-
تاریخ ایران از ماقبل تاریخ تا پایان سلسله ساسانیان
ماقبل تاریخ شواهد اولين رفتارهاي فرهنگي انسان در ايران با ساخت ابزار سنگي هاي گوناگون در دوران پارينه سنگي آغاز شد، عصر پارينه سنگي شامل سه دوره قديم ، مياني و جديد مي شود، آثار بدست آمده از اين دوران در ايران اغلب متعلق به دوره پارينه سنگي جديد است كه از محوطه هايي چون كشف رود خراسان ، لديز سيستان، هوميان كوهدشت و دره هليلان در لرستان و... بدست آمده اند. در اين دوران بشر علاوه بر گردآوري غذا و شكار بخشي از غذاي خود را ذخيره مي كند، با گذر از دوران پارينه سنگي و فرا پارينه سنگي از حدود دوازده هزار سال پيش ساكنان خاور نزديك از جمله ايران دوره فرهنگي و تمدني نوسنگي، را آغاز مي كنند. دوران نوسنگي با اهلي كردن گياهان و حيوانات و شكل گيري نهايي روستا ها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از ميلاد ادامه يافت در دوران نوسنگی بشر با ساخت سفال ، ايجاد فضاهاي معماري و ارتقاء سطح صنعت خود گامي ديگر در ترقي خود برداشت آثار دوره نوسنگي در ايران از محوطه هايي چون تپه سیلک در كاشان، چشمه علي تهران، تپه حصار دامغان، تپه گیان نهاوند، تپه باكون فارس، سراب، گودين و گوران و گنج دره در كرمانشاه و شوش در خوزستان و... بدست آمده است باگذر از عصر نوسنگي ايران همچون سرزمينهاي اطراف خود در آسياي غربي وارد دوراني شد كه توليد انبوه فلز، گذر از روستا نشيني به شهر نشيني ، استفاده از خط و نگارش و به كار بردن علائم ، توسعه تجارت، معماري، بهره مندي از تاريخ ، ادبيات و هنر از شاخصه هاي آن دوران است. بدست آمدن شهرك تخصصي ذوب و استحصال فلز در اريسمان ، ساخت سفالينه هاي منقوش و اشياء مذهبي و..گوياي نقش ايران در گردونه رشد و توسعه علمي ، صنعتي و معنوي بشر است . روندي كه بعدها با شروع عصر آهن و ورود اقوام آريايي به فلات ايران ادامه پيدا كرد. در عصرآهن اوجي ديگر از قدرت و خلاقيت و سازماندهي تمدن ايراني نقش مي بندد و آثار باشكوهي همچون زیگورات چغازنبيل، (1250 قبل از ميلاد) معبد باباجان و.. شكل مي گيرند در اوايل هزاره اول دولت هاي همچون مادها، ايلامي ها (ايلام جديد) و... در نقاط مختلف ايران تشكيل مي شوند و به مقابله با حكومت متجاوز آشوري در بين النهرين مي پردازند و بتدريج براي مقابله بهتر در برابر حكومت آشوري و تجاورات آنها به ايران با يكديگر در قالب حكومت ماد يكي مي شوند. نقشه ای از سرزمین ایلام باستان (قرمز) و نواحی همسایه آن. خلیج فارس در عصر برنز گسترش بیشتری رو به شمال غربی داشت. ایلامیان ظهور دولت ايلام (640 –3200) قبل از ميلاد به عنوان اولين قدرت متمركز در عرصه فلات ايران (جنوب غربي سرزمين كنوني ايران) آغازي بود براي تأثير فكر، هنر و تمدن مردم فلات ايران بر ساير تمدن هاي اطراف همچون تمدن بين النهرين و مصر، ارتباطي كه هميشه با كش و قوس هاي فراواني همراه بود و گاهي باعث تسلط تمدني بر تمدن ديگر مي شد. بطوريكه امروزه مي توان آثار تبادل فرهنگي دولت ايلام و ساير اقوام ساكن در كوهستان هاي فلات ايران همچون کاسیها ، لولوبیان، و اورارتو و... را در ميان نقوش برجسته سومري ها، اکدي ها،آشوري ها، بابلي ها و... در بين النهرين و يا در ميان آثار مكشوفه از شهرهاي كهن شوش ، انشان، دورانتياش، نينوا، بابل و ... مشاهده كرد هرچند در اين دوران تمدنهاي قدرتمند ديگري همچون تمدن جیرفت و يا تمدن سرزمين هاي جنوب شرقي ايران در شهر سوخته وجود داشته اند و به طور حتم بسيار قدرتمند بوده اند اما به دليل نبود شناخت كافي از ارتباط آنها با ساير تمدن هاي همجوار صحبت هنوز زود است. ایلامیان یا عیلامیها اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م. ، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد. آثار كشف شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط میشده است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند. به قدرت رسیدن حكومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمانهای ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یك هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است. سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مركزی تا بوشهر اثر گذار بوده است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساكنان اوليه دشت خوزستان هستند. مهاجرت آریائیان به ایران آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران میزیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر میرسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده است که در پایان دوران نوسنگی (7000 سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا 4000 پیش از میلاد ادامه داشته است.
-
نخستین آریاییهایی که به ایران آمدند شامل کاسیها (کانتوها ـ کاشیها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسیها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک میشناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود 5000 سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارسها در قسمت جنوبی و پارتها در حدود خراسان امروزی.
شاخههای قومِ ایرانی در نیمههای هزارهی اول قبل از مسیح عبارت بودهاند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هومکار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَککُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَهئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپارهشدهی) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نامهای مانناها، لولوبیانها، گوتیانها، و کاسیها شناسانده شدهاند و در مناطق غربی ایران ساکن بودهاند تیرههائی از شاخههای قوم ایرانی بودهاند که زمانی برای خودشان اتحادیههای قبایلی و امیرنشین داشتهاند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شدهاند.
مادها در ایران نزدیک 150 سال (708- 550 ق.م) هخامنشیها کمی بیش از دویست سال (550-330 ق.م) اسکندر و سلوکیها در حدود صد سال (330 -250 ق.م) اشکانیان قریب پانصد سال (250 ق.م – 226 م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (226-651 م) فرمانروایی داشتند.
مادها
ماد در 675 پیش از میلاد
ماد در 600 پیش از میلاد
مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ میشناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کنند
پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند.
از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد و پایههای نخستین شاهنشاهی آریاییتباران در ایران را بنیاد نهاد.
دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسیها منتقل گشت. در زمان داریوش بزرگ، امپراتوری هخامنشی به منتهای بزرگی خود رسید: از هند تا دریای آدریاتیک و از دریای عمان تا کوههای قفقاز.
هخامنشیان
شاهنشاهی بزرگ هخامنشی در 330 ق.م.هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیادگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.
در ۵۲۹ پ.م کوروش بزرگ پایه گذار دولت هخامنشی در جنگهای شمال شرقی ایران با سکاها، کشته شد. لشکرکشی کمبوجیه جانشین او به مصر آخرین رمق کشاورزان و مردم مغلوب را کشید و زمینه را برای شورشی همگانی فراهم کرد. داریوش بزرگ در کتیبهً بیستون میگوید: " بعد از رفتن او (کمبوجیه) به مصر مردم از او برگشتند..."
شورشها بزرگ شد و حتی پارس زادگاه شاهان هخامنشی را نیز در برگرفت. داریوش در کتیبه بیستون شمهای از این قیامها را در بند دوم چنین نقل میکند: " زمانی که من در بابل بودم این ایالات از من برگشتند: پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت خراسان (مرو، گوش) افغانستان (مکائیه)." داریوش از 9 مهر ماه 522 تا 19 اسفند 520 ق.م به سرکوبی این جنبشها مشغول بود.
جنگهای ایران و یونان در زمان داریوش آغاز شد. دولت هخامنشی سر انجام در 330 ق. م به دست اسکندر مقدونی منقرض گشت و ایران به دست سپاهیان او افتاد.
اسکندر سلسله هخامنشیان را نابود کرد، دارا را کشت ولی در حرکت خود به شرق همه جا به مقاومتهای سخت برخورد، از جمله سغد و باکتریا یکی از سرداران جنگی او بنام سپتامان 327- 329 ق. م در راس جنبش همگانی مردم بیش از دو سال علیه مهاجم خارجی مبارزه دلاورانه کرد. در این ناحیه مکرر مردم علیه ساتراپهای اسکندر قیام کردند. گرچه سرانجام نیروهای مجهز و ورزیده اسکندر این جنبشها را سرکوب کردند ولی از این تاریخ اسکندر ناچار روش خشونت آمیز خود را به نرمش و خوشخویی بدل کرد.
-
سلوکیان
ایران در زمان سلوکیان (330 - 150 ق.م.)
پس از مرگ اسکندر (323 ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیائی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (330 - 150 ق.م.) در آمد. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود و امپراتوری اشکانی را ایجاد کنند.
اشکانیان
امپراتوری اشکانی 250 ق.م. 224 م.اشکانیان (250 ق. م 224 م) که از تیره ایرانی پرنی و شاخهای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبههای داریوش پرثوه آمده است که به زبان پارتی پهلوه میشود. چون پارتیان از اهل ایالت پهله بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز میتوان خواند. ایالت پارتیها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود میشد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای خزر میزیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.
این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوههای قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگهای ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگهای خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.
ساسانیان
شاهنشاهی ساسانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ م.ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.
سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا 652 میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگهای ایران و روم ادامه یافت.
در همين دوران مانی[1] (216 - 276 میلادی) به تبلیغ مذهب خود پرداخت. مانی پس از مسافرت به هند و آشنائی با مذهب بودائی سیستم جهان مذهبی مانوی خود را که التقاطی از مذهب زردشتی، بودائی و مسیحی و اسطوره بود با دقت تنظیم کرد و در کتاب "شاهپورگان" اصول آنها را بیان و هنگام تاجگذاری شاپوراول به شاه هدیه کرد. مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود. در واقع این اصول) خودداری از قتل نفس حتی در مورد حیوانات، نخوردن می، دوری از زن و جمع نکردن مال (واکنش در مقابل زندگی پر تجمل و پر از لذت طبقات حاکم و عکس العمل منفی در برابر بحران اجتماعی پایان حکومت اشکانی و آغاز حکومت ساسانی است. شاپور و هرمزد، نشر چنین مذهبی را تجویز کردند، زیرا با وجود مخالفت آن با شهوت پرستی و غارتگری و سود جوئی طبقات حاکم، از جانبی مردم را به راه "معنویت" و "آشتیخواهی" سوق میداد و از جانب دیگر از قدرت مذهب زردشت میکاست.
جنبش معنوی مانی به سرعت در جهان آن روز گسترش یافت و تبدیل به نیروئی شد که با وجود جنبه منفی آن با هدفهای شاهان و نجبا و پیشرفت جامعه آن روزی وفق نمیداد. پیشوایان زردتشتی و عیسوی که با هم دائما در نبرد بودند، متحد شدند و در دوران شاهی بهرام اول که شاهی تن آسا و شهوت پرست بود در جریان محاکمه او را محکوم و مقتول نمودند ( 276 میلادی). از آن پس مانی کشی آغاز شد و مغان مردم بسیاری را به نام زندک(زندیق) کشتند. مانویان درد و جانب شرق و غرب، در آسیای میانه تا سرحد چین و در غرب تا روم پراکنده شدند.
امپراتوری پهناور ساسانی که از رود سند تا دریای سرخ وسعت داشت، در اثر مشکلات خارجی و داخلی ضعیف شد. آخرین پادشاه این سلسله یزدگرد سوم بود. در دوره او مسلمانان عرب به ایران حمله کردند و ایرانیان را در جنگهای قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند شکست دادند و بدین ترتیب دولت ساسانی از میان رفت.
در پایان سده پنجم و آغاز قرن ششم میلادی جنبش بزرگی جامعه ایران را تکان داد که به صورت قیامی واقعی سی سال ( 24-494 م.) دوام آورد و تأثیر شگرفی در تکامل جامعه آن روزایران بخشید.
در چنین اوضاعی مزدک[2] پسر بامدادان به تبلیغ مذهب خود که گویند موسسش زردشت خورک بابوندس بوده، پرداخت. عقاید مزدک بر دو گانگی مانوی استوار است:
روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد.
اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است: یکی برابری و دیگری دادگری.
مردم بسیاری به سرعت پیرو مذهب مزدک شدند. جنبش مزدکی با قتل او و پیروانش به طرز وحشیانهای سرکوب شد، اما افکار او اثر خود را حتی در قیامها و جنبشهای مردم ایران در دوران اسلام، باقی گذاشت.
-
کيومرث : نخستين پادشاه و بنيانگذار سیستم پادشاهی جهان و همچنین سلسله پيشدادي در ایران است . زمان پیدایش این سلسله در حدود 6000 هزار سال پیش می باشد . آثار باقی مانده در مسجد سلیمان و متون زرتشتی حکایت از این امر دارد . نام وي در اوستا گيومرتا آمده است و ذکر شده است که زرتشتيان او را نخستين انسان ميدانند . در زمان او مردم در غارها و کوهها بودند و بدن خود را با پوست حيوانات مي پوشاندند .
نخستين کيومرث آمد به شاهي گرفتش به گيتي درون پادشاهي
چو سي سالي به گيتي پادشا بود که فرمانش به هر جايي روا بود
کيخسرو : سومين پادشاه مقتدر کياني به خونخواهي کشتن سياوش برخواست و مدتهاي زيادي با تورانيان جنگيد و در نهايت آنان را مغلوب ساخت و افراسياب را به دليل کشتن سياوش که نه تنها پدر وي بود بلکه يکي از قهرمانان نامي ايران بود کشت . پدرش سياوش و مادرش فرنگيس بود .
بده ساقي آن مي که عکسش ز جام به کيخسرو و جم فرستد پيام ( حافظ )
جمشيد : پسر طهمورث - چهارمين پادشاه پيشدادي . که جشن نوروز را بنيان نهاد و رسوم و آيين هايي شادي براي ايرانيان بر جا گذاشت که او را جم يا جمشاسب هم گفته اند .
گشتاسب : پنجمين پادشاه از سلسله کياني . پسر لهراسب و پدر اسفتديار روئين تن گفته شده که زرتشت در زمان وي ظهور نموده است و گشتاسب شاه اولين کسي است که به زرتشت گرويده است و از مبلغان اصلي دين بهي ميبشاد که در گسترش آن نقش مهمي ايفا کرده است
مادها : از اقوام کهن ایرانی هستند که در سال 600 قبل از میلاد مسیح بر ایران حکومت می کردند پایتخت سلاطین ماد اکباتان ( همدان ) بود . ماد به دو بخش ماد خرد و ماد بزرگ تقسیم می شود . امروزه این دو بخش همان آذربایجان و کردستانات می باشد .
دیاکو : بنیانگذار دولت ماد در سال ۱۳۳۲ پیش از هجرت محمد بود.مردم ماد او را به پادشاهی برگزیدند. دیاکو هگمتانه را به پایتختی خود اختیار کرد و در آن بر روی تپهای، هفت دژ تو در تو ساخت و هر یک را به رنگ ویژهای در آورد.دیاکو ۵۳ سال پادشاهی کرد و برهمه طایفههای ماد فرمانروایی کرد و پارسهای انشان نیز پیرو او شدند.
فره ورتیش : فَروَرتیش (حدود ۶۶۵ - ۶۳۳ پ.م.) پسر دیاکو، دومین شاه ماد بود.وی مانند پدرش، با دولت آشور آغاز به جنگ کرد ولی شکست خورد و به دست پادشاه آشور آشوربنیپال، کشته شد. نام فرورتیش تلفظ دیگری از نام فرهاد است.
هوخشتره :هوخشتر از پادشاهان معروف سلسله ایرانی ماد و پسرفرورتيش يا فراارتس بوده است. هرودت نام اين پادشاه را کرآکساريا کياکسار نوشته ولي از کتيبه بيستون داريوش بزرگ معلوم ميشود که نامش هوخشتر بوده است. وي از پادشاهان باسياست بود و چون به پادشاهي رسيد دانست که بايد بيدرنگ اصلاحاتي در کشور ایران کند. ابتداقشون را با توجه به تجربه تلخ پدرش در نبرد آسور‚ اصلاح و منظم کرد. پياده و سواره قشون خود را مسلح ساخت و سرانجام آسور راشکست داد و نينوا پايتخت آسور را گرفت. اما مقارن همان پيشرويهاي سپاه ماد‚ سکاها به آسياي غربي حمله کردند و به ناچار پادشاه ماد از محاصره نينوا دست برداشت و در نزديکي درياچه اروميه با سکاها روبرو شد. ماجراي سکاها و ماندن آنها در ايران حدود 28 سال به طول انجاميد و پس از پايان آن پادشاه ماد موفق شد در حدودسال 608 تا 605 ق . م. نينوا را تسخير و آن را با همه شکوه وعظمتش ويران کند. پس از سقوط آسور‚ بابل و ماد سرزمينهاي آسياي غربي را ميان خود تقسيم کردند. گروهي از سکاها که در دربار ماد مانده بودند اختلافي با هوخشتره پيدا کردند و بنزد پادشاه ليديه رفتند و چون شاه ماد آنها را خواست‚ دولت ليديه بازنداد. همين امرسبب جنگ با ليديه شد و سرانجام با ميانجيگري بخت النصر و پادشاه کليکيه صلح برقرار شد و رود هاليس سرحد دو کشور گرديد. هوخشتر از پادشاهان باتدبير و ارزنده تاريخ ایران و از قائدين مواقع مهم بوده است. نقل به اختصار از ايران باستان ص 180-199
-
آستیاگ :تلفظ يوناني آن ايشتوويگو می باشد . نام آخرين پادشاه مادي . اسم اين پادشاه را هرودت آستياگس نوشته و کتزياس آنرا آستيکاس نوشته است . راجع به اسامي پادشاهان ماد هشت جدول نوشته بدست آمده ‚ پنج جلد از هرودوت و سه جلد از کتزياس. در سه جدول ازهشت جدول مذکور اسم اين شاه اژدهاک نوشته شده. نبونيد پادشاه بابل اسم او را ايختوويکو نويسنده و محققا معلوم نيست که آستياگس ‚ آستيگاس و نيز ايخ توويکو مصحف چه اسمي است‚ ظن قوي اين است که مصحف اژدهاک ميباشد‚ زيرا مار آپاسکاتينا مورخ ارمنستان هم اسم او را چنانکه بيايد اشداهاک نوشته‚ که همان اژدهاک است. بهرحال او پسر هووخشتر بود و مدت سلطنتش موافق روايات هرودوت از 584 تا 550 ق. م. در زمان او دولت مادمنقرض شد و وقايع چنين بود:
اوضاع آسياي غربي: وقتي که اين شاه بتخت نشست دولت مادبزرگترين دولت ایرانی آسياي غربي بشمار ميرفت و ابهتي که هووخشتره به ماد داده بود ‚ دلالت ميکرد بر اينکه اين دولت آينده درخشانتري خواهد داشت‚ ولي برخلاف انتظار چنانکه در جاي خود بيايد‚ ديري نگذشت که دولت مزبور بدست کوروش بزرگ منقرض شد 550 ق. م. اژدهاک در بدو سلطنت خود خواست بجهانگيريهاي هووخشتره ادامه دهد‚ ولي بزودي دريافت که اوضاع آسياي غربي و موقع دول همجوار مانع از اين کار است زيرا اگر ماد ميخواست از طرف مغرب توسعه يابد ميبايست با دولت ليدي و بابل بجنگد. دولت اولي بواسطه زحمات آليات و کرزوس قوي بود‚ با يونانيها و مصر روابط دوستانه محکمي داشت و بعلاوه دختر آليات ملکه ماد بود. بابل هم پادشاهي داشت مانند بخت النصر فعال و بااراده و درافتادن با چنين سلطاني صلاح ماد نبود بخصوص که خواهر آژدهاک ملکه بابل بشمار ميرفت‚ از طرف ديگر ليديه و بابل هم چون قوت ماد را ميديدند نميخواستند بهانه جنگ ايجاد کنند. اين بود که تقريبا در مدت سي سال صلح و آرامش مختل نشد و در اين مدت بخت النصر استحکامات بابل را قوي کرد و اين شهر را باندازهاي آراست که بابل مجددا مقام سابق خود را بازيافت و آنراعروس شهرها و پايتخت آسيا گفتند. بعد از بخت النصر دوم در ميان جانشينانش کسي پيدا نشد که کارهاي او را دنبال کند. نفاق داخلي که بواسطه وجود بخت النصر قوي و بااراده موقتا فرونشسته بود مجددا شروع شد. چند نفر بتخت نشسته بزودي کشته شدند يا درگذشتند وبالاخره کاهنان بابل شخصي را نبونيد به بابلي ( نبونهخيد ) نام که ازخانواده سلطنت نبود بتخت شاهی نشاندند. از لوحه هايي که در بابل يافته اند‚معلوم ميشود که پدر اين شخص کاهن معبد سين يعني رب النوع ماهدر حران بوده و شايد قرابتي با خانواده سلطنت آسور داشته است.بهرحال او شخصي نبود که بتواند در چنين موقع باريک دولت بابل رااداره کند و فقط از اين جهت او را به تخت نشاندند که در کنگاش کاهنان برضد پادشاه قبل شرکت داشت. با وجود اين سستي داخلي آرامش بابل بواسطه ابهتي که دولت مزبور در زمان بخت النصر يافته بود دوام داشت‚ سوريه حرکتي نميکرد‚ حتي صور از بابل ميخواست کسي رابراي پادشاهي بدانجا بفرستد و مصر هم بمستملکات بابل طمع نميورزيد ولي دولت ماد که به خوبي از اوضاع داخلي بابل آگاه بودموقع را مناسب ديد که خيال ديرين خود را راجع بتوسعه مملکت ازطرف مغرب بموقع عمل بگذارد و پادشاه ماد با قشوني داخل بينالنهرين گرديد. کيفيات اين جنگ معلوم نيست و حتي نميدانيم مصادمهاي بين فريقين روي داده يا نه. ولي از لوحه هاي نبونيد پيداست که او از اين پيشآمد خيلي مکدر بوده‚ ولي نه از جهت سياسي‚بلکه از اين جهت که نيت او در تعمير معبد سين در حران بتاخيرافتاده بود. لوحه هاي او غالبا پر است از اطلاعات راجع به آثار عتيقه بابل بمعابد و استوانه هايي که در پيهاي معابد قديم مييافت و نيز راجع به سلاطين بسيار قديم بابل‚ اکد و غيره‚ از قشون کشي پادشاه ماد هماگر اطلاعي ميدهد بطور اجمال و بمناسبت معبد حران است. از يک لوحهاو چنين مستفاد ميشود که اگر کوروش بر پادشاه ماد خروج نکرده بود‚ جنگ ماد و بابل امتداد مييافت.
-
قيام کوروش بر پادشاه ماد: راجع به اين واقعه اسنادي که وجود دارد عبارتست از نوشته هاي مورخين قديم مانند هرودت‚ کتزياس و غيره که چون بيشتر راجع به صباوت و جواني کوروش و کارهاي اوست از ذکر آن خودداری نمودیم . تفاوتهايي هم درنوشته هاي مورخين ديده ميشود که در جايش ذکر خواهد شد. خلاصه تمام اين نوشته ها اينست که کوروش بر پادشاه ماد شورش کرد و درنتيجه جنگ يا جنگهايي همدان را گرفته دولت ماد را منقرض کرد‚ فقط گزنفون چنانکه در موقع خود ذکر خواهد شد تسلط کورش را بر مادبطور ديگر شرح داده. بالاتر گفته شد که در حفريات بابل لوحهاي ازنبونيد بدست آمده. پادشاه بابل در اين لوحه مفاد خوابي را که ديده بيان و در آخر آن اشاره به بهره مندي کوروش و انقراض ماد ميکند.اين است مفاد لوحه: مردوک آقاي بزرگ و سين يعني نور آسمان و زمين از دو طرف من ايستاده بودند. مردوک بمن گفت نبونيد پادشاه بابل آجر تهيه کن و معبد اخولخول را بساز‚ تا سين آقاي بزرگ درآنجا سکني گزيند. من با کمال فروتني بمردوک آقاي خدايان گفتم معبدي را که تو نشان ميدهي ماديها و قشون بسيار آنها محاصره کرده اند.مردوک بمن جواب داد ماديها که تو از آنها سخن ميراني ديگر وجودندارند چنانکه مملکت‚ پادشاه و اعوان و انصار او ديگر وجود ندارند. در سال سوم آنها يعني پارسيها بجنگ او يعني پادشاه ماد رفتند وکوروش پادشاه انشان خادم جوان او يعني مردوک با قواي خود افواج مادي را متفرق کرد و ايخ توويکو پادشاه ماد را اسير کرده بمملکت خود فرستاد . نبونيد از اين پيشآمد غيرمترقب مشعوف بود‚ چه ميپنداشت که اين واقعه او را به اجراي خيال خود يعني تصرف حران و ساختن معبدي براي سين در آنجا نزديک کرده و نميدانست که چند سال بعدخود بابل هم بدست کوروش بزرگ خواهد افتاد. از مضمون لوحه چنين استنباط ميشود که ماديها در اين جنگ نسبت به بابليها بهره مند بوده اندو قيام کوروش بر ماد موقتا بابل را از دست رقيب قوي خلاصي بخشيده. درباره اژدهاک ايختوويکو بابليها يا آستياگس يونانيها نميتوان قضاوت کرد زيرا نوشته هاي مورخين قديم نسبت باو متضاد است. هرودوت او را جبار و شديدالعمل دانسته. کتزياس بعکس او راپادشاهي رئوف معرفي کرده و نيکلائوس دمشقي او را ستوده. بعضي مانند نلدکه عقيده دارند که نوشته هاي هرودوت راجع به آخرين پادشاه ماد از گفته هاي خانواده هارپاک وزير ايختوويکو است و چون اين خانواده چنانکه بيايد‚ دشمن شاه ماد بود او را بد توصيف کرده‚ اماگفته هاي نيکلائوس دمشقي را هم اغراقآميز ميدانند‚ نتيجه اين ميشود که راجع به شخص آستياک يا اژدهاک از جهت فقدان مدارک صحيحه نميتوان چيزي گفت. به هر روی آنچیزی که واضح است این می باشد که کوروش بزرگ پس از غلبه بر ماد که نژآدی از ایرانیان بودند با اتحاد پارس و ماد امپراتوری بزرگی در تاریخ ایران تشکیل دادند که امپراتوری هخامنشیان شد .
کوروش کبیر : کورش بزرگ بنیانگذار حقوق انسان ها و آزادی و برابری بشریت است که جهان را دگرگون نمود . وی از مقتدرترین و با تدبیر ترین افراد تاريخ جهان است که بدليل اخلاق و منش و کردار نيک نامش در تاريخ به ثبت رسيد . او پيرو دين بهي زرتشت بود . که همواره تاريخ از او به عنوان يکي از نوابغ بشريت نام ميبرد . او پادشاه ماد را شکست داد . پادشاه ليدي را نيز مغلوب ساخت و بابل را که يکي از بزرگترين مراکز جهان آن روزگار بود با صلح و آرامش و با رغبت مردمان آنجا به کلي فتح کرد و پس از ورود به بابل به احترام به خداي مردوک آنان تاجگذاري نمود تا حسن نيت خويش را به ملت مغلوب به اثبات برساند به صورتي که آنان وي را فرستاده خدا ميناميدند. پس از آن بناي بزرگترين شاهنشاهي و امپراتوري تاريخ را بنا نهاد . هم اکنون تنديس سنگی اين بزرگ مرد در سيدني استراليا و يکي از پارکهاي بزرگ ايالات متحده و سازمان ملل متحد از طلاي خالص نصب ميباشد و اعلاميه او در سازمان ملل نقش سمبل آزادي و دموکراسي را براي نخستين بار در جهان ايفا ميکند .
آخرین گفتار کوروش بزرگ هخامنشی
منشور جهانی حقوق بشر کوروش هخامنشی
کوروش بزرگ از دید شخصیتهای برجسته جهانی
تندیس سنگی از کوروش بزرگ در ایالات متحده آمریکا
مشهور ترین زندگی نامه کوروش بزرگ اثر گزنوفون یونانی به نام کوروپدیا - به زبان انگلیسی
-
کمبوجیه : پسر بزرگ کوروش بزرگ هخامنشی بود که به نامهای کمبوجیه دوم، کمبوزیه و کامبیز نیز معروف است.طبق گفته هرودوت مادر وی کساندانه بوده است، اما کتزیاس نقل کرده که مادر وی امتیس نام داشته است. کمبوجیه پس از کوروش، پدرش، به سلطنت رسید. او با اقتداري ستودني و باور نکردني در سال 525 قبل از ميلاد سرزمين هاي مصر را بدليل عمل نکوهيده مصريان در برابر ايرانيان که تعداي از ايرانيان را در مصر کشتند و به تمسخر پرداختند فتح کرد و کل مصر به زير چتر پادشاهي ايران در آورد . او پيرو مزديسنا زرتشت بود و همواره دين بهي را دنبال ميکرد وی برادری به نام بردیا داشت.کمبوجیه قصد لشگرکشی به مصر را داشت،اما از بیم اینکه برادرش در غیاب او پادشاهی او را بدست آورد، بردیا را مخفیانه به قتل رساند.او به مصر لشگر کشید و این کشور را فتح کرد.به همین دلیل به وی در تاریخ لقب فاتح مصر را داده اند.در زمانیکه کمبوجیه در مصر حضور داشت خبر به سلطنت رسیدن برادرش بردیا را به وی دادند در حالیکه او بردیا را پیش از این کشته بود. اما شخصی که در ایران تاج پادشاهی را به سر گذاشته بود گئومات از تبار مادیان بود و خود را بردیا معرفی کرده بود. کمبوجیه در بازگشت به ایران درگذشت. هرودوت چون او به خدای مصر ( یک گاو ) بی احترامی کرده بود و او را با ضرب چاقو کشته بود به او لقب دیوانه داد ولی این یکی دیگر از برگهای زرین خداپرستی در ایرانیان آن روزگار بود .
بردیای دروغین ( گئومات مغ ) : درگذشت۵۲۱ (پیش از میلاد)) نام پسر کوچکتر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود.کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استانهای خاوری شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش میترسید دستور کشتن بردیا را داد.مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ (پیش از میلاد) شخصی به نام «گئوماته مغ» خود را به دروغ بردیا نامید و بر کوهی نزدیک شهر ایرانی پَیشیاوادا اعلام شاه بودن کرد. در متون تاریخی از وی به عنوان «بردیای دروغین» یاد شده است.
داریوش کبیر : پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی با کشتن گئومات مغ که به عنوان بردیا فرزند کوروش بزرگ بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. وی در سال 521 بر تخت پادشاهي ايران زمين جلوس کرد و بزرگترين و شکوهمند ترين پادشاهي تاریخ ایران را پس از کورش بزرگ از خود به جاي گذاشت . او پيرو دين بهي و مزديسنا زرتشت بود و همواره منش و بزرگي کوروش را دنبال ميکرد . پس از آن شورشهای داخلی را سرکوب کرد. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر کانال بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند میداد.این کانالی در 2500 سال پیش ساخت که بعدها به کانال سوئز معروف گردید . طول این کانال دریایی به بیش از 161 کیلیومتر میرسیده است و از عرض آن دو کشتی به راحتی عبور میکردند . داریوش بزرگ خطی جدید برای ایرانیان بوجود آورد که بعدها از خطوط رایج دنیا شد . داریوش بزرگ ایران را به بزرگ ترین کشور جهان مبدل کرد ( بیش از 28 کشور ) . داریوش بزرگ آموزش رایگان را برای قشر عوام کشور به صورت اجباری در آورد و طرح سواد آموزی را اجباری نمود و . . . او را از ابرمردان ایران و جهان می دانند مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست.
گذری بر کتاب از زبان داریوش بزرگ
وصیت نامه داریوش بزرگ جهت زینت بخشیدن به منازل شما
اقدامات شگفت انگیز داریوش بزرگ هخامنشی شاهنشاه قدرتمند ایران
خشایارشا : از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است. کتیبههایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت. او يکي ديگر از جانشيانان بر حق پادشاهي هخامنشيان بود که وي را فاتح سرزمين هاي آتن اروپا ميدانند . او آتن را به کلي تصرف کرد . دليل لشگر کشي وي عدول کردن يونانيان از قوانين آن روزگار بود زيرا ليدي که جزوي از ايران بود که توسط يونان به آتش کشيده شده بود و خشيارشا در صدد بر آمد اين کار زشت را که در آن زمان نزد ایرانیان گناه محسوب ميشده است جبران نمايد که موفق نيز شد ولی در نبردهای بعدی به ایران عقب نشینی کرد ولی اقتدار ایران را به زیباترین شکل حفظ نمود .
__________________
-
اردشیر یکم ( اردشیر درازدست ) : پسر خشایارشا ملقب به اردشیر درازدست یا اردشیر یکم پادشاه هخامنشی بود. نخستین بار یونانیان به او لقب درازدست دادند. از این رو در بسیاری از کتب و منابع اردشیر درازدست نامیده شدهاست. وجه تسمیت این لقب به گونههای مختلف آمدهاست. 1- او دستان درازی داشت به طوری که وقتی میایستاد دستش به زانویش میرسید.2- درازدستی کنایه از قدرت زیاد و تسلط بر امور است. به خاطر تسلط او به اوضاع مملکت درازدست نامیده شد. از زمان اردشیر دراز دست تاریخ ملی با تاریخ اساطیری ایران در هم میآمیزد. در بسیاری از منابع اردشیر درازدست و بهمن اسفندیار یکی دانسته شدهاند.
خشایارشای دوم : از پادشاهان هخامنشی بود.به گفته تاریخ نویسان وی تنها پسر اردشیر یکم از ملکه داماسپیا بوده که پس از مرگ پدر به پادشاهی میرسد و چهل و پنج روز بعد توسط برادرش سغدیانوس به قتل میرسد .
سغدیانوس : از شاهزادگان هخامنشی و پسر اردشیر یکم است. وی، برادرش - خشایارشای دوم - را چهل و پنج روز بعد از به سلطنت رسیدن به قتل رساند و خود به دست برادر دیگر داریوش دوم به قتل رسید.
داریوش دوم : با نام اصلی اخس (به یونانی) یا وهوک (به پارسی باستان) فرزند اردشیر یکم بود که پس از شورش بر ضد برادرش سغدیانوس در سال ۴۴۲ (پیش از میلاد) به سلطنت رسید و نام «داریوش» را برای خود بر گزید. این پادشاه هخامنشی ، نوزده سال بر ایران حکومت کرد. داریوش از همسرش پریزا صاحب دو پسر به نامهای اردشیر و کورش شد و بعد از وی پسرش اردشیر دوم به سلطنت رسید.
در مدت نوزده سال پادشاهي او وقايعي رخ داد که مهمترين آنها شورشهاي پيدرپي در نقاط مختلف کشور بود. دربسياري از اين شورشها يونانيان به آشوبگران کمک ميکردند وداريوش ناچار ميشد. هر بار مبلغي به يونانيان بدهد تا شورشيان رابحال خود بگذارند و او بتواند بر آنها چيره شود. مهمترين اين شورشها طغيانهاي داخلي بدينقرار است:
1- شورش آرسيتس برادر شاه. او پس از سه جنگ که با کمک سپاهيان مزدور يوناني ميکرد‚ سرانجام از داريوش شکست خورد وپس از مدتي تسليم شد. داريوش به او و سردارش وعده داده بود که اگر تسليم شوند جانشان در امان خواهد بود و با اين فريب همه را دستگير کرد. اما پس از دستگيري تصميم گرفت بوعده خود وفا کند وآنها را زنده نگهدارد اما چون نفوذ پروشات‚ همسرش در اراده او زياد بود به اصرار پروشات آنها را نابود کرد.
2- ياغي گري پيسوتنس والي ليديه که گروهي يوناني را بسرداري يک نفرآتني بنام ليکون اجير کرده و در انديشه استقلال افتاده بود.داريوش به تيسافرن سردار خود وعده داد که اگر ليديه را ازپيسوتنس بگيرد خود او والي ليديه خواهد شد. سردار ايراني با پول و رشوه‚ ليکون را از ياري پيسوتنس بازداشت و او را مجبور کرد که
تسليم شود. ليکون آتني در اثر اين خيانت بحکومت چند شهر منصوب شد و پيسوت نس که بشرط حفظ جان تسليم شده بود بدستور داريوش در خاکستر خفه شد. اما پس از چندي پسرش آمرگس در کاريه طغيان کرد و در مقال تيسافرن ايستادگي بسيار نشان داد و پس ازمدتي بدست اهالي پلوپونس دستگير و بسرداران ايراني تسليم شد. متاسفانه دردربار داريوش دوم خواجه سرايان قدرت بسيار داشتند و بخصوص سه تناز ايشان بنام آرتکسارس‚ آرتابازان و آراتواوس بسيار قوي بودند.آرتکسارس چنان مقتدر شد که براي کشتن داريوش و نشستن بر تخت او نقشه کشيد و چون راز او از پرده بدر افتاد بفرمان پروشات کشته شد. اين گونه توطئه ها نيز در آغاز سلطنت داريوش گاهگاه تکرارميشد و گاه در نقاط تابع شاهنشاهي مانند مصر و يا در ايالات داخلي مانند ماد شورشهايي پيش ميآورد که در تواريخ موجود تفصيل جامع
و معتبري از آنها نيست و نوشته هاي يوناني که به آنها اشاره کرده اند . مطالبي غيرقابل اعتماد در بر دارند. جنگهاي داخلي يونان که بيشتر بين مدينه هاي آتن و اسپارت درميگرفت بار ديگر آغاز شد. تيسافرن که والي ايالات ليديه شده بود و با آنها نزديک بوده نميخواست که از جانب او يا دولت متبوع او - شاهنشاهي ايران - به غلبه آتن يا اسپارت کمک شده باشد. زيرا اگر يکي از آنها بر ديگري چيره ميشد حکومت واحدي بوجود ميآمد و بار ديگر اوضاع داخلي يونان آرام ميشد. و دولت يوناني چه از آتن و چه از اسپارت متوجه کشورهاي همسايه وبخصوص دشمن ديرين خود ايران ميگرديد. بنابراين تيسافرن به هيچکدام از اين دو دولت کمک نميکرد و منتظر بود که هر وقت يک طرف ضعيفتر شد به او کمک کند تا باز با طرف قويتر بجنگد و هنگاميکه به سرحد پيروزي رسيد نيروي ايراني از کمک خود بکاهد تا بازشکست بخورد و به اين ترتيب جنگ همواره ادامه يابد و آتش جنگهاي داخلي چنان گرم باشد که نيروهاي يوناني نتوانند براي مزاحمت شاهنشاهي هخامنشي فرصت پيدا کنند. در اين ميان چون اسپارت بدلايل گوناگون نيازمند کمک ايران بود و اتحاد با آن براي ايران زياني نداشت تيسافرن با نماينده حکومت اين مدينه پيماني بست که تقريبا اسپارت را تحت الحمايه شاهنشاهي ايران کرد . پس از عقد اين پيمان چند جزيره ديگر از جزاير يونان تابع ايران شدند و در اين ميان شخص جاه طلب که ميان سپاهيان آتني و ايراني نيز زد و خوردهايي شد و در اين گير و دار آلکيباد خودسرانه بيزانس و کالسدون را از اسپارتيها گرفت وسپس در پايان زد و خوردهاي ايرانيان و آتنيها‚ قرار شد که نمايندگان حکومت آتن براي مذاکره بدربار ايران بيايند و بموازات آنها نمايندگان اسپارت نيز خود را بدربار شوش رسانيدند تا از آتنيها عقب نمانند. اين سفيران در راه بفرمانرواي تازه آسياي صغير برخوردند که فرزند داريوش و بنام کورش بود و چون کورش از جانب پدر اختيارات کافي در اين باره داشت يونانيها را با خود بازگرداند. کورش پس از ورود به آسياي صغير با اسپارتيها بسيار گرم گرفت وجيره سپاهيان اسپارتي را که تيسافرن از روزي يک درهم به نيم درهم تقليل داده بود دوباره افزايش داد و به سردار اسپارتيها گفت:بايد آتن ويران شود. سرانجام پس از زد و خوردهاي خونين بحريه اسپارت آتن را تسخير کرد و پس از 27 سال جنگهاي داخلي يونان که به پلوپونس معروف شد پايان يافت و ليزاندر فرمانده نيرويدريايي اسپارت که مورد توجه کورش فرمانرواي آسياي صغير بود‚بفرمانداري مدينه آتن برگزيده شد و مقرر گرديد که در اداره امورآتن سي نفر از آتنيها با او همکاري کنند و اين سي نفر را حکومت اسپارت برميگزيد. از وقايع ديگر زمان داريوش دوم که در تاييد آن بايد احتياط کرد شورش کردوخيها در شمال دجله است. در مورد اين شورش و فرونشادن آن از طرف شاهنشاه ایران ‚ رواياتي در تاريخ هست. يکي ديگر از کارهاي داريوش که بايد آن را در پايان داستان زندگي و پادشاهي او ياد کرد بناي معبد اورشليم است. اين معبد را کورش بزرگ پس از تسخير بابل و نجات يهوديان دستور داده بود که بخرج خزانه شاهنشاهي ايران تعمير کنند و جاهاي ويرانه آن را از نوبسازند. اما خود يهوعيب ديگر پادشاهي داريوش دوم بود و بيش از همه نفوذ زن شپروشات که بسيار حيله گر و مکار بود کارها را خراب ميکرد. بدبختانه نفوذ پروشات پس از مرگ داريوش هم ادامه يافت. از ايران باستان پيرنيا ج2 . ديان در اين کار سستي کردند و نتوانستند با همسازگار و هم عقيده شوند. داريوش دوم به حاکم ماوراءالنهر دستورداد که از باج و خراج ساليانه آنجا هزينه اين کار را بپردازد. اين شاه در سال 404 ق. م. پس از نوزده يا بيست سال شاهنشاهي درگذشت.دوران او هرگز شکوه شاهنشاهي داريوش اول را نداشت. جنگهاي خانوادگي‚ برادرکشيها و شورشهاي ايالتي موجب سستي شاهنشاهي هخامنشي در آن روزگار شود .
-
اردشیر دوم : پادشاه هخامنشی، پسر بزرگ داریوش دوم و پریزا بود که پس از مرگ پدر به سلطنت رسید.اردشیر در ابتدای سلطنت خویش شورشهای برادرش - کورش کوچک - را سرکوب کرد و سرانجام در سال ۴۰۱ (پیش از میلاد) او را به قتل رساند. از اتفاقات مهم دوران سلطنت اردشیر تلاش نا موفق او در تسخیر مجدد مصر است. این پادشاه هخامنشی تا زمان مرگ خویش ۳۵۸ (پیش از میلاد) بر ایران حکومت کرد.
اردشیر سوم : نام نخست اردشیر سوم اُخُس بوده که تصور میکنند یونانی شده وهوک است، ولی وی پس از اینکه به تخت نشست، خود را در سنگنبشته تخت جمشید ارتَ خْشثَر یا اردشیر نامید. چنین نوشتهاند:،نویسندگان یونانی دیودور و آریان،نام او را آرتاکسرک سس یا آرتاسسسس نوشته اند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه وی را اردشیر سوم و اُخُس نامیده. اما در برخی نوشتههای تاریخی این شاه با اردشیر یکم اشتباه گشتهاند.
ارسس :ارسس پادشاه هخامنشي. اسم او را چنين نوشته اند :ديودور‚ استرابون و آريان‚ ارسس و پلوتارک‚ اآرسس آورده اند . درقانون بطلميوس آرگس آمده است ‚ که مصحف ارسس می باشد . اوسويوسارسس اخي از نويسندگان قرون اسلامي ابن عبري‚ ارسسبن اوخوس.ابوريحان بيروني‚ در آثارالباقيه ارسسبن اخس و در ص 89 چيزي شبيه به فسرون يا فترون . اپر ‚ عالم فرانسوي گمان کرده که اسم او به پارسي قديم هوورشه بوده. اگر اسمي را که پلوتارک ذکر کرده‚ صحيح بدانيم نظر بقاعده تصحيف اسامي ايراني درزبان يوناني‚ ظن غالب اين است که اين حدس صحيح باشد. در تاریخ ایران اسم اين پادشاه فراموش شده و بنابراين از نويسندگان قرون اسلامي‚ آنهائيکه از مدارک شرقي متابعت کرده اند‚ اسم او راذکر نکرده اند ! نسب: موافق گفته ديودور او پسر اردشير سوم اخس بوده. اسم مادر او را بعضی مورخين آتوسا نوشته اند‚ ولي محققا معلوم نيست‚ زيرا از زنان اردشير سوم دو کس معروف اند‚ يکي آتوسا و ديگري دختر اخا.اخا خواهر اردشير بود و اسم دختر او هم معلوم نيست. کشته شدن او : ديودور راجع به اين شاه چنين نوشته کتاب 71‚ بند 5 :پس از فوت اردشير باگواس خواجه‚ کوچکترين پسر او را که ارسس نام داشت‚ بتخت نشانيد و برادران اردشير را کشت تا شاه جديد با آنها معاشر نبوده کاملا در تحت اطاعت خواجه مزبور باشد . اين گفته مورخ مذکور نظري را که راجع به جهت قتل اردشير اظهار کرديم‚ تاييد ميکند. ارسس پس از آنکه از جنايتهاي باگواس آگاه شد‚ از او تنفر يافته درصدد برآمد که او را بکشد‚ ولي خواجه پيشدستي کرده او را در سال سوم سلطنتش بقتل رسانيد 336 ق. م. پس از آن در دودمان هخامنشي کسي نبود که بترتيب طبيعي بر تخت نشيند‚ زيرا خواجه تقريبا تمام برادران جوان اردشير را هم کشته بود. بنابراين باگواس داريوش را‚ که پسر آرسان آرسانس و نوه استانس پسر داريوش دوم بود‚ بتخت نشانيد 336 ق. م. از وقايع سلطنت ارسس 338 -336 ق. م. آگاهي نداريم و نيز نميدانيم چگونه شاهي بوده و چه صفاتي داشته. از تاريخ وقايع هم اين قدر برميآيد که در زمان او يعني بهار 336 ق. م. قشون مقدوني براي دفعه اولي به آسيا ورود کرد. عجالة هم اين قدر گوئيم که مقدونيها پيشرفتهائي حاصل کردند‚ ولي چون خبر کشته شدن فيليپپ در اسکندر رسيد‚ پارمنين سردار مقدوني از آسيا به مقدونيه برگشت و ممنن برادر منتور‚ که پس از مرگ او فرمانده قشون ايران درصفحات دريائي بود‚ مقدونيها را عقب نشانده‚ تمام جاهائي را که تصرف کرده بودند‚ از آنها بازستاند. چنين بنظر ميآيد که با وجود اين احوال آبيدوس در تصرف مقدونيها مانده بود. اگر چنين بوده ‚ بايد گفت که مقدونيها با حفظ اين محل عبور اسکندر را از بوغاز داردانل در موقع خود تسهيل کرده اند. ايران باستان صص 1186-118 .
داریوش سوم : (۳۸۰ - ۳۳۰ ق. م.) آخرین پادشاه هخامنشی بود و از اسکندر شکست خورد. اين شاه كه او را در كتب پهلوى «دارا پسر دارا» خواندهاند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوهٔ داریوش دوم است. بنابراين داريوش سوم نسبش با فاصلهٔ سه نسل به داريوش دوم میرسد و بهمين جهت او را «پسر دارا» (فرزند داريوش دوم) گفتهاند آغاز پادشاهى داريوش سوم با شروع حكومت اسكندر پسر فیلیپ در مقدونیه تقريباً مقارن است و در سير تاريخ، او مانند رقيبى است كه سرنوشت براى اسكندر تراشيده است. داريوش سوم در سال ۳۳۶ ق. م. بر تخت نشست و سلطنتی را آغاز كرد كه دوران كوتاه آن پر از وقايع بزرگ و در عين حال سوزناك است. پايان زندگى او در حقيقت پايان امپراتورى بزرگ هخامنشى است که با خیانتهای اطرافیان انجام گرفت .
-
سلسله شاهنشاهی اشکانیان
مهرداد بزرگ یا مهرداد کبیر : موئسس سلسله شاهنشاهی پارتیان بود که ایران را از گسستگی و لجام گسیختگی دوران تحت اشغال یونانیان سلوکی رهایی بخشید . وی در سال 160 تا 140 قبل از میلاد با نبردهای وطن پرستانه ایالتهای ماد - پارس - خراسان - بابل - آشور - هرات و سیستان و . . . را باردگیر جزو ایران بزرگ نمود . وی پادشاه سلوکیان را اسیر و با وی با انسانیت رفتار کرد و او را در گرگان مستقر ساخت و برای حسن نیت به آنان با دختر وی ازدواج نمود . او را از بزرگ ترین اشخاص موثر در تاریخ ایران نامیده اند که به راستی اگر ظهور نمی کرد امروز مشخص نبود ایران ما در کجای تاریخ جای داشت .
ارشک یکم : این شخص با طایفه خود آپارنی همدست شد در قرن ۲۵۶ ق.م. پرچم مخالفت با سلوکیها بیافراشت و جنگهای متعدد با آنها نمود ، در نتیجه غلبه یافت و دولت پارت را تاسیس کرد (۲۵۰ق.م. بعضی ۲۴۹ق.م. نوشتهاند) . پس از این فتح ، عزیمت باختر نمود و با این مملکت که نیز مستقل شده بود جنگ کرد در حین جنگ کشته شد چون ارشک بانی سلطنت اشکانی بود ، شاهان دیگر اشکانی او را تقدیس میکردند چنان که به او لقب اپی فانس (به زبان یونانی به معنی نامی و پر افتخار) دادند و به یاد بود اینکه او سرسلسله اشکانی است به اسم خود کلمه ارشک (اشک را یونانیها «آرزاکس» نوشتهاند که یونانی شده ارشک است) را افزودند (ارشک بعدها اشک شد) مورخین این نکته را رعایت کردند .
تیرداد یکم ( اشک دوم ) : این شخص با طایفه خود آپارنی همدست شد در قرن ۲۵۶ ق.م. پرچم مخالفت با سلوکیها بیافراشت و جنگهای متعدد با آنها نمود ، در نتیجه غلبه یافت و دولت پارت را تاسیس کرد (۲۵۰ق.م. بعضی ۲۴۹ق.م. نوشتهاند) . پس از این فتح ، عزیمت باختر نمود و با این مملکت که نیز مستقل شده بود جنگ کرد در حین جنگ کشته شد چون ارشک بانی سلطنت اشکانی بود ، شاهان دیگر اشکانی او را تقدیس میکردند چنان که به او لقب اپی فانس (به زبان یونانی به معنی نامی و پر افتخار) دادند و به یاد بود اینکه او سرسلسله اشکانی است به اسم خود کلمه ارشک (اشک را یونانیها «آرزاکس» نوشتهاند که یونانی شده ارشک است) را افزودند (ارشک بعدها اشک شد) مورخین این نکته را رعایت کردند .
آردوان یکم ( اشک سوم ) : بعد از پدر به تخت نشست و از گرفتاری انتیوخوس سوم (کبیر) برادر سلوکوس سوم استفاده کرده ، ولایت مردها (mardes) و ری و همدان را گرفت ، و لیکن بعد که پادشاه مزبور با قشون زیاد به ایران آمد ، اردوان عقب نشسته ، پایتخت خود را هم به سلوکیها داد. بعد آنتیو خوس به گرگان رفت ولی از عهده سواره نظام پارتی برنیامد ، بالاخره عهد نامهای بین دولتین منعقد و اردوان رسما شاه ایران شناخته شد . شایان ذکر است که در این جنگ آنتیو خوس معبد آناهیتا را در همدان غارت کرده ، ذخایر و نفایس زیاد از آنجا و نفایس زیاد از آنجا بر گرفت . نوشتهاند چهار هزار تالان (چهار میلیون و هشتصد هزار تومان امروزی تقریبا !!) قیمت ذخایر بودهاست (۲۰۸ ق.م.).
فریاپت ( اشک چهارم ) : شاه ایران از سلسله اشکانی - ارشك ۴ : فری یا پیت - پس از پدر به تخت نشست و به آسودگی سلطنت كرد زیرا باختری ها متوجه هند بودند و با پارتی ها كاری نداشتند فوت او در ۱۸۱ ق.م بود.
فرهاد یکم ( اشک پنجم ) : بعد از پدر به تخت نشست و تبرستان را تسخیر کرده ، طایفه مردها را مجبور نمود که در بند دریای خزر و راهی را که از خراسان به ماد میرفت حفظ کنند . این شاه شهر خارکْسْ را در ری بنا نهاد(خارکس را بعضی با در بند دریای خزر و برخی با شهرستانک تطبیق دادهاند. عقیده آخری مبنی بر این است که ایزدور خارکسی (یکی از جغرافی دانان قدیم) نوشتهاست : وطن او خارکْس در وسط کوههای البرز واقع است.دربند دریای خزر را با سردره خوار تطبیق کردهاند)
مهرداد یکم ( اشک ششم ) : بعد از برادر به تخت نشست و بانی عظمت دولت پارت گردید . در این دوران دولت سلوكی به واسطه جنگ با رومی ها و یهودی ها ضعیف شده بود . مهرداد در ابتدا مرو را از باختری ها گرفت بعد آذربایجان را از امرای محلی كه در آنجا استقلال یافته بودند انتزاع نمود. پس از آن به خوزستان و پارس و بابل پرداخت و بعد به هند رفته ، قطعه ای را تا رود جِلُمْ به مملكت خود ضمیمه كرد . از زمان او دولت پارت بزرگ شد . این شاه با دمتریوس سلوكی جنگ كرد ، ولی در ابتدا ، بهره مندی نداشت ، زیرا یونانی ها با دمتریوس همراهی كردند و باختر هم بر پارتی ها قیام نمود ، ولیكن مهرداد داخل مذاكره صلح شده ، دمتریوس را اغفال و بعد جنگ كرد و او را گرفته در زندان انداخت. این شاه به تقلید از شاهان هخامنشی خود را شاهنشاه خواند.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن