نشريه Natural در شماره اخير خود گزارشى را در مورد موش‌هايى كه همچون روبات قابل كنترل هستند، منتشر كرده است. در اين گزارش آمده است كه دانشمندان مى‌توانند با فرستادن علايم الكتريكى از يك Laptop به مغز موش ها آن‌ها را در يك مسير فرضى پرمانع كنترل كنند.




علايمى كه به مغز موش فرستاده مى‌شود باعث پيدايش احساس تماس در سبيل‌هاى راست ياچپ موش مى شود و موش نيز با حركت به سمت راست يا چپ به اين علايم پاسخ مى دهد. در آخرنيز دانشمندان علايمى را به مغز موش مى فرستند كه باعث به وجود آمدن احساس شادمانى در موش مى شود. البته اين انقلاب بيشتر باعث شادمانى خود دانشمندان ميشود،‌د رحقيقت اصل مسئله دادن پيغامى به موش ها نيست، بلكه آنچه مهم است پيغامى است كه اين تجربه براى خود ما دارد. و آن پيغام اين است كه ما مى توانيم حيوانات را وادار به انجام كارهاى مناسب كنيم!
جان كپين متخصص نوروفيزيولوژى رييس گروه آزمايش‌گران در مصاحبه با ABC News و إNewYork Times گفته است كه از اين تكنيك مى توان براى تربيت موشهاى نجات دهنده استفاده كرد، اين موش‌ها هنگامى كه افراد در مناطق خطرناك گرفتار شده اند ،‌به كار گرفته خواهند شد.

همكار ديگر جان كپين يعنى سنجيو تايلر مى افزايد: ايده بزرگ پشت اين آزمايش گسترش تحقيحات به حوزه نوروروباتيك است. در حقيقت حيوانات مى‌توانند تحريكات ياد شده را حس كنند. اين مسئله ما را به ارزيابى امكان استفاده از اعضاى مصنوعى داراى قابليت درك احساس قادر مى‌سازد. در نتيجه افراد فلج مى‌توانند و در نتيجه عضو مصنوعى را با استفاده از يك ماشين مغزى حد واسط بهتر كنترل كنند.

رسانه‌ها مزيت‌هاى ديگر اين آزمايش را به صورت رياضى با هم جمع مى‌كنند . يعنى يك مزيت به اضافه يك مزيت مساوى است با دو مزيت. به عنوان مثال Wall Street Journal مى نويسد: امكان كنترل از راه دور روبات‌هاى زنده باعث ايجاد روش‌هاى درمانى بهتر براى افراد فلج مى‌شود. همچنين اين روبات‌ها مى توانند به انجام ماموريت‌هاى نجات بپردازند.

واشينگتن پست نيز مى نويسد: بااستفاده از اين تكنيك مى توان به قربانيان حوادث يا افرادى كه دچار آسيب‌هاى مغزى شده اند، كمك كرد. اما نگاه روزنامه نگاران با نگاه دانشمندان متفاوت است. روزنامه نگاران بايد توجه كنند كه زندگى هميشه يك مسئله رياضى نيست، بلكه همچون يك داستان است. دلايل استفاده از موش‌ها به عنوان ماموران نجات به دلايل استفاده از آن‌ها براى بيماران افزوده نمى‌شود، بلكه جانشين آن مى‌گردد. هنگامى كه دلايل استفاده تغيير مى‌كند، روزنامه نگاران بايد دقت كنند.

كپين در سايت اينترنتى خود توضيح مى دهد كه چگونه سال‌ها براى كمك به افراد فلج تلاش كرده است. اما كارهايى چون گذاشتن دوربين پشت موشها كه او در آزمايشگاه انجام داده كمكى به رسيدن او به هدفش نكرده است و حتى باعث دور شدن او از هدف اصلى‌اش شده است.

اما هدف فعلى چيست؟
كپين مى گويد كه او در حال حاضر روى ايجاد موش‌هايى براى انجام ماموريت‌هاى نجات تحقيق مى‌كند. اما اگر امروز هدف كپين تغيير كرده ، امكان دارد كه دوباره نيز تغيير كند.
هدف بعدى از الان مشخص است: جنگ

در سال 1999 آژانس مركز تحقيقات دفاعى روى مطالعات كپين درباره حيواناتى كه مى توانستند در عمليات نظامى كمك كنند سرمايه‌گذارى كرد. اين بار دانشمندان از موش هايى صحبت مى‌كردند كه ميتوانستند به عنوان پيشاهنگ جاسوس يا پيغام رسان استفاده شوند. حتى از موش‌ها مى توان به عنوان مين ياب استفاده كرد چون آن‌ها ميتوانند بوى مواد منفجره را حس كنند و وزن آن‌ها نيز باعث انفجار مين نمى‌شود.

تصور كنيد يك جنگجو را كه به جاى آن كه خود وارد عمل شود از نيروى تفكرش در فاصله دور استفاده كند. به اين ترتيب حتى مى‌توان با استفاده از موش ها يا حتى سك ها عمليات انتحارى را بدون نياز به انسان و داوطلبان انجام داد.
كيپين در گفت و گو با لوس‌آنجلس تايمز مى گويد: ما تنها مى خواستيم بدانيم حيوانات چگونه ميتوانند به تحركات پاسخ گويند،‌دانشمندان تنها اطلاعات را به مغز آن‌هامى فرستند در حقيقت اين اطلاعات به عنوان مثال تحريك بخش مغزى مربوط به حس لامسه سبيل راست يا چپ موش است.

بنابراين ميتوان به راحتى به موش ترس يا رويدادى را در مقابلش القا كرد. در حقيقت اين مسئله دادن اطلاعات به مغز موش نيست بلكه نوعى فريب دادن موش است.
كپين در گفت و گو با Post نيز تاييد مى كند كه موش‌ها از اين اعمال ناراحت نمى‌شوند ‌آنها حتى احساس درد و ناراحتى نمى كنند و در مقابل هر عمل درستى پاداش مى‌گيرند.

اما تالوار در مصاحبه با لوس ‌آنجلس تايمز مى گويد: موش‌ها تقريباً مى توانند آنچه شما از آنها مى خواهيد را درك كنند – حرف از پاداش و فهميدن نيست – تا به حال حيوانات با افسار و شلاق كنترل مى‌شدند و حالا با ساختن احساسات و شادمانى هايى كه در اصل وجود ندارند. مسئله اين نوع موش‌ها نارضايتى و آزار آن‌ها نيست ،‌بلكه آن‌ةا تنها مجبور مى‌شوند كارهايى را انجام دهند كه يك موش در حالت عادى انجام مى دهد. كيپن و همكارانش در طى آزمايش هاى خود موش ها را وارد محيط‌هايى كرده اند كه در حالت عادى از آن‌ها گريزان هستند.

به عنوان مثال موش ها را وادار به رفتن به محيط‌هاى باز و پر نور كرده اند. موش ها در حالت عادى بالا رفتن از نردبان عمودى ، عبور از سطوح شيب‌دار ،‌عبور از لبه هاى باريك و ... امتناع مى كنند اما تنها تحريكات دسته اعصاب ميانى بخش جلوى مغز كافى است كه موش به راحتى از سطح شيب دار عبور كند. در حقيقت كسى موش را با شلاق به جلو نمى برد و موش تنها براى جلو رفتن تحريك مى شود.

كيپن در گفت و گو با روزنامه Post مى افزايد: در ابتدا گفته مى شد كه اين نوع آزمايش ها تنها ويژه حيواناتى چون موش است وكسى به حيوانات بزرگ‌تر كارى ندارد اما اوضاع در حال تغيير است. تاريخ نشان داده است كه انسان‌ها هميشه تمايل داشته اند كه حيوانات بزرگ تر را در كنترل خود بگيرند، از اين ميان مى توان به سگ‌هاى حمله كننده ميمون‌هاى آزمايشگاهى و دلفين‌هايى كه براى اهداف نظامى و شكار انسان‌ها تربيت شده اند ،‌اشاره كرد.

روباتى كردن موش ها به اين دليل بوده است كه آنها بهتر از روبات ها ى مصنوعى هستند. مهارت‌هاى جهت يابى يك موش در طى دويست ميليون سال تكامل يافته است. به اين ترتيب مى توان از توانايى هاى حيوانات به خوبى استفاده كرد. والبته يك سگ متكامل‌تر از يك موش است و مهارتهاى جهت يابى بهترى دارد و يك ميمون نيز از هر دو متكامل‌تر است و مهارت‌هايى در حد يك انسان دارد.

در اينجاست كه پايان داستان جرج اورول در سال 1984 كه درباره كنترل فكر نوشته شده به خاطر مى‌آيد. در اين داستان شخصيت اصلى تمايل خود براى زندانى شدن را در يك قفس پر از موش از دست مى دهد.
از اين پس ديگر لازم نيست كه كسى در قفس نگهدارى شود حتى موش ها نيز ازقفس رها مى شوند آنهاشادمانه ‌آن كارى را انجام مى دهند كه ما مى خواهيم ،‌آن ها برادر بزرگ‌تر –Big Brother_ را دوست خواهند داشت.
هر چند مشخص نيست دامنه اين تحقيقات سرانجام به سراغ انسان ها نيز خواهد آمد و آيا دانشمندان با فناورى هاى نوين قادر خواهند بود انسان‌ها را نيز باتحريك قادر به انجام كارهاى مختلف كنند يا نه.