در تیرماه سال 1320 در تهران به دنیا آمد. تحصیلاتش را در مدارس مروی و دارالفنون آغاز کرد و در سال 1339 وارد دانشگاه تهران شد و تحصیلاتش را در رشتة حقوق این دانشگاه پی گرفت.
احترامی طنزنویسی را به طور جدی در سال 1337 و در مجلة توفیق آغاز کرد . منوچهر احترامی طنزنویسی بزرگ که بر ادبیات دوره های مختلف از نثر قاجاریه گرفته تا ادبیات عامیانه تسلط داشت . بیش و پیش از هرچیزی با قدرت زبان آشنا بود و آراسته و قدرتمند می نوشت . در نگارش طنز در انواع قالب‌ها و سبك‌های نظم و نثر، توانا و در شعر (كلاسیك، شعر نو، شعر سپید، شعر عامیانه و ...)، و نثر (نثر كلاسیك، داستان كوتاه و ...) آثار طنزی از خود بر جای گذاشته است. آثار احترامی شیرین و عاری از هر بغض و کینه و به معنای واقعی طنز بود.
او در توفیق بیشتر با اسامی مستعارم. پسرخاله و الف. این‌کاره طنز می‌نوشت و علاوه بر طنزنویسی در تنظیم مطالب توفیق نیز همکاری می‌کرد. طنزنویسی مطبوعاتی احترامی و همکاری‌اش با توفیق از سال 1343 کم‌رنگ شد و پس از توقیف مجلة توفیق در سال 1350 از عرصة طنز مطبوعاتی فاصله بیشتری گرفت و همکاری خود را با رادیو تلویزیون به طور جدی‌تری دنبال کرد. احترامی در این سال‌ها برای یک برنامة طنز چهل و هشت ساعته که در دو روز پایانی هفته اجرا می‌شد طنز نوشت. پس از انقلاب در دو نشریة «رفتگر» و «آهنگر» به قلم‌زنی و طنزنویسی پرداخت. در دهة شصت و هم‌زمان با فترت مطبوعات طنز به نوشتن برای کودکان روی آورد که حاصل آن مجموعه‌اشعار کودکانة حسنی (از جمله «حسنی نگو یه دسته گل» و «حسنی ما یه برّه داشت») است که با استقبال بی‌نظیر کودکان و پس از آن کتاب‌سازان و کتاب‌دزدان قرار گرفت!
احترامی با انتشار مجلة گل‌آقا به جمع گل‌آقاییون پیوست ؛ گل آقا به منوچهر احترامی لقب «جواهرساز» داده بود؛ چرا كه معتقد بود كلمات در دستان احترامی چون گوهری می‌درخشند و او به درستی آنها را كنار هم قرار می‌دهد و از آنها استفاده میکند.
و از مردادماه 1372 نیز نوشتن جامع‌الحکایات را که نقیضه‌ای بر حکایت‌نویسی قدیم بود، در هفته‌نامة گل‌آقا آغاز کرد. هم‌چنین وقایع‌نویسی را نیز با گوشه‌چشمی به وقایع‌نویسی دورة قاجار با امضای م. وقایع‌نویس دنبال نمود. او علاوه بر همکاری با مطبوعات، فعالیت‌هایی نیز در زمینة طنز رسانه‌ای داشته است که نگارش فیلمنامة «دندون‌طلا» یکی از آن‌هاست.
احترامی در این سال‌ها علاوه بر طنزنویسی، تحقیقات ادبی گسترده‌ای نیز انجام داده است که حاصل یکی از آن‌ها کتاب طنز در تعزیه است .احترامی در زمینة ادبیات كودكان (طنز و جدی) نیز آثار متعدّدی نوشته است و به جرأت می‌توان او را جدی‌ترین طنزپرداز کودکان و نوجوانان به شمار آورد.

احترامی با این‌که با توجه به حجم کارهای منتشر شده و نشده‌اش، از پرکارترین طنزنویسان معاصر است، اما هیچ‌گاه به ورطة خطرناک انبوه‌سازی در نغلطیده و سطح کیفی آثارش را در حدی بالا نگه داشته اشت. وسعت دانش ادبی و طراوت ذوق او آثارش را به نمونه‌های عالی طنز مطبوعاتی بدل ساخته اند. احترامی هم‌چنین در تنوع قالب‌ها (علی‌الخصوص قالب‌های نقیضه‌ای و نظیره‌ای) از سرآمدان طنز معاصر فارسی است.

از دست دادن او برای جامعه طنز ضایعه بزرگی است .
آری احترامی طنزپرداز، شاعر و نویسنده بزرگی بود اما پیش از همه اینها انسان بود،. او مردی مهربان، شریف، همراه و متعهد بود.
كودكی بسیاری از ایرانیان با شعر «حسنی نگو یه دسته گل» سپری شد. كار كودك یكی از مهمترین علایق احترامی بود .برای او از خداوند مهربان آرامش ابدی طلب میکنم.

در شكایت از نانوایان


«بوسلیك بیمار» را گفتند:
- چه گویی در احوال داروفروشان و نگریستن ایشان در نسخه و گفتن كه: «نداریم.» و بودن آن دارو در «ناصریه» كه نیكو خیابانی است مر داروفروشان را و قاچاق‌فروشان را و گران‌فروشان را؟
گفت: ایشان ماننده نانوایانند و مرا از ایشان هیچ شكایت نباشد، كه از نانوایان شكایت بردم به دیوان.
گفتند: چگونه بوده است آن؟
گفت: در محلت ما نانوایی بود كه او را شاطراكبر تافتانی گفتندی. نان پختی به قدر كف دست. برخی خمیر و برخی سوخته و به غایت مستحكم، در هر قرص نان نیم درم سنگ كسر نهادی و چنان «ترانسپارانت» پختی كه نانی به قلمه‌ای برنیامدی. باری، شكایت به دیوان بردم و آن عیب‌ها بر شمردم. محاسبان بیامدند و آن دكان ببستند و برفتند و ما را نان در دسترس نبود، الا به دو محلت آن سوتر. چون چندی بگذشت و باز نگشودند، اهل محلت مرا گفتند:
- ای بوسلیك! اف بر تو باد كه نان از ما دور گردانیدی و زحمت ما می‌داری.
پس برخواستم و به دیوان شدم كه: مرا از آن اكبر شكایتی نیست، لاجرم بیایید و دكان وی بازگشایید كه محلت بی‌نان چون جسم بی‌جان است.
گفتند: ترا نرسد كه از شاطری بی‌گناهكار، شفاعت كنی پس مرا براندند و آن دكان را بسته بداشتند. چون این بدیدم، با خویشتن عهد بكردم كه بیش، نزد دیوانیان حكایت نكنم و شكایت نبرم.

در اجاره نشینی





"عقیل بن معقول"را سكته كامل عارض شد و دفعتاً واحده از دار دنیا برفت.چون چهل روز بگذشت،شب در خواب،به خواب احمد آمد،و این احمد صاحبخانه وی بود در نارمك.و احمد او را گفت:

-چونی در آن غربت خاك كه تویی؟
گفت:این جای كه منزل گزیده ام جایی‌ست بس تنگ و تاریك و بویناك كه خفتن در آن بسی دشوار است و آسودن مشكل.لكن مرا بسی نیكوتر است از آن خانه كه در نارمك به اجاره داشتم؛و دلیل،آن كه نه برق منقطع گردد،نه آب و نه هر دم چون تو موجری بر سر من آید كه:ای عقیل برخیز و خانه بپرداز كه اجاره سر آمده است.

منوچهر احترامی

__________________