ردون
ردون سال 1840 در «بردو» فرانسه به دنيا آمد، پدرش معمار بود و دوست داشت پسرش هم راه او را ادامه دهد. در نوجواني ردون تحت آموزش «استنيسلاس گورين» Stanislas Gorin با هنر مكتب رومانتيسيسم آشنا شد، مكتبي كه هم از سنت*ها و قوانين نئوكلاسيسيم گريزان بود و هم خود منطق و بيان احساسات هنري را ترويج مي*داد. هنرمند جوان پس از آن به اسرار پدر به پاريس رفت تا در دانشگاه معماري بخواند، اما در امتحان دانشگاه پذيرفته نشد و به بردو بازگشت. با طراحي كردن اوقات خود را مي*گذراند تا اين*كه با نوشته*هاي «ادگار آلن پو»، «فلوبر» و «بودلر» آشنا شد. اين سه نويسنده تاثير به*سزايي در شكل*گيري مسير زندگي هنري ردون داشتند و او متاثر از نوشته*هاي آن*ها طراحي مي*كرد.
در سال 1864 ردون باز به پاريس رفت و اين بار تصميم به فراگيري نقاشي در دانشگاه گرفت. اما بعد از مدتي متوجه شد كه برقراري ارتباط با آموزش*هاي آكادميك و سنت*هاي رايج آن برايش دشوار است. استادان دانشگاه نظرات راديكال ردون را نسبت به نقاشي تقبيح مي*كردند و همين برخورد موجب شد تا او دانشگاه را رها كند. بعد از انصراف از دانشگاه به كلاس**هاي «ژرومه» Gérôme رفت و با «رودالف برسدين» Rudolphe Bresdin كه او هم از مطرودين عالم رسمي هنر بود آشنا شد. برسدين، ردون را با آثار رامبراند و دورر آشنا كرد و به او آموخت كه چگونه مي*توان با بلندپروازي تخيل، طبيعت را دگرگون كرد و در اثر هنري به خدمت گرفت. ردون دوباره به طراحي روي آورد، اين بار آثارش بيشتر شكل گرافيكي داشت و با زغال سياه كار مي*كرد. او تحت تاثير ادبيات رومانتيك و خصوصا شعر سعي مي*كرد تصاويري عجيب و فانتزي ايجاد كند. مدتي به مصورسازي كتاب و كاريكاتور مشغول شد اما آثارش كاملا شخصي، عاري از طنز و بيشتر در خدمت متن بود. در اين دوران ردون با «فانتين لاتور» دوست شد و نتيجه اين دوستي آشنايي با تكنيك ليتوگرافي بود. با فراگيري اين تكنيك او به فكر انتشار مجموعه*اي از آثارش افتاد و تا سال 1875 انتشار ليتوگراف*هايش طول كشيد. آثار اين دوره او هم مملو از موجودات و حشرات عجيب و گياهاني با سر انسان بود كه بيشترشان متاثر از نوشته*هاي آلن پو و «استفان مالارمه» Stéphane Mallarmé بودند.
ردون به خاطر علاقه زيادش به آثار رامبراند و ديدن كارهاي او از نزديك، در سال 1878 به هلند سفر كرد و آن*جا از نزديك با هنر فلاندري آشنا شد. او در مورد اين هنرمند شاخص هلندي گفته: «آثار رامبراند هميشه براي من پر از غافل*گيري*هاي هنري بوده. گويا او نماد انساني فوق*العاده*اي از ابديت لذات هنري ماست. او زندگي منطقي را در پس سايه*ها پنهان مي*كند و ايده*هاي فلاسفه يونان را زير پا مي*گذارد. به نظر مي*رسد توسط او خلق تمامي تركيب*هاي عجيب و اسرارآميز ممكن مي*شود.»
تا سن پنجاه سالگي ردون بيشتر آثارش را سياه و سفيد و با تكنيك ليتوگراف و زغال خلق مي*كرد. اما در در دهه 1890 به شدت مريض شد و در همين دوره ذهن او درگير تناقضات مذهبي و اعتقادي شد. ردون پس از بهبودي، شخصيتي متفاوت و شاداب يافت. با اين تحول روحي آثار او هم متحول شد. ديگر به جاي رنگ مطلق سياه كه براي خلق آثار خود استفاده مي*كرد، به مدد پاستل و رنگ*روغن سراغ رنگ*هاي درخشان رفت. او نقاشي را از سر گرفت و در خلق كارهايش از اسطوره و تصاوير زيباي ايدئاليستيك، گل*ها، پروانه*ها و مناظر فانتزي استفاده كرد. در اين دوران همراه پل گوگن گروهي تشكيل دادند و اسم نبي*ها Nabis يا پيامبران را براي گروه خود برگزيدند. گروهي كه معتقد بودند هيچ لزومي ندارد يك تابلو نقاشي عينا طبيعت را بازنماياند. پس از اين*كه گوگن گروه را در سال 1891 رها كرد ردون سرپرست آن شد و جلسات اين گروه را در خانه خود برگزار كرد. موريس دنيس Maurice Denis يكي از سرشناس*ترين هنرمندان و از تئوريسين*هاي اصلي اين تشكل درباره نقش ردون در گروه گفته: «قبل از تاثيرات سزان كه از طريق گوگن به گروه منتقل مي*شد، طرز تفكر و ذهنيات ردون بود كه به واسطه مجموعه ليتوگراف*ها و طرح*هاي زيباي زغالي*اش تعيين كننده مسير معنويت*محور، گروه هنري ما بود.»
سه سال قبل از مرگ ردون آمريكايي*ها اين هنرمند تاثيرگذار سمبوليسيت را كشف كرده و در نمايشگاه بين*المللي هنر مدرن نيويرك آثار او را به ايالات متحده معرفي كردند. اوديلن ردون، ششم ژولاي 1916 در پاريس در حالي كه تابلوي رنگ*روغن «باكره»*ي او ناتمام بود، چشم از جهان فرو بست و سال*ها پس از مرگ*اش، سمبوليست*ها او را يكي از باارزش*ترين*ها و پيشروهاي جنبش سمبوليسم معرفي كردند.