«جان لوكاره» نويسنده تواناى انگليسى و استاد خلق داستان هاى پرتعليق و سياه جاسوسى است. او كه به واسطه جريان زندگى اش اطلاعات گسترده اى در باب جاسوسى بين المللى دارد خالق شخصيت داستانى مشهور «جورج اسمايلى» است كه كاراكترى چخوفى به شمار مى آيد و يكى از اعضاى همچون سايه سرويس اطلاعاتى برون مرزى انگلستان است.
«لوكاره» در آثارش كنكاشى در مفاهيمى همچون ميهن پرستى و جاسوسى دارد و در بسيارى از آثارش به بررسى اين دو واژه مى پردازد كه گاه معنايى مترادف دارد و زمان هايى نيز متضاد يكديگرند. «لوكاره» صاحب سبكى موجزگو و باسليقه است و قدرت او در طرح داستان و ديالوگ هاى جذاب و طنز آلود داستان هايش در ميان همگان صاحب شهرت است. او كه با مامورين سرويس هاى اطلاعاتى آشنايى هاى داشته است توانسته در خلق داستان هايش نه تنها رابطه خوبى با آثار اسلاف خود «كريستوفر مارلو»، «بن جانسون» و «دانيل دوفو» برقرار كند كه در عين حال با نويسندگان هم سبك ادبيات مدرن از جمله «گراهام گرين»، «ديكسون كار» و «آلك واف» نيز همراه است. «ديويد كورن ول» با تخلص ادبى «جان لوكاره» در ۱۹ اكتبر ۱۹۳۱ در «پول» به دنيا آمد. پدرش «رونى كورن ول» نام داشت و صاحب شخصيتى دروغگو و كلاهبردار بود كه حتى مدتى را به همين جرم در زندان گذراند. بسيارى بر اين اعتقادند كه اين واقعه در شيفتگى «لوكاره» به عالم پرراز و رمز زندگى بى تاثير نبوده است. شخصيت دورو و بوقلمون صفتى پدرش كه زمانى از فعالان سياسى دوره خود نيز بوده است الهام بخش «لوكاره» در خلق رمان «جاسوس تمام عيار» به سال ۱۹۸۶ شد. «لوكاره» پنج سال بيش نداشت كه مادرش خانواده شان را ترك گفت. او در جايى مى نويسد: «براى اينكه دلتنگ او شوم، از او هيچ خاطره اى ندارم.»
اما خود اعتراف مى كند كه اين حادثه دومين راز بزرگ زندگى اش پس از ماجراى زندان رفتن پدرش است. «لوكاره» تا سن ۲۱ سالگى موفق به ملاقات مادرش نشد. او تحصيلات ابتدايى اش را در مدرسه اى در سوئيس گذراند و در سال ۱۹۴۸ وارد دانشگاه «برن» شد و پس از آنكه خدمت سربازى اش را در اتريش به پايان برد به انگلستان بازگشت. او در سوئيس موفق به ملاقات يك ديپلمات انگليسى شده بود كه گمان مى رود با سرويس اطلاعاتى انگلستان همكارى نزديكى داشته است و «لوكاره» شيفته راز و رمز را به دنياى خود علاقه مند مى كند. «لوكاره» در دانشگاه آكسفورد به يادگيرى زبان هاى مختلف پرداخت و در سال ۱۹۵۶ فارغ التحصيل شد. او در دوران دانشجويى اش هيچ فعاليت چشمگير خاصى انجام نداد و كاملاً به دور از هياهو بود. بعد ها بسيارى مدعى شدند كه او در آ ن زمان براى سرويس اطلاعاتى انگلستان به جاسوسى مشغول بوده است. او دو سال پس از فارغ التحصيلى به تدريس خصوصى زبان هاى فرانسه و آلمانى پرداخت و پس از آن جذب سرويس اطلاعاتى برون مرزى انگلستان شد كه اين اتفاق در سال ۱۹۵۹ و در خلال حضور وى در آلمان غربى افتاد. چندى بعد او به سركنسولى انگلستان در هامبورگ منصوب شد. «كيم فيلباى» مشهورترين جاسوس دوجانبه دوران جنگ سرد به «لوكاره» خيانت كرد و نام او را به همراه ديگر جاسوسان انگليسى به روس ها تحويل داد. در اين سال ها بود كه «لوكاره» در يكى از بخش هاى اطلاعات عمليات با «جان بينگهام» ملاقات كرد و او بود كه «لوكاره» را به نوشتن تشويق و ترغيب كرد.
«جان بينگهام» نام مستعار ادبى نويسنده اى به نام «لرد كلان موريس» است و يكى از دو شخصيت الهام بخش «لوكاره» براى خلق قهرمان داستان هايش «جورج اسمايلى» بوده است. «مردى با قد كوتاه و فربه كه پول فراوانى را صرف خريدن لباس هاى زشت مى كرد.» «بينگهام» كه داستان هاى جنايى متعددى را به چاپ رسانيده بود هيچ گاه تصويرى را كه «لوكاره» در آثارش از او به تصوير كشيده بود نپذيرفت. «لوكاره» براى چند دهه زندگى اطلاعاتى و جاسوسى خود در آلمان را نفى مى كرد تا اينكه در سال ۲۰۰۰ در برنامه اى تلويزيونى سكوت خود را شكست و بخش عمده اى از حقايق را فاش كرد، اما هميشه عنوان مى كرد كه هيچ گاه «جيمز باند» نبوده و بيشتر وقت خود را پشت ميزش مى گذرانده است. اولين رمان او «احضار مرده» نام دارد كه در سال ۱۹۶۱ به چاپ رسيد و «گراهام گرين» آن را بهترين رمان جاسوسى زندگى خود خواند. در پى موفقيت اولين رمانش او اثرى كاملاً متفاوت با نام «قتل باكيفيت» كه بيشتر جنبه كارآگاهى داشت را آفريد. با خلق اثر مشهور «جاسوسى كه از سرما مى آيد» تمام وقت خود را صرف و وقف نوشتن كرد. «شهر كوچكى در آلمان»، «دخترك طبل زن»، «مسافر مرموز»، «تنهاى تنها»، «باغبان وفادار» و «دوستان واقعى» از آثار ديگر او است. او در ژانويه سال ۲۰۰۳ مقاله اى در مجله تايمز به چاپ رسانيد و در آن به ضديت با سياست هاى خارجى آمريكا پرداخت و آنها را ديوانه وار خواند. او به همراه تعدادى از نويسندگان اروپايى و آمريكايى در مخالفت با حمله آمريكا به عراق تظاهرات كردند. او به همين جهت از پذيرفتن تمام القاب و افتخارات امتناع كرده است و مى گويد: «نام من هيچ گاه پيشوند «سر» (Sir) نخواهد داشت.»