتر مكعب است. البته اين اختلاف اگر با ابعاد اندازهگيري شده بدن چونارتفاع و سطح بدن اصلاح شود؛ كاهش مي يابد ولي همچنان باقي است.
در سال ۲۰۰۵نيز گزارشي نشان ميدهد كه زنان در مقايسه با مردان داراي ماده سفيد بيشتر و مادهخاكستري كمتري در نواحي مربوط به هوش در مغز هستند. نقشهبرداري از مغز نشان دادهكه ماده خاكستري مربوط به هوش عمومي در مردان بيش از ۶ برابر زنان است و در عوض مغززنان داراي ماده سفيدي است كه ميزانش، نزديك به ۱۰ برابر مردان هستند. ماده خاكستريبراي پردازش اطلاعات بهكار ميرود، در حاليكه ماده سفيد شامل ارتباطات بين مراكزپردازش ميشود. اين گزارش تاكيد ميكند سطح نواحي مرتبط با IQ نيز بين دو جنسمتفاوت است. بهطور خلاصه مردان و زنان بهطور واضح داراي نتايج IQ مشابهي با نواحيمغز متفاوت هستند.
هر چند زنان ممكن است داراي مغز كوچكتري نسبت به مردانباشند، ولي دانسيته عصبي بيشتري در ناحيه قدامي مغز آنها نشان داده شده است كه ايندربرگيرنده اعمالي چون برنامهريزي، قضاوت و زبان ميشود، در حاليكه مردان دارايحجم ماده خاكستري بيشتري در قسمت قدامي مغز هستند.
بالاترين ضريب هوشي،متعلق به يك زن
زماني كه در سال ۱۹۴۰ آزمون استنفورد بينت منتشر شد،آزمونهاي اوليه، متوسط IQ بالاتري را براي زنان نشان ميدادند، بنابراين آزمونهابهگونهاي تنظيم شدند كه نتايج مشابهي براي متوسط زنان و مردان نمايشدهند.
با اين حال مطالعات انجام شده طي قرن بيستم نشان داد تفاوتي در هوشكلي بين دو جنس وجود ندارد. كما اينكه مطالعات نشان داد مردان به طور متوسط ۴/۸امتياز در IQ بالاتر و زنان به طور متوسط ۵/۷ امتياز در حافظه بالاترهستند.
جالب است اين را بدانيد كه بالاترين ضريب هوشي كه تا به حال در ميانانسانها ثابت شده، مربوط به يك زن نويسنده است.
دو نيمكره مغز انسان توسطيك تونل، به يكديگر متصل ميشوند. حجم ترافيك ميان اين دو نيمكره در مورد مردان بهمراتب از زنان كمتر بوده و اساسا ارتباط ميان اين دو بخش مغز در ميان زنان به هميندليل تنگاتنگتر از مردان است. به اين ترتيب زنان اطلاعات محيطي را به مراتبآسانتر از مردان، گردآوري و تحليل و پردازش ميكنند. بدين علت زنان بهتر از مردانميتوانند به چند كار در آن واحد بپردازند. درست برعكس ، مردان متمايلند كارها رابه طور رديف شده، پشت سرهم، آن هم دقيقا يكي پس از ديگري، انجام دهند. پيچيدگيپردازش موازي دادهها و اطلاعات در مغز زنان، آنها را به مراتب پيچيدهتر ميكند. اين در حالي است كه رفتار مردان ماشينيتر به نظر ميرسد.
براي مردان تغييرسريع ، مشكل است
آيا تا به حال انديشيدهايد كه چرا مردها در پايان روز بهوقت بيشتري احتياج دارند تا پس از كار به خود استراحت دهند؟ چنانچه مغز آنها به مدت۸ساعت روي فعاليتهاي مغز راست تمركز كرده باشد، اكثرشان براحتي قادر نخواهند بودبه وضعيتي احساسي و ابرازگر برسند. اين تفاوتها، علت اين كه چرا مردها بسختيميتوانند از تعقل و عقلانيت به يك باره به سمت احساسات و عواطف تغيير موضع بدهندرا توضيح ميدهد.
مغز يك مرد در مقايسه با مغز يك زن، مدت زمان بيشترياحتياج دارد تا تغيير وضعيت بدهد. بنابراين هنگامي كه خانمها با همسرشان مشغولگفتگو درباره مسائل مادي و اقتصادي هستند يا درگير مكالمهاي روشنفكرانه هستند وناگهان بخواهند از احساساتشان صحبت كنند، احتمالا ميبينند كه همسرشان حوصله اينكار را ندارد؛ زيرا به همان سرعت آنها نميتوانند از وضعيتي به وضعيت ديگر تغييرجهت بدهند.
مردان در رياضيات قويترند
تحقيقات انجام شده تفاوتهاييرا در توزيع مهارتهاي شناختي بين مرد و زن نشان ميدهد. اين تحقيقات بر پايهآزمايشهايي قابل شناخت است كه به اشكال مختلف و شامل آزمونهاي كتبي مانندSAT هستند . اين تحقيقات علاوه بر تفاوت در مهارتهاي خاص بر تفاوت در تواناييهايشناخت عمومي كه اغلب تحت عنوان ميزان g شناخته ميشود نيز تكيه دارد. آزمونهاي IQ كه مخصوصا براي اندازهگيري توانايي شناختي طراحي شده است، معمولا تواناييهايمتعددي را مورد بررسي قرار داده و نمرههاي IQ به عنوان اندازه g به كارميرود.
همچنين آزمون SAT يك آزمون داوطلبانه و استانداردشده تلقي ميشود كهبين داوطلبان ورود به بسياري از دانشگاههاي امريكا برگزار ميشود. اين آزمونهازير نظر خدمات آزمايش تحصيلي انجام ميشود و جنس آزمايششدگان را نيز حفظ كرده ونتايج SAT براساس جنس منتشر ميشود. در سال ۲۰۰۱، مردان در بخش شفاهي امتياز ۵۰۹ از۸۰۰را آورده؛ در حالي كه زنان امتياز ۵۰۲ از ۸۰۰ را در اين آزمون بدستآوردهاند.
به هر حال اختلاف در بخش رياضي كاملا مشخصتر و ثابتتر است. مردان ۵۳۳ امتياز و زنان ۴۹۸ امتياز كسب كردهاند. اين اختلاف سال به سال بيشترنمود پيدا ميكند. در واقع بررسي ملي پيشرفت تحصيلي، كه آزمون استاندارد ديگري درامريكاست، مردان را در رياضيات كمي بالاتر از زنان ميداند.
مطالعات محققاننشان ميدهد، مردان ۱۷ تا ۱۸ ساله به طور متوسط ۶۳/۳امتياز IQ بالاتر از رقيب زنخود به دست آوردهاند. آنها همچنين نوشتهاند اختلاف g بين زنان و مردان در سراسرنتايج در هر تراز اجتماعي اقتصادي و در مجموعههاي مختلف نژادي مشهوداست.
مردها هم به اندازه زنها پرحرفند
براساس يافتههاي جديد وبرخلاف تحقيقات محققان در گذشته كه ميگفتند زنها ۳ برابر مردها حرف ميزنند، مشخصشده است مردها به اندازه زنها پرحرف هستند.
پژوهشگران با انجام تحقيقيدريافتند تعداد كلماتي كه بين جنس مرد به كار ميرود، تقريبا به اندازه جنس زن استو اختلاف در حد چند كلمه بيشتر نيست.
در همين زمينه كارشناسان روابط اجتماعيمعتقدند درونگرايي و برونگرايي در پرحرفي و كمحرفي فرد موثر است. حتي جالب استبدانيد در حالي كه زنها به طور ميانگين روزي ۱۶۲۱۵ كلمه بر زبان ميآورند، روزي۱۵۶۶۹كلمه از دهان مردان خارج ميشود.
آيا رنگينپوستانكمهوشترند؟
گذشته از بحثها بر سر تفاوت ضريب هوشي بين زن و مرد، جدالانديشمندان و متخصصان از چند سال پيش بر تفاوت هوشي بين نژاد انسانها متمركزاست.
حال سوالي كه در اينجا مطرح است آن كه تاثير ۲ عامل ژن و محيط زندگيروي ضريب هوشي چقدر است؟ فقط در صورتي ميتوان از اختلاف نژاد صحبت كرد كه ژنها راعامل اصلي هوش در نظر بگيريم؛ در حالي كه بسياري از محققان معتقدند محيط و ژن، هركدام به نسبت ۵۰ درصد روي هوش موثرند. بعلاوه يك دليل اختلاف ميان نژادها نوع تستياست كه با آن مقدار ضريب هوشي تعيين ميشود. كما اينكه اگر عامل فرهنگ از تستهايهوشي حذف شود، اختلاف IQ بين نژادها از بين خواهد رفت.
در امريكارنگينپوستان و سفيدپوستان در يكجا با هم زندگي ميكنند؛ ولي در آنجا هم فرهنگ و هممحيط زندگي كاملا متفاوت است. سياهان درآمد كمتري نسبت به سفيدپوستان دارند؛ درمدارس بدتر تحصيل ميكنند و اين موضوعات روي IQ سياهان تاثير منفيميگذارد.
مطالعات ديگر نشان ميدهد سياهان شمال امريكا داراي ضريب هوشيبالاتري از سياهان ساكن جنوب كشور هستند، زيرا در جنوب نژادپرستي قويتر است. مسالهتفاوت هوش بين رنگينپوستان و سفيدپوستان تحت تاثير ايده نژادپرستي قرار ميگيرد. به علت ناشناختههاي فراوان در اين زمينه، در خصوص امكان اختلاف IQ بايد خيلي بااحتياط برخورد كرد.
تفاوت ميان هوش منطقي وهوش هيجاني
جالب است دراينجا به تفاوت هوش منطقي و عاطفي نيز اشاره كنيم. اين دو هوش ضد يكديگر نيستند؛بلكه فقط با هم تفاوت دارند. هوش هيجاني توانايي ادراك دقيق و ارزيابي محسوبميشود.
روان شناسان با استفاده از معياري كه كاملا شبيه هوشياري عاطفي است،به مقايسه افرادي كه داراي بهره هوشي بالا و افرادي كه داراي استعدادهاي عاطفيپرقدرتي هستند، پرداخته و تفاوتهاي آنها را مورد بررسي قرار داده است.
اينمساله درخصوص زنان و مردان كمي تفاوت دارد. مرداني كه داراي بهره هوشي بالاييهستند، از روي علايق و تواناييهاي گسترده عقلانيشان مورد شناسايي قرار ميگيرند. برعكس مردهايي كه از نظر هوش عاطفي قوي هستند، از نظر اجتماعي ظرفيت چشمگيري برايتعهد نسبت به مردم يا اهداف خود و پذيرش مسووليت دارند.
زنهايي كه فقط ازبهره هوشي بالا برخوردار هستند، در بيان موضوعات عقلاني ارزشمند و انديشههاي خوداعتماد به نفس كافي دارند. در عين حال زنهايي كه از نظر هوش عاطفي قوياند،احساسات خود را به طور مستقيم بيان ميكنند و راجع به خود مثبتانديش هستند. زندگيبراي آنها معنا دارد و همچون مردان همنوع خود آدمهايي اجتماعي و گروهگرا هستند. همچنين آنها احساسات خود را به گونهاي مناسب ابراز ميكنند و بخوبي از عهدهفشارهاي رواني برميآيند.
بنابراين اگرچه تفاوت هاي مغزي مشهودي بين دوجنسزن و مرد به اثبات رسيده اند اما براساس آنها نمي توان براي جنس خاصي برتري هوشيقائل شد.