<< بخش آغازین >>
هنگامی که سخن از مجد و عظمت هخامنشیان و یادگارهای این دودمان به میان می آید بی درنگ ویرانه های شکوهمند تخت جمشید در ذهن ما نقش می بندد.نقوش برجسته و درگاههای سنگی و ستونها و در یک کلام معماری شگفت انگیزش از همان دوران باستان تا به امروز بازدیدکنندگان را محسور خود کرده است.شاید این دلیلی بر فراموشی دیگر یادمانهای شکوهمند هخامنشی برای گردشگران و سیاحان باشد.ستونهای پارسه هنوز هم سر به آسمان می سایند ولی دیگر پایتختهای هخامنشیان مدتهاست از دید گردشگران ناپدید شده اند.این در حالیست که می دانیم پارسه یا تخت جمشید تنها یکی از مراکز سیاسی یا معنوی این سلسله بوده است.
شوش،بابِل و اکباتان دیگر پایتختهای هخامنشیان هم عمارات شاهانه و پرشکوهی داشتند.به ویژه شوش این شهر کهن و افسانه ای،پایتخت با عظمت ایلامیان که در دوره هخامنشیان پایتخت سیاسی بود.از شوش بود که فرمان لشگرکشی ها صادر میشد.در شوش بود که سفرای یونان به حضور پذیرفته می شدند.این شهر شوش بود که با رسیدن خبر فتح آتن آذین بندی شد و جشن گرفت.این کاخ شوش است که در باب هفدهم تورات توصیف شده است.آری یکی از شاهکارهای معماری سلطنتی خاورمیانه باستان آپادانای شوش است.مهجور و ناشناس ماندن این کاخ برای ما ایرانیان جدا از اینکه ناشی از بی علاقگی عمومی به آگاهیهای تاریخی است به گمان نگارنده دلایل عمده دیگری نیز دارد: این مجموعه در زیر سایه تخت جمشید کمتر مورد توجه مردم ما و یا دیگر علاقه مندان بوده و اینکه متاسفانه از این کاخ تقریبا چیزی بر جای نمانده است.عزیزان هموطن که به موزه لوور رفته اند یا تصاویر آن را دیده اند و تزئینات کاخ داریوش و ستون و سر ستون سنگی عظیم را از نظر گذرانده اند با شگفتی از عظمت آثار تخت جمشید در این موزه برای دوستان و آشنایان میگویند غافل از اینکه این ها آثار کاخ شوش است و نه تخت جمشید.(منظور عموم مردم است و نه متخصصان باستانشناسی یا تاریخ)
از آنجا که در دنیای مجازی اینترنت اطلاعات نسبتا خوبی از تخت جمشید می توان به دست آورد تصمیم گرفتم در مورد تخت جمشید دوم یا آپادانای مظلوم شوش بنویسم(مظلومیت این میراث در جای خود روشن خواهد بود) و این یادمان را به هم میهنانم معرفی کنم.ابتدا تاریخچه ای از حفاریها و تحقیقات ارائه می شود.سپس معماری آپادانای شوش معرفی می شود و در انتها به موزه لوور خواهیم رفت تا شکوه این میراث را بهتر حس کنیم.تمرکز موضوع بر آپادانا و کاخهای هخامنشی شوش است و نه دیگر دوره های تاریخی که در پی حفاری در این گنجینه بی نظیر میراث فرهنگی ایران به دست آمده است.
این نوشته که در چند قسمت تنظیم خواهد شد تقدیم به مردم خونگرم و عزیز شهر شوش و خاک تفتیده و پاک خوزستان است.
باب هفدهم تورات(استر)اخشورش(احتمالا تغییر شکل یافته نام خشایارشا)،پادشاه پارس ، بر سرزمین پهناوری سلطنت می کرد که از هند تا حبشه را دربر می گرفت و شامل 127 استان بود.او در سال سوم سلطنت خود، در کاخ سلطنتی شوش جشن بزرگی برپا نمود و تمام بزرگان و مقامات مملکتی را دعوت کرد.فرماندهان لشگر پارس و ماد همراه با امیران و استانداران در این جشن حضور داشتند.در طی این جشن که شش ماه طول کشید،اخشورش تمام ثروت و شکوه و عظمت سلطنت خود را به نمایش گذاشت.پس از پایان جشن،اخشورش برای تمام کسانی که در شوش زندگی می کردند،فقیر و غنی،میهمانی هفت روزه ای در کاخ سلطنتی ترتیب داد.محل مهمانی با پرده هایی از کتان سفید و آبی تزئین شده بود.این پرده ها با ریسمانهای سفید و ارغوانی که داخل حلقه های نقره ای قرار داشتند از ستونهای مرمر آویزان بود.تختهای طلا و نقره روی سنگفرشهایی از سنگ سماک،مرمر،صدف مروارید و فیروزه قرار داشت............
طبیعی بود که با اشارات تورات به این کاخ در باب استر و شهر شوش در بابهای عذرا،دانیال و سفر پیدایش تورات،ماجراجویان و سیاحان و مبلغان مذهبی در پی شناسایی این مکانها یا آثار باقیمانده آنها باشند.
بنیامین تودلایی
نخستین جهانگرد اروپایی که از شهر شوش بازدید کرد و به درستی تشخیص داد که این ویرانه ها بازمانده همان شوشان تورات است یک خاخام یهودی به نام بنیامین تودلایی بود.او در حد فاصل سالهای 543 تا 552 هجری شمسی(1164-1173 میلادی) برای بررسی وضع یهودیان از شهرهای بغداد،شوش و چند شهر در غرب ایران دیدن کرد و در مسیر خود به تجارت هم مشغول بود.در زمان او بازمانده های کاخ آپادانا قابل دیدن بوده اند.او بعد از توصیف مقبره دانیال، مشاهدات خود را اینطور بیان میکند ((شهری بزرگ بوده که اکنون بخش اعظم آن بایر است.می توان هنوز در این خرابه های شوشان آثار سکونت را ملاحظه کرد که کاخ بزرگی بوده به شاه ازوئروس خشایارشا(Aisuerus)با معماری بسیار زیبا که از آن اجزای شگفت انگیزی به عنوان نمونه باقی مانده است.))پس در زمان بنیامین تودلایی قسمتهایی از ویرانه های آپادانا در معرض دید بوده است.
سر ویلیام کنت لفتوس
اما نخستین کسی که به معنای واقعی بررسیهایی در شوش انجام داد و دست به حفاری زد ویلیام کنت لفتوس انگلیسی است(Sir William Kenet Loftus) لفتوس یک نظامی،باستانشناس،زمین شناس و ورزشکار بود که در سال 1849 میلادی به بغداد سفر کرد تا در کمیسیون مرزی ایران و عثمانی به خدمت مشغول شود.این کمیسیون توسط انگلستان و روسیه برای حل اختلافات مرزی ایران و عثمانی به وجود آمده بود.از آنجا که مدت زمانی قبل سر هنری لایارد(که در نمرود و نینوا حفاری کرده بود) و سر هنری کرسویک راولینسون دو شرقشناس مشهور انگلیسی از شوش دیدن کرده بودند، زمینه برای بررسی ها فراهم شده بود. رئیس انگلیسی کمیسیون که خود از علاقه مندان اشیاء قدیمی بود در این وسوسه بود که مکان تاریخی دیگری نظیر نینوا را برای انگلستان کشف کند و آن را در اختیار کشور خود قرار دهد.از این رو مدتی بعد لفتوس را برای شناسائی،نقشه برداری
و حفاری به شوش فرستاد.لفتوس با خطوط میخی و سفرنامه بنیامین تودلایی که در قرن دوازدهم میلادی به آنجا سفر کرده بود و ذکرش رفت آشنایی داشت.
لفتوس با اسب و قایق عازم شوش بود و در راه هرچه را می دید،یادداشت می کرد.او در توصیف جلگه ای که از آن عبور می کرد به مشاهده شیرها،گرگها و شغالهای ساکن در آن اشاره کرده ونخلستان ها،باغهای مرکبات،جنگلهایی از درختچه های گز و سپیدار و مزارع برنج و جو از نظر او دور نمانده است.او با اشتیاق روزافزون به سمت مقصد خود پیش می رفت و از فاصله 48 کیلومتری می توانست چهار تل اصلی را ببیند که بزرگترین آنها 24 هکتار وسعت و 21 متر ارتفاع داشت.لفتوس با نزدیکتر شدن به تل ها توانست ویرانه های آپادانا،تالار بزرگ ستوندار را که هنوز از فراز زمین قابل مشاهده بود ببیند.او بعد از نقشه برداری از تل ها به مدت سه ماه دست به حفاری زد و خیلی زود به نتیجه رسید:بخشی از یک ستون یادبود با سی و سطر نوشته میخی،دیواری از آجرهای کتیبه دار،دویست مجسمه کوچک سفالی.....لفتوس تالار آپادانای شوش را با آثار سی و شش ستون سنگی اش شناسایی و نقشه آن را ترسیم کرد اما به علت مشکلاتی دیگر نتوانست به فعالیت خود در شوش ادامه بدهد.رفتار ناشیانه لفتوس و همراهانش برای تصاحب نوشته ای از مقبره دانیال به حدی احساسات مذهبی مردم و عشایر را تحریک میکند که خدمتکاران هیات را می کشند و لفتوس مجبور می شود با جنگ و گریز شوش را ترک کند و از یافته های خود آنها را که قابل حمل بودند به موزه بریتانیا منتقل نماید.از بخت بد بلافاصله بعد از این وقایع بیماری وبا در دزفول شیوع پیدا میکند و مردم علت این امر را به وجود کفار در آن ناحیه و خشم و انتقام دانیال نبی نسبت می دهند.به همین دلیل تا مدتهای طولانی اروپاییان نمی توانستند به شوش نزدیک شوند.از جمله فرانسویها که تحرکات رقبای انگلیسی خود را زیر نظر داشتند.در زیر پلان ترسیم شده از تالار ستونداری را می بینید که لفتوس طراحی کرده است.دیگری تصویر سر ستون گاو دو سر است که توسط همکار او چرچیل ثبت شده است.تاریخ نقاشی ۱۸۵۲ میلادی است
.
.لوفتوس از نوشته میخی پایه ستون نمونه برداری نمود که ژول اوپر زبانشناس فرانسوی آن را بدین صورت ترجمه کرد:
((اردشیر،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه کشورها،شاه در این سرزمین،پسر داریوش شاه،داریوش پسر اردشیر شاه،اردشیر پسر خشایارشا،خشایارشا پسر داریوش شاه،داریوش پسر ویشتاسپ،یک هخامنشی.این کاخ را داریوش برپا داشت و سپس هنگام پادشاهی اردشیر پدر پدرم،به آتش سوخت.به یاری اهورامزدا،آناهیتا و میترا فرمان دادم این کاخ را دوباره بسازند.اهورامزدا،آناهیتا و میترا مرا از هر بدی بپایند و آنچه را که ساخته ام از گزند دور سازند و ویران نسازند.))
آری.... وجود کاخی با شکوه و تمدنی درخشان در شوش گنجینه های شگفت انگیزی را به اروپاییان نوید می دهد تا موقعیت فراهم شود.
زوج دیولافوا(مارسل و ژان دیولافوا-Marcel&Jane Dieulafoy)
مارسل دیولافوا مهندس و باستانشناس معروف(1843-1920) در سبک های معماری شرقی و غربی و ارتباط آنها با یکدیگر مطالعه می کرده است و در صدد حل این مساله بوده است آیا سبک معماری ساسانیان در معماری دوره اسلامی نفوذ داشته است یا خیر؟چون در اروپا از تحقیقات به نتیجه ای نمی رسد،تصمیم می گیرد که مسافرتی به کشورهای شرقی و به ویژه ایران کند و با مشاهده آثار باستانی موجود این ابهام را برطرف سازد.از این رو در سال 1881 با هزینه شخصی از راه عثمانی و قفقاز به ایران آمده مدت دو سال در عثمانی و قفقاز و شمال و مرکز و جنوب ایران و میان رودان به مطالعه بناهای تاریخی می پردازد.در این سفر دو ساله همسر او ژان دیولافوا او را همراهی و وقایع مسافرت و خاطرات و مشاهدات روزانه خود را ثبت و یادداشت می کرده است.این زوج دانشمند در شوش به گنجینه گرانبهایی برخورد میکنند.بهتر است قسمتی از خاطرات ژان دیولافوا را با هم بخوانیم.در این زمان اثری از شوش به جز چندین تل عظیم و مقبره دانیال باقی نمانده است.
شوش 14 ژانویه
((......متولی(مقبره دانیال)گفت:بیهوده وقت خود را تلف نکنید زودتر برویم پایین تا بتوانیم قبل از غروب آفتاب خرابه های قصر را تماشا کنیم.چون پیشنهاد متولی عاقلانه بود من سوار الاغ شدم و رفتیم بطرف زاویه شمالی تلی که در کنار جاده دزفول واقع شده بود.متولی خارهای بلند را کنار زد و پایه ستون های سنگی را به ما نشان داد که از خاک بیرون افتاده بودند.چهارتای آنها مزین به کتیبه های سه زبانی به خط میخی هستند.این ته ستونهای متعدد پنج به پنج در فاصله قرار گرفته اند به طوریکه چهار عدد آنها در اطراف و پنجمی در میان آنها واقع شده است.این پایه ها که اکنون بیشتر از یک متر در خاک فرو رفته اند تقریبا در سی سال پیش توسط لفتوس انگلیسی کشف و از خاک خارج شده است.این شخص از روی این پایه ها نقشه اولیه بنا را ترسیم نموده که کاملا شبیه است به کاخ آپادانای خشایارشا در تخت جمشید و از سه طرف دارای رواق است.از اوضاع عمومی بنا و سرستونی که سالم مانده و مجسمه حیوان عظیم الجثه ای که پاهای خود را در زیر شکم تا کرده معلوم می شود که این بنای شوش هم بدون حرف از ساخته های معماران هخامنشی می باشد.))
دیولافوا پس از مراجعت به فرانسه به فکر استخراج این گنج عظیم می افتد.او طرح خود را با آقای دورونشو مدیر موزه های ملی فرانسه در میان گذاشت و با او درباره قدمت بی چون و چرای تل ها و ویرانه های شوش و سودی که از کاوش در این خرابه های کهن حاصل خواهد شد گفتگو کرد.وجهی به مبلغ سی و یک هزار فرانک ر ا که از اعتبارات موزه های فرانسه باقی مانده بود به دیولافوا واگذار کردند تا ماموریت خود را به انجام برساند.وزارت فرهنگ فرانسه مبلغ ده هزار فرانک به این مبلغ اضافه کرد و وزارت جنگ نیز چادر،سلاح،زین و برگ در اختیار او گذاشت.همینطور دو جوان تحصیلکرده فرانسوی نیز توسط روسای خود انتخاب شده و تحت اوامر دیولافوا قرار گرفتند.درخواست فرانسه جهت حفاریهای باستانشناسی در ایران با مخالفت صریح و سریع دولت وقت ایران روبرو شد.دیولافوا به دکتر تولوزان دوست و پزشک فرانسوی ناصرالدین شاه متوسل شد.با ملاقات تولوزان با ناصرالدین شاه و وساطت او اجازه فعالیت هیات فرانسوی صادر شد و فرمانی در این خصوص به ظل السلطان که فرماندار اصفهان و خوزستان بوده نوشته شد.در مقدمه این فرمان اشاره شده است که برای نظارت در امور حفاری شخص واجد شرایطی از تهران انتخاب شود که کاملا در امور صنعتی و تاریخ آگاهی کافی دارد.ضمنا انجام حفاری منوط به رعایت شرایطی شده بود از جمله:
1-تعمیرات مقبره دانیال بر عهده دیولافواست و تاکید شده بود که نزدیک مقبره حفاری صورت نگیرد.
2-دیولافوا و همراهان آزادند که هرنوع تحقیقاتی خواستند انجام دهند به غیر از مطالعه در داخل مقبره دانیال
3-کلیه اشیاء کشف شده که طلا و نقره و جواهر باشد متعلق به دولت ایران است.در ضمن تصریح شده بود که دولت ایران هرگاه طالب اشیاء دیگری جدا از طلا و نقره و جواهر سهم خود باشد،فرانسوی ها باید بی درنگ آن را به ایران بفروشند و اگر ایران خواست از آثار موجود خود چیزی را بفروشد حق اولویت را به فرانسه دهد.
4-فرانسوی ها می توانند از اشیاء متعلق به ایران قالبگیری کنند به شرط آنکه هزینه آن را بپردازند.
5-فرانسویان ملزم هستند به قوانین و آداب و سنن و عادات و رسوم ایرانی احترام بگذارند.
دیولافوا به مدت دوسال(1884-1886) در شوش مشغول فعالیت و حفاری می شود و آثار شگفت انگیزی به ویژه از دوره هخامنشی و آپادانای شوش کشف میکند.کاشی های الوان کاخ داریوش. سرامیکهای شگفت شیرهای غران وسربازان گارد ده هزار جاودانان که زمانی زینت افزای دیوارهای آپادانا بودند.سرستونها و ستونها و......به عبارتی پانصد تن!! از مواریث فرهنگی ایران بدون اینکه دیولافواها احترامی به قول و قرار خود بگذارند عازم موزه لوور پاریس شد و سر و صدا و هیجان زیادی برپا کرد.متاسفانه این کاوشگران نخستین با دقت مشاهدات و یافته های خود را ثبت نمی کردند و از طرفی بیشتر به فکر این بودند که موزه های کشور خود را از اشیاء نفیس و گرانبها لبریز کنندتا تحقیقات دامنه دار علمی انجام دهند.از این رو بسیاری از اطلاعات و آگاهیهای تاریخی که می توانست به دست آید را خواسته و ناخواسته از میان بردند.
نمونه هایی از سرامیکهای زیبای کاخ داریوش که دیولافوا به لوور آور
د
یک نمونه را با هم مرور میکنیم.
شوش 8 فوریه
((دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روزهای اخیر پیدا شده است با تاسف تماشا میکردم،در حدود دوازده هزار کیلو وزن دارد!تکان دادن چنین توده عظیمی غیرممکن است.بالاخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم،پتکی به دست گرفتم و به جان حیوان سنگی افتادم.ضرباتی وحشیانه به او زدم.سرستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوه رسیده از هم شکافت.یک تکه سنگ بزرگ از آن پرید و از جلوی ما رد شد،اگر با چالاکی خودمان را کنار نمی کشیدیم پایمان را خرد میکرد.مرمر،سختی خود را کاملا از دست داده بود.در طی دو هزار سال،ریشه گیاهان در میان ترک هایی که هنگام سقوط سر ستون ایجاد شده بود،رخنه کرده و تکه های آن را از هم جدا کرده است.به این ترتیب بدون آنکه انتظار داشته باشیم دوازده هزار کیلو به بارهای ما اضافه شد زیرا حمل قطعات کوچک گاو سنگی میسر شد))
ادامه دارد...