بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 4 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 33

موضوع: زندگینامه رجال و شخصیت های سیاسی ایران

  1. #1
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    Icon13 زندگینامه رجال و شخصیت های سیاسی ایران

    رجال و شخصیتهای سیاسی و تاریخی ایران را میتوان در چهار گروه مختلف تقسیم بندی نموده و مورد بحث قرار داد و به زندگی و بیوگرافی انها پرداخت.

    این چهار دوره عبارتند از :

    1 - رجال سیاسی دوره پیش از قاجار

    2 - رجال سیاسی دوره قاجار

    3 - رجال سیاسی دوره پهلوی

    4 - روحانیون سیاست پیشه

    در این تاپیک قصد دارم معروفترین این افراد را در هر دوره معرفی نموده و بیوگرافی مختصری از ایشان قرار دهم.
    خواهشمندم تا تمام شدن تاپیک دوستان حتی الامکان از دادن پست در تاپیک خودداری نمایند تا این مجموعه کامل شود




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #2
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    رجال سیاسی دوره پیش از قاجار

    ********

    1 - حسن صباح



    تاریخ تولد : 1044 میلادی

    تاریخ وفات : چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال 1134 ميلادی


    بیوگرافی و زندگینامه :

    مورخان هفتم ژوئيه (16 تيرماه) در سال 1071 ميلادي (450 خورشيدي) را روزي مي دانند كه حسن صباح كار ديواني [امور اداري] در دستگاه حكومت سلجوقيان را رها كرد تا راه مبارزه در پيش گيرد. اين اقدام يك سال پيش از كشته شدن آلب ارسلان، شاه سلجوقي، و به حكومت رسيدن پسرش ملكشاه و جنگ ملكشاه با عموي خود «قاورد» حاكم كرمان بر سر قدرت انجام گرفت. حسن از دربار سلجوقي به «ري» زادگاه خود رفت و به تفكر درباره آينده نشست.

    حسن صباح كه 90 سال عمر كرد و چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال 1134 ميلادي درگذشت مردي تحصيلكرده و هوشمند بود كه تا 35 سالگي كار دولتي داشت و يک مدير ماهر و فردي سازمان دهنده بود. وي در اين سن به سوريه و مصر سفر كرد. در آن زمان، فاطميه در مصر حكومت داشتند. شيعه هفت امامي كه در آنجا رواج داشت در همان ايام به فرقه هاي مختلف از جمله «دروزي» منشعب شده بود و حسن صباح راه اسمعيليه (به نوشته مورخان اروپايي Ismailism) را در پيش گرفت و به ايران بازگشت تا در اينجا، مردم را به گرايش به آن دعوت كند. وي پس از بازگشت به ميهن, از اصفهان آغاز كرد سپس به يزد , كرمان و آنگاه به تبرستان (مازندران )و از آنجا به ري و قزوين رفت. اين سفرهاي داخلي به او آموخت كه بايد روش كاملا تازه اي در پيش گيرد. [درست مشابه آن چه كه در جهان امروز - دهه آخر قرن 20 و دهه اول قرن 21 - جريان دارد] و چون در برابر خود امپراتوري توانمند سلجوقيان را مي ديد تصميم گرفت كه خوي از جان گذشتگي در پيروان خود كه آنها را «فدايي» مي خواند ايجاد و از زهر و خنجر به عنوان دو اسلحه بر ضد مخالفانش استفاده كند و به جاي تصرف شهرها، بر دژهاي كوهستاني مسلط شود.

    با اين برنامه، قلعه (دژ) الموت را در قزوين تصاحب كرد. برنامه دوم او همدست كردن مردم روستاهاي اطراف اين قلاع بود و به زودي بر 74 قلعه در سراسر ايران و شمال عراق مستولي شد .پيروانش او را «سيدنا» مي خواندند. درباره كارهاي او، نوشته هاي عطاملك جويني ، رشيدالدين فضل اله، ابن اثير، دكتر ايوانف و دكتر برنارد لويس Lewis دقيقتر هستند. دولت سلجوقيان از سركوب پيروان حسن صباح [صباح نام خانوادگي «حسن» است كه اسم جد پنجم او بود] عاجز مانده بود. حسن براي نشان دادن قدرت خود به سلطان سنجر که او را تهديد مي کرد , يكي از فدائيان را مامور مي كند كه شب هنگام به خوابگاه سنجر وارد شود و بدون اين که به او آسيب برساند يک خنجر در كنار سر او بر زمين فرو كند و نامه اي که قبلا آماده شده بود در آنجا باقي بگذارد. سنجر به حسن صباح پيغام فرستاده بود كه داراي قلمروي پهناور و دو كرور (يك ميليون) مرد جنگي است و حسن به او پاسخ داده بود كه وي , تنها داراي هفتاد هزار پيرو «زن و مرد» است، که همه از جان گذشته اند، اما آدمهاي تو براي مزد و مقامشان همراهت هستند و جانشان را دوست دارند و .... از نوشته هاي مورخان چنين بر مي آيد كه حسن صباح علاوه بر بنياد گذاري اسمعيليه ايران و هند (پاكستان) از نظر فلسفي مردي بود كه اعتقاد به زندگاني ساده داشت.

    به عقيده او، معاش هر كس بايد از طريق كار مفيد تامين شود و «فدائيان» عمدتا كشاورز بودند. وي معتقد به آزادي اجتماعي , تعاون و نيز گذشت بود. پس از هر پيروزي، از شكست خوردگان انتقام نمي گرفت و آنها را شماتت نمي كرد. به نوشته برخي مورخان متاخر، دشمني او با خواجه نظام الملك تنها به خاطر مخالفت خواجه با نظام اسمعيليه نبود، بلكه براي اين هم بود كه خواجه خدمت اجنبي (تركمانان سلجوقي) را مي كرد و به زبان عربي بيش از فارسي توجه داشت. در اروپا درباره حسن صباح به جاي تاريخ نويسي داستان نويسي كرده اند از جمله اين كه به فدائيان پيش از فرستادن به ماموريت ترور، حشيش مي داد و برخي ريشه واژه Assassin (ترور) را از كلمه حشاشين (Hashshashin) سفرنامه ماركوپولو مي دانند. حال آن كه معدودي از زبانشناسان ريشه آن را در كلمه عسس (پاسبان - نگهبان - داروغه) و چند تن ديگر باز هم آن را به نام حسن صباح بسته اند كه به پيروان او در اروپا حسنين (Hassaneen) مي گفتند.

    پس از مرگ حسن صباح و افتادن كار به دست جانشين او «كيا بزرگ رودباري»، گروههاي مشابهي در سوريه پديد آمدند و «پيرمرد كوهستان» كه درباره اش داستانها در اروپا نوشته اند كسي جز «رشيدالدين سنان» نيست و ربطي به حسن صباح ندارد. قلاع اسمعيليه در سالهاي ميان 1256 تا 1260 ميلادي به دست هلاكوخان مغول فتح شدند، ولي روش كار او در مبارزه ( به تعبير تازه , نوعي تروريسم ) و فرقه اسمعيليه باقي مانده اند. از همان زمان هر گروه و فرقه كوچك در مقابله با معارض نيرمند تر , در كنار تبليغات خود از روش حسن صباح هم استفاده كرده است كه به زعم اين گروهها روشي است در برابر دشمن يا مخالف بزرگتر و اين فرقه ها همانند حسن صباح در كنار تبليغات خود داعيه استقلال هم داشته اند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #3
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سیاسی دوره پیش از قاجار
    -----------------------------------

    2 - بابک خرمدین



    تاریخ تولد : ----


    بیوگرافی و زندگینامه :

    بابك از نژادی ایرانی و مسکنش آذرآبادگان بود، گويا مسلمانش كرده بودند و نام عربيش حسن بود. جنبشي كه بابك در ایران آغاز كرد و رسما نام جنبش خرم‌دينان برخود داشت، يك ايدئولوژي مشخصي را مطرح میكرد كه هدفش براندازي نهائي سلطه‌ي عرب - برقراري مساوات انساني در ايران - تأمين خوشيي براي همگان و بازگشت به شکوه و عظمت ایران باستان بود. ابن حزم مينويسد كه ايرانيان ازنظر وسعت ممالك و فزوني نيرو برهمه‌ي ملتها برتري داشتند، به همین جهت لقبِ آزادگان را ممالک دیگر برای ایرانیان برگزیدند . چون دولت باشکوه و سترگ ساسانی بر اثر نبردهای طولانی با امپراتوری روم و هجوم تازیان جنگجو برافتاد و عرب كه نزد آنها دونپايه‌ترين قوم جهان بود برآنها مسلط گرديد اين امر بر ملت ایران گران آمد و خود را با مصيبتي تحمل‌نشدني روبرو يافتند، و برآن شدند كه با راههاي مختلف به جنگ با اعراب برخيزند. ازجمله رهبران آزادی بخش و ملی ایران میتوان سنباد، مقنع، استادسيس، بابك و ديگران را نام برد . دولت ساسانی که نیز که در سالهای پایانی عمرش به سر می برد بدون شک اگر با حمله اعراب روبرو نمی گشت با قیامهایی ملی همچون زمان پارتیان تغییر سلسله می دادند و حکومتی قوی تر و جدید به صورتی کاملا ایرانی روی کار می آمد همانگونه که پارتیان بر ضد سلوکیان یونانی در ایران قیام کردند و دست بیگانگان را از این سرزمین برچیدند و سلسله قدرتمند شاهنشاهی پارتی را برقرار نمودند نام خرم‌دين كه به پاخاستگانِ ايراني براي اين جنبش برگزيده بوده‌اند به روشني نشان ميدهد كه اين يك جنبش مزدكي بوده و همه‌ي شعارها و برنامه‌هاي مساوات‌طلبانه و ضد بهره‌كشي مزدك را دنبال ميكرده است.

    خود مزدک در تاریخ دینی که ادعای پیامبری آن را می کرد از زرتشت گرفته بود و با تغییراتی می خواست آن را به روز کند ولی چون در برابر دین بهی که دارای پایه های بسیار کهن بود قدرتی نداشت نتوانست گسترش یابد . ابن حزم تصريح ميكند كه خرم‌دينانِ پيرو بابك يك فرقه‌ي مزدكي بودند . اساس تعاليم مزدك برآن بود كه مردم بايد هم دراين دنيا و هم دردنياي ديگر به سعادت و شادمانی دست يابند؛ يعني هم دراين دنيا با كسب وكار وكشاورزي و صنعتْ براي خودشان بهشت بسازند، و هم با انجام كارهاي نيكو و خودداري از كارهاي بد رضايت خدا را حاصل كنند تا درآخرت به بهشت بروند. نيك در تعاليم مزدك عبارت بود ازگفتار وكرداري كه به خود يا ديگري منفعتي برساند و سعادتي فراهم آورَد؛ و بد عبارت بود ازگفتار يا كرداري كه به خود يا ديگران آسيب و گزند وارد آورد يا سبب محروميت شود. ابن‌النديم در وصف يكي از ايرانيانِ مزدكي مقيم بغداد به نام خسرو ارزومگان كه ويرا پيرو مذهبي شبيه مذهب خرم‌دينان ناميده، مينويسد كه به پيروانش دستور ميداد بهترين لباسها بپوشند، و خودش نيز بهترين لباسها مي‌پوشيد و به آن افتخار ميكرد مركز فعاليت بابك در آذربايجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهای ایران مشغول به فعالیت بود . جماعات بزرگي از عربها پس از یورش سپاه اسلام در شهرها و روستاهايش آذرآبادگان اقامت گرفته بودند.

    هدف او از ميان بردن سلطه‌ي اربابانِ عرب بود كه نزديك به دوقرن مردم ایران را تاراج ميكردند. قبايل عرب همراه با فتوحات عربي به درون آذربايجان و دیگر شهرهای ایران سرازير شدند. بلاذري درباره‌ي سرازير شدنِ عربها به آذربايجان در زمان عثمان و امام علي، مينويسد بسياري از عشاير عرب از بصره وكوفه و شام به آذربايجان سرازير شدند و هرگروهي برهرچه از زمين توانست دست يافت و مصادره كرد، و بعضي‌شان زمينهائي را از عجمها خريدند و روستاهائي نيز به اين عشاير واگذار شد، و مردم اين روستاها به مُزارعينِ اينها تبديل شدند آغاز نهضت بابك در ایران را سال ١٩٤خ ذكر كرده‌اند. در مدت كوتاهي سراسر روستائيان نيمه‌ي غربي ايران و جنوب ایران به نهضت خرم‌دينان پيوستند. طبري مينويسد كه مردم روستاهاي نواحي اصفهان و همدان و ماهسپيدان و مهرگان‌كدك و جز اينها نيز به دين خرم‌دينان درآمدند . نخستين درگيري ناكامِ سپاهيان دولت عباسي و بابك درسال ١٩٨خ گزارش شده و خبر از شكست سپاه عباسي مي‌دهد. دومين درگيري ناكامِ سپاه عباسي و بابك درسال ٢٠٠خ بود كه بخش اعظم سپاهيان عباسي را بابك در غربِ ايران- نزديكي‌هاي همدان- كشتار كرد. اعزام نيروهاي عباسي به جنگ بابك درسراسر سالهاي ٢٠٠- ٢٠٦خ تكرار شد و هربار از بابك شكست يافتند. در سال ٢٠٣خ در دو نبرد بزرگ، دوتن از فرماندهان برجسته‌ي دولتِ عباسي به قتل رسيدند؛ و يك فرمانده برجسته نيز شكست يافته فرار كرد.

    در سال ٢٠٦خ يك افسر برجسته‌ي عرب با سِمَتِ والي آذربايجان اعزام شد و سپاه بزرگي در اختيارش نهاده شد تا به‌كار بابك پايان دهد. اين مرد نزديك به دوسال با بابك درگير بود، و در خردادماه ٢٠٨خ دركنار روستاي بهشتاباد كشته شد و بخش اعظم سپاهش قتل عام شدند خليفه‌ي عباسي در اواسط تابستان ٢١٢خ چندين لشكر به غرب ايران فرستاد، كه به گزارش طبري شصت هزار تن از روستائيان ناحيه‌ي همدان را قتل عام كردند، ولي بابك توانست شكستهاي سختي بر اين نيروها وارد سازد و با تلفات و این متجاوزان را با شكست به بغداد برگرداند. به دنبال اين شكستها، خليفه تصميم گرفت كه امر مقابله با بابك را به يك افسرِ مانوي مذهبِ نومسلمان ايراني معروف به افشين ، از خاندان ساسانی واگذارد. افشين چندي پيش براي سركوب شورشهاي مصر اعزام شده بود و مأموريتش را به نحوي بسيار پسنديده انجام داده بود و هنوز در مصر بود. اورا خليفه فراخوانده به مقابله‌ي خرم‌دينان گسيل كرد. افشين درناحيه‌ي همدان مستقر شد و در غرب و مركزِ ايران از همدان و آذربايجان تا اصفهان و ري، با بزرگان روستاها مذاكراتي انجام داد و وعده های دروغین برای متفرق کردن آنها از کنار بابک به آنان داد كه به ظاهر برآورنده‌ي خواسته‌هاي روستائيان بود افشين پس ازآنكه اوضاع غرب ايران را در خلال يك‌سال و نيم با سیاست ضد ایرانی و در جهت حمایت از اعراب و تهديد و هداياي نقدي (كه به دهخدايان ميداد) آرام كرد، براي به دام افكندنِ بابك نقشه چيد. كارواني با محموله‌ي امداد مالي و غذائي از بغداد عازم اردبيل شد تا به دژي كه محل استقرار سپاهيان خليفه بود تحويل دهد. بابك بي‌خبر از دامي كه افشين برايش چيده بود، تصميم گرفت كه راه را برآن كاروان بربندد و محموله‌هايش را تصاحب كند.

    افشين شبانه بدون سروصدا و بدون نواختن كوس و كَراناي (شيپور جنگي)، در نزديكيهاي دژ موضع گرفت؛ زيرا يقين داشت كه بابك براي تصرف دژ خواهد آمد. بابك ابتدا يك قرارگاه كوچكِ سپاهيان خليفه بر سرراهش را مورد حمله قرار داد و افرادش را كشت، آنگاه به كنار دژ رفته به افرادش استراحت داد كه روز ديگر به دژ حمله كنند. دراين هنگام افشين براو شبيخون زد. گويا همه‌ي افرادي كه همراه بابك بودند كشته شدند، ولي بابك جان سالم ماند (زمستان سال ٢١٤خ). افشين پس ازآن به برزند برگشت و آنجا اردو زد تا با ادامه دادن تماس با كلانترانِ روستاها كار پراكنده كردن بقاياي هواداران روستائي بابك در ایران را دنبال كند از اوائل سال ٢١٥خ منطقه‌ي نفوذ بابك كه سابقا به همدان و اصفهان و ري ميرسيد، ازحد مناطق كوهستاني هشتادسر در آذربايجان فراتر نميرفت. افشين پس از برگزاري مراسم نوروز و سيزده به‌در براي حمله به بابك آماده شد. نخستين حمله‌ي او به هشتادسر با شكست مواجه شد. پس ازآن در سراسر ماههاي اين سال چندين حمله به هشتادسر صورت گرفت كه همه ناكام ماند. داستان اين نبردها را طبري با استفاده از آرشيو گزارشهاي كتبي به تفصيل دقيقي درحجم حدود ٣٠ صفحه ذكر كرده است كه همه خبر از رشادتهاي بيمانندِ بابك و يارانش ميدهد در بهار سال ٢١٦خ سپاه امدادي خليفه با سي ميليون درهم كمك مالي به بَرزَند رسيد؛ و افشين حملاتش به بابك را ازسر گرفت. افشين ابتدا به كلان‌رود منتقل شده درآنجا اردو زد و برگرد خويش خندق كشيد.

    به زودي يك لشكر بابك تحت فرمان آذين- برادرِ بابك- به سوي كلان‌رود حركت كرد. نبرد سپاهيان افشين و بابك در يكي ازدره‌هاي تنگ كوهستاني درگرفت، كه تفاصيل آن‌را طبري ذكر كرده ولي نتيجه‌ي آن را معلوم نميدارد. ازآنجا كه اين تفاصيل از روي سند كتبي گزارش افشين نوشته شده، ميتوان پنداشت كه افشين اين بار نيز با شكست مواجه شده ولي شكست خود را در نامه‌اش منعكس نكرده باشد. دراين ميان لشكرهاي امدادي پيوسته از بغداد ميرسيد. افشين پيشروي آهسته در گذرگاههاي كوهستاني به سوي قرارگاه بابك را ادامه داد. او بر هركدام از گذرگاههاي استراتژيك دست مي‌يافت دژي بنا ميكرد و پيرامونش را خندقي ميكشيد و لشكري درآن مي‌گماشت تا تحركات احتمالي روستائيان منطقه را زير نظر بگيرد. بدين ترتيب افشين به قرارگاه بابك در منطقه‌ي بذ در کلیبر نزديك شد. ازاين به بعد نام بخاراخدا از فئودالهاي بزرگِ ايراني‌تبارِ سغد بعنوان يكي از فرماندهان برجسته‌ي سپاه افشين به ميان مي‌آيد. استقرار افشين برفراز يكي از بلنديهاي مشرف بر بذ دركنار رودرود ماهها بطول انجاميد. بابك دسته‌جات مسلحش را به گذرگاههاي كوهستاني ميفرستاد تا دسته‌جات افشين را به دام افكنند، و خودش در قرارگاهش در برابر ديدگان افشين موضع گرفته بود و همه‌روزه جشن شادي برپا ميكرد و افرادش ناي و دهل ميكوفتند و پايكوبي ميكردند و سرود ميخواندند و افشين خائن به ایران را به استهزاء ميگرفتند.

    دريكي از روزها بابك مقاديري خيار و سبزيجات و هندوانه براي افشين هديه فرستاد و به او پيام داد كه مي‌بينم شما جز كُماچ و شوربا چيز ديگري براي خوردن نداريد؛ دلم برايتان ميسوزد و اميدوارم اين هدايا دلتان را نيز نسبت به ما نرم كند . افشين كه ميدانست هدف بابك ازاين كار برآورد نيروي او باشد سردسته‌ي اين مأموران را با گروهي از افرادش فرستاد تا سه خندق بزرگ و ديگر خندقها را بازديد كند و خبرش را براي بابك ببرد، شايد بابك دست از مقاومت برداشته و تسليم شود در شهريورماه ٢١٦خ و زماني كه روستائيان سرگرم كار در مزارع و باغستانها بودند، حمله‌ي افشين به شهر بذ (مركز بابك) با سپاهی عظیم آغاز شد. چون افشين به نزديكي بذ رسيد و بابك فقط سرداران خود را در کنارش دید راهی به جز فریب افشین خائن ندید . به همین جهت شخصی به نزد او فرستاده پيام داد كه چنانچه او تعهد بسپارد كه به وي و مردانش آسيب نرسد، شهر را به او تسليم خواهد كرد. افشين پاسخ مساعد داد و بابك شخصا از دژ بيرون آمد تا با افشين مذاكره كند. افشين نيز وقتي دانست كه بابك درحال نزديك شدن به اواست به طرف او رفت. چون بابك و افشين در فاصله‌ئي ازهم قرار گرفتند كه ميتوانستند صداي يكديگر را بشنوند، بابك به او گفت: حاضرم كه تسليم شوم ولي مهلت ميخواهم كه خود را آماده كنم. افشين گفت: چندبار به تو گفتم كه بيا و تسليم شو، ولي قبول نكردي. اكنون نيز دير نيست، اگر امروز تسليم شوي بهتر از فردا است. بابك گفت: من تصميم خودم را گرفته‌ام و تسليم ميشوم؛ ولي بايد تعهدنامه‌ي كتبي خليفه را برايم بياوري تا اطمينان يابم كه چنانچه تسليم شوم نه به خودم و نه به افرادم گزندي نخواهد رسيد. افشين به او قول داد كه چنين خواهد كرد ولي بابک که افشین را فردی خائن و ضد ایرانی می دانست افشین را فریب داده بود و در اندیشه پیروزی در جنگ بود . در همان لحظاتي كه بابك با افشين درحال مذاكره بود و به افسرانش پيام فرستاده بود كه دست از نبرد بكشند تا به ظاهر با افشين به نتيجه برسد، تيپهاي سپاه افشين وارد شهر بذ شدند وآتش در شهر افكندند و شهر را ويران کردند . گروهي به فراز كاخ بابك رفتند تا پرچم اسلام برافرازند. گروههاي بسياري در كوچه‌ها در حركت بودند وآتش به خانه‌ها مي‌افكندند و شهرها را ویران کردند و خبر این جنایات بر بابك رسید و سریعا محل مذاكره را ترك كرده به شهر برگشت شايد بتواند شهر را نجات دهد. ولي دير شده بود. كشتار و تخريب و نفرت‌افكني و آتش‌زني تا پايان روز ادامه يافت، كليه‌ي مدافعان شهر به قتل آمدند، و افراد خانواده‌ي بابك دستگير شده به نزد افشين فرستاده شدند. درپايان روز كه سپاه افشين به خندقشان برگشتند، بابك و مرداني كه همراهش بودند به شهر وارد شدند و پس از ديدن ويرانيها از شهر رفته در دره‌ئي دركنار هشتادسر مخفي شدند.

    روز ديگر نيز به روال همانروز تخريب و آتش‌زني ازسر گرفته شد و اين كار تا سه روز ادامه داشت تا شهر به‌كلي سوخت و اثري ازآبادي برجا نماند افشين به همه‌ي كلانتران روستاهاي اطراف، ازجمله به ديرها و كليساهاي مسيحيان كه در همسايگي آذربايجان درخاك ارمنستان بودند نامه نوشت كه هرجا از بابك خبري به دست آورند به او اطلاع دهند و پاداش نيكو دريافت كنند. بابك با دوبرادرش و مادر و همسرش گل‌اندام راهی جنگلهای ارمنستان و آران شدند. كساني به افشين خبر دادند كه بابك و چندتن از يارانش در يك دره‌ي پردرخت وگياه درمرز آذربايجان وارمنستان مخفي است. افشين برگرداگرد آن دره دسته‌جات مسلح مستقر كرد تا از هرراهي كه بيرون آيد دستگيرش كنند. او ضمنا امان‌نامه‌ي خليفه را كه ميگفت درآن روزها رسيده به افرادِ بابك كه اسيرش بودند نشان داد، و به يكي از برادرانِ بابك و چندتني از كسانش كه اجبارا تسليم شده بودند سپرد وگفت: من انتظار نداشتم كه به اين زودي نامه‌ي خليفه برسد، و اكنون كه رسيده است صلاح را درآن ميدانم كه براي بابك بفرستم. او ازآنها خواست كه نامه را برداشته براي بابك ببرند و راضيش كنند كه بيايد و خود را تسليم كند. آنها گفتند كه محال است بابك تن به تسليم دهد؛ زيرا كاري كه نمي‌بايست اتفاق مي‌افتاد اكنون اتفاق افتاده و جائي براي آشتي باقي نمانده است. افشين گفت: اگر اين‌را برايش ببريد او شاد خواهد شد . سرانجام دوتن از یاران بابك حاضر شدند نامه را ببرند. پسر بابك نامه‌ئي همراه اينها خطاب به پدرش نوشته به او اطلاع داد كه اينها با امان‌نامه‌ي خليفه به نزدش آمده‌اند و او صلاح را درآن ميداند كه وي خود را تسليم كند . چون فرستادگان به نزد بابك رسيدند بابك به آنها و به پسرش كه نامه به وي نوشته بود دشنام داد و گفت اگر اين جوان پسر من بود بايد مردانه ميمُرد نه اينكه خودش را به دشمن تسليم ميكرد . به آن دونفر نيز گفت كه شما اگر مرد بوديد نبايد اكنون زنده مي‌بوديد تا پيام دشمن را به من برسانيد؛ زيرا مردن در مردي بهتر است از لذتِ زندگي چهل‌ساله در نامردي . سپس يكي ازآنها را دردم كشت و ديگري را با همان امان‌نامه‌ي خليفه باز فرستاد، و گفت به پسرم بگو كه حيف ازنام من كه برتواست. اگر زنده بمانم ميدانم با تو چه كنم بعد ازآن بابك دريكي از روزها با همراهانش ازدره خارج شده به سوي ارمنستان به راه افتاد. افراد افشين كه از بالا نگهباني ميدادند آنها را ديده تعقيب كردند. بابك و همراهانش به چشمه‌ساري رسيدند و ازاسب پياده شدند تا استراحت و تجديد نيرو كنند و غذائي بخورند. افراد تعقيب‌كننده برآن بودند كه بابك را غافلگير كنند، ولي هنوز به نزد بابك نرسيده بودند كه بابك وجودشان را احساس كرده خود را برروي اسب افكند و ازجا درپريد. سواران تعقيبش كردند. زن و مادر و يك برادر بابك دستگير شدند. بابك وارد خاك ارمنستان شد و چون خسته وگرسنه بود به يك مزرعه رفت كه چيزي بخرد.

    سرانِ آن روستا نيز مثل ديگر روستاها پيام افشين را دريافته بودند، و ميدانستند كه اگر بابك را تحويل دهند جائزه دريافت خواهند كرد. يكي از كشاورزان با ديدن بابك كه رخت برازنده دربر داشت و سوار براسبي نيكو بود وشمشيري زرين حمايل كرده بود، گمان كرد كه او شايد بابك باشد. لذا خبر به كشيش روستا برد. كشيش چند نفر را برداشته به سرعت خودش را به بابك رساند كه درحال غذا خوردن بود. او به بابك تعظيم كرده دستش را بوسيده گفت: من از دوستداران توام، و ازتو ميخواهم كه به مهماني به خانه‌ام بيائي. دراين روستا و اطراف آن همه‌ي كشيش‌ها دوستدار توهستند و اگر با ما باشي آسيبي به تو نخواهد رسيد . بابك كه خسته و درمانده بود، فريب احترامها و وعده‌هاي كشيش را خورد و همراه او وارد خانه‌اش شد. كشيش از همانجا شخصی را به نزد افشين فرستاد تا به وي اطلاع دهند كه بابك درخانه‌ي اواست. افشين يكي از افرادش را به نزد كشيش فرستاد تا بابك را شناسائي كند و نسبت به درستي پيام كشيش اطلاع يابد. كشيش به فرستاده‌ي بابك رخت طباخان پوشاند، و وقتي آن مرد سيني غذا را براي بابك و كشيش برد بابك ازكشيش پرسيد: اين مرد كيست؟ كشيش گفت: ايراني است و مدتي پيشتر مسيحي شده و به ما پيوسته در اينجا زندگي ميكند. بابك با مرد حرف زد و پرسيد اگر مسيحي شده چه ضرورتي داشته كه اينجا باشد. مرد گفت: من از اينجا زن گرفته‌ام. بابك به شوخي گفت: ازمردي پرسيدند ازكجائي؟ گفت: ازآنجا كه زن گرفته‌ام به‌هرحال كشيش به افشين پيام داد كه دودسته‌ي مسلح را به نقطه‌ي مشخصي بفرستد، و روزي را نيز مقرر كرد كه بابك را به بهانه‌ي شكار به آنجا خواهد بُرد. اين عمل براي آن بود كه او نميخواست بابك را در خانه‌اش تحويل مأموران افشين بدهد، زيرا ازآن ميترسيد كه بابك زنده بماند و دوباره جان بگيرد و ازاو انتقام بكشد. طبق قراري كه در پيامش به افشين داده بود، كشيش يكروز به بابك گفت: چند روزي است كه درخانه نشسته‌اي و ميدانم كه ازاين حالت دلگير و خسته‌اي. اگر تمايل داري من زميني دارم كه آهوان بسياري درآنجا يافت ميشوند، و چندتا باز شكاري نيز دارم كه گاه آنها را با خود به شكار مي‌برم. بيا فردا به شكار برويم . بابك درخلال چند روزي كه مهمان كشيش بود ازاو و اطرافيانش رفتارهاي نيكي ديده و كاملا به او اعتماد يافته بود. افشين دودسته‌ي مسلح از افراد برجسته‌اش را همراه دو افسر از خاندان ايراني سُغد به نامهاي پوزپاره و ديوداد به محلي كه كشيش تعيين كرده بود فرستاد تا كمين كنند و درلحظه‌ي مناسب برسر بابك بتازند و دستگيرش كنند. بابك در روز مقرر همراه كشيش به شكار رفت ولي خودش شكارِ پوزپاره و ديوداد گرديد.

    وقتي بازداشتش كردند و دستهايش را ازپشت مي‌بستند، رو به كشيش كرده به او دشنام داد و گفت: مردك! اگر پول ميخواستي من ميتوانستم بيش ازآنچه اينها به تو خواهند داد بدهمت. مطمئنم كه مرا به بهاي اندك فروخته‌اي روزي كه قرار بود بابك را وارد برزند (اقامتگاه افشين) كنند، افشين مردم شهر و بسياري از مردم روستاهاي دور و نزديك را در ميدانِ بزرگي در بيرون شهر در دوسو گرد آورد و ميانشان فاصله‌ي كافي گذاشت تا بابك بگذرد و همه به او بنگرند و بدانند كه كارِ بابك تمام است. ساعتي كه بابك را در زنجيرهاي گران از ميان دوصفِ مردم ميگذراندند، شيون زنان وكودكان بلند شد كه براي رهبر محبوبشان ميگريستند و برسر وسينه ميزدند. افشين با صداي بلند خطاب به زنهاي شيون‌كننده گفت: مگر شما نبوديد كه ميگفتيد بابك را دوست نداريد؟ زنان با شيون جواب دادند: او اميد ما بود و هرچه ميكرد براي ما ميكرد برادر بابك نيز مثل بابك نزد يكي از كشيشان پنهان شده بود. ويرا نيز آن كشيش به مأموران افشين تحويل داد موضوع بابك چنان براي خليفه بااهميت بود كه وقتي خبر دستگيريش را شنيد جايزه‌ي بزرگي براي افشين فرستاد و به او نوشت كه هرچه زودتر ويرا به پايتخت ببرد. فرستادگان خليفه همه‌روزه به آذربايجان اعزام ميشدند تا با افشين درتماس دائم باشد و او بداند كه چه وقت و چه ساعتي افشين و بابك به پايتخت خواهند رسيد؛ و برفراز تمام بلنديهاي سرراه و دركنار جاده ديدبان گماشت تا هرگاه افشين را ببينند به يكديگر جار بزنند و همچنان اين جارها تكرار شود تا به خليفه برسد. او همه‌روزه هيئتي را همراه با هدايا و اسب و خلعت به نزدِ افشين ميفرستاد تا قدرداني از خدمت افشين را به بهترين وجهي نشان داده باشد. افشين در ديماه ٢١٦خ با شوكت و شكوه بسيار زيادي وارد پايتخت خليفه گرديده به كاخي رفت كه به خودش تعلق داشت و بابك را نيز درآن كاخ زنداني كرد. چون هوا تاريك شد و مردم به خواب رفتند، خليفه به يكي از محرمانش مأموريت داد تا بطور ناشناس به نزد بابك برود و اورا ببيند و بيايد اوصافش را به او بگويد. آن مرد چنان كرد، و افشين وي‌را بعنوان مأمور حامل آب به اطاقي برد كه بابك درآن زنداني بود. خليفه وقتي اوصاف بابك را ازاين محرم شنيد، براي اينكه بابك را ببيند و بداند اين مرد چه عظمتي است كه ٢٢ سال مبارزاتِ مداوم و خستگي‌ناپذيرش پايه‌هاي دولتِ اسلامي را به لرزه افكنده است، نيم‌شبان برخاسته رخت ساده برتن كرد و وارد خانه‌ي افشين شده بطور ناشناس وارد اطاق بابك شد و بدون آنكه حرفي بزند يا خودش را معرفي كند، دقايقي دربرابر بابك برزمين نشست و چراغ دربرابر چهره‌اش گرفته به او نگريست بامداد روز ديگر خليفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند ويرا ببينند.

    بنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه ويرا سوار بر پيلي كرده در شهر بگردانند. پيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختي زنانه و بسيار زننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند. پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصداي بسيار زياد با حضور شخص خليفه برفراز سكوي مخصوصي كه براي اين كار دربيرون شهر تهيه شده بود، برگزار شد. براي آنكه همه‌ي مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتت دربرابر مرگ چند است! بابك گفت: خواهيد ديد. چون يك دست بابك را به شمشير زدند، بابك با خوني كه از بازويش فوران ميكرد صورتش را رنگين كرد. خليفه ازاوپرسيد: چرا چنين كردي؟ بابك گفت: وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشود و چهره‌ام زرد ميشود، و تو خواهي پنداشت كه رنگ رويم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهره‌ام را خونين كردم تا زرديش ديده نشود به این ترتیب دستها و پاهاي بابك را بریدند . چون بابك برزمين درغلتيد، خليفه دستور داد شكمش را بدرد. پس از ساعاتي كه اين حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند. پس ازآن چوبه‌ي داري در ميدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ي بابك را بردار زدند، و سرش را خليفه به خراسان فرستاد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #4
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    رجال سیاسی دوره قاجار

    ********

    1 - میرزا حسن خان وثوق الدوله

    تاریخ تولد : 1247 هجری شمسی
    تاریخ وفات : بهمن ماه 1329 هجری شمسی
    محل دفن : تهران

    بیوگرافی و زندگینامه :

    میرزا ابراهیم خان معتمد السلطنه چهار فرزند داشت که یکی از آن ها میرزا عبدا.. خان معتمد السلطنه «عرضه» آن را نیافتند که خود را به جایی برسانند ولی پسر ارشدش وثوق الدوله (حسن) و برادری که یک سال از او کهتر بود یعنی قوام السلطنه (احمد) چنانچه گفتیم وارد رده اول سیاستمداران وابسته ایران شدند. وثوق الدوله دوبار و قوام السلطنه چهار بار به نخست وزیری ایران رسیدند . هر دوی آن ها در کریاس سلاطین قاجار و سپس یکی از آن ها در خدمت محمد رضا پهلوی در مقام نخست وزیر سر فرود آوردند. میرزا حسن خان وثوق الدوله 81 سال عمر کرد. برادرش 85 سال هر دو مردمی ثروتمند بودند. سفته بازی با زمین های شرق تهران را وثوق الدوله شروع کرد. قوام خیابانی و پارکی به نام خود داشت وملاک بزرگ لاهیجان صاحب کشتزارهای چای بود. زندگی آن ها با دوران رونق کار سرمایه داری مستعمراتی غرب به ویژه انگلیس و ایالات متحده مقارن بود . هنگامی که میدانداری جهانی در دست این دولت ها افتاده بود و لذا این چاکران حتی زمانی که مشت درشت افکار عمومی آن ها را از عرصه سیاست می راند از گردش «فرنگستان» و معاملات پر سود و گوشه آرام کتابخانه و تعظیم و تکریم اطرافیان و احیاناٌ تجدید فراش برخوردار بودند. تا زمانی که ارباب بار دیگر آن ها را به خدمت فراخواند. در تاریخ دیپلماسی کم اتفاق می افتد که دو برادر از یک بطن در کشور بزرگی مانند ایران یکی در کنف حمایت انگلستان و قاجار و دیگری در کنف حمایت آمریکا و پهلوی نقشی چنین عظیم و چنین انباشته از درونمایه شوم استعماری در کشور ایفا کرده باشند. و لذا در واقع گزینش آن ها به عنوان مستوره کالای استعماری کاری از روی هوس و به عبث نیست و آن ها با چهره و عنوان و کاریر سیاسی و کار حیاتی خود کاملاٌ عصری را منعکس می کنند. میرزا حسن خان وثوق الدوله در بهمن ماه 1329 شمسی در سن 81-82 سالگی در شهر تهران بی سرو صدا در گذشت.

    خود او زمانی به مستوفی الممالک که او را سبب رشوه ستانی از بیگانگان و بی پروایی در مال اندوزی نصیحت وار ملامت کرده بود . پیغام فرستاد: «ابوی مالی در زندگی گرد نیاورد. ولی پدر سرکار آقا(مستوفی) و پدران آقایان مشیرالدوله وموتمن الملک هر کدام ثروت های کلانی از راه دزدی و اختلاس بهم زدند و برای شما به ارث گذاشتند. لذا شما امکان یافتید بلند نظر و بی نیاز شوید و سرکار آقا در مجلس شوری فرمودید: «من نه آجیل می دهم و نه آجیل میستانم» . حالا بنده قدری ثروت اندوزی می کنم و برای بازماندگانم باقی می گذارم آن وقت آن ها هم مانند شما با وقار و چشم و دل سیر خواهند شد و نصیحتی را که شما به من می کنید بدیگران خواهند کرد. از سندیت و وثوق این سخنان منتسب به وثوق اطلاع دقیقی نداریم ولی از وجنان روایت چنین بر می آید که باید درست باشد. وثوق الدوله مردی گستاخ بود و همکاران و همریشان خود را نیک می شناخت و لذا به آن ها اجازه فضولی تحت عنوان موعظه نمی داد. و نیز گویا تنها فرزند ذکور وثوق الدوله سبیلی مستوفی وار نهاده و رفتاری درویشانه دارد ولی وثوق از طریق چهار دختر خود با خانواده های امینی و اعلم و مصدق و خواجه نوری وصلت کرده است. انگلیسی ها در ایام قدرت روسیه تزاری در سال های 1907 و 1909 دوبار در صدد تقسیم ایران با رقیب بر آمدند تا مرزهای هندوستان را امن و دسترس خود را به منابع نفت تضمین نمایند. حالا می شد تمام ایران را بی هراس از رقیب بلعید. امپراطوری هرگز تصور نمی کرد که هرج و مرج بلشویکی قادر باشد نظامی ایجاد کند، قادر باشد او را از قفقاز براند، احزاب و گروه های ضد انقلابی را به گریز وادارد. وثوق ا لدوله مانند نوری سعید پاشا آن چهره ای بود که باید سیاست دشوار تحت الحمایه سازی ایران را اجرا کند. این کار در عراق بسیار آسان بود و در ایران بسیار دشوار. در ایران پس از انقلاب مشروطیت سطح آگاهی ملی به شکل جالبی بالا بود. امپراطوری خردمند انگلیس نه فقط این را ندید که انقلاب بلشویکی به رهبری لنین قادر است دولت مقتدری به وجود آورد. این را هم ندید که با مردم ایران که سخت پایبند استقلال میهن خود هستند از این بازی ها نمی توان کرد. چرا وثوق الدوله این نقش را پذیرفت؟ حرص لیره؟ اعتقاد به قدر قدرت بودن لندن؟ هردو؟ به هرجهت کور خوانده و دست به خودکشی سیاسی زد. برای تبدیل ایران به « تحت الحمایه» باید قراردادی بسته شود. وثوق الدوله در ایام جنگ جهانی 1915 تشکیل واحد نظامی انگلیسی تفنگداران جنوب ایران S.P.R (این حروف ابتدای واژه های South Persian Riflers است که در ا یران به پلیس جنوب معروف شد. شبکه جاسوسی آلمان قیصری و ژرمانوفیل های جنوب از احساسات ملی عشایر ما برای مبارزه رویارو با این نیروی مداخله گر استفاده کردند. و این از مواردی است که تضادهای امپریالیستی کارنبرد خلقی را تسهیل می کند.) تحت فرماندهی ژنرال سرپرسی سایکس را تهنیت گفته بود و نشان داده بود که وی برای تایید اقدامات غیر وجیه به حد کافی وقیح است. چنین کسی می توانست قرارداد 1919 با انگلیس را بدون دغدغه وجدان امضاء کند. وثوق الدوله وقتی به نخست وزیری رسید قرارداد اسارت بار امضاء کرد واین عمل او در حکم افروختن فتیله یک توپ نیرومند بود. ایران بلافاصله منفجر شد. قیام های مسلحانه در شمال( خراسان، مازندران، گیلان، آذربایجان) و در جنوب( عشایرتنگستان و بهارلو) گسترش یافت. ( میتوان حدس زد که آژانس عمال آلمان ها و ترک ها برای بسط احساسات ضد انگلیسی زمینه مساعد یافته بودند.



    منزل شخصی وثوق الدوله در محوطه بازار تهران
    دو جاسوس آلمانی یعنی واسموس و گتینگ یک شبکه 300 نفری در ایران داشتند و با استفاده از نفرت ملی علیه امپراطوری انگلیس وتزاریسم توانسته بودند از فعالیت ملیون استفاده کنند و ژرمانوفیلی را اشاعه دهند.) در تهران احزاب وگروه های ملی در مجلس و مطبوعات و خارج از آن سخت وارد میدان عمل شدند. شیخ محمد خیابانی رهبر خیزش تبریز آشکارا گفت: « ما علیه وثوق الدوله قیام کرده ایم ». نویسندگان و شاعران به نام دوران موجی عظیم از احساس ملی براه انداختند. اشعار وطنی فراوانی سروده شد. اشعاری در هجو و خوار ساختن شخص وثوق الدوله به میان آمد که در آن از رکاکت پرهیزی نبود. از نمونه های اشعار فوق میتوان این بیت معروف را یاد کرد: ای وثوق الدوله ایران ملک بابایت نبود یا خراج دختر هر شب به یکجایت نبود وثوق الدوله با همه بیشرمی خود تاب چنین انفجار سراسری را نداشت و تعادل درونی خود را از دست داد. وی با همه پوست کلفتی که آن را از شرایط اولیه سیاستمداری در ایران می شمرند استعفا کرد و نزد خود تعجب می کرد که این واژه اک ناچیز « استقلال» چیست که این ابلهان عقب مانده شرقی را از قبول حمایت امپراطوری زرین غرب محروم می کند. در تاریخ معاصر ایران چهار واکنش خلقی مانند ترکش اتمی، مبتکران خیانت را به عقب نشینی واداشت . 1 ـ واکنش علیه قرارداد رژی تنباکو به فتوای میرزای شیرازی 2 ـ واکنش علیه قرارداد 1919 و حکومت وثوق الدوله 3 ـ واکنش علیه قوام در 30 تیر 1331 4 ـ واکنش علیه محمد رضا پهلوی در جریان انقلاب اخیر این واکنش ها بدون استثناء به پیروزی خلق و سرنگونی دشمنانش منجر شد. در این واکنش ها مردم هم متحد و هم کوبنده عمل کردند. و این نکته بسیاری چیزها را در مورد ملت ما نشان می دهد و ثابت می کند که نیروی متحد و متعرض خلق نیروی شکست ناپذیری است. در واکنش وسیع و هماهنگ علیه قرارداد 1919 باید نقش «حزب دمکرات» را که در آن ایام در مجلس نفوذ فراوان داشت و فعالیت افرادی مانند مستوفی الممالک – سلیمان میرزا – د کتر مصدق – ملک الشعرای بهار و غیره را از نظر دور نداشت. باری به هر انداز به این پیروزی خلقی مایه ننگ و سرشکستگی ابدی وثوق الدوله شد برای مردم ایران افتخار به بار آورد. وثوق الدوله دانست که بی پروا «آجیل گرفتن» و در قبالش میهن را به حراج گذاشتن کار ساده ای نیست . او شاید پی برد که از دیپلماسی ارباب انگلیسی چیزی قوی تر به نام جنبش مردم وجود دارد.(وثوق الدوله از حوادث نتیجه گرفت که او بدشانس است. قطعه فصیح معروف او درباره حادثه شکستن چرخ اتوموبیلش در نتیجه تصادف با شاخ گاوی که در جاده افتاده بود با همه زیبایی تفکر خرافی او را نشان می دهد. چون بد آید هر چه آید بد شود یک بلا ده گردد و ده صد شود آتش از گرمی فتد، مهر از فروغ فلسفه باطل شود، منطق دروغ پهلوانی را بگرداند خسی چیره گردد پشه ای بر کرکسی کور گردد چشم عقل کنجکاو بشکند گردونه ای را شاخ گاو نه انگلیس ها و نه رضا شاه بعد ها جرات نکردند سیاستمدار شکست خورده را وارد صحنه کنند.

    او ابتدا کمی در حاشیه سیاست باقی ماند و سپس در 56 سالگی بالمره «خدمت» را ترک گفت و خانه نشین شد. در این فاصله مدتی به اروپا سفر کرد. ولی امپریالیسم خادم وفادار خود را از یاد نبرد. در سال 1314 هجری شمسی موقعی که وثوق الدوله 62 ساله بود بنا به توصیه اربابان انگلیسی و توافق رضا شاه وی رئیس «فرهنگستان» نو بنیاد ایران گردید و مدتی کوتاه دراین سمت ماند و سپس آن را ترک گفت و دوباره به اروپا رفت. ایرانیان درآن ایام مرد را از راه اشعار عشقی و عارف و برخی اسناد تاریخی کمابیش می شناختند ولی در قبال شغل فرهنگی او واکنشی نکردند. در همین ایام برخی اشعار او در مجلات ادبی چاپ شد که ازآن جمله چکامه شکواییه ایست که ابیاتی را از آن نقل خواهیم کرد. پیداست که همه این تمهیدات برای آن بود که آب تطهیر بر روی وثوق الدوله بریزند و به او پاداشی دهند. اما قرارداد 1919 چنان قرارداد اسارت باری بود که نه تنها در کشور بلکه در جهان انگیزه واکنش دولت ها شد. روسیه شوروی انقلابی در 28 اوت 1919 اعلامیه ای صادر کرد و در اعلامیه تصریح نمود که وی قرارداد را «به رسمیت نمی شناسد». حریفان امپریالیستی انگلیس یعنی فرانسه وآمریکا نیز که از اشت های جهانخواری رقیب به خشم آمده بودند از این قرارداد به طغیان آمدند. بلافاصله پس از جنگ اول آمریکا قصد داشت به سراغ منابع نفت «جهان قدیم» برود ولی انگلیس ها سر انجام حریف ثروتمند و قلدر را به قبول سیاست «عزلت گزینی» Isolationisme واداشتند و بر اساس اصل «مونرو» و «آمریکا مال آمریکاییان است» او را به نیمکره غربی بازگرداندند. در خود کشور واکنش به طور اساسی مسلحانه بود. جنبش آذربایجان- گیلان- مازندران- خراسان- اصفهان- کرمان-آباده- شیراز- نیریز- ایلات تنگستان و بهارلو را فرا گرفت. جنبش سیاسی که تهران مرکز فوران آن بود نیز در سراسر کشور اشاعه یافت . علل زیادی در پایه این «نه» غرنده و خشمناک مردم ایران وجود دارد که خود در خورد تحلیل تاریخ جداگانه ایست. به موجب قرارداد 1919 انگلیس می بایست دولت وثوق الدوله را با پرداخت ماهانه 225 هزار لیره اداره کند. این کشور استعماری که خود «سیتی» مرکز مالی جهان را به وجود آورده، مایل بود امور مالی خاور زمین را نیز تحت نظارت خویش گیرد، لذا یک «بانک شرق» موافق قرارداد در تهران دائر می ساخت. حتی قبل از تصویب قرارداد، دولت انگلستان آریتاج سمیث را برای اداره امور مالی ایران اعزام داشت. موافق قرارداد 1919 ارتش ایران کلاٌ تحت نظارت مستشاران انگلیسی قرار می گرفت. این کار پس از کودتای 28 مرداد 1332 بالاخره به دستور آمریکا به دست محمد رضا پهلوی انجام شد. میلسپو در کتاب خود به نام «آمریکائیان در ایران» با تاکید «ناسیونالیسم» ایرانی را به باد مسخره می گیرد و به قیمومت غرب بر این کشور معتقد است. این طرز تفکر برای همه امپریالیست ها نمونه وار است . موافق قرارداد 1919 انگلستان عوارض گمرکی کالاهای خود را فوق العاده تنزل د اد و برعکس بر عوارض گمرکی کالاهای وارده از روسیه افزود. هدف «دک کردن» روسیه از صحنه بازرگانی کشور ما بود. انگلستان می پنداشت که روسیه قد راست نخواهد کرد و وی قادر است با رقیب خطرناک سابق خوداینک موافق هوس خود رفتار کند.

    موافق قرارداد می بایست یک رشته راه آهن های استراتژیک و بازرگانی تحت اداره انگلستان در ایران دائر شود. قرار بود «کمپانی نفت شمال» آغاز کار نماید و منابع شمال از دست رقبای آمریکایی یا روسی خارج گردد. آمریکا که به تسلط شرکت «استاندارداویل» و«سینکراویل» به نفت شمال ذیعلاقه بود طبیعت این طماعی بی حد حری را که می خواست هم نفت جنوب وهم نفت شمال ایران را داشته باشد نمی پسندید. وثوق الدوله برای سرکوب پایداری مردم دست به بگیر و ببند و تبعید زد. از آن جمله شاعر ملی عشقی زندانی شد. ولی در پاسخ او گفتند: « چندان زندانهایت را پر می کنیم که دیگر در آن جایی باقی نماند». برای انگلوفیل های جاه طلب و بی وجدانی امثال وثوق الدوله – تقی زاده – سیدضیائ- رضاخان – همه این ها چه اشکالی داشت. آن ها ارزشی برای کلاه نمدی های ایران قائل نبودند. با این حال همین مردم «فارن آفیس» را به زانو در آوردند. وثوق الدوله به سایه گریخت و در این اواخر به سفته بازی زمین های موات پرداخت. از خود اربابان به تصاویر آن ها به روی سکه ها پناه برد و سیاست وصلت با «هزارخانواده» را دنبال کرد. او دیگر به «گربه مرده» سیاسی بدل شده بود. جاه طلبی جناب ایشان به حدی بود که در زمان نخست وزیری برادرش احمد قوام در 1321 (دوران جنگ جهانی دوم) باز دلش خواست مقامی داشته باشد و سفارت امریکا را از برادرش متوقع بود. برادرش که این «ریسک» سیاسی را برای خود صلاح نمی دانست طی نامه ای «بچه گول زنگ» او را به قبول سفارت ترکیه تشویق میک ند که بعد از راه ترکیه به آمریکا برود و آن هم سر نمی گیرد. وقتی به رفتار برادرش می نگریم که تا بالای 80 سالگی همین روش ها را داشته معلوم می شود چیزی که برای اخوان گرامی مطرح نبود پند آموزی از تاریخ است. در نظر آن ها «سیاست» یعنی همین کارها. سیاست در ایران وابسته یعنی نوکری با تدبیر بودن و مدبر یعنی حیله گر و عوام فریب و بی وجدان. هدف سیاست کسب قدرت، هدف کسب قدرت، تحصیل ثروت، هدف تحصیل ثروت، برخورداری از عیش و نوش و اطاعت و احترام است لا غیر. این است زندگی. شاید در خطاب به این جانوران سیاسی است که در همان ایام که وثوق الدوله خود را تماماٌ به آغوش انگلستان می فکند برادرش با آمریکا مغازله می کرد. در سابق نیز گفتیم که آمریکا خواستار نفت ایران بود و پس از انقلاب اکتبر و قطع رابطه قاجارها با دربار تزارها، احمد شاه در صدد بر آمد که امریکا را تکیه گاه سازد. احمد شاه محتاطانه از نزدیکی به آلمان پرهیز داشت زیرا نمی خواست با دشمن محارب انگلستان وارد زد و بند شود ولی وقتی امریکا از راه شوستر و بعدها میلسپو کوشید تا دربار ایران را جلب کند وی در این نزدیکی ضرری ندید. سیاستمداران نزدیک به احمد شاه مانند مستوفی الممالک، موتمن الملک، مشیرالدوله، مصدق السلطنه، قوام السلطنه و غیره نیز پس از یاس از اثر بخشی سیاست تکیه به آلمان دخالت دادن امریکا را در امور ایران به فال نیک می گرفتند و استدلال می کردند که این کشور از ایران دور است و خطری برای تمامیت کشور ندارد و در سایه ثروت و قدرت صنعتی وی ، ایران می تواند در قبال همسایگان بایستد. این «رویای طلایی» دربار و حامیانش به جایی نرسید. انگلستان دربند و بست جهانی قدرت خود را در نیمکره شرقی مستقر ساخت. شوستر و میلسپو از ایران رفتند. این واقعیت که اتحاد شوروی نیز با باز شدن پای امپریالیسم درنده و نیرومندی که در کنار انگلستان به خاورمیانه مخالف بود، شکست تلاش های دولت ویلسون را تسریع کرد و قوام که «داو» سیاسی خود را در جایی ناسنجیده هشته بود، بیش از برادرش در دوران رضا خان در محاق افتاد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #5
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    2 - میرزا احمدخان قوام السلطنه



    تاریخ تولد : 1252 هجری شمسی
    تاریخ وفات : 31 تیرماه 1334هجری شمسی


    بیوگرافی :

    اگر کاریر سیاسی برادر ارشد عمری کوتاه داشت، بر عکس برادر کهتر احمد قوام از زمان احمدشاه تا اواسط حکومت محمد رضا شاه یا قریب 35 سال در صحنه سیاست ایران بازیگر درجه اول بود. البته پس از نخست وزیری رضا خان قوام پرده نشین است تا شهریور 1320 ولی از این تاریخ تا 30 تیر 1331 قوام چهره مرکزی سیاست ایران است. ویژگی نقش قوام در این دوران مستقر ساختن سیاست نو استعماری ایالات متحده درکشور ماست و هر لعنتی که نصیب این امپریالیسم آزمند و مردمخوار به شود حتماٌ باید سهمی از آن را از آن راهگشای اصلی یعنی قوام دانست. قوام در 1293 هجری قمری (1252 شمسی ) در ثلث آخرسلطنت استبدادی ناصرالدین شاه متولد شد و در31 تیرماه 1334 هجری شمسی (1955) به سکته قلبی در گذشت. با محاسبات تقویمی مختلف سن او بین 82 تا 85 نوسان می کند. مرگ قوام در دوران اوج فزاینده قدرت امپریالیسم امریکای شمالی روی داد و او به عنوان سیاستمدار به مراتب از برادرش کامیابی های بیشتری د اشت و با مرادهای برآورده تری مرد و از دولتمردان وابسته « عصر طلایی دلار» است. وی بیست باز وزیر و هفت بار نخست وزیر شد. قوام علاوه بر سیاستمداری و اطلاع از ادب فارسی از ملاکان بزرگ فئودال شمال و صاحب باغ های چای بود. املاک ذی قیمت قوام دوبار از خطر جست. یک بار در اثر فرار رضا خان که اگر زنده می ماند املاک او را مانند املاک دیگران به تصرف خود در می آورد. پس از سقوط حکومت سه روزه قوام در 1331 در مقابل جنبش مردم املاک قوام بنا به تصمیم مجلس مصادره شد ولی بعد از سقوط دولت مصدق و با وساطت آمریکا و دخالت محمد رضا این اموال را دوباره رسما به وی پس دادند. قوام به عنوان مالک در لاهیجان جاه و جلالی داشت و حتی قنبر چهاردهی مباشر او به اتکاء « حضرت اشرف» خود سرور مالکان محلی بود. در اواخر عمر قوام با اجازه «خانم» با دختری روستایی ازدواج کرد که تنها فرزند قوام از اوست و همین امر از امکانات وصلتی که برادرش داشت از او سلب نمود. نخستین شغل قوام شرکت در زمره « عمله خلوت» ناصرالدین شاه بود. سپس پیشخدمت مخصوص شاه شد و این در سال 1312 یعنی یک سال پیش از ترور شاه بود و قوام در این موقع نوزده ساله بود.

    قوام در پایه برادرش شاعر و ادیب نبود ولی خطی بسیار خوش داشت و خود را دبیر و نویسنده دیوانی وحتی شاعر می دانست که در واقع در نگارش فرامین درباری قاجار کسب تخصص کرده بود. پس از ترور ناصرالدین شاه به دست میرزا رضا کرمانی احمد خان در سال 1314 هجری قمری (1892) رئیس دفتر امین الدوله والی آذربایجان شد و عملاٌ وارد دستگاه محمد علی میرزا ولیعهد گردید و در سال 1315 هجری قمری « منشی حضور» لقب گرفت. لقب در سیستم های سلطنتی ایران از دوران پیش از اسلام نقش مهمی داشت. در ایام قاجار کار لقب دهی و لقب ستانی به ابتذال کشیده بود و وسیله ای بود برای پیش کش ستانی از سوی بخشنده لقب و چاپیدن مردم از طرف صاحب لقب. سیستم القاب در باختر زمین نیز محتوی اخلاقی به از این نداشت و از زمان رم شیوع خاص یافته بود ولی به هر جهت سلسله مراتب یا هیرارشی در جامعه باختری و از آن جمله دربار و کلیسیا نظم و «حساب وکتاب» بیشتری داشت. القاب اعیانیت فئودالی در اروپا با وجود اختلاف لفظی یکی بود و از rchiauc,Duc, Marquis , Comte , Vicomte , Baron , De , Sir , Prince متشکل بود. در ارتش و کلیسا و حتی اصناف بازرگانی (گیلد) و حرفه ای(کورپوراسیون) همین ترتیب مراعات می شد. در ایران پس از اسلام شیوه لقب دهی ما با شیوه متداول در نزد خلفاء مخلوط شد و با افزون پیشوند یا پسوند السلطان، السلاطین، السلطنه، المملکه، الملک، الدوله، وزیر، حضور، دفتر، دیوان، سالار، سردار، لشگر، خان، باشی و غیره به انواع واژه ها قطار عظیمی از القاب غیرروحانی (درباری و لشگری) ایجاد می شد. این خود یک موضوع تاریخی در خورد بررسی است که جا دارد از دوران هخامنشی تا دوران ما بررسی شود و یکی از مظاهر تفرقه طبقاتی و وجود سلسله مراتب دولتی است و در موارد بسیار بسیار محدود ضرورت و توجیه دارد. یاری احمدخان از دوران صدارت عین الدوله «دبیر حضور» یافت و سپس در کابینه مستوفی الممالک ( که به آقا شهرت داشت) وزیر داخله شد و در کابینه صمصام السلطنه (1290) به همین سمت باقی ماند.

    وزارت داخله به واسطه ارتباطش با تعیین ولات و حکام و در نتیجه کنترل انتخابات مورد توجه شاه و سفارت ها بود و شخص وزیر داخله می بایست آدم مطمئنی باشد که بتوان با او قرار و مدارها را گذاشت. احمد خان به تدریج درزمان مظفر الدین شاه به فرد موثر دربار بدل گردید و دبیر مخصوص و رئیس دفتر سلطنتی شد و «فرمان مشروطیت» به خط اوست. قوام هر جا که مناسب می یافت به این عمل خود سخت می بالید، چنان که گویی مرکب و لیقه و قلم نئین او باعث تحقق وتجسم مشروطیت شده است و نه جنبش و جانفشانی مجاهدان خلق. این یک روانشناسی نمونه وار یک موجود بورکرات است که برای نگارشات خود ارزش آفریننده واقعیت ها و سازنده تاریخ قائل است. از دوران احمد شاه قوام تماما وارد مرکز اصلی سیاست شد و راه او از راه برادرش به تدریج جدا می شو. در حالی که وثوق الدوله خواستار تحکیم قدرت انگلستان بود قوام به دنبال تمایلات شاه روی به آلمان ها و سپس به آمریکائیان دارد. اسناد تاریخی نشان می دهد که هم آلمان و هم آمریکا به این رخنه در قرقگاه خاصه انگلستان علاقه داشتند و عمال آمریکا (به ویژه شوستر) با بذالیت تمام وعد و وعیدهای پخش می کردند. ولی امید به پشتیبانی امریکا یک توهم کوتاه مدت بیش نبود و نقش امریکا در ایران به دنبال بست وبندهای سیاستمداران غربی دوام نیافت. قوام در زمان احمد شاه والی خراسان شد. این دوران با کودتای 3 اوت 1299 شمسی سید ضیاء – رضا خان مواجه شد. سید ضیاء مدیر روزنامه رعد از عمال اینتلیجنس سرویس بود و پدرش سید علی یزدی نیز با این دولت در ارتباط بود. رضا خان را ژنرال بیچراخف از ژنرال های تزاری که خود را به انگلستان فروخته بود به عنوان صاحب منصب قزاقی که در امنیت نظامی کار می کرد معرفی نمود و گویا مخبر تایمز (بنام ریپورتر) او را به دنسترویل شناساند.

    کلنل محمد تقی خان پسیان رئیس ژاندارمری خراسان به محض کودتا و اعلام عوام فریبانه وتاترال سید ضیاء به مبارزه با اشراف پوسیده و توقیف برخی از آنان، قوام را از خراسان اخراج کرد. کلنل چهار سال در آلمان بود و بر اساس احساس تند ملی گرایانه تا حدی مانند بسیاری امثال خود دچار توهم ژرمانوفیلی شده بود و تصور می کرد که می توان با کمک قیصر از شر تزارها و شاهان انگلیس خلاص شد. رفتار کلنل در آن هنگام که قوام را رانده وخود فرمانروای خراسان شده بود علاقه شدیدش را به ایران و مردم نشان می دهد و به همین جهت در سراسر کشور محبوبیت بزرگی کسب می کند. شهامت و شهادت او بعدها او را به نماد یک سپاهی مردم دوست بدل می سازد و ذکرش را در تاریخ کشور ما جاویدان می گرداند. سید ضیاء الدین مجبور می شود به کابینه سیاه کوتاه مدت خود به دستور ارباب خاتمه دهد و کشور را به سود رضا خان برای مدت بیست سال ترک گوید و به فلسطین برود. قوام که به دستور او محبوس شده بود آزاد و بلافاصله با دریافت لقب جناب اشرف از احمد شاه، رئیس الوزراء می شود. کلنل از به رسمیت شناختن کابینه قوام سر باز می زند و برای اداره ایالت خراسان یک «کمیته ملی» تشکیل می دهد. قوام با یاری کنسولگری انگلیس در مشهد و فئودال های متنفذ این استان نقشه ای به منظور محو کلنل طرح می کند. کلنل در نبرد با فئودال های قوچان به شهادت می رسد و سرش را می برند. عارف می گوید: این سد که نشان سرپرستی است امروز رها ز قید هستی است با دیده عبرتش ببینید این عاقبت وطن پرستی است بدینسان کلنل به دستور قوام و در ایام کشورداری او نابود شد قوام انتقام اخراج وهن آورش را از خراسان از وی کشید. انتقام به رسمیت نشناختن کابینه اش را کشید. قوام کارشناس اقدامات مزورانه و خونین که در اصطلاح امروزی «سیاه» بازی های چرکین Dirty Tricks نام دارد بود و از دست زدن به چنین جنایاتی ابا نداشت. ولی وی به ویژه پس از شهریور 1320 بارها درمجالس دوستان و ارادتمندان خود «سوگند یاد کرد» که در قتل کلنل بی گناه است و این ثمره بی باکی ابلهانه خود اوست و او هرگز نمی خواسته است که چنین بشود. این اوج سالوسی سیاستمداران وابسته ایرانی است که انگشتانشان خون آلود و مژگانشان اشکبار است. ولی مردم ایران قتل پسیان را هرگز بر قوام نخواهند بخشید.



    منزل شخصی قوام السلطنه در محوطه بازار تهران

    چه اندازه برای نگارنده موجب تاسف شد که به هنگام تصفح کتب مختلف در جستجوی زندگی قوام سری هم به لغت نامه دهخدا زدم. متاسفانه این اثر ارجمند که نام دو ادیب نامی و محترم ما یعنی دهخدا و دکتر معین در پشت جلد آن نقش است از زندگی طولانی سیاسی قوام تنها حوادث دوران پس از جنگ دوم جهانی یعنی جنبش آذربایجان را برگزیده و قوام را با چهره یک «سیاستمدار کبیر» که توانسته است تمامیت کشور ما را نجات دهد نشان داده است یعنی جعلیات دربار و ساواک در این کتاب جلیل تکرار شده است. باری در سال 1301 شمسی قوام برای بار دوم رئیس الوزراء شد. ولی این بار حامیان قوام ضعیف شده بودند و نتوانستند او را در قبال عروج پیش گیری ناپذیر سردار سپه که وزیر جنگش بود حفظ کنند. وزیر جنگ نخست وزیر را عقب زد و خانه نشین کرد و مهام قدرت استبدادی را ابتدا به بهانه جمهوری و سرانجام با عنوان علنی سلطنت به دست گرفت و احمد شاه را به عنوان آخرین قاجار از ایران راند. احمد شاه که گاه به ژرمانوفیلی و گاه به یانکوفیلی تن در داده بود خود را تکیه گاه قابل اعتماد لندن نشان نداد. تاریخ نویسان کنونی به علت بی خبری از اسناد سرویس های جاسوسی و آرشیوهای محرمانه وزارت خارجه ها، از بسیارچیزها بی خبرند. حتی درباره سیاستمدار اوائل سده نوزدهم، تالیران، تنها برخی اسناد منتشره در 1933 صد سال پس از مرگ او گوشه های مهمی از فعالیتش را برملا کرد. شاید از عواقب انقلاب بهمن به تدریج بر ملا شدن آن اسنادی باشد که در دوران امیر انتظام ها و بنی صدرها از اختیار دولت ایران خارج نشده است. ما هنوز باید منتظر بر ملا شدن اسناد محرمانه کشورهای امپریالیستی باشیم تا برخی از فعل و انفعالات را بهتر درک کنیم. اما اگر بخواهیم از منطق « جعبه سیاه» Blackbox استفاده کنیم و دود را علامت آتش و «بعره را علامت بعیر و نعره را علامت شیر» بدانیم می توانیم درباره «تغییر رژیم» در ایران حدس هایی بزنیم. روی کار آمدن سردار سپه گویا پیروزی جناح نظامی جاسوسی انگلستان مانند ژنرال دنسترویل، ژنرال آیرونساید، ژنرال ماله سون و ژنرال دیکسون و امثال آنست. ظاهراٌ وزارت خارجه انگلستان و شاید « اینتلیجنس سرویس » کاندیدهایی از قبیل نصرت الدوله و سید ضیاء الدین را که با آن ها ارتباط داشتند بهتر می پسندیدند. نظامی ها معتقد بودند که باید به دور کشور شوروی که از جنگ دشوار داخلی پیروز بیرون آمده بود، یک « کمربند امنیت » Cordon Samitaire کشید و یک سلسله رژیم های نظامی با ارتش و تسلیحات امروزی و ایدئولوژی ضد کمونیستی به وجود آورد. بدینسان ژنرال مانرهایم در فنلاند، ژنرال پیلسودسکی در لهستان، ژنرال دیدزسی میگلی در رومان، ژنرال مصطفی کمال پاشا در ترکیه، سردار سپه رضا خان در ایران، ژنرال امان ا... میرزا در افغان و ژنرال چان کای چک در چین سرکار آمدند. امان ا... میرزا چون در اصلاحات عجله کرد وافکار عمومی را علیه خود برانگیخت و با شورش «بچه سقا» روبرو شد با زن کشف حجاب شده اش ملکه ثریا از راه ایران گریخت و خانواده نادر شاه سرکار آمدند.

    لذا رضا خان که بیچراخف او را با تعاریف مثبت به انگلیس ها شناسانده بود، حریف نیرومندی بود و شاه قاجار وسیاستمداران اشرافی اطرافش ابدا قادر نبودند جلوی اعتلاء او را بگیرند. امریکا نیز به احمد شاه فهماند که قادر به کاری نیست. لذا شاه و محمدحسن میرزا ولیعهد عزیمت به پاریس را ترجیح دادند. یکی از افسران وفادار به احمدشاه به او گفت: - اعلیحضرت امر بفرمایند ومن فورا سردار سپه را توقیف و به جوخه آتش می سپرم. شاه در جوابش گفت: - جد ما شاه شهید مردی به نام میرزا تقی خان را که بسیار سرکش بود کشت. تا امروز هم همه می گویند اگر میرزا تقی خان زنده می ماند ایران گلستان می شد. حالاسردار سپه هم ادعای اصلاحات دارد. اگر من او را نابود کنم منهم باید مانند جد مرحومم تا قیام قیامت ملامت بشنوم. خیر لازم نیست. این « اپیزود » موثق است. از خود احمد شاه در پاریس شنیده شده است. البته پاسخ احمد شاه به افسر وفادار «سیاستمدارانه» بود. او می دید که امریکا قادر به دفاع از او نیست و انگلستان از رضا خان به سختی حمایت می کند وهمسایه شمالی نیز در وضعی نیست که بتواند در ایران به تحولی کمک کند و تازه اگر هم بتواند به قاجار کمک نخواهد کرد. لذا صلاح خود را در عدم مقاومت دانست و این « استدلال» را برای توجیه خود تراشید. با تغییر رژیم احمد خان، قوام السلطنه به سراغ چای کاری و ملکداری رفت. قوام پیری 71 ساله بود که «از مدد بخت سازگار» کامی که از خدا می خواست میسرش شد و رضا خان در اثر همکاری نزدیک با هیتلر مجبور شد ایران را ترک کند. آلمان نازی در واردات ایران مقام اول را داشت و به وسیله دکتر لیندن بلات امور مالی ایران را «میلسپووار» اداره می کرد و ژنرال کاناریس درایران شبکه مایر – شولته و حزب وابسته «کبود» را به وجود آورده بود. استنباط غریزی نگارنده اینست که این نزدیکی تمام رژیم های نظامی گرداگرد شوروی به هیتلر، جزء سیاست تدارک جنگ دوم علیه اتحاد شوروی بود که چمبرلن و دالادیه بدان دلبستگی فراوان داشتند. ولی بعید به نظر می رسد که رضا خان، علی رغم انگلستان چنین بی احتیاطی را روا داشته باشد. سیر حوادث چمبرلن را با شکست مواجه کرد. چرچیل به سیاست مقاومت علیه هیتلر (به قصد تضعیف او و با این اندیشه که بعدها از آلمان ضعیف شده علیه شوروی استفاده کند) اعتقاد داشت. لذا انگلستان در مقابل منطق دولت شوروی دائر به همکاری نزدیک رضا خان و هیتلر هیچگونه دلیلی نمی توانست ارائه کند. آنتونی آیدن وزیر خارجه چرچیل ضمن اعلامیه ای اعتراف کرد که رضا خان را آن ها «آورده بودند» ولی دیگر از آن ها هم حرف شنوی نداشت. این اعتراف ایدن مانند اعتراف چند سال دیگر او درباره شادمانی از سقوط دولت مصدق واقعاٌ تاریخی است. در شهریور 1320 اتحاد شوروی بر اساس قرارداد1921 و انگلستان خود سرانه وارد ایران شدند. قوام وارد پرمشغله ترین ایام حیات سیاسی خود شد. وی از این ایام تا مرگ سه بار به نخست وزیری رسد. بار اول در سال 1321 به مدت هفت ماه. بار دوم در سال های 1325 – 1327 به مدت یک سال و یازده ماه و بار سوم در 1331 به مدت سه روز. (27 تا 30 تیرماه) هر بار قوام منشا ماجراهای مهمی است. در بار اول میسیون میلسپو را احیاء می کند و به او اختیارات تام داده می شود، پیمان بازرگانی با آمریکا را امضاء می نماید. ژاندارمری را به دست ژنرال آمریکایی شوارتسکپف می سپارد.

    مواضع آمریکا تحکیم می گردد، ارتش آمریکا بدون کمترین مجوز قانونی با روادید قوام پای در خاک می گذارد. این آغاز پر صلابت سیطره آمریکا در کشور ماست که ده ها سال به طول انجامیده و هنوز ایران به طور نهایی از چنگش نرهیده است. هدف نخست وزیری دو ساله، بار دوم قوام در ظاهر « حل اختلافات » نفت و آذربایجان و توقف نیروهای شوروی در ایران است ولی در واقع قوام در اینجا، به بازی های فریبکارانه وپیمان شکنانه ای دست می زند که تلقین آمریکا، انگلیس و دربار بود و منجر به قطع روابط نزدیکی با اتحاد شوروی شد، هیئت حاکمه در ایران هرگز به استقرار این روابط طبیعی با یک دولت مترقی انقلابی تمایلی نداشتند و حال آن که هم گذشته نشان داد و هم آینده حتما نشان خواهد داد که ایران می تواند از دوستی برابر حقوق و مبتنی بر صرفه متقابل با شوروی استفاده های عظیم ببرد و به یک کشور صنعتی مقتدر و مستقل بدل گردد. این منطق بی امان تاریخ طی دو دهه آینده راه خود را علی رغم هر مشکلی خواهد گشود. قوام در کنار گسستن روابط با همسایه شمالی دست به اقدامات ارتجاعی و تحریک آمیز و ضد دمکراتیک متعددی زد مانند ایجاد حزب مصنوعی «دمکرات ایران» و تصرف مجلس 15 به رسمیت شناختن اتحادیه ارتجاعی عشایر جنوب اعلام حکومت نظامی در خوزستان برای سرکوب جنبش نیرومند نفتگران، قبول خود مختاری فارس برای مقابله با آذربایجان تحت عنوان موافقت نامه نهضت ملی، اعدام 760 تن در آذربایجان، سرکوب خونین جنبش کرد و اعدام خانواده قاضی، سرکوب بی امان جنبش های کارگری و دهقانی در سراسر ایران، وام گیری مشروط از آمریکائیان( بانک بین المللی ترمیم و توسعه) قبول موجی از مستشاران ،مریکایی به صورت میسیون نظامی، قرارداد خرید اسلحه ، بازداشت هزارها تن ، لغو قرارداد با شوروی در مورد نفت شمال. ولی دربار و ستاد ارتش رزم آرا که قوام را به علت «یانکوفیل» بودنش نمی پسندیدند با همه این جنایات او را به تسلیم طلبی در قبال جنبش ملی آذربایجان و کردستان و نزدیکی به شوروی منتسب می کردند و سرانجام در زمستان 1327 وی ناچار شد از نخست وزیری دست بکشد و به اروپا برود. در سال 1328 مکاتباتی بین قوام و شاه انجام می گیرد که جالب است. مثلی است معرفی که « دیگ به دیگ می گوید رویت سیاه سه پایه می گوید «صل علی» پس از حوادث سرکوب جنبش آذربایجان وکردستان و قوام السلطنه به فرانسه سفر می کند ودر اسفند 1328 نامه هایی بین او و دربار محمد رضا شاه رد و بدل می شود. قوام شاه را از دستبرد به قانون اساسی (البته فقط به خاطر منافع زمره خودش) بر حذر می دارد. محمد رضا که جاده استبداد خود را هموار می ساخت، از این نامه بدش می آید و به حکیم الملک پاسخ آن را دیکته می کند. علی وثوق فرزند وثوق الدوله در کتاب «چهارفصل» این نامه ها را می آورد. حکیم الملک از قول شاه به دزدی و رشوه خواری و سوء استفاده های قوام از جواز فروشی در مورد گندم و برنج و اندوختن میلیون ها اشاره می کند. قوام از خود مدافعه می نماید و بر عکس به زمین خواری و سوء استفاده های کلان پهلوی از «املاک واگذاری» اشاره می نماید و هر دو نیز لااقل در این مورد کاملا راستگو هستند. قوام می نویسد: «می فرمایید (یعنی شما اعلیحضرت پهلوی) مردم به خوبی واقف هستند چه کسانی در مدت حکومت خود میلیون ها اندوخته ذخیره کرده (یعنی قوام) و چه اشخاصی نیز میلیون ها در راه رفاه عموم صرف نموده اند.(یعنی من، پهلوی) و درجای دیگر نیز اشاره به جواز فروشی و رشوه خواری فرمودند...» سپس قوام را از خود دفاع می کند که ابداٌ ذخیره ای در بانک ها ندارد و جوازها را هم دوستان «حزب دمکرات ایران» به خاطر پیشرفت سریع این حزب و به حساب حزب خریده اند و ربطی به او ندارد و می افزاید: « این که می فرمایید چه اشخاص میلیون ها در را رفاه عمومی صرف نموده اند، از این قسمت هم خود مردم می دانند که این میلیون ها را خود(یعنی خود پهلوی ها) دارا بوده اند یا از اموال و املاک مردم فقیر و غنی این مملکت اندوخته و بعد که حفظ آن اموال غیر مقدور شد( یعنی بعد از سقوط رضا شاه و واگذاری املاک او به دولت) مقداری از آن را بچه مصارفی رسانده اند؟» شهادت آقایان در حق هم معتبر است و جالب است که آن دزد تاجدار، این دزد بی تاج را بار دیگر در سال 1330 با «فرمان جهان مطاع ملوکانه» به نخست وزیری می رساند.

    علی وثوق در توصیف عمویش (احمد قوام) می نویسد: خاصه بی اعتنایی، استبداد رای و لجاجتش که در موارد عادی بروز می کرد در مقایسه با روش رجال هم زمانش ... مورد قبول عام نبود. به نظر می رسد که قوام دیگر از صحنه رفته است ولی تناقضات امریکا و انگلیس بر سر نفت جنوب ادامه یافت و یک بار دیگر در 27 تیر 1331 قوام با شعار «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» پس ازاخذ دستور از هندرسن سفیر امریکا پس از آن که مجلس به اختیارات دکتر مصدق رای نمی دهد و وی مجبور به استعفاء می شود، نخست وزیر می شود. دراثر آتش گشودن به روی جنبش اعتراضی 30 تیرماه 1331 مردم در دفاع از مصدق و شکست اقدام دولت، قوام در محیط ننگ و سرشکستگی مجبور به استعفا می شود. این سقوط سخت به سقوط برادرش شبیه است: به همان اندازه خفت آمیز و بی برو و برگرد. چهره قاتل پسیان یک بار دیگر کراهت خود را نشان داد و خلق مشت درشت خود را به تارکش کوبید، مرتجع 80 ساله این بار برای ابد به زباله دان تاریخ افتاد. امید است عصر این دینوزورهای سیاسی در مقیاس جهان ما به تدریج به سر آید. به هر جهت زندگی رنجبار، هراس آلود و حرمان زده ما در سایه تاریک آقایی به ظاهر بی زوال این اراذل گذشت. آن ها پیروزمندان و ما شکست خوردگان تاریخ بودیم.





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #6
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    3 - جهان خانم مهد علیا



    تاریخ تولد : 1220 هجری شمسی
    تاریخ وفات : 1290 هجری شمسی

    محل دفن : تهران - مسجد شاه

    بیوگرافی و زندگینامه :

    جهان خانم فرزند محمدقاسم خان قاجار قوانلو در 1220ق متولد و در 15 سالگي به حكم فتحعلي شاه و بنابه وصيت آقامحمدخان قاجار به عقد محمدميرزاي وليعهد درآمد. حاصل اين ازدواج 2 فرزند يكي دختر به نام عزت‏الدوله و ديگري پسري به نام ناصرالدين ميرزا بود كه از سوي محمدشاه به وليعهدي برگزيده شد. پس از فوت محمدشاه قاجار، جهان خانم كه در تهران بود تا رسيدن فرزندش از تبريز به تهران قدرت را در دست گرفت و طي نامه‏اي به حكام ولايات اعلام كرد كه تا رسيدن ناصرالدين شاه به تهران او حكومت مي‏كند. فرامين اين دوره با مهر وي تأييد مي‏شد. عبارت يكي از مهرهاي وي چنين است : « شه جم نگين را مهين مادرم». او بلافاصله پس از در دست گرفتن قدرت، حاج ميرزاآقاسي را از صدارت بركنار و به انتخاب خود صدراعظمي برگزيد. پس از به سلطنت رسيدن ناصرالدين شاه جهان خانم ملقب به مهدعليا شد و در دربار، صاحب قدرت بسيار بود. ليدي شيل، همسر وزرمختار انگليس در ايران پس از املاقات با مهدعليا چنين ترسيم مي‏كند: « او خيلي باهوش است و در اغلب امور مملكتي دخالت دارد... مادر شاه از من سوالات متعددي درباره ملكه [ويكتوريا] نمود و ازجمله مي‎خواست بداند كه او چگونه لباس مي‎پوشد و چند پسر دارد. از من خواست تصويري از ملكه را به او نشان دهم ولي من از اينكه تصويري از ملكه را به همراه نداشتم خيلي متأسف شدم. مادر شاه در ضمن در مورد وضع تئاتر در انگلستان نيز خيلي كنجكاوي كرد.» مهدعليا نتوانست با داماد خود اميركبير رابطه مناسبي برقرار كند و دربار ناصري، عرصه مطلوبي براي جولان اين دو نبود چرا كه هر دو خواهان آن بودند كه از اقتدار شاهانه استفاده كنند.

    اين منازعه تا پايان صدارت امير ادامه داشت و سرانجام تدابير مهدعليا بود كه حكم مرگ امير را صادر كرد. او در نامه‎اي خطاب به شاه كه عازم نخستين سفر خود به فرنگستان بود نوشت : « خداوند عالم ان شاءالله وجود مبارك شما را از جميع بليات حفظ كند. اين روزها ديگر رسيدن انزلي و نشستن به دريا نزديك است همه را به گرفتن ختم و دعا مشغولم، ان شاءالله به شما خوش خواهد گذشت، از تماشاها و سياحتها، ولي ان شاءالله به فراموشخانه تشريف نخواهيد برد اگر ببريد شير هشت ماه داده را حلال نخواهم كرد. ان شاءالله فراموش نخواهيد كرد». جهان خانم مهدعليا در سال 1290هـ . ق. در تهران درگذشت. شاه در اين خصوص نوشت : « امروز معلوم شد كه بيچاره والده ما اوقاتي كه من برلن بودم فوت شده‎اند و نعش هنوز در مسجد شاه است... دود از كله آدم برمي‏خيزد انا لله و انا اليه راجعون...»





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #7
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    4 - پرنس ارفع ‏الدوله



    تاریخ تولد : 1270 قمری در تبریز
    تاریخ وفات : 1316 هجری شمسی
    محل دفن : موناکو


    بیوگرافی و زندگینامه :

    ميرزا رضا خان ارفع‏ الدوله در سال 1270 قمري در تبريز متولد شد . او پس از به پايان بردن تحصيلات مكتب‏خانه‏أي در زمينه فقه و اصول و تفسير علم‏الرجال به تحصيل پرداخت و خود را براي تحصيلات حوزوي در نجف آماده مي‏ساخت كه سيل بزرگي در تبريز جاري شد و حجره پدر او را نابود ساخت. ورشكستگي پدر مانع ادامه تحصيل شد و رضا براي كمك به امرار معاش خانواده به كار در يك صرافي مشغول شد. پس از چندي او از تبريز به اسلامبول رفت و در اين شهر به تحصيل در مدرسه يوناني‏ها پرداخت و زبان فرانسه و انگليسي را فراگرفت. تفليس مقصد بعدي وي بود و در اين شهر نيز زبان و تاريخ روسي را آموخت. او با كنسولگري ايران در تفليس ارتباط برقرار كرد و در سال 1295ق ميرزا محمودخان كارپرداز كنسولگري از وي دعوت كرد كه به عنوان مترجم سفارت د ر مراسم استقبال از ناصرالدين شاه او را از جلفا تا تفليس همراهي كند . او از همين سال به استخدام كنسولگري ايران درآمد و در ضمن تحت تاثير ميرزا فتحعلي خان آخوندزاده رساله‏أي براي تغيير خط فارسي نوشت و آن را براي روزنامه اختر ارسال كرد كه مورد استقبال قرار گرفت. خط پيشنهادي تركيبي از حروف روسي و انگليسي بود و او بسيار به اين خط اختراعي خود افتخار مي‏كرد . ميرزا ملكم خان كه خود از نظريه‏پردازان تغيير خط فارسي بود به مناسبت اقدام ميرزا رضا او را ملقب به دانش كرد . ميرزا رضا در سال 1300 قمري به عنوان مترجم كميسيون تحديد حدود ايران و روسيه مامور شد و به ايران آمد . او در اين ماموريت سه ساله به جانبداري از روسها بخشي از سرزمين ايران را به آنان واگذار كرد. در سال 1303 به تهران بازگشت و با ميرزا علي‏اصغرخان امين‏السلطان رابطه دوستانه‏أي برقرار كرد كه در واقع راه ترقي را براي آينده وي باز كرد. در سال 1304 به مترجمي سفارت ايران در پطرزبورگ منصوب شد و در سال 1306 مهمانداري از ناصرالدين شاه در سومين سفر به فرنگ به عهده وي گذاشته شد.



    ارفع‏ الدوله و ناصرالملك

    او نيز به همراه شاه به تهران بازگشت و يك سال بعد با لقب معين‏الوزاره به سركنسولي قفقاز منصوب شد. او در اين مدت ثروت بسياري اندوخت و دو كاخ مجلل براي خود در تفليس احداث كرد. ارتقاي مقام بعدي وي در سال 1312ق روي داد و اين بار به وزيرمختاري ايران در پطرزبورگ برگزيده شد . ميرزا رضا خان در 1313 از سوي ناصرالدين شاه ملقب به ارفع‏الدوله شد و تا سال 1319 وزيرمختار ايران در پطرزبورگ بود. از اقدامات وي در اين مقام اقدام وساطت و دوندگي براي استقراض دو ميليون ليره‏أي از روسيه بود كه از اين مبلغ مقداري بين او و ديگر دولتمردان دربار مظفري تقسيم شد و مقداري ديگر صرف هزينه سفر نخست شاه به فرنگستان گشت. معروف است كه او نوك قلمي را كه با آن اين قرارداد را ا مضا ء كرده بود طلا گرفته و در موزه معروف خود موسوم به دانشگاه در موناكو در معرض ديد عموم قرار داده بود او در همين ايام از سوي مظفرالدين شاه به پرنس ارفع‏الدوله ملقب شد. ميرزا رضا خان پس از سفارت روسيه به سفارت ايرا ن در اسلامبول منصوب شد و تا سال 1328 در اين پست باقي بود و با مشروطه‏خواهان درگيري بسيار داشت و آنان بركناري او را خواهان بودند. پس از بركناري از سفارت به موناكو رفت و تا سال 1331 به دعوت علاء‏السلطنه به ايران دعوت شد و به وزارت عدليه منصوب شد اما دوران وزارت او نيز طولي نكشيد و مجدداً در سال 1332 ارفع‏الدوله راهي موناكو شد.

    آخرين پست دولتي وي نمايندگي ايران در جامعه ملل بود و پس از هشت سال از اين سمت نيز كنار گذاشته شد و به تهران احضار شد . رضا شاه به وي پيشنهاد رياست شوراي دولتي را داد كه ارفع‏الدوله نپذيرفت و در سال 1310ش به موناكو رفت و در سال 1316 در همين محل فوت كرد. او از اعضاي لژ بيداري ايران بود و شيفته القاب و مدالها و نشانهاي فراوان خود.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #8
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    5 - حاج سيدابراهيم اخوي تهراني




    اولین دوره مجلس شورای ملی




    بیوگرافی و زندگینامه :

    حاج سيدابراهيم اخوي تهراني، فرزند سيدجواد اخوي تهراني نماينده اصناف چهارگانه از تهران (بزاز ـ حريرفروش ـ زيره‏فروش ـ بزاز دوره‏گرد) در مجلس شورا بود. او كه خود حرفه‏اش بزازي بود اطلاع چنداني از سياست و قانونگذاري نداشت. در سال 1323 پس از مهاجرت علما به حضرت عبدالعظيم، از سوي عين‏الدوله تلاشي صورت گرفت تا بازار بسته نشود، سيدابراهيم در مقابل اين حركت ايستادگي كرد و در تيمچة حاجب‏الدوله خطاب به اميربهادر و حاجب‏الدوله اعلام نمود كه به خاطر عرق مسلماني نمي‏توان در مقابل تبعيد علما در فصل سرد سكوت كرد. حاج سيدابراهيم در مجلس چندان فعال نبود و پس از بمباران مجلس به حريرفروشي ادامه داد و ديگر در وادي سياست گام برنداشت.





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #9
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    6 - حاج ميرزا آقابابا قوام‏ السادات



    بیوگرافی و زندگینامه :

    حاج ميرزا آقابابا قوام‏ السادات، نمايندة اصناف قوچان در دورة اول مجلس شوراي ملي بود. او پيش از اين در خراسان، خادم كتابخانة آستانة قدس رضوي بود و در 29 صفر 1292هـ .ق. از سوي نيرالدوله نايب‏ الاياله خراسان مامور همراهي عده‏اي ديگر از علماء براي تحقيق در مورد وضعيت حكومت قوچان شد. پس از تشكيل مجلس شوراي ملي در شعبان 1324، مردم قوچان نيز انجمن ايالتي تشكيل دادند، ميرزا آقابابا نيز از اعضاي اين انجمن بود كه از سوي اصناف به نمايندگي انتخاب شد و به همراه سه نماينده ديگر منتخب، به مشهد رفتند تا يكي از اين چهار تن به نمايندگي قوچان برگزيده شود. آقابابا قوام‏السادات نمايندة برگزيده بود و در محرم 1325 به تهران رفت. در جريان فروش دختران قوچاني و رسيدگي به اتهامات آصف‏الدوله. شش نماينده از جانب مجلس براي نظارت بر كميسيون عدليه انتخاب شدند كه آقابابا با يكي از اين نمايندگان بود.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #10
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    7 - ميرزا آقااصفهاني




    تاریخ تولد : 1482 قمری


    بیوگرافی و زندگینامه :

    ميرزااقا اصفهاني از رجال دورة مشروطه است كه در سال 1482ق در اصفهان متولد شد. در تهران به تجارت نفت پرداخت و به همين سبب ميرزاآقا نفطي نام گرفت. او در سال 1303ق راهي اسلامبول شد و به تجارت پرداخت. اقامت طولاني وي در اين شهر، شهرت اسلامبولي را برايش به ارمغان آورد. در اسلامبول با وجود نشرياتي چون اختر و حبل المتين با انديشة تجددگرايي آشنا شد. ميرزا در سال 1322ق به اروپا رفت. اين سفر وي مقارن با سفر مظفرالدين شاه به فرنگ بود و ميرزاآقا با هيئت همراه شاه كه افرادي چون ناصرالملك و عين الدوله بودند ملاقات نمود و موفق شد تا با سلطان عبدالمجيد ميرزا عين الدوله يك رابطة دوستانه برقرار كند. اين رابطة دوستانه منجر به بازگشت ميرزاآقا به ايران و اقامت در پايتخت شد. او در روزنامة حبل المتين سلسلة مقالاتي تحت عنوان “ مدافعه وطن “ درج كرد. در اين مقالات، به علل عقب ماندگي ايران پرداخت و با تكيه بر تفكر باستانگرايي با يكي از علل عقب ماندگي ايران را حمله اعراب به ايران برشمرد، راه پيشرفت را نيز در پيروي از متفكران غربي و جدايي دنيا از سياست معرفي كرد. ميرزاآقا در همين سلسله مقالات راه حل اساسي براي مشكلات كشور را در تاًسيس مشورتخانة ملي مي داند. اين مقالات باعث شد تا صدراعظم وقت، عين الدوله از وي بخواهد تا يك قانون اساسي تدوين كند ولي او چنان در تدوين اين قانون تندروي كرد كه از سوي صدراعظم قانون اساسي وي رد شد و هيچ به كار گرفته نشد.

    ميرزاآقا از همان بدو ورود خود به تهران به انجمن مخفي كه مؤسس آن سيدمحمد طباطبايي و ناظم الاسلام بودند پيوست. فعاليت اين انجمن قرائت روزنامه‏ها و كتبي چون سياحتنامة ابراهيم بيك، يك كلمة مستشارالدوله، كتب ميرزاملكم خان ناظم الدوله و انتقاد به حكومت صدراعظم وقت عين الدوله بود. او همچنين به عضويت در لژ بيداري ايرانيان كه اولين لژ رسمي فراماسونري در ايران بود درآمد و در ضمن از مؤسسان كتابخانة ملي در تهران بود. ديگر اعضاي مؤسس اين كتابخانه ميرزا محمدعلي خان نصرت السلطان، سيدنصرالله تقوي، سيدجمال واعظ و حاج ميرزا نصرالله ملك المتكلمين بودند كه همگي از اعضاي لژ بيداري و انجمن شبه ماسوني كميتة انقلاب بودند. اين كتابخانه محلي مناسب براي تجمع اعضاي لژ بيداري بود و به قول سيدحسن تقي زاده كه سرش درد مي كرد به آنجا مي رفت. ميرزاآقا در راستاي مخالفت با عين الدوله در چاپ شبنامه عليه وي فعاليت داشت و در هر مجلسي به بدگويي از وي مي پرداخت. اين مسئله باعث شد تا در ربيع الثاني 1324 بنابه حكم صدراعظم به همراه ميرزااحمد مجدالاسلام و ميرزاحسن رشديه دستگير و به كلات تبعيد شد. دوران تبعيد وي چندان طولاني نبود و در جمادي الاخر همان سال با حكم صدراعظم جديد ميرزانصرالله خان مشيرالدوله از تبعيد آزاد شد ولي بنابه توصية صدراعظم به تهران نيامد و راهي اسلامبول شد. در اسلامبول نيز به خاطر تشكيل انجمن صنفي تجار ايراني، با سفارت ايران درگير شد و توسط دولت عثماني تبعيد و راهي ايران شد. ميرزاآقا اصفهاني در نيمه ربيع الثاني 1325 به تبريز وارد شد سابقة تبعيد وي به كلات از سويي و اخراجش از عثماني توسط اين دولت و با همكاري ميرزارضاخان باعث شد تا مردم تبريز استقبال پر شوري از وي كنند و تا پل آبي به استقبال وي رفتند. او پس از ورود به تبريز بلافاصله به انجمن ملي تبريز پيوست و به صورت يكي از اعضاي فعال اين انجمن درآمد. از اين زمان به بعد او را به نام ميرزاآقا مجاهد خواندند.


    ورود او به تبريز مصادف با بلواي ماكو بود كه در اثر درگيري بين نيروي مجاهدين خوي و حاكم ماكو اقبال السلطنه ايجاد شده بود. مجاهدين خوي گروهي تندرو بودند كه از سوي كميتة اجتماعيون عاميون قفقاز حمايت مي شدند. ميرزاآقا نيز در اين ميان از سوي انجمن ماًمور رسيدگي به اين جريان شد. البته پيش از وي نيز يك هيئت شش نفره براي حل اين درگيري از سوي انجمن به خوي اعزام شده بود. ميرزاآقا مجاهد كه در ميان راه به اين جريان پيوسته بود موفق به ختم غائله شد و اسراي خوي را اقبال السلطنه مسترد داشت. در همين زمان به نمايندگي مجلس از تبريز نيز منتخب شد و پس از بازگشت از خوي به تهران رفت. دورة نمايندگي او چندان طول نكشيد، چرا كه در برخي از موارد با خواستة انجمنها از مجلس مخالفت مي كرد. سيل اتهامات به سوي او جاري شد از سويي متهم به گرفتن رشوه از خان ماكو اقبال السلطنه و از سويي به همكاري مخفيانه با دربار محمدعلي شاه متهم شد. سرانجام نيز در نهم ربيع الاول 1326 انجمن ملي تبريز در تلگرافي به مجلس اعلام كرد كه ميرزاآقا از تمام وكالت خلع شده است. ميرزا نيز مدتي بعد تهران را ترك و به اروپا رفت و در روزنامه وست مينت ترگارت لندن مقاله أي تحت عنوان در ايران چه گذشت نوشت كه در آن به مجلس، وكلا و انجمنها انتقاد كرده بود. مقالة وي را ادوارد براون پاسخ داد و بين اين دو مجادله أي قلمي درگرفت. ميرزاآقا پس از چندي به عتبات عاليات رفت تا براي حل مسئلة ايران راه حلي پيدا كند. مخالفان وي و مشروطه‏خواهان مقيم خارج از سفر وي به عتبات عاليات خشنود نبودند، و تلاش كردند كه تكاپوهاي وي بي اثر ماند. ميرزاآقا پس از ديدار با علماي عتبات در ربيع‏الاول 1327 به ايران وارد شد. او از سوي علما ماًمور شده بود تا با محمدعلي شاه مذاكره كند تا چنانچه با ملت همراه شود و قانون مشروطه را به اجرا بگذارد، علما با وي همراهي خواهند كرد. مشخص نيست كه وي موفق به ديدار با محمدعلي شاه شد يا خير ولي در بازگشت به تهران مجددا با انجمن مخفي ناظم الاسلام مرتبط شد و شبنامه أي تحت عنوان “ شكوفة عصر“ براي اين انجمن چاپ مي كرد.


    او در همين دوران فعاليت تجاري خود را در بازار تهران سر گرفت ولي با نزديك شدن قواي مشروطه خواه به تهران و فتح تهران او شهر را به سوي شميرانات ترك كرد و مدتي در آنجا مستقر بود. با آرام شدن اوضاع او نيز به شهر بازگشت و تجارت را ‎آغاز كرد ولي به علت دشمنيهاي سيدحسن تقي زاده و محمدرضا مساوات توسط قواي مشروطه خواه به مدت يكسال در مجلس بود. دليل خاصي براي دستگيري وي ذكر نشد. او سرانجام در سال 1328ق آزاد شد و فعاليت سياسي خود را با انتشار روزنامه أي تحت عنوان روزنامة عصر ادامه داد و در سال 1333 نيز به حزب اعتدال در مقابل حزب دموكرات پيوست. او خود را از سوي اين حزب كانديداي نمايندگي دوره سوم مجلس نمود ولي راًيي نياورد. در همين سالها ملقب به اعتمادالملك شد و از سوي دولت به حكومت گلپايگان و پس از مدتي حكومت طوالش منصوب شد. آخرين منصب دولتي وي رياست اداره دخانيات تا سال 1340ق بود.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 1 از 4 123 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •