جنگ نفت و نفوذ آمريكا و انگلستان در خاورميانه و ماجراي قتل «رابرت ايمبري» نايب كنسول سفارت آمريكا در تهران
Robert Whitney Imbrie
18ژوئيه 1924 و در آن سال مصادف با 27 تيرماه 1303 هجري خورشيدي سرگرد «رابرت ويتني ايمبري» 41 ساله نايب كنسول سفارت آمريكا در تهران هنگام عكسبرداري از يك سقّاخانه درخيابان «آشيخ هادي» مورد حمله گروهي از مردم قرارگرفت و اين وضعيت تا قزاقخانه و بيمارستان نظميه و مرگ او در اطاق عمل ادامه يافت. درباره اين قتل و توطئه بودن و نيز بهره داري هايي كه از آن شده است تاكنون چندين كتاب و صدها رساله انتشار يافته ولي اصل قضيه هنوز درپرده ابهام است.
طبق نوشته هاي در دسترس، ظاهر قضيه از اين قرار بود:
از نيمه تيرماه 1303هجري خورشيدي و در دوران نخست وزيري ژنرال رضاخان كه وزير جنگ و سردار سپه هم بود در تهران ميان مردم معمولي سخن از كرامات سقّاخانه خيابان آشيخ هادي و چاه آب آن بود و هر روز گروهي از مردم در آنجا جمع مي شدند. اين جمعيت بتدريج به دادن شعار ضد بهايي پرداخت، زيرا كه گفته شده بود بهايي ها به داخل آن چاه، زهر ريخته اند. اين شعارها يهوديان تهران را نيز نگران ساخته بود.
سرگرد ايمبري Robert Whitney Imbrie نايب كنسول آمريكا در تهران كه در ماه مه (دو ماه پيش از آن) به اين سمت منصوب شده بود تصميم به تحقيق محلي در اين باره گرفت كه امور تهران را تحت الشعاع قرارداده و زندگاني روزمره پايتخت را مختل ساخته بود. وي 27 تيرماه (18 ژوئيه) ملوين سيمورMelvin Seymour را كه يك «نفت كار» بود و از ورود به ماجرا هم نمي هراسيد با خود برداشت و با درشكه و دوربين عكسبرداري به خيابان آشيخ هادي رفتند و بناي برداشتن عكس از جماعت و سقّاخانه را گرفتند.
در اين اثناء جواني (به نام حسين و 17 ساله) از ميان جمعيت و با صداي بلند اين دو تن را بهايي خطاب كرد و گفت كه همين ها به داخل چاه زهر ريخته اند. جمعيت كه اين را شنيد با چوب و سنگ و هرچه را كه دردسترس بود به جانشان افتاد كه مجروح شدند. گويا ماموران نظميه (پليس) هم كه آنجا بودند مانع از حمله جمعيت نشدند (كه گزارش شده است جمعيت افزون بر هزار تن بود) و حتي يك مامور مسلّح دركتك زدن دو آمريكايي با جمعيت همدست شد.
ايمبري و سيمور با اينكه مجروح شده بودند و پرتاب سنگ، پاره آجر و چوب بسويشان ادامه داشت با درشكه خود به سوي قزاقخانه و مريضخانه نظميه (پليس) كه درهمان نزديكي بود گريختند. جمعيت درشكه را دنبال كرد. دو آمريكايي پس از رسيدن به قرارگاه نظامي خود را معرفي كردند ولي (طبق نوشته ها)، ماموران و حتي گارد قرارگاه از آنان حمايت نكردند. اين دو تن پس از عبور از گارد نگهبان مدخل قرارگاه و ورود به محوطه نظامي، با اينكه جمعيت همچنان در تعقيبشان بود خود را به ساختمان بيمارستان نظميه رسانيدند و به اطاق عمل منتقل شدند كه افراد جمعيت وارد اطاق عمل شدند و ايمبري را با وارد ساختن ضربات تازه كشتند. پس از مرگ، در بدن سرگرد ايمبري جاي 40 زخم شمرده شد از جمله يك زخم شمشير سنگين يك دم (كه ويژه افراد قزاق بود) در جمجمه او.
خبر قتل نايب كنسول آمريكا به گوش ژنرال رضاخان پهلوي رسيد و وي بي درنگ به رياست ژنرال مرتضي يزدانپاه (درآن زمان سرتيپ) در تهران حكومت نظامي اعلام كرد و متعاقب آن گروهي دستگير شدند.
روز بعد (28 تيرماه 1303) جسد ايمبري با حضور ژنرال رضاخان پهلوي و وزيران كابينه اش تشييع و در محلي ويژه قرارداده شد تا بعدا به آمريكا انتقال يابد. اين تشييع جنازه با حضور سردار سپه همه را متعجب ساخت و رنگ سياسي به قضيه داد مخصوصا كه بيست و نهم تيرماه، مجلس نيز از اين قتل ابراز تاسف كرد و وزارت امورخارجه ايران اعلام داشت كه به خانواده مقتول غرامت (خونبها) پرداخت خواهد كرد كه «كاترينCatherine» زن ايمبري تقاضاي شصت هزار دلار غرامت كرد. دولت ايران حتي حاضر شد كه نيم ميليون دلار هزينه انتقال جنازه سرگرد ايمبري را با يك ناو جنگي آمريكايي به وطن جهت دفن در بيمارستان ملي آرلينگتن بپردازد.
اين اقدامات شتابزده دولت ايران و ضديت اقليّت مجلس و اعتراض اين اقليت و ازجمله حسن تقي زاده به اعلام حكومت نظامي و بعدا استيضاح دولت و كتك خوردن اعضاي اقليت در خانه هايشان و ردّ استيضاح آنان و علني شدن تدريجي پيشينه سرگرد ايمبري و سپس ديدار پرسر و صداي ژنرال رضاخان از خوزستان و تشكيل كابينه تازه، سوي ديگر قضيه را به ميان كشيد و قتل ايمبري را از ظاهر ساده اش كه در بالا آمد خارج ساخت و به آن رنگ توطئه و بهره برداري از آن را داد از اين قرار:
پس از يك رقابت سه ساله كه از پايان جنگ جهاني اول و افتادن بين النهرين و جزيرة العرب به دست انگليسي ها، ميان لندن و واشنگتن برسر نفت خاورميانه آغاز شده بود، دولت لندن قبول كرد كه دست آمريكا (كمپاني هاي آمريكايي) را در نفت عراق و نفت احتمالي نقاط ديگر جزيرة العرب (كه هنوز نفتي در آنجا به دست نيامده بود) بازبگذارد. به باور برخي از مورخان، نزديك شدن آمريكا به كردهاي عراق لندن را مجبور به اين سازش كرده بود. اين سازش يك شرط داشت و آن اين بود كه آمريكا به نفت ايران چشم نداشته باشد و اين نفت كه درانحصار انگلستان بود همچنين انگليسي باقي بماند. ديري نگذشت كه لندن متوجه شد كه به رغم اين سازش، ميان تهران و كمپاني نفتي آمريكايي «سينكلر اويلSinclair Oil» تماس هايي برقرار شده است. متعاقب اين خبر، لندن همچنين شنيد كه دولت آمريكا سرگرد رابرت ايمبري دوست «آلن دالس» رئيس اداره خاور ميانه وزارت امورخارجه آمريكا را از استانبول به تهران فرستاده است. ايمبري كه در اصل يك افسر اطلاعاتي بود در لباس نايب كنسول به كار اصلي خود مشغول بود. وي قبلا و از زمان انقلاب بلشويكي روسيه؛ در سن پترزبورگ، فنلاند و استانبول با افسران تزاري و مخالفان كمونيست شدن روسيه تماس داشت، به آنان كمك مي كرد و اطلاعات مربوط به پيشرفت كمونيستها را به واشنگتن مي فرستاد. لندن حدس زده بود كه قصد آمريكا از انتقال ايمبري به تهران نفوذ در ايران و به ويژه به دست آوردن امتيازهاي نفتي است.
Gertrude M. L. Bell
فعاليت هاي سرگرد ايمبري در خاورميانه (استانبول و تهران) ديرتر از كارهاي بانو گرترود مارگارت بل Gertrude M. L. Bell (باستانشناس، آگاه از تاريخ خاورميانه، عرب شناس، تحليلگر سياسي، نويسنده و در عين حال جاسوس انگليسي) آغاز شده بود. بانو بل (متولد در 14 ژوئيه 1868 و متوفا در12 ژوئيه 1926) آغاز شده بود كه درجريان جنگ جهاني اول به سرهنگ لورنسT.E. Lawrence، ژنرال كليتون Gilbert Clayton و پرسي كاكس Percy Cox كمك كرد تا طوايف جزيرة العرب را برضد عثماني متحد، به سلاحهاي انگليسي مجهز و به شورش وادار كنند، طايفه هاشمي را از حجاز به اردن كوچ دهند و اميران اين طايفه را به پادشاهي دو كشور «لندن ساخته» اردن و عراق برگمارند، از سه ايالت (ولايت) سابق عثماني در بين النهرين كشور عراق را بسازند و مرزهايش را تعيين كنند ازجمله مرز مسئله ساز ايران و عراق را. سرگرد ايمبري كه در جنگ جهاني اول و در جبهه فرانسه شركت كرده بود بعدا به وزارت امورخارجه آمريكا منتقل شده بود. ايمبري در نخستين ماه اقامت در تهران گزارش كرده بود كه لندن مايل به تغيير نظام ايران از سلطنتي به جمهوري نيست كه روشنفكران ايراني خواهان آنند زيرا كه تصور مي كند سازش با حكومت فرد (سلطنت) آسانتر از حكومت جمع (جمهوري) است.
درپي قتل سرگرد ايمبري، سفارت آمريكا گزارش مفصلي در اين زمينه براي وزارت امور خارجه اين كشور تهيه كرد و اين گزارش كه علني است تا كنون مورد استناد مولفان متعدد ازجمله «مايكل زبرينسكي» قرارگرفته است كه در سال 1986 در اين زمينه كتابي منتشر ساخته است.
بانو «بل»، زماني که در عراق بود