آخرين روزهای شاه
به نقل از کتاب "آخرين روزها" نوشته هوشنگ نهاوندی
کورش آسوده بخواب، ما بيداريم
تخت جمشيد، شيراز، تهران
۱۲ اکتبر-۱۸ اکتبر ۱۹۷۱
روز ۱۲ اکتبر ۱۹۷۱، ساعت ۱۱ صبح، زير آفتاب گرم پائيزی، در برابر آرامگاه کورش کبير، بنائی که تقريبا از ۲۵ قرن پيش تا آن زمان سالم مانده بود، در ميدانگاهی که به همان مناسبت ساخته شده بود، پادشاه ايران، محمد رضا پهلوی " آريامهر" خطاب به بنيان گزار امپراتوری ای که دو هزار و پانصد مين سالگشت ايجادش را گرامی می داشتند، سخنانی ايراد کرد. محمدرضا پهلوی در آن زمان ۵۱ سال داشت. در سلامت کامل جسم و روان به سر می برد، اعتماد به نفس فراوانی داشت و به آينده ی کشورش اميدوار بود. کشوری که در طول دو دهه ی گذشته، پيشرفت چشم گيری کرده بود که جهان تحسينش می کرد و همه جا از آن به عنوان نمونه ی جهشی به پيش ياد می شد.
" آندره پی يتر" اقتصاددان برجسته ی فرانسوی، ايران را کشوری با رشد شتابان و عاری از تورم می خواند که تجربه ای درخشان در مديريت و توسعه ی اجتماعی بود...
بسياری شخصيت ها، از جمله روسای دول و سفيران کشورهای خارجی در تهران نيز در اين عقيده شريک بودند.
براساس تشريفات جدی و دقيق، پشت سرشاه، بانوان و آقايان متشخص مملکت، در لباس های باشکوه مرتب و منظم ايستاده بودند. افراد خانواده ی سلطنتی، نخست وزير و اعضای دولت، روسای مجلسين و ديوانعالی کشور، روسای دانشگاه ها، مسئولان موسسات بزرگ خصوصی و دولتی... و همچنين بسياری از شخصيت های خارجی از جمله سفيران دولت های خارجی در دربار شاهنشاهی حضور داشتند. با وجود شخصيت های مهم بين المللی حاضر، مراسم ويژگی کاملا ايرانی داشت و از راديو و تلويزيون ملی مستقيما پخش می شد. صدها خبرنگار از پنج قاره ی عالم، اخبار مراسم را به سراسر دنيا می رساندند. برای شاه، آن لحظات در " پاسارگاد" قرارگاه روان جمعی ايرانيان، بسيار هيجان انگيز و مهم بود. محمد رضا پهلوی می خواست با ارسال اين پيام نمادين به بنيان گزار آن شاهنشاهی، بر تداوم تاريخ ايران، و ارتباط روحانی و حتی عرفانی تاکيد کند که مردمش را در طول هزاره ها به هم پيوند می داد. مگر نه اين که تصاوير چهره ی شاهان بزرگ تاريخ ايران را در شاهراه های پايتخت نصب کرده بودند- حتی چهره ی " آغا محمد خان" بنيان گزار سلسله ی " قاجاريه" را که خاندان پهلوی جانشينش شده بود؟
برای ايرانيان، " کورش" چهره ای حماسی است. ملت و تاريخ ايران، به او، خويشاوند و دامادش داريوش(۵۲۲ تا ۴۸۶ پيش از ميلاد) که پس از پادشاهی کوتاه مدت " کمبوجيه" ( کامبيز-۵۳۰ تا ۵۲۲ پيش از ميلاد مسيح) يکصدا و بی هيچ تصميم گيری رسمی يا دولتی، لقب "کبير" داده اند.
از ميان ايرانيان، " کورش" را محمد رضا پهلوی، بيش از همه تحسين می کرد. کورش، که پدرش پادشاه قلمرو کوچک " پارس"، و مادرش دختر "اژدهاک" آخرين پادشاه سلسله ی "ماد"، و نيز پسرخاله "کرسوس" پادشاه " ليديه" بود، امپراتوری ايران را پايه گذاشت. اين " آزادی بخش مردمان"، که آخرين زندگی نامه نويسش "ژرار ايسرائيل" او را " دلپذيرترين قهرمان قرون قديم" می خواند، در رويای پايه گذاری امپراتوری جهانی بود. پس از او، " اسکندر" الگوی " کورش" را برگزيد و او نيز که ستايشگر "کورش" بود، به سنت ها، فرهنگ ها و هويت کشورها و ملت هايی که تسخير می کرد، احترام گذاشت. " کورش"، بر اساس سندی که اکنون در لندن محفوظ است و " استوانه کورش" خوانده می شود، اصولی را که نخستين منشور حقوق بشر در تاريخ محسوب می شود، چنين اعلام کرد: