دكتر شبنم برزگر اينانلو

نبى اكرم‏صلى الله عليه وآله در شهر كوهسارهاى سياه، مكه، زاده شد، باليد و به رهبرى مردمان مبعوث گشت. سيزده سال، پيام الهى خويش را پنهان و پيدا بر مكيان خواند. پيروان زيادى يافت و دل‏هاى مشتاق زيادى را از خارج مكه به سوى خود جلب كرد. آنان كه بدو گرويدند، تا پاى جان، شكنجه و هجرت در كنار او ماندند و آنان كه وى را تكذيب نمودند، در اين راه بر قتلش كمر بستند، اما ناموفق. اسطوره ليلةالمبيت شكل گرفت و پيامبرصلى الله عليه وآله در پى ايجاد كانونى براى باليدن و حفظ پيام الهى، به سوى يثرب گام نهاد، تا راهى نو براى ابلاغ وحى بيازمايد.
نگاهى ديگر به چرايى و چگونگى عدم شكل‏گيرى نظم جديد در مكه، مؤلفه‏ها و مشخصه‏هاى فرهنگى و تمدنى اين شهر را در صدر اسلام به تصوير مى‏كشد. نشان دادن تقابل نظم كهن و نظم جديد در اين امّ القرى‏، حاصل اين تحقيق است.
واژه‏هاى كليدى: مكه، ساخت قبيله‏اى، نظم كهن جاهلى، نظم نوين اسلامى، عوامل وضعى، سيبرنتيك.
فرضيه‏
به علت مؤلفه‏هاى فرهنگى و تمدنى ريشه‏دار و عميق در مكه، پيامبرصلى الله عليه وآله نتوانستند باورها و فرهنگ اسلامى را به سطوح بالاى اجتماع قبيله‏اى مكه برسانند. رؤسا، شيوخ و بزرگان و متوليان كعبه، به ندرت، به سختى و دير اسلام آوردند و بعضاً با حفظ پايگاه اجتماعى خود، به عنوان هاديان، مطلعان و رؤساى نظم كهن، در مكه باقى ماندند. پيامبرصلى الله عليه وآله براى ايجاد فرهنگ مسلط اسلام، در رأس نظام جامعه، به يثرب مهاجرت كردند.

سئوالات:
1- چرا فرهنگ اسلامى نتوانست در مكه به مرتبه نمادها و باورهاى جامعه برسد؟ (يعنى به قسمت بالاى مراتب سيبرنتيك).2
2- فرهنگ‏سازان در مكه چه كسانى بودند و از كدام كالاهاى فرهنگى ارتزاق مى‏كردند؟ به تعبير ديگر، مجموعه فرهنگ حاكم بر عصر جاهلى، از كدام منابع ارتزاق مى‏كرد؟
3- فرهنگ جاهلى در مكه، چگونه در برابر فرهنگ اسلامى، از خود دفاع كرد و تغيير نيافت؟

نگاهى به ويژگى‏هاى نظم كهن در مكه‏
تاريخ و جغرافياى مكه را مى‏شناسيم. اين شهر در حجاز، ناحيه‏اى بيابانى و لم يزرع، محصور در كوه‏هاى سياه رنگ و جزوى از تهامه است. مورخان و جغرافى‏دانان براى اين سرزمين نام‏هاى مختلفى برشمرده‏اند: مكه، بكّه، ام القرى‏3 و مكورابا.4 عموماً، محققان بنياد جامعه و مدنيت مكه را از زمان حضرت ابراهيم‏عليه السلام (1900 يا 2100 ق.م) در نظر گرفته‏اند. حضور تاريخى ابراهيم‏عليه السلام و بناى مجدد كعبه در اين ناحيه و حفر چاه زمزم (و يا پديد آمدن آن بر اساس قرآن)، قبايل متعددى را از شبه جزيره، به سوى اين سرزمين روانه كرد.5 بعدها از فرزندان اسماعيل‏عليه السلام، قبايل گوناگونى پديد آمدند كه تا قبل از ورود عمالقه، جرهم و خزاعيان، امور محدود شهرى؛ نظير توليت كعبه را به عهده داشتند.6 آيين نيايش حاكم بر مكه، تا غلبه قبيله خزاعه، دين توحيدى ابراهيم‏عليه السلام و اسماعيل‏عليه السلام بود. از بين قبايل مختلفى كه به جاى فرزندان اسماعيل، بر مكه مستولى شدند، خزاعه از جهتى اهميت دارد. نقل شده است كه با غلبه خزاعيان، بت‏پرستى در مكه جاى آيين ابراهيم را گرفت و قبيله خزاعه، متولى كعبه شد.7 تا زمان قدرت گرفتن قصى‏بن كلاب، از بنى‏عدنان (از نسل اسماعيل عليه السلام)، امور شهر مكه در دست خزاعه بود.
به نظر ما، مى‏توان قصى‏بن كلاب را بنيان‏گذار زندگى نوين مدنى در مكه، دانست. درباره چگونگى تسلط وى بر مكه، گزارش‏هاى متعددى بيان شده است،8 كه بررسى آنها از حيطه اين گفتار بيرون است. آن‏چه مهم است پيروزى بنى‏عدنان بر خزاعيان و اقتدار مجدد فرزندان اسماعيل‏عليه السلام و نيز خدمات، سنن و روش‏هايى است كه قصى، با اقتدار تمام در مكه متداول كرد و تا عصر اسلام، پابرجا ماند. گفته‏اند، قصى قبايل پراكنده مرتيش را جمع كرد و به حريم مكه آورد، وى براى ترتيبات زندگى شهرى و امور مربوط به توليت كعبه و حجاج كه مهم‏ترين امر زندگى مكيان محسوب مى‏شد، كارهايى نظير: سقايت (آب دادن به حجاج)، حجابت (سدانت يعنى: پرده‏دارى و حفظ و نگهدارى خانه خدا و كليددارى آن) قيادت (فرماندهى و رهبرى جنگ‏ها) و لواء (سنت حمل پرچم در جنگ) را انجام داد، و دارالندوه را براى تصميم‏گيرى‏هاى مهم قبايل تأسيس نمود كه گامى مهم براى ايجاد نظم و قاعده در شهر مكه بود.9 نظم اجتماعى كه قصى پايه‏گذار آن بود، تا عصر بعثت در مكه متداول بود و يكى از ويژگى‏ها و امتيازات مهم آن جامعه به شمار مى‏رفت.
غير از دارالندوه، از ديگر نشانه‏هاى زندگى مبتنى بر نظم و قاعده در مكه، وجود پيمان‏ها و سوگندهايى بود كه اعراب بدان‏ها متوسل مى‏شدند تا بر سر موضوعى توافق كنند و يا موضوعى (امرى) را رد يا ترك نمايند. حلف و تحليف نشانه‏اى از همين پيمان‏هاست. در دوران قبل از اسلام، پيمان‏هاى معروفى؛ چون حلف الفضول را در نزد مردم مكه سراغ داريم. پس از ظهور اسلام، در سال هفتم بعثت، مشركين مكه پيمانى مبنى بر قطع ارتباط با بنى هاشم منعقد ساختند. نگارش اين پيمان نامه و آويختن آن بر ديوار كعبه، بيانگر دو واقعيت بود:
1) پاى‏بندى به اصول و مقررات مكتوب و رواج خط و كتابت و كاربرى آن در ميان قبايل يا حداقل درميان خواص قوم؛
2) استفاده از تقدس مكانى كعبه، براى استحكام بخشيدن به اين پيمان نامه.
البته نگارش نام خدا (اللّه) بر بالاى متن پيمان نامه، نيز درخور توجه است.
به لحاظ اقتصادى، شهر مكه در موقعيت ممتاز تجارى قرار داشت. اين شهر، مسيرهاى تجارتى هند، يمن و شام را به يك‏ديگر پيوند مى‏داد. در آستانه ظهور اسلام، اهميت تجارى اين شهر دو چندان شده بود، زيرا بسيارى از ثروتمندان مكه و حتى برخى از زنان متمول اين شهر، به تجارت اشتغال داشتند.
از زنان تاجرپيشه قريش، كسانى مانند: خديجه بنت خويلد؛ هند، همسر ابوسفيان، و مادر ابوجهل را مى‏توان نام برد.10 و در ميان مردان توانگر و تاجر نيز افرادى مانند: ابوسفيان‏بن حرب، وليدبن مغيره، عاص‏بن وائل، عقبه و شيبه، اميةبن خلف، ابولهب و عباس‏بن عبدالمطلب ديده مى‏شد.11 در امر تجارت، كار عربِ قريش چنان رشد يافته بود كه براى بازاريابى، خريد و فروش در ساير سرزمين‏هاى هم‏جوار و امنيت تجارى بازرگانانِ عرب، هاشم، جد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله، با پادشاهان و اميران منطقه در تماس بود و امان‏نامه‏هايى از ايشان گرفته بود. اين امان‏نامه‏ها، با نام‏هاى عصم يا حَبل و يا ايلاف معروف بودند.12 با كسب چنين امنيتى، مكه كانون سرمايه و ثروت شد و كالاهاى بسيارى از شام و يمن به اين ناحيه مى‏رسيد و در بازارهاى قريش به فروش مى‏رسيد. بازارهاى معروف قريش، عكاظ، ذى‏المجاز و مجنّه بودند.13 در آستانه ظهور اسلام، يكى از پديده‏هاى نكوهيده كه حاصل همين رشد و رونق تجارى بود، ربح و رباخوارى توانگران و تجار مكه بود كه قرآن و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به شدت آن را سرزنش كردند.14در منابع به مصنوعات مكه كمتر اشاره شده است. برخى از منابع، مصنوعات محدودى، چون: پشم ريسى و بافتن آن، دباغى پوست و ساخت كفش و مشك را ذكر كرده‏اند.15 با اين توليدات اندك، گويى وجود كعبه و موقعيت زيارتى و تجارتى آن براى مكيان، كافى بوده است.16
مؤلفه‏هاى فرهنگى عرب مكه، حول دو محور عمده، قابل تبيين است: يكى دين و ديگرى زبان. دينِ اكثريت مردم مكه، بت پرستى بود، اما به نظر مى‏رسد، احترام آنها به بت‏ها به سبب آفرينندگى و بى‏نيازى بت‏ها نبود، بلكه براى قدردانى و تكريم از سنن اجدادى ايشان بود. عرب، صفاتى چون خلقت، وحدانيت و بى‏نيازى براى بت‏ها قائل نبود، بلكه هر بت، عارى از خواسته‏اى بود كه او در دل داشت: بتى براى باران، بتى براى توليد مثل، بتى براى فراخ شدن روزى. با توجه به داستان ترويج بت پرستى، توسط عمروبن لحى از قبيله خزاعه، همين خواص را مى‏يابيم: قوم عمالقه به عمرو گفتند: ما اين سنگ‏ها را تكريم مى‏كنيم تا به ما باران و پيروزى بر دشمن دهند و عمرو براى همين بتى از آنها گرفت و به مكه آورد و مكيان را به تعظيم آنها تشويق كرد.17 و داستان دومى كه از روى آوردن مكيان به بت‏پرستى آورده‏اند، نيز مؤيد ظن ماست؛ نوشته‏اند، فرزندان اسماعيل كه زياد شدند، از مكه به بيرون از شهر مهاجرت كردند و هر يك از آنها سنگى از حرم بردند تا آن سنگ‏ها را به جاى كعبه طواف كنند. به مرور زمان، فرزندان آنها سنگ‏ها را به جاى طواف كعبه پرستيدند.18 گذشته از افسانه گونه بودن چنين روايت‏هايى، نكته پر اهميت در تاريخ دين‏دارى مكيان، چرخش ايشان از يكتاپرستىِ معقول، به سوى بت‏پرستى نامعقول است. متأسفانه منابعِ روشنى از دوره جاهليت در اختيار نداريم، تا به وضوح دريابيم، چه تغييراتى در تفكر و بينش عرب به وجود آمد، كه آنها آيين ابراهيم‏عليه السلام را گذاشتند و به ورطه بت‏پرستى افتادند. اين موضوع پذيرفتنى نيست كه عمروبن لحى توانست، به سادگى دين مكيان را تغيير دهد، چون مى‏دانيم دين و دين‏دارى از ويژگى‏هاى شخصيتى و روانى هر فرد است، و تغيير آن به سادگى امكان ندارد. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از سيزده سال ابلاغ آيات روشن و ارائه الگويى از زندگانى خودشان كه مبين رفتار فردى دين دار بود، نتوانستند به طور كامل دين مكيان را تغيير دهند، چگونه لحى با آوردن يك بت، ايشان را به وادى بت پرستى انداخت؟ به هر صورت، گذشته از تشكيك ما در كار انفرادى لحى، كه با وضعيت روحى عرب و تعصبات او درباره آيين اجدادى محال مى‏نمايد؛ سفر وى به شام و ديدار اعمال عمالقه، نشان دهنده دو نكته است:
1) مراودات مكيان از سال‏ها قبل از ظهور اسلام با نواحى مجاور، از جمله شام كه منجر به اخذ فرهنگ و تمدن مى‏گشت، درست، مخالف عقيده برخى از محققان است كه جامعه مكه را تا ظهور اسلام، جامعه‏اى بسته معرفى مى‏كنند. نمونه‏هاى متعددى از اين قبيل مراودات را سراغ داريم: عبدالمطلب براثر تماس با ملوك يمن، روش خضاب كردن را آموخت و به مكه آورد و متداول كرد،19 با اين كه اعراب مكه، چندى قبل از ظهور اسلام، از كاهنان و يهوديان خارج از مكه شنيده بودند كه پيامبرى به نام محمدصلى الله عليه وآله ظهور مى‏كند و آنها به طمع افتاده و نام پسران خود را محمد مى‏نهادند.20 و يا كسانى از متمولان قريش كه چون ايرانيان، زندگى اشرافى براى خود ترتيب داده بودند، آشپز و غذاى ايرانى و خنياگر داشتند.21
2) عرب‏ها به بت‏ها به منزله ابزارى براى رسيدن به نيازهاى دنيايى خويش مى‏نگريستند، مانند طلب باران، استعانت از آنها در وادى، پيروزى بر خصم و نزديك كردن آنها به خدا.22
عده‏اى از محققان بيان كرده‏اند كه قريش در حوزه ديانت جاهلى (بت پرستى) و حمايت از آن، منافع و امتيازهايى داشتند و از جمله آن، حفظ توليت كعبه به مثابه معبد بت‏ها بود كه افراد بسيارى را از اقصى نقاط شبه جزيره به آن‏جا مى‏كشيد و ايشان امورى چون: فروش اولين جامه حج، اغذيه و بازارها را در اختيار داشتند.23 البته در منفعت‏طلبى قريش شكى نيست، اما آيا قبل از بت پرستى، با فرض وجود آيين ابراهيم‏عليه السلام در مكه، همين امتياز، نصيب ساكنان مكه نمى‏شد؟ و آيا قريش از اين ويژگى مطلع نبودند و هم‏چنين پس از ابلاغ وحى و حضور مسلمانان، آيا به اين مهم پى‏نبردند، كه با فرض وجود اللّه واحد نيز مى‏توان همان امتيازات را به دست آورد؟ در اين صورت، علت مخالفت‏هاى آنها با نبى‏صلى الله عليه وآله چه بود؟ به نظر مى‏رسد، موجه‏ترين دليل اين است كه قريش، به بت‏پرستى به عنوان آيين نياكان پاى‏بند بود و بارها در جواب پيامبرصلى الله عليه وآله گفتند: ما بت‏هاى سنگى را خالق خود نمى‏دانيم و بت‏ها را مى‏پرستيم براى اين كه ما را به خدا نزديك كنند.24 و نيز در مجادله‏هاى لفظى با پيامبرصلى الله عليه وآله، پيوسته از او مى‏خواستند تا از دين آبا و اجداد آنها انتقاد نكند.25 علاوه بر بت‏پرستان، تعدادى حنيف، كه به آيين ابراهيم‏عليه السلام وفادار مانده بودند، نيز در مكه حضور داشتند. وجه مشترك حنفاء و بت‏پرستان، تكريم و تعظيم كعبه بود؛ هر يك به علتى و با ايمانى خاص. برخى از حنيفان كه در منابع از آنها ياد شده است، عبارتنداز: اميةبن ابوالصلت، ورقةبن نوفل، عبيداللّه‏بن جحش ، زيدبن عمروبن نفيل و قس‏بن ساعده.26