برخلاف برداشت ايدئولوژيک حزب توده، ديدگاه رهبران جبهه ملي کمتر جزم انديشانه و طبقاتي بود. جناح راست جبهه که شامل حزب زحمتکشان، ملت ايران و مجمع مسلمانان مجاهد و افرادي مانند دکتر فاطمي مي شد، خواهان يک مبارزه ايدئولوژيک و اصولي بودند. البته احزاب از مبارزات خياباني هم استقبال مي کردند. ملکي از رهبران حزب زحمتکشان، پيروزي يا شکست نهضت را در گرو نوع برخورد با حزب توده جست وجو مي کرد. دکتر فاطمي توده يي ها را جواناني پاکدل مي دانست که ناخودآگاه فريب کمونيسم را خورده اند و اقدامات آنان تنها به نفع شرکت انگليسي بود.۳ اما جناح ميانه رو به رهبري دکتر مصدق جنبه اصلاح طلبي و ضد استبدادي حزب را مي ستود اما پيروي محض آن از سياست شوروي را نکوهش مي کرد. او مخالف به کارگيري خشونت عليه حزب بود و اعتقاد داشت بايد ريشه هاي کمونيسم را پيدا کرد و از طريق يک برنامه ريزي فرهنگي و اجتماعي عوامل تغذيه کننده آن را از بين برد.۴
حزب توده و مساله نفت
بعد از سقوط رضاشاه، نفت با استقلال ايران پيوند خورده بود. از ديدگاه مصدق و جبهه ملي کوتاه کردن دست بيگانگان از نفت يگانه راه برقراري دموکراسي و حفظ استقلال کشور بود. نفوذ خارجي ها مصادف بود با تشکيل يک حکومت استبدادي که در خدمت منافع آنان باشد. در اينجا ناسيوناليسم مليون با انترناسيوناليسم توده يي ها که حامي منافع شوروي بودند در تضاد کامل قرار داشت. نمايندگان جبهه که در مجلس بودند از همان آغاز استيفاي حقوق ملت ايران از نفت جنوب را در دستور کار خود قرار دادند. توده يي ها امپرياليسم ستيزي جبهه را به هيچ مي گرفتند. برخلاف جبهه ملي که در قضيه نفت برنامه شفافي در پيش گرفته بود، سياست حزب توده متناقض و گمان انگيز بود.
در تابستان ۱۳۲۹ دولت سرلشکر رزم آرا با حمايت غرب روي کار آمد تا قضيه نفت را حل کند. جبهه ملي و حزب توده احساس خطر کردند. مصدق آن را شبه کودتا ناميد و حزب هم با انتشار بيانيه يي خواهان اتحاد همه گروه ها براي مقابله با ديکتاتوري سفارت انگليس و دربار شد.
جبهه ملي اين پيشنهاد را رد کرد. به زودي نخست وزير جديد که از کمک غرب نا اميد و از مخالفت جبهه ملي به ستوه آمده بود، به حزب توده نزديک تر شد تا از آن در برابر مليون استفاده کند. حزب توده از اين ائتلاف دو هدف را دنبال مي کرد؛
۱-تصويب قرارداد الحاقي به نفع شوروي هم بود و آنان انتظار داشتند از اين نمد کلاهي هم نصيب ما سوسياليست ها شود.
۲- شايد اين گونه جريان نفت را از دست جبهه خارج و خودشان رهبري جنبش را بر عهده بگيرند. به همين جهت مليون را شعبده بازاني مي دانستند که با ساز امريکا و انگلستان مي رقصيدند و آنان را به استهزا قهرمان پيت نفتي مي گفتند. ۵
هر چه پيش مي رويم و قضيه ملي شدن نفت شکل واقعي تري به خود مي گيرد، حزب توده سردرگم تر مي شود. در آذرماه ۱۳۲۹ جبهه ملي با انتشار بيانيه يي گفت به جز ملي شدن از هيچ راه حل ديگري تمکين نخواهد کرد. با آمدن اين شعار به لايه هاي مختلف جامعه حزب عملاً خلع سلاح شد ولي همچنان مي خواست برخلاف حرکت آب شنا کند. حزب،ملي کردن را يک توطئه امريکايي براي انحصار منابع نفتي مي دانست. به گفته ايرج اسکندري حزب در اين زمان شعار «نفت جنوب بايد ملغي شود» را سر داد. بديهي بود ملي شدن، الغاي نفت جنوب را دربرمي گرفت و اين شعار حزب هيچ مخاطبي نداشت و تنها براي تضعيف جبهه ملي به کار گرفته شد. اين گونه به نظر مي رسد که حزب هيچ مخالفتي با نفس واگذاري امتيازها نداشت. در اول دي ماه سازمان دانشجويان وابسته به حزب که نقش پيشرويي در حزب داشت رسماً از ملي شدن حمايت کرد. حزب زماني که دريافت برنامه جبهه ملي واقعي است، بيانيه يي صادر کرد و در آن گفته بود؛ «نفت ايران در اختيار ملت ايران».