-
زندگي نامه حضرت امام حسين عليه السلام
زندگي نامه حضرت امام حسين عليه السلام
-
نام: حسين علیه السلام
پدر و مادر: امام على بن ابيطالب و حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیهما
شهرت: سيد الشّهداء
كُنيه: ابا عبداللَّه
زمان و محلّ تولّد: سوّم شعبان سال 3 هجرت در مدينه
زمان و محل شهادت: روز عاشوراى سال 61 هجری قمری در كربلاء در سن 57 سالگى.
مرقد شريف: در كربلاء مقدّس.
دوران زندگى: در چهار بخش:
1 _ عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (حدود 6 سال)
2 _ دوران ملازمت با پدر (حدود 30 سال)
3 _ ملازمت با بردارش امام حسن علیه السلام (حدود ده سال)
4 _ مدت امامت: ده سال
-
مولود خجسته
پگاه روز سوّم شعبان از سال سوّم هجرت يكى از درخشانترين و زيباترين سحرگاهان به شمار مىرود. چرا او كه در اين روز با انگشتانى از نور مولودى مبارک و بزرگ را به نوازش گرفت.
در سوّم شعبان نورى پاک و درخشان، منزلگاه رسالت را در خود فرو برد. مولودى فرخنده پا به عرصه وجود گذاشت در واقع خداوند او را برگزيد تا تداوم بخش رسالت و مقتداى امّت باشد و انسانها را از تاريكيهاى جهل و بندگى برهاند.
بى گمان دچار شگفتى خواهيم شد، هنگامى كه مىبينيم منزلگاه رسالت با شادى و افتخار به استقبال اين مولود مىشتابد. خانه كوچك و ساده اى كه در بلنداى آن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، جدّى مهربان و پدرى پر محبّت جاى دارد.
به پيامبر خبر داده شد كه فاطمه زهرا پسرى زاده است، حالتى آميخته از سرور و اندوه آن حضرت را فرا گرفت و با حسرت و رغبت خواستار كودک شد. مگر چه حادثه اى رخ داده است اى رسول خدا! پدرم و مادرم فدايت باد آيا مگر اين نوزاد عيب و نقصى دارد؟!
هرگز... كه انديشه طلايه دار رسالت بسى گسترده تر و دورتر از افكارى است كه ديگران بدان مىانديشند. مسئوليّت و وظيفه او بزرگتر از مسئوليّت یک پدر يا وظايف یک پدر بزرگ يا وظايف یک رهبر است. او در حقيقت سازنده یک امّت و یک تاريخ است و پيامبرى است كه براى بيم دادن جهانيان از سوى خداوند مأموريت يافته است.
او در انديشه صواب خود بسى دورتر مىرود و مىگويد: گريزى از مرگ نيست و به ناچار بايد در يكى از روزها بار سفر آخرت را بست و بايد براى آينده راهى گسترده تر از آنچه كه امروز هست باز كرد و در آن آينده امّتى خواهد بود كه خود را (امت اسلامى) می خواند و شخص پيامبر خدا را نمونه و راهبر واقعى خود تلقى مىكند.
بايد اين امّت از وجود هدايتگران پاک و رهبرانى معصوم برخوردار باشد تا مردم را به راه راست و به سوى خداوند بزرگ هدايت كنند.
اين پيشوايان، چنان كه وحى بارها پيامبر را بدان آگهى داده بود، كسانى جز خاندان وى يعنى حضرت على پسر عمويش و دو فرزند او و سپس نسل پاک آن دو، نبودند.
امّا آيا كارها در آينده، همان گونه كه پيامبر اكرم مىخواهد، پيش خواهد رفت؟! در واقع وجود عناصر منحرف در ميان مسلمانان، هشدارى آشكار به پيامبر در مورد آينده امّت به شمار مىآمد.
وحى بارها به آن حضرت آگهى داده بود كه سرنوشت حقّى كه در وجود شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تجلّى يافته همان سرنوشت حقى است كه خداوند آن را در وجود خاندان پاک وى متبلور مىبيند، عناصرى هم كه در روزگار پيامبر در برابر دعوت او جبهه گرفتند همان كسانى هستند كه بعداً با زور و پافشارى در مقابل خاندان پاک آن حضرت موضع مىگيرند.
موج عناد و مخالفت دشمنان در آينده به نقطه جوش خود خواهد رسيد، وصف يارى دهندگان حق و باطل در روزگار امام حسين علیه السلام همين كودک شير خواره اى كه اكنون ديده بر جمال پاک پيامبر دوخته و بردستان مبارک او در حال جنب و جوش است، از هم جدا خواهد شد.
پيامبر نيز به آينده اى دور مىنگرد و در انديشه هاى خود غوطه مىخورد. دگر بار نگاهى به اين كودک خجسته شيرخواره مىافكند. گاه شادمانى او را در خود فرو مىگيرد و زمانى حزن و اندوه در دلش راه مىيابد. او مدتى را در اين حالت به سر مىبرد تا آنكه قطرات اشکاز چشمان درخشان و پرمهرش باريدن مىگيرد.
شگفتا!! پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آن همه دليرى و شجاعت مىگريد!! حال آنكه او همان كسى است كه حضرت على بن ابى طالب عليه السلام شجاع ترين و دلاورترين مرد قريش در دشوارترين و بحرانى ترين شرايط بدو پناه مىبرد. كسى كه به قول امام على علیه السلام در ميدان جنگ از ديگران به دشمن نزديكتر بود و سختى نبرد هيچ گاه در عزم واراده پولادينش خللى وارد نمىكرد. امّا او اینک در ميان زنانى كه در مراسم تولد اين كودک گرد آمده اند، مىگريد!!
اسماء خدمتكار اهل بيت مىگويد از آن حضرت پرسيدم: پدر و مادرم به فدايت چرا مىگريى؟!
پيامبر خدا پاسخ مىدهد:
بر اين فرزندم مىگريم.
-
گفتم: او همين ساعت به دنيا آمد اى رسول خدا؟!
فرمود: مردمان سركش پس از من او را خواهند كشت. خداوند آنان را از شفاعت من بىبهره كند.(1)
مسأله اى كه در دل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خلجان مىكرد، عاطفه اى انسانى يا تمايلى بشرى نبود تا او را به حفظ نام و نشانش در خاندانش تحریک كند. بلكه اين مسأله پيامبرى بود كه خداوند او را برگزيده و با علم به عزم و اراده، راستى و ايمانش او را انتخاب كرده بود.
مسأله كسى بود كه مسئووليتى بر دوش داشت كه كوه هاى سترگ و آسمانها و زمين تاب برداشتن آن را نداشتند. مسئوليّت او رساندن پيام مكتب به گوش همه جهانيان بود.
امام حسين عليه السلام نيز فقط پسر او نبود بلكه او مقتدا و پيشواى كسانى بود كه پس از وى بيم دهنده آنان بود. بنابراين خبر كشته شدن وى طبعاً خبر نبرد حق با باطل و راست با دروغ و عدالت با ظلم و... به شمار مىآمد. ازاين رو پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر اين مولود مىگريست كه واقعاً سزاوار گريستن هم بود.
جشن تولد عجيبى در خانه رسالت بر پا بود. شادمانى با اشک و خنده با اندوه و درد توأم بود. آرى كه جشن صالحان همواره ميان ترس و اميد، خنده و گريه جريان مىيابد. اینک اندكى گوش فرا دهيم و بشنويم كه آيا كروبيان نيز در جشن ساكنان اين كانون گرم و ساده نيز شركت دارند يا نه؟
آرى اینک نجوايى آهسته مىشنويم كه اندک اندک نزدیک مىشود. گويى اين نجواى كروبيان است. آنان فضاى خانه را از عطر حضور خود در آكنده اند.
جبرئيل عليه السلام پيش مىآيد و مىگويد:
اى محمّد! خداوند تو را سلام مىرساند و مىفرمايد: على براى تو به منزله هارون است براى موسى. جز آنكه پيامبرى پس از تو نيست. پس اين فرزندت را به نام پسر هارون بخوان.
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مىفرمايد: فرزند هارون چه نام داشت؟
جبرئيل پاسخ مىدهد: شبير.
پيامبر مىفرمايد: امّا زبان من عربى است!
پس پيامبر وى را حسين مىنامد.(2)
فطرس نيز پيش مىآيد.
او فرشته اى است، شكسته بال كه اینک ديگر فرشتگان او را بدين محفل آورده اند.
فطرس از درگاه خداوند رانده شده بود و همواره در زندان مورد شكنجه قرار داشت، تا آنكه افواج ملائكه را ديد. از آنان پرسيد: چه شده كه شما را چنين مىبينم پياپى بالا مىرويد و فرود مىآييد، آيا قيامت برپا شده است؟ جبرئيل پاسخ داد: هرگز، بلكه پيامبر خاتم، صاحب فرزندى شده كه اینک ما براى گفتن شاد باش به نزدش روانه ايم. فطرس پرسيد: آيا مىتوانيد مرا نيز با خود نزد او ببريد، باشد كه او از من شفاعت كند و شفاعتش مورد قبول قرار گيرد. آنگاه جبرئيل او را با خود آورد.
فطرس نزد پيامبر خدا آمد و به او متوسّل شد. آن حضرت به گهواره حسين اشاره كرد. حسين در ميان گهواره آرميده بود. فطرس به طرف گهواره رفت و بالهاى شكسته اش را به كناره هاى آن ماليد. پس خداوند به خاطر حسين بن على علیهما السلام، سلامت بالهاى فطرس را بدو باز گردانيد.
جشن پايان مىيابد و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم اين كودک شيرخوار و مبارک را مىگيرد و در آغوشش مىفشارد، در یک گوشش اذان و در گوش ديگرش اقامه مىگويد و آنگاه زبانش را در دهان كودک مىگذارد و از آب دهان خود، كودک را تا آنجا كه مىخواهد، تغذيه مىكند.
پس از دو هفته دو گوسفند براى او عقيقه مىكند و موهاى سرش را مىتراشد و به اندازه وزن آنها صدقه مىدهد و سپس به اسماء اشاره مىكند و می فرمايد:
« خون از رسوم جاهليّت است».
-
بدين سان اين جد مهربان به صورت نمونه و الگويى مناسب براى مسلمانان جلوه مىكند. او تنها به اجراى آداب اسلامى بسنده نمىكرد، اگرچه در آن هنگام آداب و رسوم اسلامى در منتهاى اوج و شكوفايى خود بود. با اين وصف پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم علاوه بر نسخ عملى آداب جاهلى، در گفتارخود نيز به آنها فرمان مىداد.
بد نيست بدانيد كه در بين اعراب روزگار جاهليّت مرسوم آن بود كه چون كودكى در ميانشان متولّد مىشد سر او را به خون مىآلودند تا بدين وسيله توحش خود را نمايان سازند و به او اجازه ميراث خواهى دهند.
اين كودک در آغوش مكتب و تحت نظر پيامبر اكرم و امير مؤمنان رشد و پرورش مىيافت تا آنكه دو سال از عمرش گذشت. امّا با اين وجود هنوز زبان به گفتار نگشوده بود! شگفتا! خطوط چهره كودک بر هوش وافر و اراده پولادين او دلالت دارد پس چرا حرف نمىزند؟ آيا ممكن است در زبانش عارضه اى پديد آمده باشد؟
یک روز، مسلمانان براى اقامه نماز جماعت در پشت رسول گرامى اسلام به صف ايستاده بودند و امام حسين علیه السلام نيز در كنار پيامبر جاى گرفته بود. حاضران براى گفتن تكبيرة الاحرام آماده مىشدند. خضوع و خشوع بر دلها سايه گسترده و سكوت بر همه جا حكمفرما بود. همه در انتظار آن بودند كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم تكبير گويد تا آنان در پى وى تكبير گويند. ناگهان صدايى با وقار و سنگين سكوت را در هم شكست و گفت: اللَّه اكبر و درپى آن صدايى نازک و آهسته كه تمام حركات و سكنات آن مطابق با صداى پيامبر بود، به گوش رسيد كه در كمال خشوع و آرامش نغمه « اللَّه اكبر» را سر داد. اين، صداى حضرت حسين بن على علیهما السلام بود.
پيامبر اكرم دوباره تكبير گفت و حسين نيز زبان به تكبير گشود. نمازگزاران كه شاهد اين صحنه بودند، مىشنيدند و تكبير مىگفتند و تعجب مىكردند!! پيامبر هفت بار تكبير گفت و حسين نيز هفت بار پاسخ تكبير پيامبر را داد. آنگاه پيامبر خدا به نماز ايستاد و حسين نيز آنچه را كه مىشنيد، تكرار مىكرد.
بدين ترتيب نخستين كلمه اى كه امام حسين علیه السلام بر زبان آورد، كلمه توحيد يعنى اللَّه اكبر بود. هنگامى كه با تاريخ همگام مىشويم، مى بينيم اين كودكى كه نخستين گفتارش در دو سالگى اللَّه اكبر بود پس از پنجاه و پنج سال، در حالى كه آخرين گام هاى جهاد مقدّس خويش را برمىداشت و واپسين لحظات درد و اندوه خويش را در مىنورد و در حالىكه پيكر پاكش بر شن هاى داغ صحرا و زير تابش خورشيد افتاده و جگرش از سوزش تشنگى پاره پاره شده بود و گرمى شمشيرهاى انبوه او را در خود گرفته بودند، لبهايش را كه با لبهاى پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسيار تماس يافته بود، از هم گشود و با زارى به درگاه پروردگار عرض كرد:
« معبودا من به خشنودى تو خشنودم و هيچ معبودى جز تو نيست!»
لبهاى او تا زمانى كه روح پاک و بزرگوارش به آسمان پر كشد، همچنان بدين نغمه مترنّم بود.
از آنجا كه دانش جديد ثابت كرده است كه وراثت داراى آثار شگرفى است و تربيت سهم عمده اى در رشد اخلاق كودک و شكل گيرى صفات و خصايص او دارد، جاى ترديد باقى نمىماند كه شيوه تربيتى پدر و جدّامام حسين علیه السلام كه از خوش خلق ترين و گرامى نسب ترين مردمان بوده اند، بهترين و والاترين شيوه ها بوده و آنان با اين شيوه به خوبى مىتوانسته اند فضايل اخلاقى و صفات پسنديده را در درون انسان رشد و پرورش دهند.
بنابراين آيا مىتوان درباره دست پرورده شخص رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، (امام حسين عليه السلام) و نيز پدر و مادر ایشان كه آنان هم از دست پروردگان پيامبر بوده اند به گمان و ترديد افتاد؟
-
آيا نبايد به اين سخن خداوند در قرآن قانع شد كه فرموده است:
« بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ * فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ * يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ(3)».
« اوست كه دو دريا را به هم آميخت و ميان آن دو دريا برزخ و فاصله اى است كه تجاوز به حدود يكديگر نمىكنند. الا اى جن و انس كدامين نعمتهاى خدايتان را انكار مىكنيد. از آن دو دريا، لؤلؤ و مرجان بيرون آيد.»
مقصود از دو دريا، يكى درياى نبوّت است كه منبع آن از جانب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام مىباشد و ديگرى درياى وصايت است كه از طرف حضرت على عليه السلام نشأت مىگيرد. اين دو دريا چون با يكديگر درآميزند، بديهى است كه لؤلؤ (امام حسن علیه السلام) و مرجان (امام حسين علیه السلام) از آن بيرون خواهند آمد.
اين وراثت پاكتر و برتر از آن چيزى است كه تصور مىشود هيچ گاه نمىتوان آن را از تربيت جدا دانست. تربيت امام حسين علیه السلام با تربيت ديگر مردمان تفاوت بسيار داشت. شخص پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به تربيت امام حسين علیه السلام اهتمام جدى نشان مىداد و مستقيماً در اين مهم عمل مىكرد.
براى نشان دادن ميزان توجّه پيامبر اكرم نسبت به تربيت سيّدالشّهداء مىتوان به دو حديث زير استناد كرد. اين احاديث بر اين تأكيد مىكنند كه امام حسين علیه السلام تنها پرورده حضرت امیرالمومنین على علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نبود بلكه علاوه بر تربيت آن دو زير نظر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم پرورش مى يافت.
1 _ از يعلى عامرى نقل شده است كه رسول خدا براى رفتن به ميهمانى بيرون آمد. ناگهان با امام حسين علیه السلام رو برو شد كه با كودكان سرگرم بازى بود، حسين با ديدن پيامبر به استقبال آن حضرت آمد... آنگاه پيامبر دستان مبارکشان را دراز كردند امّا كودک جست و خيز مىكرد و اين سو و آن سو مىرفت و پيامبر خدا به حركات او مىخنديد تا آنكه بالاخره او را گرفت آنگاه يكى از دستهايش را زير چانه و دست ديگرش را پشت گردن او گذارد و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسيدش.(4)
2 _ حضرت امام حسن بن على علیهما السلام، آب خواست. پيامبر اكرم برخاست و براى او آب آورد. امام حسين علیه السلام نيز گفت: « پدر من هم آب مىخواهم» امّا پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نخست آب را به امام حسن علیه السلام داد و آنگاه براى امام حسين علیه السلام نيز آب آورد.
حضرت فاطمه علیها السلام كه شاهد اين صحنه بود، گفت: گويا حسن را بيش از حسين دوست مىدارید؟ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ داد: حسن پيش از وى آب خواسته بود و بدان كه من و تو و اين دو و آن خوابيده (به حضرت على عليه السلام اشاره كردند) در جايى از بهشت جاى داريم.(5)
اين كودک هوشمند تحت نظر پيامبر و در زير سايه پدر و مادر پاكش رشد مىكرد و بزرگ مىشد. پيامبر در حق او چنان توجّه و اهتمام نشان مىداد كه صحابه را متحيّر ساخته بود. بسيار اتفاق مىافتاد كه پيامبر اكرم با سخنان روشنايى بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد مىكرد كه: «حسن و حسين سرور جوانان بهشتى هستند». و يا مىفرمود: «حسن و حسين هر دو امامند چه قيام كنند و چه بنشينند.» و نيز مىفرمود: «حسين از من و من از حسينم».
آن به مردم خطاب مىفرمود: « اى مردم اين حسين پسر على است او را بشناسيد».
آنگاه در ادامه گفتار خود مىافزود:
« سوگند به كسى كه جانم به دست اوست او بهشتى است و دوستدارانش نيز با اويند».
گاه نيز پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم، او را در دامن خود مىنشاند و مىفرمود:
« خداوندا، من حسين را دوست دارم تو هم او را دوست بدار» و بسيارى از اوقات آن دو را (امام حسن و امام حسين علیهما السلام) بر دوش مبارک خود مىنشاند و در برابر چشمان مسلمانان به اين طرف و آن طرف مىبرد.
بدين سان اين مولود گرامى در سايه رسالت و در كنف تربيت پيامبر پرورش يافت و از اين طريق از مجد و بزرگى بهره اى كامل بُرد.
-
حضرت امام حسين عليه السلام پس از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم
پس از رحلت پيامبر اكرم، پيشامدهاى بزرگى به وقوع پيوست. صداهاى تفرقه انگيز و چند دستگى از هر گوشه و كنارى برمىخاست. امّا در اين اوضاع حضرت حسين عليه السلام را مىبينيم كه دوش به دوش پدر بزرگوارش در كنار حق ايستاده است و با روشن ترين دلايل به اعلان و تبليغ آن مىپردازد. بار ديگر او را مىبينيم، جوانى كه سيمايش شمايل پر هيبت پدرش را به ياد مىآورد، او فرماندهى سپاهيان خروشان پدرش بر ضدّطاغوت شام، معاويه بن ابى سفيان، را بر عهده داشت.
آن حضرت با عزم و اراده پولادين و شمشير بران و تدبير استوار و نقشه هاى دقيق خود پيروزی هاى بزرگ و درخشانى بر ضد طغيان بنىاميّه، كه مىخواستند امّت اسلامى را به دوران جاهليّت باز گردانند، به دست آورد.
نقشه ی پليد قتل حضرت اميرمؤمنان على عليه السلام به اجرا درآمد و منجر به شهادت دردناک آن امام شد. با شهادت آن حضرت مسئووليتهاى حسّاس و خطير امّت بر دوش امام حسن عليه السلام افتاد. در اين ميان امام حسين علیه السلام نيز به جهاد مقدّس خويش در اداى امانت حق و مسئوليّت امّت ادامه مىداد و امّت اسلامى را بر ضدّباطلى كه تمام قواى خود را در شام گرد آورده بود، مىشورانيد و مردم را از حوادث و فجايعى كه در صورت دسترسى معاويه لعنة الله علیه به خلافت به وقوع مىپيوست؛ بيم مىداد.
دوران زندگى امام حسن علیه السلام نيز به پايان مىرسد و آن امام با زهرى كه به دستور معاويه لعنة الله علیه در غذايش مىريزند، مسموم و شهيد مىشوند.
پس از شهادت امام حسن علیه السلام سكان خلافت الهى به دست امام حسين علیه السلام مىافتد و مسلمانان راستينى كه جز ستمگرى چيزى از بنى اميّه نديده بودند، به پيروى از او گردن مىنهند. در واقع تمام همّت بنى اميّه، در نابود ساختن احساسات و مقدّسات اسلامى امّت خلاصه مىشد.
در اوايل سال پنجاهم هجرى، امام حسين عليه السلام پيشوايى و امامت مسلمانان را عهده دار شد. اینک بجاست كه نگاهى گذرا به اوضاع حاكم به آن روزگار در كشور اسلامى بيفكنيم.
در سال 51 هجرى معاويه لعنة الله علیه به حج رفت تا از نزدیک اوضاع سياسى در مركز حركت مخالفان خود را مشاهده كند. زيرا مكّه و مدينه همواره آشيانه صحابه و مهاجران محسوب مىشد، و اينان خود دشمن ترين و مخالف ترين كسان با معاويه لعنة الله علیه بودند.
چون معاويه لعنة الله علیه از مكّه و مدينه ديدار كرد، دريافت كه انصار به گونه اى خاص با وى دشمنى مىكنند و شديداً از خلافت وى ناخشنودند.
روزى از اطرافيان خويش پرسيد: چرا انصار به استقبال من نيامدند؟
-
يكى پاسخ داد: انصار آن قدر شتر نداشتند كه بر آنها سوار شوند و به استقبال تو آيند.
معاويه كه خود علّت برخورد سرد انصار را مىدانست، چون اين پاسخ نيشدار را شنيد، زبان به طعنه گشود و گفت: شتران آبكش را چه كردند؟(6)
در ميان حاضران، برخى از سران انصار نيز حضور داشتند. يكى از آنها به نام قيس بن سعد بن عباده، پاسخ داد:
آنها، آن شتران را در جنگ بدر و احد و نبردهاى ديگرى كه در ركاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند از دست دادند تا تو و پدرت را به اسلام وادارند تا آنكه فرمان الهى چيره شد در حالى كه شما آن را ناخوش مىداشتيد.
آنگاه سينه قيس به جوش و خروش درآمد و اخگرى از آن جهيد كه خاطرات درخشان روزهاى گذشته و طوفانهاى سياه امروز را با خود به همراه داشت. او گفت: آرى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با ما عهد كرده بود كه در آينده، شاهد تبعيض خواهيم بود.
معاويه لعنة الله علیه انصار را توبيخ مىكند و مقدّسات را به ريشخند مىگيرد. آنگاه قيس به روشنگرى، درباره سوابق بنى اميّه و اطرافيان او پرداخت و مواضع دشمنانه آنها را از روز آغاز در برابر دعوت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و انكار حق حضرت على عليه السلام پس از وى، دقيقاً تشريح كرد و به خصوص از دشمنى معاويه لعنة الله علیه با امام زمانش یعنی حضرت على بن ابيطالب علیهما السلام، پرده برداشت و احاديثى از پيامبر در باره امام على علیه السلام كه از نظر معاويه لعنة الله علیه، يگانه دشمن او براى رسيدن به حكومت به شمار مىآمد، به وى ياد آور گرديد.
قيس در آن روز ندانست كه اين دشمنى و مخالفتى كه معاويه لعنة الله علیه اعمال مىكرد، به چه فرجام شومى خواهد انجاميد!
معاويه لعنة الله علیه از سفر حج بازگشت در حالى كه نقشه اى براى درهم شكستن مخالفت انصار و مهاجران در سر مىپروراند. نخستين نقشه اى كه معاويه در اين خصوص طرح ريزى كرد، چنين بود.
معاويه لعنة الله علیه پى برده بود كه هوشياران و انديشمندان بسيارى در كشور اسلامى زندگى مىكنند. كسانى از گذشته هاى نزدیک، تجربه هايى بسيار اندوخته و حقيقت حزب حاكم اموى را به خوبى لمس كرده اند. اينان همچنين به قداست حق و وجوب پيروى از آن و نيز دفاع از حرمت هاى والاى آن با تمام مشكلات و دشواريهايى كه ممكن بود براى آنان رخ نمايد، ايمان آورده بودند.
او همچنين مىدانست كه در مركز حركت اين مخالفان در درجه اوّل حضرت امام على علیه السلام و سپس امام حسن علیه السلام و پس از او امام حسين علیه السلام جاى دارند. او از پايگاهاى استوار حضرت على عليه السلام و پيروانش و نيز آمادگيهاى لازم و كافى آنها كه تخت سلطنت بنىاميّه را هر لحظه به لرزه درمىآورد، به خوبى آگاهى داشت.
معاويه لعنة الله علیه با شناخت و آگاهى از تمام اين امور، نقشه منفور و خائنانه خويش را طراحى كرد.
او انديشيد كه دوستداران حضرت على عليه السلام و خاندان او، از حكومت بنىاميّه ناخشنود و گريزانند. پس مىبايست در گام اوّل دوستى حضرت على علیه السلام را از دل دوستدارانش بيرون كند و ملاک ها و معيارهاى مسلمانان را كه بدانها حق را از باطل جدا مىساختند، به استيصال بكشاند. اين ملاكها چيزى جز اسلام راستين كه در خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم تبلور مىيافت، نبود.
-
بنابراين، معاويه لعنة الله علیه به واليان خود در چهار گوشه كشور نامه اى نگاشت كه نص آن چنين بود: امّا بعد، در كار كسانى كه با دليل دوستى آنان به على و خاندانش ثابت مىشود دّقت روا داريد و آنان را از امور ديوانى بركنار كنيد و سهم و رزق آنان را از بيت المال قطع كنيد و از هيچ یک از شيعيان على و خاندانش گواهى نپذيريد.
اين نخستين توطئه اى بود كه در راه ياران حضرت على عليه السلام كه جبهه مخالفان حزب اموى را تشكيل مىدادند، نمودار شد.
سپس معاويه لعنة الله علیه در ظلمت، جهل و كفر خود، نقشه ديگرى طرح ريزى كرد كه به مراتب از نقشه نخست، بسيار دشوارتر و سخت تر بود. او به واليانش نوشت: به مجردى كه به آنان گمان و شک برديد بگيريدشان و به صرف تهمت بكشيدشان!!
در عبارت «به صرف تهمت بكشيدشان» بنگريد. آيا واقعاً در قاموس جنايتكاران قانونى از اين بدتر و ظالمانه تر مىتوان يافت؟! امام حسين عليه السلام در چنين فضاى دهشت بارى زندگى مىكرد. او منصب خلافت الهى را به دوش مىكشيد و بىگمان اجراى اين دستور معاويه لعنة الله علیه در مورد ياران و دوستدارانش، دل او را به درد مىآورد.
امّا شرايطى كه آن حضرت با آن رو برو بود، به وى اجازه اقدام مسلحانه بر ضد حكومت احمقانه امويّان را نمىداد. چرا كه معاويه در تمام امور به حيله و نيرنگ چنگ مىآويخت و با بخشش اموال هنگفت از طريق بيت المال، امّت را به خواب عميق فرو مىبرد و اگر آنان در مقابل وى سر تسليم فرو نمىآوردند با چيزى كه آن را سربازان عسل ناميده بود، از پاى درمىآورد. در واقع او از طريق مسموم ساختن آب يا خوراک مخالفانش، آنان را از صحنه مبارزه بيرون مىراند. چنان كه همين حيله را بر ضدّامام حسن عليه السلام نيز به كار بست و از طريق همسر جنايتكار آن حضرت، وى را مسموم و شهيد كرد. معاويه از به كار بستن حيله و نيرنگ بر ضدّبزرگ مردانى كه سر تسليم در برابر مال و منصب فرو نمىآوردند هيچ گاه كوتاهى نمىكرد.
وى با توسّل به همين مكر و نيرنگ يكى از سران بزرگ شيعى، يعنىحجر بن عدّى، صحابى بزرگ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از پاى درآورد. او حجر و يارانش را به شام فرا خواند و پيش از آنكه پاى آنان به پايتخت برسد، گروهى از سپاهيان خود را به مقابله آنان فرستاد و ايشان را تنها به جرم اينكه پيرو حضرت على عليه السلام و فرمانده لشكر وى بودند، به خاک و خون كشاند.
شهادت حجر، عامل مهمى در بيدارى امّت اسلامى بود. به طورى كه حتى برخى از اصحاب بنىاميّه، همچون والى خراسان، ربيع بن زياد حارثى سر به شورش و عصيان برداشتند. نوشته اند چون حجر شهيد شد، ربيع بن زياد به مسجد آمد و از مردم خواست كه در مسجد گرد آيند. چون مسلمانان جمع شدند، خود به سخنرانى ايستاد و فاجعه شهادت حجر را به تفصيل بيان كرد و گفت: اگر در ضمير مسلمانان اندک غيرتى باشد بايد به خونخواهى حجر شهيد بپا خيزند. حتى عايشه لعنة الله علیها، كه تا ديروز در صف مخالفان حضرت على عليه السلام جاى داشت، با شنيدن خبر شهادت حجر گفت: هشداريد كه حجر براى مهتران عرب سرفرازى، و ثبات قدم بود. آنگاه اين بيت را خواند: رفتند كسانى كه مردم در سايه هاى آنها مىزيستند و اینک كسانى كه هيچ سايه ندارند، از پس آنها مانده اند.
شهادت حجر در محافل سياسى لرزه اى بزرگ پديد آورد و پيامدهايى نيز به همراه داشت به طورى كه معاويه براى نخستين بار از كردار ناپسندش پشيمان شد.
امّا شهادت حجر، نخستين جنايت معاويه لعنة الله علیه در اين خصوص به حساب نمىآمد. او پيش از اين نيز عمرو بن حمق، يكى از ياران پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را كه در نزد تمام مسلمانان از ارج و احترام بسيار برخوردار بود، به قتل رسانيد. آنان پس از كشتن عمرو سر او را بر نوک نيزه ها كردند. بدين ترتيب عمرو بن حمق نخستين كسى بود كه پس از اسلام سرش را بر فراز نيزه بالا مىبردند. چنين كارى پيش از وى در حق هيچ مسلمانى انجام نپذيرفته بود.
اين دو فاجعه، پيامدهاى بسيار رعب آورى به همراه خود داشت كه ابرهاى تيرگى و اضطراب را بر جهان مسلمانان حاكم مىكرد.
-
مىتوان به عنوان يكى از نشانه هاى تيرگى به مطلب ذيل اشاره كرد:
زياد بن ابيه بر كوفه و بصره مسلط شد. او پيش از آنكه معاويه لعنة الله علیه او را به واسطه نسبش به خود ملحق سازد، جزو شيعيان و از هواداران حضرت على عليه السلام و خاندان ایشان علیهم السلام بود و به همين سبب از تمام اسرار آنها آگاه بود و سران و رهبران آنان را مىشناخت. چون زياد به حكومت بصره و كوفه رسيد، به تعقيب شيعيان در هر گوشه و كنارى پرداخت و بسيارى از آنان را كشت و يا زير شكنجه گرفت. تا آنجا كه اگر كسى مىگفت: من كافرم و به هيچ پيامبرى ايمان ندارم براى او به مراتب بهتر از آن بود كه بگويد: من شيعه ام و به قداست حق ايمان دارم و نسبت به جبت و طاغوت كفر مىورزم.
همين كه زياد توانست با ايجاد جوّ قتل و خونريزى، كنترل كوفه و بصره را به دست گيرد، نامه اى به كاخ سلطنتى نوشت و در آن گفت:
« من عراق را به دست چپم خاموش و آرام كرده ام و اینک دست راستم آزاد است. پس ولايت حجاز را به من بسپار تا دست راست خويش را نيز بدان مشغول دارم.»
چون خبر اين نامه در مدينه منوره منتشر شد مسلمانان در مسجد پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرد آمدند و با زارى دست به درگاه خداوند برداشته گفتند:
خداوندا! ما را از شرّ دست راست زياد در امان دار!
ما اكنون در صدد آن نيستيم كه بيان كنيم خداوند چگونه آنان را از شرّ دست راست زياد در امان داشت. چرا كه به بيمارى طاعون دچار شد و با خوارى و ذلّت از دنيا رفت. هدف ما از نقل اين قسمت تنها نشان دادن گوشه اى از ترس و وحشتى بود كه بر محافل سياسى سايه افكنده بود. بدان گونه كه مردم براى دفع شرّ حاكمى ستم پيشه و ظالم دست به دعا برمىداشتند!
موضع حضرت امام حسين عليه السلام
آنچه تا كنون درباره اوضاع سياسى روزگار معاويه لعنة الله علیه، به صورت فشرده و گذرا ديديد تنها براى آن بود كه موضع امام حسين عليه السلام در قبال اين اوضاع نابهنجار شناخته و دانسته شود.
ما مىتوانيم به موضع امام حسين علیه السلام اجمالاً پى ببريم. به شرط آنكه در اين سه موردى كه اكنون به شرح و تبيين آن مىپردازيم، دقت و انديشه كنيم:
1 _ خبرهاى پياپى حاكى از ظلم ها و فجايع معاويه لعنة الله علیه در حق مسلمانان به خاطر هوادارى آنان از حضرت على عليه السلام و خاندان آن حضرت، پس از صدور اين فرمان ظالمانه و قاطعانه معاويه لعنة الله علیه، به مدينه مىرسد:
« هر كس فضليتى از على نقل كند، تأمين جانى و مالى از او برداشته شود». صدور اين قانون در آغاز سال 51 هجرى بود. امام حسين عليه السلام در برابر اين قانون، نقشه اى دليرانه كشيد و خود به اجراى آن پرداخت. او مردم را به مجلسى كه در آن گروهى از زنان و مردان بنى هاشم و نيز عده اى از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بيش از هفتصد تن از شيعيانش و نيز دويست تن از تابعان حضور داشتند، دعوت كرد. امام علیه السلام در اين مجلس به ايراد سخن پرداخت. خداى را ستود و آنگاه فرمود:
« امّا بعد، اين طاغيه (معاويه بن ابى سفيان لعنة الله علیه) بر ما و شيعيانمان آن كرده كه خود مىدانيد و مىبينيد. من خواسته اى از شما دارم اگر راست گفتم پس تصديقم كنيد و اگر دروغ گفتم مرا تكذيب كنيد. من به حق خدا بر شما و حق رسول خدا و خويشاوندیم با پيامبرتان از شما مىخواهم كه اين مقام و منصب و سخنانم را پوشيده و پنهان مداريد و به مردمانى كه بدانان اعتماد داريد، در شهرها و قبيله هاى خود، برسانيد.
سخنان مرا بشنويد و گفتارم را بنويسيد آنگاه به شهرها و قبايلتان بازگرديد. پس هر یک از مردم را كه بدانان اعتماد و اطمينان داريد، بر حقى كه از آنِ ما مىدانيد فرا خوانيد. من از آن مىترسم كه اين حق پايمال شود و از دست برود و شكست بخورد. حال آنكه خداوند تمام كننده نور خويش است اگر چه كافران آن را خوش نداشته باشند.»
آنگاه امام علیه السلام در اين خطبه غرّا و استوار، خاطره حضرت على عليه السلام را در ياد حاضران زنده كرد و در پايان هر فراز، اندكى از گفتن خاموش مىماند و اصحاب و تابعان را بر صدق گفتار خود گواه مىگرفت و آنان يكپارچه و همصدا بر راستى گفتار آن حضرت اعتراف مىكردند و مىگفتند:
« به خدا همچنين است كه تو گفتى».
آن امام تمام آياتى را كه در قرآن درباره اميرمؤمنان و خاندانش علیهم السلام نازل شده بود خواند و تفسير كرد و احاديثى را كه از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره پدر و مادر و برادر و خودش رسيده بود، باز گفت. در تمام اين موارد اصحاب حاضر در آن مجلس مىگفتند: به خدا همين گونه است كه تو مىفرمايى. ما نيز چنين شنيده ايم و بر راستى آن گواهيم.
يكى از تابعان نيز گفت: به خدا سوگند من اين روايت را از راستگوترين و مؤمن ترين صحابه شنيده ام.
آنگاه خدا را بر آنان گواه گرفت و فرمود: « شما را به خدا سوگند كه اين روايات را جز از كسى كه به او و به دينش اعتماد داريد شنيده ايد؟»
اين نقشه، مانع مناسبى در برابر طغيان معاويه لعنة الله علیه در سبّ حضرت على عليه السلام (نستجیر بالله) بود. امّا نقشه ی معاويه آن بود كه فرازهاى درخشان و شكوهمند، يعنى مآثر اهل بيت علیهم السلام را از پهنه ی تاريخ بزدايد.
اينان در محو اين فرازهاى درخشان تاريخ تنها به زور بسنده نكردند بلكه خزانه حكومتى نيز نقشى مهم در اين ميانه داشت. حديث هم مانند بسيارى از كالاها خريد و فروش مىشد و محدثان يا از توانگرترين مردم بودند يا از مغضوبترين آنان. اگر آنان به خواسته هاى بنىاميّه گردن مىنهادند، از همه چيز برخوردار مىشدند و اگر از اجراى خواسته هاى بنى اميّه سر باز مىزدند، هر بلايى كه مىخواستند بر سر آنها مىآوردند.
شايد معاويه لعنة الله علیه، اين حيله گر معروف، انتظار چنين مخالفتى را از امام حسين عليه السلام داشت. امّا او هيچ گاه فكر نكرده بود كه اين مخالفت در آينده شكلى خطرناک به خود بگيرد. به هر حال مخالفت امام حسين علیه السلام از نظر او قابل انتظار بود. امّا پس از اين برخورد كوبنده، پيشامدى رخ داد كه معاويه هرگز آن را به خواب هم نمىديد.
2 _ كاروانى متعلّق به والى يمن كه حامل كالاهاى گوناگون براى مزدوران كاخ سلطنتى بود از مدينه مىگذشت. امام حسين علیه السلام بر اين كاروان دست يافت به عنوان حق شرعى خود آن را به تصرف خود درآورد. امام علیه السلام پس از گرفتن اين كاروان نامه اى به معاويه نوشت كه چشمانش را خيره و عقلش را مدهوش ساخت اين نامه چنين بود:
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن