كفش‌هاي عجيب مي‌پوشيدم
تام كروز اين اواخر 25 سال فعاليت بازيگري‌اش را جشن گرفت. او چهره‌اي شناخته شده و جهاني و البته پرحاشيه است؛ حاشيه‌هايي عجيب و غريب كه خود او بسياري از آنها را ايجاد مي‌كند، اما در سالگرد ربع قرن سابقه فعاليت سينمايي تام كروز قطعا خيلي چيزها هست كه شما از آنها خبر نداريد؛ به شرط اين كه خود ما قبلا به شما نگفته باشيم!


1- او متولد سوم ماه جولاي است
تام كروز روز سوم جولاي 1962 در سيراكروز نيويورك متولد شد، اما خانواده او مدام در حال سفر بودند و همين هم باعث شد تا او در 12 سالي كه مشغول تحصيل بود، در 15 مدرسه مختلف درس بخواند. براي همين هم در سال 2006 به ساندي‌تايمز گفت كه هيچ وقت دوست نزديكي نداشت. او در اين باره گفته: «هميشه يك بچه تازه از راه رسيده بودم كه كفش‌هاي عجيبي پوشيده بود و لهجه عجيبي هم داشت.» ‌پدرش مهندس الكترونيك بود و او پدرش را اين طوري توصيف مي‌كند: «يه گردن كلفت، يه آدم ترسو. از آن نوع آدم‌هايي كه اگر هر جا يه چيزي درست پيش نره يه تيپا بهت مي‌زنه....»


2- يك بچه گيج و پريشان
در 7 سالگي تشخيص داده شد كه او مبتلا به گيجي در خواندن است. يعني اين كه نمي‌تواند كلمه‌هاي روي كاغذ را دنبال كند و بخواند. البته اين مشكل بعدها برطرف شد.


3- از نظر بدني قوي مي‌شود
كروز يواش يواش به ورزش رو آورد، اما اين كار خيلي ساده نبود. كروز ورزشكار در بازي بوكس يك دندانش را از دست داد و زانويش را حسابي مجروح كرد تا بفهمد كه به راحتي نمي‌شود سراغ هر كاري رفت.


4- آقاي كشيش موعظه مي‌كند
او با شركت در سمينار فرانسيسكن‌ها كه شعبه‌اي از مسيحيت هستند، تصميم مي‌گيرد كشيش كاتوليك شود، اما پس از يك سال از اين تصميم منصرف مي‌شود. معلوم نيست اگر در اين دوره در سينسيناتي كه منطقه‌اي مذهبي‌تر است زندگي مي‌كرد، آينده او چقدر تغيير مي‌كرد و مثلا تا حالا چند تا بچه را غسل تعميد داده بود يا صيغه عقد جاري كرده بود.


5- از يادآوري خاطرات چندان خوشحال نيست
او در حالي 25 سال فعاليت سينمايي‌اش را جشن گرفت كه فيلم «تجارت پرخطر» كه در سال 1983 در آن ظاهر شده بود را به عنوان نخستين كارش حساب كرده است و اين به اين معني است كه او ترجيح مي‌دهد «عشق بي پايان» را كه در سال 1981 در آن بازي كرده بود و «خارجي‌ها» را كه متعلق به سال 1983 بود، به دست فراموشي بسپارد. او در اين فيلم‌ها با راب لووي و پاتريك سوويزي هم بازي شده بود.


6- جوان متهور
با اين حال «تجارت پرخطر» نخستين نقش نمادين او محسوب مي‌شود كه در آن يك جوان راحت و بي‌خيال، به خانه والدينش بازمي‌گردد. او توانست اين نقش را خوب بازي كند و براي همين در ذهن خيلي‌ها باقي ماند.


7- تفنگ تام
در سال 1986 كروز به عنوان يك خلبان نيروي هوايي در فيلم «تفنگ برتر» وارد لايه استراتوسفر هوا مي‌شود. او در نقش يك قهرمان نظامي موفق مي‌شود به فروشي 300 ميليون دلاري دست يابد و تكيه كلامش بعدا آنقدر مشهور شود كه «نياز به سرعت( »نيد فور اسپيد) از دل اين فيلم بيرون بيايد و به قهرمان بازي‌هاي كامپيوتري خيلي از پسرها تبديل شود. منتها در اين بازي‌ها نياز به سرعت در مسابقات اتومبيلراني تجربه مي‌شود نه هواپيماراني در هوا.


8- يافتن يك فرقه جديد
در سال 1987 كروز با «مي‌مي روجرز» بازيگر سينما كه 7 سال از خودش بزرگ‌تر و معتقد به مكتب ساينتولوژي بود ازدواج كرد. كروز بعدها خودش به اين تفكر غريب مذهبي پيوست و يكي از رهبران سطح بالاي آن شد. اين مشرب كه مخالفان بسياري نيز دارد بر تله‌پاتي و قدرت كنترل روح انسان‌ها و جانوران متكي است.


9- در كنار چهره‌هاي برجسته
كروز در فيلم «رنگ پول» در سال 1986 نقش مقابل «پل نيومن» و در سال 1988 در «رين من» نقش مقابل داستين هافمن را بازي كرد و يكي از 3 نامزدي اسكار را براي بازي در فيلم «متولد چهارم جولاي» اوليور استون در سال 1989 به دست آورد. او در اين فيلم در نقش يكي از داوطلبان جنگ ويتنام بازي كرده كه آسيب‌ديده از نظر جسمي و روحي به خانه بازگشته است. چهارم جولاي روز استقلال آمريكاست و اشاره به نسلي دارد كه با وجود به دنيا آمدن در چنين تاريخي، از سياست‌هاي جنگجويانه آمريكا در ويتنام بيزار است. هر چه باشد تام كروز يك روز جلوتر از روز استقلال آمريكا به دنيا آمده!


10- صاعقه
او بعد احساس كرد كه نياز به سرعت بيشتر دارد، اما همه آن چيزي كه او از درام «روزهاي تندر» در سال 1990 و از مسابقات اتومبيلراني آن فيلم به دست آورد، نقدهاي تند و كوبنده بود. اين فيلم، اما يك دستاورد ديگر براي او داشت و آن آشنا شدن با همسر دومش «نيكول كيدمن» بود. آنها بعدها در طي سال‌هاي زندگي مشترك‌شان 2 كودك به نام‌هاي «ايزابلا» و «كانر» ‌را به فرزند خواندگي پذيرفتند.


11- ورزش خون‌بار
در فيلم «مصاحبه با خون‌آشام» در سال 1994 او يك بار ديگر در يك نقش ورزشي ظاهر شد كه با اقتباسي از رمان «آن رايس» ساخته شده بود. او در نقش يك بازيكن فوتبال خوش درخشيده بود. در اين فيلم، اما او كمتر هيكل ورزشكاري‌اش را به رخ كشيده بود.


12- پول را به من نشان بده
با بازي در نقش «جري نگيورن» در سال 1996 و نامزد شدن براي دومين اسكارش، كروز نشان داد كه مي‌تواند در نقش‌هاي ورزشي موفقيت خاصي به دست آورد. او با اين فيلم براي پنجمين بار توانست يك فيلم را به فروش بالاي 100 ميليون دلار در آمريكا برساند.


13- خواهرش هم وارد بازي مي‌شود
كروز در سال 2004 خواهرش را جايگزين «پت كينگسلي» مسوول روابط عمومي‌اش كرد كه 14 سال همراهش بود. خواهر او هم جزو گروه ساينتولوژي است. او اصولا بسياري از تصميم‌هاي مهم زندگي‌اش را بر مبناي اين باور اتخاذ كرد.


14- امان از حرف‌هاي من درآوردي
در برنامه ان.بي.سي در سال 2005، كروز روان پزشكي را كلا «علم من درآوردي» خواند و از «بروك شيلدز» براي استفاده از درمان‌هاي ضدافسردگي پس از تولد فرزندش انتقاد كرد. او در اين برنامه گفت: «شما تاريخچه اين علم من‌ در آوردي را نمي‌دانيد، اما من مي‌دانم.» البته او بعدا مجبور شد از بروك شيلدز عذرخواهي كند.


15- ببين، آن در را ببند
در سال 2005 در اپيزود «ساوت پارك» كه يك شوي تلويزيوني بود و همه چشم‌انتظار حضور جناب تام‌ كروز بودند، او از بيرون آمدن از كمد ديواري «استن» خودداري كرد. براي همين هم اين برنامه هرگز در انگلستان نمايش داده نشد.


16- قدرت جاذبه
در همان سال كروز با كيتي هولمز آشنا شد. مارك هدلي از ساينتولوژيست‌هاي پيشين، در يك برنامه ادعا كرد كه اين ارتباط پس از يك برنامه شنيدني با چهره پوشيده با ماسك صورت گرفته بود. در ميان آنهايي كه به اين مساله اعتراض كردند اسكارت جوهانسون بود كه وقتي فهميد ارتباط با صدا در مركز تعاليم ساينتولوژي قرار دارد، از فكر خودش روبرگرداند. كروز بعدها گفت كه بلافاصله فهميده كه صداي هولمز را از پشت ماسك مي‌شنيده است.


17- كاناپه، چه بد!
در يكي از برنامه‌هاي اپرا وينفري در سال 2005، كروز يك دفعه از روي كاناپه‌اي كه نشسته بود پريد روي كف اتاق، يك لگد محكم حواله زمين كرد و فرياد زد: «من عاشق شدم»! از آن زمان جمله «پريدن از روي كاناپه» به فرهنگ اصطلاحات عاميانه آمريكا اضافه و اين طور معني شده: «كسي كه وجهه‌اش را در ميان مردم خدشه‌دار كند.»


18- ديوانه در عشق
پس از همه اين ماجراها، كتي هولمز در يك شوي تلويزيوني ظاهر شد و مجري به او گفت: «بايد براي شما لحظه بسيار هيجان‌انگيزي باشد. كسي مثل تام كروز عاشق شماست و ما تقريبا مي‌توانيم بگوييم كه او خل شده است.» به اين مي‌گويند مدح بدتر از ذم!


19- در يك ماموريت غيرممكن
با وجود اين تام كروز در سال 2006 به واسطه شهرت بسيارش به فهرست مشهورترين‌هاي فوربس راه نيافت. در اين فهرست از ماموريت غيرممكن 3 كه بيش از 130 ميليون دلار فروش داشت، به عنوان يك فيلم مزخرف ياد شده است.


20- قول و قسم‌هاي ازدواج
ازدواج تام و كتي با حضور يكي از برجسته‌ترين رهبران ساينتولوژي در يك قلعه قديمي به نام اودسكالچي در ايتاليا و در حضور دوستانشان برگزار شد. ويل اسميت، جنيفر لوپز و بكهام و همسرش از جمله اين دوستان بودند. در اين ميان رهبر ساينتولوژي يعني جناب ديويد ميساكويج برترين مرد ميدان بود.


21- ركوردي كه به جا مانده
هر يك از 3 همسر كروز يعني روجرز، كيدمن و هولمز 11 سال از همسر قبلي جوان‌تر هستند.


22- حقوق تولد
8 آوريل 2006 هولمز يك دختر به دنيا آورد كه سوري نام گرفت. پدرش هم اعلام كرد كه سوري به معني گل سرخ در زبان عربي است. مي‌گويند قوانين ساينتولوژي گريه كردن بچه را ممنوع كرده است. البته خود مسوولان امر اين مساله را انكار مي‌كنند. حالا بايد ديد اين پدر شديدا پايبند به اين طرز تفكر، چه راه‌هايي كشف كرده تا شاهزاده خانم گل سرخ را از صرافت گريه كردن بيندازد.


23- راه‌ها جدا مي‌شوند
پارامونت پيكچرز در اواخر همان سال (يعني 2006) به رابطه كاري 14 ساله‌اش با كروز خاتمه داد و گفت «درگيري اخير او از نظر اين موسسه قابل قبول نيست.» اين هم در ادامه همان رفتارهاي عجيب و غريب و ابتكارات و اصرارهاي كروز حاصل شد.


24- راه‌حل جديد
كروز سال بعد به يونايتد آرتيستز استوديو پيوست و فيلم‌هاي «شيرها در برابر بره‌ها» و «والكيري» كه فيلمي عليه آدولف هيتلر است، را ساخت. اين فيلم آخري حسابي سر و صدا كرد چون خود او در نقش قهرماني بازي كرده كه قصد داشت هيتلر را بكشد. بگذريم از اين كه اين فيلم با سر و صداي فراوان به مرحله توليد رسيد چون طبق معمول مذهب عجيب و غريب و من درآوردي او، موجب شد تا در آلمان اعتراض زيادي عليه او راه بيفتد.


25- آينده
مكس كليفورد گفته است اشتباه بزرگ كروز اين بود كه احترام كينگزلي را نگه نداشت. «مراقبت مهم‌ترين چيز در روابط عمومي است. او خيلي مسائل ساينتولوژي را عمومي كرده، اما مي‌تواند همه اين چيزها را كنار بگذارد چون هنوز چهره‌اي مردمي است، اما اگر از مركز صحنه جدا شدي آن وقت برگشتن سخت خواهد بود.»



nezamabad.ir