تطبیق خصوصیات ذوالقرنین و کوروش
1- إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (ما او را در زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب (رسیدن به) هر چیزی را در اختیارش نهادیم.)
از سبک و شیوه خاص کلام قرآن یکی این است که علاوه بر اینکه همه امور را در گرو امر خداوند می داند، وقتی فتح یا موفقیت بزرگی از طرف کسی صورت می گیرد مستقیما آن را به خدا نسبت می دهد – چنانچه در این آیه آمده – و می خواهد تایید کند که امری بزرگ و خارق العاده و بر خلاف موازین طبیعی، صورت گرفته که فقط با موهبت و عنایت خاص خداوندی بوده که چنین کاری انجام پذیرفته است. مثلا در سوره یوسف نیز چنین می فرماید:وَكَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ (1) یعنی یوسف را در سر زمین مصر قدرت و حکومت دادیم. از اینجا هم امر را از آن نظر مستقیما مربوط به خداوند می کند که کاری برخلاف معهود و طبق شرایطی خاص و خارق العاده صورت گرفته است، زیرا یوسف به طریقی عجیب و غیر قابل باور به تخت و تاج مصر رسید. ابتدا برادرانش به خاطر حسادتی که نسبت به محبت پدر به او داشتند، قصد قتل او را کردند، ولی بعد تصمیم گرفتند او را در یک چاه بیاندازند، بعد او را به عنوان غلام در مصر به عزیز فروختند.. و سرانجام یوسف به زندان افتاد و مدت ها محبوس بود، ولی به صورت شگفت آوری به پادشاهی مصر رسید. شیوه کلام قرآن در مورد ذوالقرنین هم همینطور است. و لازم به نظر می رسد که ذوالقرنین نیز مانند یوسف در شرایطی غیرعادی و شگفت انگیز به تخت و تاج رسیده باشد که فقط لطف خاص خداوند شامل او بوده باشد.
وقتی در احوال کوروش بررسی می کنیم، می بینیم جزئیات زندگی او چون زندگی یوسف همراه با حوادث عجیب و گیج کننده بسیار است که باعث شده است، بعدها مورخان در مورد او و کودکی اش افسانه ها بسازند. به محض اینکه چشم به جهان گشود، جد مادری اش، سخت ترین و کینه توز ترین دشمن او گردید که دستور داد کودک معصوم را به قتل برسانند، ولی مامور قتل از این کار سر باز زد و به خاطر مهر و محبتی که قلبش را فراگرفته بود او را از چنگال مرگ نجات داد. کوروش در دشت ها و کوهستان ها بزرگ شد، و در کنار جوانان گمنام و بدون فرهنگ پرورش یافت. ولی ناگهان مسیر زندگی اش تغییر کرد و به میدان سعی و عمل رانده شد، ترقیات او بسیار سریع انجام گرفت، کشور ماد بدون زحمت در برابرش زانو زد، معلوم است که سیر حوادث یک زندگی عادی هرگز چنین نیست و این همه اتفاق در زندگی یک فرد مسلما غیرعادی و نادر و عجیب به شما می رود. (2)
وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً یعنی همه گونه وسائل کار و موفقیت را در دسترس او نهادیم، ملاحظه کنید که چگونه کلمات آیه با حقیقت وقایع توافق دارد. نوزادی که جدش دستور به قتل او داده بود، جوانی که دیروز چوپانی گمنام بیش نبود، امروز بر تخت شاهی نشسته و پادشاهی است که همه گونه وسایل، بدون جنگ و خونریزی، برایش فراهم آمده است.
2- حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْماً (تا آنکه به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که خورشید در چشمه ای سیاه غروب می کند و نزدیک آن طایفه ای را یافت)
پس از آن قرآن سه کار بزرگ برای ذوالقرنین بر می شمارد که نخستین آن لشکرکشی او به "مغرب الشمس" است که مسلم است غرض از مغرب الشمس جهتی است که در آن غروب خورشید باشد، زیرا چنین مکانی طبیعتا وجود ندارد، از این نظر کلیه جملاتی که در این آیات عبارات مغرب المشس و مطلع المشس دارند، باید به مشرق و مغرب تعبیر شوند. در کتب یهود هم چنین تعبیراتی می یابیم، مثلا در کتاب زکریا نبی (ع) خداوند می فرماید: بندگانم را از سرزمینی که خورشید از آنجا بر می آید و سرزمینی که خورشید در آن فرو می رود نجات می دهم. (3) در این آیه مقصود این است که مردم بیت المقدس را از چنگ مصر و بابل نجات خواهد داد، این یک امر واضحی است که مصر برای فلسطین در حکم مغرب و بابل برای فلسطین در حکم مشرق است.
در هر حال، نخستین کار بزرگ در مغرب صورت گرفت. در اینجا مسلم است که اولین هجوم کوروش متوجه لید گردید که در جنوب آسیای صغیر (ترکیه امروزی) واقع شده است، اگر از شمال ایران به طرف آسیای صغیر راه بپیماییم همه جا به سوی مغرب خواهیم رفت. هنوز کوروش تاج کشور متحد پارس و ماد را بر سر نگذاشته بود که یک باره متوجه می شویم که با پادشاه آسیای صغیر موسوم به "کرزوس" رو به رو می شود. هرودت به تفصیل وقایع این جنگ را می نویسد و می گوید: پیروزی کوروش به حدی سریع بود که هیچ کس آن را تصور نمی کرد. چهار روز بیشتر از جنگ پتریا نگذشته بود که پایتخت لیدی تسلیم شد و کرزوس پادشاه آن در دست کوروش اسیر شد. (4) بدین طریق آسیای صغیر، از دریای سیاه تا دریای شام به تصرف کوروش در آمد و کوروش همچنان پیش می رفت تا به آخرین نقطه مغرب یعنی ساحل دریا رسید و در اینجا است که طبعا پای کوروش باز می ایستند، همچنان که دوازده قرن بعد، پای موسی بن النصیر (5) نیز در سواحل شمالی آفریقا از رفتن باز ماند! کوروش از هگمتانه تا لیدی هزار و چهار صد مایل راه پیمود و چون دیگر نمی شد از روی امواج دریا گذشت، به جای ماند و ایستاد، در این ساحل است که دیده می شود خورشید هنگام غروب در دریا فرو می رود و از این نقطه بلاشک همان مقصود عبارت "مغرب الشمس" به دست می آید.
(و دید که خورشید در چشمه ای گل آلود و سیاه غروب می کند) اکنون نقشه سواحل غربی آسیای صغیر (ترکیه امروزی) را نگاه کنید، در این نقشه می بینیم که بیشتر ساحل به خلیج های کوچک منتهی می شود، مخصوصا در نواحی حدود ازمیر که دریا تقریبا صورت یک چشمه بزرگ به خود می کرد. سارد در نزدیکی ساحل غربی قرار داشت و چندان از شهر ازمیر فعلی فاصله نداشت، در اینجا می توانیم بگوییم، کوروش بعد از استیلا بر سارد به نقطه ای از سواحل دریای اژه نزدیک ازمیر می رسد و در آنجا متوجه می گردد که دریا صورت چشمه ای به خود گرفته و آب نیز از گل و لای ساحل تیره رنگ به نظر می رسد. در حوالی غروب اگر کسی آنجا ایستاده باشد خواهد دید که قرص خورشید چنان می نماید که گویی در آب محو می شود، این آن چیزی است که کوروش دید و قرآن از آن اینگونه تعبیر می کند: چنین دید که خورشید در محلی که آب آن تیره رنگ بود فرو می رفت.
3- قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراًوَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْراً (گفتیم ای ذوالقرنین آیا آنها را عذاب می کنی یا در میانشان روش نیکویی پیش می گیری؟ گفت: هر کس که ستم کرده باشد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانده می شود، آنگاه او را عذابی سخت خواهد کرد. و اما هر که ایمان آورد و کارهای شایسته کند، پاداشی هر چه نیکوتر خواهد داشت. ما نیز به او آسان می گیریم.)
مشخص است که ذوالقرنین نسبت به مردم به مهربانی رفتار کرده است و دست به قتل و غارت قوم شکست خورده نزده است. حال این را با اعمال کوروش بعد از جنگ فتح لیدی مقایسه می کنیم: معمولا در آن زمان عاقبت ممالک مفتوحه و شکست خورده، ویرانی و قتل عام به دست فاتحین بود، اما مورخین یونان می نویسند که نه تنها چنین چیزی در فتح لیدی اتفاق نیفتاد، بلکه کوروش با کمال بزرگواری با مغلوبین رفتار کرد به طوری که مردم احساس نمی کردند آتش جنگ به خانه آنها کشیده شده است. هرودت می گوید: کوروش فرمان داد که لشکریانش جز با سپاهیان دشمن، با هیچ کس با اسلحه رو به رو نشوند، و سربازانش نیز همین کار را کردند. (6) در قرآن آمده است که ذوالقرنین گفت: اگر کسی نیکویی کرد، خواهد دید که در برابر از طرف من با او به سختی و به بدی رفتار نخواهد شد. مورخین یونانی عموما به حقیقت این مطلب ایمان دارند و می نویسند که کوروش با همه به نیکی و داد رفتار کرد، مردم را از زیر بار خراج گران و مالیات های سنگین که از طرف پادشاهان بر دوش رعیت نهاده شده بود نجات داد. آسان گرفتن کوروش در کارها و مهربانی او دوره جدیدی در آسایش و رفاه قاطبه مردم پدید آورد. (7(
4- ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً (سپس بار دیگر از اسبابی که در اختیارش گذاشتیم بهره گرفت تا به خاستگاه خورشید رسید. در آنجا دید که خورشید بر مردمی طلوع می کند که در برابر تابش آفتاب پوششی برای آنها قرار نداده بودیم.)
لشکرکشی دوم ذوالقرنین به سوی مشرق بود، که در آنجا به قومی رسید که هیچ گونه محافظی در برابر تابش خورشید نداشتند که یعنی کوچ نشین بودند و خانه و سرپناهی که آنها را از تابش آفتاب حفظ کند نداشتند. کوروش هم بعد از فتح لیدیا و پیش از فتح بابل در نواحی شرقی ایران مشغول جنگ با سکاها و طوایف باختر (بلخ) بود. (8) هرودت و کتزیاس هر دو از اقدامی که کوروش پس از فتح لیدی برای خواباندن شورش های مشرق نمود نام می برند. این دو مورخ می گویند: طغیان بعضی قبایل وحشی در بیابان مشرق، کوروش را وادار به حلمه به مشرق نمود و این با آنچه قرآن در مورد ذوالقرنین می گوید کاملا همخوان است. مورخین یونانی این محل را "گیدروسیا" نامیده اند که در حکم شرق دور ایران است. (9)
5- ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لاَّ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً ءَأَتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراًفَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً (به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو کوه مردمی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند. او را گفتند: ای ذوالقرنین! یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد می کنند، آیا ممکن است ما پاداشی برای تو قرار دهیم و تو میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟ ذوالقرنین گفت: آنچه که پروردگارم در اختیار من گذارده از پیشنهاد شما بهتر است. مرا با نیروی بدنی خود یاری دهید تا میان شما و آنها سد محکمی بسازم. قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و آنها را روی هم بچینید تا زمانی که میان دو کوه پوشانده شود. آتش ییافروزید و در آن بدمید. آنها دمیدند تا قطعات آهن سرخ و گداخته شد، سپس گفت: اکنون مس مذاب بیاورید تا به روی آن بریزیم. سرانجام سد قدرتمندی ساخت که قوم یاجوج و ماجوج قادر نبودند از آن بالا روند یا در آن رخنه کنند.)
قدم سوم ذوالقرنین حمله به مناطق کوهستانی شمال و جلوگیری از خرابکاری قومی به نام یاجوج و ماجوج بود، که سدی را نیز در آنجا بنا کرد. قرآن می گوید قومی که از ذوالقرنین تقاضای ساخت سد را کردند، سخنی را نمی فهمیدند یعنی قومی کوهستانی و وحشی بودند که از مدنیت و فهم و سخنگویی نصیبی نداشتند. کوروش هم لشکرکشی هایی به مناطق قفقاز امروزی داشته است. اما طوایفی که ذوالقرنین در آنجا یافت و گفته می شود دور از تمدن بودند، احتمالا همان قومی هستند که مورخین یونانی آنها را به نام "کوسی" خوانده اند و داریوش نیز در کتبیه خود از "کوسیا" نام می برد. (10) کوه های قفقاز مانند سدی طبیعی که از دریای خزر تا دریای سیاه کشیده شده اند، سرزمین های شمالی و جنوبی را از هم جدا می کنند. تنها رخنه ای که در این دیوار طبیعی وجود دارد، دره ای است معروف به تنگه داریال. در این تنگه یک سد باستانی از جنس آهن و مس وجود دارد. در قسمت بعدی بررسی خواهیم کرد که آیا این سد را کوروش ساخته است یا خیر.
منابع و مآخذ:
1- سوره یوسف آیه 56
2- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ص 230
3- کتاب زکریا نبی (ع)؛ 8:7
4- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ص 232
5- او از طرف خلیفه عبدالمک مامور فتح افریقا و اندلس شد. موسی بن نصیر و طارق زیاد هر دو ایرانی بودند. طارق اهل همدان بود.
6- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ص 212
7- زرین کوب، عبدالحسین؛ روزگاران، ص: 71
8- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ، ص 240
9- همان، ص 234
10- همان، ص 236