داستان زندگي اشرف پهلوي 2
اشرف نيز در بازگويي خاطرات ايام نوجواني خود علل گرايش و آميزشش با مردان را همين كمبود دوستان دختر مي داند:
«چون دوست و همبازي دختري نداشتم، رفقاي برادرم را به دوستي انتخاب كرده بودم. . . ». (6)
وي افراط در برقراري رابطه با مردان را تلاش براي شكستن روابط قالبي و محدود زنان در آن ايام توجيه مي كند و اينكه به زعم خودش نمي خواسته به سرنوشت محتوم و مقدر زنان تن در دهد:
«با وجود تمام اين فعاليت هاي مردانه هرگز دلم نمي خواست پسر بودم. به عكس، خيلي خوشحال بودم كه زنم. . . هر چند هرگز حاضر نشدم نقش قالبي و محدودي را كه در آن روزگار براي زنان مقدر شده بود، بپذيرم. براي من نقش مردان، با آرزوي عمل و حق انتخابهايي كه داشتند، خيلي جالب تر به نظر مي آمد و شايد به همين جهت است كه من بيشتر عمر خود را صرف فعاليت در دنياي مردان كرده ام». (7)
«اشرف پهلوي» هميشه به عنوان سمبل فساد درباريان، زبانزد خاص و عام بود، زيرا هرزگي ها، زد و بندها، قانون شكني ها و ولنگاري هاي او حد و مرزي نداشت و همين امر هميشه مشكلاتي را براي برادرش «محمدرضا» فراهم مي آورد.
احمدعلي مسعود انصاري در خاطرات خود روابط اشرف با برادرش محمدرضا و فرح- همسر وي- را اينگونه شرح مي دهد:
«با اين همه اشرف بيشتر از تمام خواهر و برادرهاي شاه با او نزديك و حتي روي او نفوذ داشت دراين اواخر كه شاه در چهره يك مرد قدرتمند ظاهر مي شد اشرف تا حدودي دست و پايش را جمع كرده بود و رعايت بعضي از مسايل را مي كرد. با اين وجود دو مسئله براي آنها كه از نزديك شاهد روابط دروني دربار بودند روشن بود: يكي اينكه اشرف چندان با فرح روابط نزديك نداشت. . . و دوم اينكه راه و روش خود شاه را براي مملكت داري در باطن خوش نداشت و شاه هم كه از باطن خواهرش بي خبر نبود، حوزه فعاليتهاي او را محدود نگه داشته بود. . . »(8)
احمدعلي مسعود انصاري درباره روابط اشرف با ديگر همسران شاه مي نويسد:
«. . . بالأخره همين قدرت طلبي بسيارش او را با تمام همسران شاه در تضاد قرار داده بود. زيرا وي چشم ديدن زني را كه شخصيت دوم دربار و خاندان سلطنتي باشد نداشت. با فوزيه اختلاف به هم رسانيد و معروف است كه يكي از عوامل اصلي پافشاري فوزيه بر طلاق، اختلافش با اشرف بود و آزاري كه از دست رفتار او مي كشيد. با ثريا نيز وضعي بهتر از اين نداشت. به اختلافاتش با فرح ]نيز[ اينجا و آنجا اشاره كرده ام. »(9)
اشرف پهلوي يكي از مهره هاي اصلي كودتاي 28 مرداد بودكه قدرت طلبي و ماجراجويي وي از عواملي بودند كه به او انگيزه فعاليت در اين عرصه را مي دادند؛ احمدعلي مسعودانصاري در اين رابطه مي نويسد:
«به طور كلي وي زني ماجراجو و قدرت طلب است و در اين راه از خرج پول و نيرو ابايي ندارد. بيهوده نيست كه يكي از رجال قديم مي گفت: «اگر يك مرد در خاندان پهلوي باشد اشرف است». . . . بر اثر همين خصوصيات است كه اشرف يكي از مهره هاي اصلي كودتاي 28 مرداد شد. . . »(10)
هنگامي كه دكتر محمد مصدق با ياري آيت الله كاشاني - كه مردم را به قيام سي ام تير ماه سال 1330 فراخواند - دوباره بر اريكه نخست وزيري تكيه زد، از محمدرضا درخواست نمود تا در اسرع وقت مقدمات خروج خواهرش را از ايران فراهم آورد، اما اشرف به بهانه هاي مختلف دفع الوقت مي كرد تا در همان ايام با طرح توطئه اي حكومت مصدق را سرنگون سازد. بالاخره شاه دربرابر اراده مردم در صحنه كه خواستار اخراج اشرف از كشور بودند، تسليم شد و او را وادار به خروج از كشور نمود:
«والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوي به اروپا عزيمت كردند. ساعت 4 و نيم بعدازظهر ديروز والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوي براي معالجه چشم فرزند كوچك خود، والاحضرت شهريار با هواپيما به اروپا عزيمت كردند». (11)
اما در روز چهارم مرداد سال 1332 چاپ خبر بازگشت اشرف پهلوي به تهران، خشم مردم و اعتراض دولت مصدق را برانگيخت بويژه آنكه ظاهراً او بدون اجازه برادرش به تهران بازگشته بود:
«ورود ناگهاني و بدون اطلاع والاحضرت اشرف موجب تعجب دولت و دربار شد». (12)
البته اشرف در فرودگاه به دروغ ادعا كرد به دليل ابتلاي فرزندش به بيماري سل استخواني به ايران بازگشته است:
«والاحضرت اشرف گفته است؛ چون فرزندم به بيماري سل استخواني مبتلا شده و براي معالجه او احتياج به پول دارم به تهران آمدم تا با فروش اثاثيه و املاك خود وسايل بهبودي او را فراهم كنم. وضع مزاجي پسرم وخيم است. . . والاحضرت در حاليكه گريه مي كرد مي گفت اگر همين امروز اين مبلغ ]20 هزار دلار[ فراهم شود ايران را ترك مي كنم و اگر محظوري هم باشد، خودم شخصاً به ملاقات آقاي دكتر مصدق مي روم». (13)
اما اين اشك تمساح ريختن اشرف پهلوي براي آن بود كه به هر طريق ممكن در ايران بماند و نقشي مهم در سرنگوني «دكتر مصدق» ايفا نمايد. ورنه گذشت زمان ثابت نمود كه فرزندان او صحيح و سالم بوده اند.
در اين ميان شاه كه خود را در تنگناي اعتراضات دولت و مردم مي ديد، بلافاصله دست به كار شد و كوشيد تا با درج اين اعلاميه در جرايد، خود را بي اطلاع معرفي كند:
«اعلاميه دربار شاهنشاهي درباره ورود والاحضرت اشرف پهلوي؛ نظربه اينكه والاحضرت اشرف پهلوي بدون اجازه از پيشگاه مبارك همايوني و اطلاع قبلي دربار شاهنشاهي ديروز بعدازظهر به وسيله هواپيما به تهران وارد شدند، با كسب اجازه از پيشگاه مبارك همايوني به معظم لها ابلاغ شد فوراً از ايران خارج شوند و از اين پس نسبت به هر يك از افراد خاندان جليل سلطنت كه رعايت تشريفات و مقررات مربوط به وزارت دربار كه بستگي به حيثيت مقام شامخ سلطنت را دارد، ننمايد با سخت ترين ترتيب عمل خواهد شد.
كفيل وزارت دربار شاهنشاهي
ابوالقاسم اميني». (14)
بدين ترتيب اشرف مجبور مي شود در مورخه 10/5/1332 با هواپيماي سوئدي (S. A. S) تهران را به مقصد سوييس ترك كند.
جالب اينكه اشرف تنها توسط برادران ناتني اش غلامرضا و حميدرضا(15) و همسران اين دو مشايعت مي شود.
اما هجده روز بعد، امريكا و انگليس و اتحاد جماهير شوروي سابق، طي طرحي مشترك، در كودتايي به سركردگي سپهبد زاهدي، دولت قانوني مصدق را ساقط و شاه دربدر در عراق و ايتاليا را دوباره بر سرير سلطنت نشاندند. در اين ايام اشرف كه از دكتر مصدق كينه اي غريب در دل داشت، دو روز بعد از كودتا در حاليكه نمي توانست شادي خود را پنهان كند، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و چنين گفت:
«به برادر تاج دار خود تهنيت مي گويم. . . خيال دارم مسافرتي در مديترانه بكنم و بعد محتملاً مسافرت كوتاهي به ايران به عمل آورم». (16)
بدين ترتيب اشرف در واپسين روز سال 1332 يعني هفت ماه پس از سقوط دولت مصدق به قصد انتقام جويي به ايران مي آيد تا از تك تك كساني كه كينه اي در دل داشت، عقده گشايي كند. كه يكي از آنها روزنامه نگاري به نام كريم پورشيرازي بود كه به دستور اشرف، زنده زنده در آتش سوزانده شد. زيرا در مقالات آتشينش از اشرف به عنوان جرثومه فساد نام برده بود. اشرف در همين حال پانزده روز پس از بازگشت به ايران با سازماندهي مجدد سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي حضور خود را در عرصه فعاليت هاي سياسي كشور اعلام مي كند. حتي براي زدودن خاطرات گذشته نقاب انسان دوستي بر چهره مي زند. در حاليكه در خلوت باز هم به فسادهاي خود ادامه مي داد.
«اشرف پهلوي» سرانجام در روزهاي فراگير شدن تظاهرات مردم عليه رژيم برادرش بار ديگر ايران را ترك مي كند، سفري كه بازگشتي در پي ندارد.
اشرف پهلوي سه بار ازدواج مي كند، نخستين بار به دستور رضاخان و با تأييد انگليسي ها با «علي قوام» پسرقوام الملك شيرازي و برادر زن اسداله علم ازدواج مي كند. در حاليكه بنا بر اعترافات مكررش به فريدون جم نامزد خواهرش «شمس» دل باخته بوده است.
او پس از تبعيد رضاخان، سبكسري هاي خود را بيشتر آشكار مي كند، به گونه اي كه در مصر دل به يك پيشه ور مصري به نام «احمد شفيق» مي سپارد، و از او صاحب 2 فرزند مي شود. اما پس از آنكه حضور شفيق مصري در خانواده سلطنتي به هر نحو ممكن توجيه مي شود، اشرف به مهدي بوشهري دل مي بندد و چندي بعد با او ازدواج مي كند. در حاليكه در طول همه اين سالها حتي يك روز هم با وي در زير يك سقف زندگي نمي كند.
عموم كساني كه با اشرف پهلوي به هر نحو ممكن مراوده داشته اند، در توصيف او در اين صفات متفق القولند:
هرزه - هوسران - بي بندوبار - معتاد - لجوج - بددهن - كينه توز - خسيس - تجمل پرست - مال اندوز و الخ كه ريشه اين صفات را بي شك بايد در گذشته او جستجو كرد.
اشرف و مواد مخدر
دخالت اشرف پهلوي در قاچاق مواد مخدر مسأله اي پنهاني نبود و همگان در سطح جهان بر اين امر واقف بودند و مي دانستند كه او يكي از مهم ترين اعضاي مافياي جهاني مواد مخدر است و هر بار كه به سفر مي رود با استفاده از مصونيت ديپلماتيك خود، چندين كيلو مواد مخدر، بويژه هروئين را جابه جا مي كند زيرا به سبب داشتن گذرنامه سياسي، در هيچ مرز و فرودگاهي جامه دانها و لوازم و وسايل همراه وي را تفتيش نمي كردند.
حسين فردوست متولي امور امنيتي و جاسوس رژيم محمدرضا پهلوي در بخشي از خاطرات خود با عنوان «شيطاني به نام اشرف» به موضوع دخالت اشرف پهلوي در قاچاق مواد مخدر در سطح ايران و اروپا اشاره مي كند و مي نويسد:
«اشرف قاچاقچي بين المللي بود و به طور مسجل عضو مافياي آمريكاست. او به هر جا كه مي رفت در يكي از چمدان هايش هروئين حمل مي كرد و كسي هم جرأت نمي كرد آن را بازرسي كند. اين مسئله توسط بعضي از مأمورين به من گزارش شد و من نيز به محمدرضا اطلاع دادم كه اشرف چنين كاري مي كند. محمدرضا دستور داد كه به او بگوييد اين كار را نكند. همين. . . ». (17)
«پروين غفاري» يكي از معشوقه هاي شاه در كتاب خاطرات خود ضمن اشاره به نقش «اشرف پهلوي» در قاچاق مواد مخدر مي نويسد:
«در حدود سالهاي 1334 - 1333 خورشيدي، منزل ما در خيابان چاله هرز و نزديك كلوپ امريكايي ها بود. . . خلباني امريكايي به نام «جك» سخت عاشق و شيداي من شده بود. او گاهي به منزل ما مي آمد و من نيز در اكثر مجالس امريكايي ها در آن كلوپ شركت مي كردم، جك آنقدر مرا دوست داشت كه عكس قاب شده اي از مرا به ديوار اتاقش نصب كرده بود، همين عكس پاي مرا به ماجرايي كشاند كه روح من از آن خبر نداشت. قضيه بدين قرار بود كه روزي از روزها جسد جك را در حاليكه پيشاني اش با گلوله اي سوراخ شده بود در اتاقش يافتند، علوي مقدم، رئيس شهرباني وقت و (صرفي) رئيس انگشت نگاري با ديدن عكس من در اتاق جك، مرا به عنوان مظنون به شهرباني برده و در شرايطي سخت بازجويي كردند. من هم كه از اصل ماجرا بي اطلاع بودم، باتندي به سؤالات بازجويان پاسخ مي دادم و در نهايت به دليل فقدان مدارك آزاد شدم. بعدها از غلامرضا (پهلوي) شنيدم كه در شب بازجويي من در محل شهرباني شخص اشرف با علوي مقدم ملاقاتي داشته و سفارشات لازم را به او و صرفي كرده است تا عليه من پرونده سازي كنند. قصد اشرف از اين پرونده سازي اين بود كه هم كينه ديرينه اش را نسبت به من خالي كند و هم اينكه پرونده به نوعي لوث گردد، چرا كه طبق اطلاع، جك با زني به نام «نلي» كه چشمان سبزي داشت و مهماندار هواپيما بود، مبادرت به آوردن كوكائين و هروئين به ايران مي كردند و اشرف نيز كه در اين قبيل امور يد طولايي داشت در يك رقابت مافيايي دستور قتل جك را صادر كرده بود و قاتلين با كمين كردن و پنهان شدن در پشت پرده اتاقش به محض اينكه وي وارد اتاق شده بود با تفنگي كوتاه و از پشت پرده به پيشاني او شليك كرده بودند. »(18)
ادعاهاي اين فرد به عنوان فردي مطلع و صاحب نفوذ در دولتمردان رژيم پهلوي مبين اين نكته است كه «اشرف» پس از سرنگوني دولت دكتر «محمد مصدق» و كودتاي 28 مرداد به نحو افسار گسيخته تري در امر قاچاق مواد مخدر فعال بوده است. و پس از بازگشت به كشور بلافاصله با مافياي بين المللي قاچاق مواد مخدر رابطه برقرار كرده است.
نام اشرف پهلوي از سال 1335 بعد از تصويب قانون منع كشت خشخاش در عرصه قاچاق مواد مخدر مطرح شد. با اجراي اين قانون كه توسط دكتر جهانشاه صالح وزير بهداري كابينه حسين علا تهيه و به مجلس پيشنهاد گرديد، ايران كه در شمار كشورهاي صادر كننده ترياك قرار داشت، بزودي به يكي از واردكنندگان مهم مواد مخدر مبدل شد و چون اين كالا به صورت قاچاق و دور از نظارت دولت وارد و توزيع مي گرديد، سود فراواني را نصيب قاچاقچيان مي كرد، اشرف پهلوي هم كه در تمام عمر و بويژه پس از كودتاي 28 مرداد به دنبال منفعت شخصي بود و براي به دست آوردن پول سر در هر سوراخي مي كرد، به فعاليت در اين عرصه روي آورد و به قاچاق مواد مخدر در سطح كلان پرداخت.
اشرف اندكي بعد به فعاليت خود گسترش همه جانبه اي داد و در عرصه توليد و توزيع مرفين و هروئين در سطح جهان فعال شد. او براي بهره برداري هر چه بيشتر در اين زمينه با افرادي همچون فيليكس آقايان و برادر كوچك او و اميرهوشنگ دولو و سپهبد اويسي - فرمانده وقت ژاندارمري كل كشور - رابطه برقرار كرد.
فيليكس آقايان و برادر كوچك او از سران مافياي مواد مخدر جهان بودند و اشرف از نفوذ و اقتدار جهاني آنان براي ايجاد و تسهيل در كار توليد و توزيع مواد مخدر در سطح جهان سود مي برد. ارتشبد فردوست در اين مورد مي نويسد:
«در دوران محمدرضا تبليغات پر سر و صدايي عليه قاچاق مواد مخدر به راه افتاد و عده اي قاچاقچي خرده پا اعدام شدند. اين در حالي بود كه بارها و بارها اقدامات اشرف در زمينه قاچاق مواد مخدر پخش مي شد و در مطبوعات خارجي انعكاس مي يافت. درزمان وزارت بهداري جهانشاه صالح طرح مبارزه با كشت مواد مخدر در ايران به اجرا درآمد و حال آنكه اين يك طرح آمريكايي به سود تركيه و افغانستان بود كه يكي از منافع سرشار درآمدشان (به خصوص تركيه) از فروش ترياك است. . . ». (19)
دكتر جهانشاه صالح(20) نيز از افرادي بود كه اشرف را در امر قاچاق مواد مخدر ياري مي كرد. در يكي از گزارشهاي ساواك، درباره همكاري وي با اشرف پهلوي آمده است:
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ـــــــــــــــــــــــــ
6- پهلوي، اشرف، من و برادرم، ص .59
7- همان
8- انصاري، مسعود، احمدعلي، خاطرات، (پس از سقوط)، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، چاپ اول، بهار 1371، صص 58-.59
9 -همان، ص .272
10-همان، صص 271-.272
11- روزنامه كيهان، مورخه 31/6/.1330
12-همان، مورخه 4/5/.1332
13-همان، مورخه 4/5/.1332
14- همان، مورخه 5/5/.1332
15- حميدرضا پهلوي كوچك ترين پسر رضاخان كه در جريان وقايع شهريور 20 با محمدرضا به يك اندازه شانس پادشاهي داشت در اوايل دهه 1350 از كاخ سلطنتي رانده شد، همسر دوم وي زني بدنام و معتاد به نام «هما خامنه» بود. وي در جريان انقلاب اسلامي در ايران ماند اما به جرم حمل مواد مخدر دستگير شد و به دليل شدت اعتياد مرد. همسر وي نيز سالها خرابه نشين بود. فرزندان حميدرضا نيز در خارج از كشور به دليل اعتياد در فقر و مسكنت مردند.
16- روزنامه كيهان، مورخه 31/5/.1332
17- فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول، ص .237
18- غفاري، پروين، خاطرات (تا سياهي در دام شاه)، مركزترجمه و نشر كتاب، صص 92 - .91
19- فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول، ص .262
20- جهانشاه صالح از مؤسسين كلوپ روتاي و مدتي رياست دانشگاه تهران را بر عهده داشته است. براي آشنائي با شرح حال و عملكرد وي به سلسله كتابهاي «معماران تباهي»، جلد دوم، تأليف دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان مراجعه فرماييد