بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 20

موضوع: بــــــــــاران

  1. #1
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    Icon Gol بــــــــــاران

    ببار باران بر اين شهر ويران زده


    كه دلاي آدما مسخ شده


    ببار بر اين جسمهاي خشكيده


    كه انسانيت از ميون نسل بشر برچيده شده


    ببار بر اين دلهاي سرد


    كه ديگر نمي تپد براي كودكان بي مادر


    ببار بر دل غم گرفته


    بر دل پژمرده بر گل نشسته


    ببار بر سر انسانهاي مست


    كه زندگي را همين دنيا دانند و بس


    ببار بر دل آن پير گريان


    كه زندگي را باخت چه آسان


    ببار بر آن دل شكست خورده


    كه تيري آهنين بر دلش نشسته


    ببار بر او كه ديگر اميدي بر دل ندارد


    نيست مرهمي بر دل او چون اثر ندارد


    ببار بر اين جسم خسته من



    باشد كه رود اين سستي و رخوت من

  2. #2
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شب است و دوباره

    من و این پنجره و این سکوت

    پرنده ای که زیر باران می پرید از پنجره ی اتاقم پیدا بود

    من بودم و غم قدیمی باران

    پنجره را گشودم

    دانه های ریز باران را می شد حس کرد

    خانه تاریک بود

    خانه بی تو همیشه تاریک بود

    در انتهای پیچ و خم دالان انتظار

    پر گشودم تا حضور تو را در پیاده روهای شب حس کنم

    اما تو تا اوج آسمان پر کشیدی

    و من نمی دانم چرا

    روح غمگینم فقط بر فراز دریا پر می کشید

    ناچار بودم هر تکه از قلبم را

    بسوی آسمانی بفرستم که تو در آن پرواز می کردی

    ***

    غمگین است دل من

    غمگین

    روح من پریشان است

    ای روح بینوا روزهای خوب و دروغین را تو ز یادت نرفته است هنوز؟

    ماهی کوچکمان را تو به یاد داری؟

    تو که رفتی رازقی تا به زمین سر خم کرد

    تو که رفتی چه بهاری؟

    نه پرستو آمد

    نه یخ حوض شکست

    ***

    چیزی در نظرم بهتر از فریاد نیست

    فریاد بر فراز یک قله

    جایی که همه بشنوند

    تو با عطوفت دروغینت

    عشق مرا له کردی

    ولی من هنوز

    به یادت سبد در سبد

    اشک میچینم...

  3. #3
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


  4. #4
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تو بارون كه رفتي دلم زير و رو شد

    يه بغض شكسته رفيق گلوم شد

    تو بارون كه رفتي دل باغچه پژمرد



  5. #5
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بگذار تا ببارد باران
    باران وهمناک
    در ژرفی شب
    این شب بی پایان
    بگذار تا ببارد باران
    اینک نگاه کن
    از پشت پلک پنجره
    تکرار پر ترنم باران را
    و گوش کن که در شب
    دیگر سکوت نیست
    بشنو سرود ریزش باران را
    کامشب به یاد تو می آرد
    گویی صدای سم سواران را
    امشب صفای گریه من
    سیلاب ابرهای بهاران است
    این گریه نیست
    ریزش باران است
    آواز می دهم
    ایا کسی مرا
    از ساحل سپیده شبها صدا نزد ؟
    از پشت پلک پنجره می دیدم
    شب را و قیر گونه قبایش را
    دیدم نسیم صبح
    این قیر گونه گیسوی شب را
    سپید میسازد
    و اقتدار قله کهسار دوردست
    در اهتزاز روشنی آفتاب میخندد
    در دوردستها
    باریده بود بارانی
    سنگین و سهمناک
    و دست استغاثه من
    سدی نبود سیل مهیبی را که می آمد
    و آخرین ستون
    از پایداری روحم را
    تا انتهای ظلمت شب
    انتهای شب می برد
    آری کسی مرا
    از ساحل سپیده شبها صدا نزد


    حمید مصدق

  6. #6
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    باز هم باران
    باز هم آن روز ها و شب هایی كه همرنگند
    روز هیچ از روز پیدا نی
    و شب از شب نگسلد گویی
    آه.... گویا باز هم باید
    هفته‌ای را رفته
    پندارم
    هفته ای زرین
    از شبانروزان فروردین
    غرق خواهد گشت در بیهودگی
    شاید
    بس كه باران شبانروزی
    آید و آید
    و دریچه ی روزنی زین سقف ماتم ‌فام
    نگشاید



    باز هم آن روز و شب هایی كه تاریكند
    روز همچون شبچراغ رنگها خاموش
    همچنان رنگ چراغان، مات
    باز گویی تا پسین واپسین ایام
    همچنان در گریه خواهد بود
    این سیاه،‌ این سقف ماتم، ‌بام بی‌اندام


    باز باران، باز هم باران
    چون پریر و دوش و دی، ‌امروز
    باز بارانی كه ساعتهاست می بارد
    زین سیاه ساكت دلگیر
    قطره ها پیوسته همچون حلقه
    زنجیر
    باز آن ساعات پی در پی نشستن،‌ وز پس شیشه
    اشكریزان خدا را دیدن و دیدن
    گوش دادن، غرق اندیشه
    از مدام ناودانها ضجه شب را
    و گشودن گاه
    با ترجیع تصنیفی
    بسته لب را
    و نیاوردن به خاطر هیچ مطلب را


    محرم غمگینم، ‌ای شیطان شعر، ای نازنین همزاد
    باز در این تیرگی ها از تو خوشنودم
    با شگفتی های هستی _ این كهن بازیچه بیهودگی_ امشب
    از تو خوشنودم كه
    بازم پاره ای بر آفرینش زهر خنداندی
    از تو نیز ای باده خرسندم
    سرد نوشاندی مرا و گرم پوشاندی
    وسپاست می‌گزارم، ای فراخای خیال امشب
    كاندرین باران بی پایان
    همچنان بی انقطاع آیان
    با سكوت سرد من دمساز
    همعنانم تا دیار ناكجا راندی
    ور سیلم بودی و ترجیع شیوای خموشی را
    در حزین ساز من،
    سوی چشم‌انداز روحم، ‌باغ تنهایی
    راندی و آنگه مرا خواندی
    به تماشای تماشایی
    ور نه امشب،‌ باز هم باران
    زندگی را زهر من می‌كرد
    ور نه كس جز بی‌كسی آیا
    با سكوت من سخن می كرد؟



    اخوان

  7. #7
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم

    در آستانه پر نیلوفر،

    که به آسمان بارانی می اندیشید


    و آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم

    در آستانه پر نیلوفر باران،

    که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود


    و آنگاه بانوی پر غرور باران را

    در آستانه نیلوفرها،

    که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.

  8. #8
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بوی موهات زیر بارون
    بوی گندم زار نمناک
    بوی سبزه زار خیس
    بوی خیس تن خاک
    جاده های مهربونی
    رگای آبی دستات
    غم بارون غروب
    ته چشمات تو صدات
    قلب تو شهر گل یاس
    دست تو بازار خوبی
    اشک تو بارون روی
    مرمر دیوار خوبی
    ای گل آلوده گل من
    ای تن آلوده ی دل پاک دل تو قبله ی این دل
    تن تو ارزونی خاک
    تن تو ارزونی خاک
    بوی موهات زیر بارون
    بوی گندم زار نمناک
    بوی شوره زار خیس
    بوی خیس تن خاک
    یاد بارون و تن تو
    یاد بارون و تن خاک
    بوی گل تو شوره زار
    بوی خیس تن خاک
    همیشه صدای بارون
    صدای پای تو بوده
    همدم تنهایی هام
    قصه های تو بوده
    وقتی که بارون می باره
    تو رو یاد من می آره
    یاد گلبرگ های خیس
    روی خاک شوره زار
    ای گل آلوده گل من
    ای تن آلوده تن پاک
    دل تو قبله ی این دل
    تو تو ارزونی خاک
    تن تو ارزونی خاک
    تن تو ارزونی خاک
    تن تو ارزونی خاک
    تن تو ارزونی خاک


    << اردلان سرفراز >>

  9. #9
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بزن باران براي من
    براي اشکهاي همچو بارانم
    براي قلب رنجورم
    براي جسم بيمارم
    براي قصه ي راهم
    براي عشق وايمانم
    آه اي باران ببار
    بر سر دختر تنها
    مانده ام
    گناهم چيست جز خون دل خوردن
    به درد آشنا مردن
    و من حيران از دوران
    کجا شد عهد ما ياران
    کجا شد يار غمخواران
    کجا شد مونس دلها
    کجا شد نم نم باران
    زماني يار هم بوديم
    چه بسيار راه پيموده ،همراه هم بوديم
    چه شبهايي که ما غمخوار هم بوديم
    و اينک
    نيست آن شبها و آن راها
    نه يار هم نه غمخوار ونه همراهيم
    منو تو عمق يک رازيم
    سزاوارم به اين دوري
    سزاوري به اين دوري ورنجوري
    منو تو درد يک جانيم
    منو تو مست يک جاميم
    منو تو عشق هم بوديم
    گمانم جان هم بوديم
    تو را من ميپرستيدم نه مانند خدا کمتر
    بسيار کمتر زان خداي مهربان آن خالق يکتا
    ولي من روح خود را در تو ميديدم
    تو ايمان منو عشق منو درمان دردم بودي و افسوس
    نبودم عشق وايمانت
    هوا تاريک و شب غوغاي بي خواب است
    زمين سرد است وشمع بي تاب بي تاب است
    دلم تنگ است از از اين اشکها
    زمان قهر است با نجما
    زمان کوتاه و عمر کوتاهتر
    شب،کوتاه و غم کوتاه
    چشم بر چشمان مهتاب دوخته
    عشق من از هر زمان افروخته
    نيستي تا سر به روي شانه هايت
    زار همچون ابر گريم
    نيستي تا دست سردم را پناه باشي
    نگاه خسته ام را بلکه جان باشي
    تو رفتي وزمان ايستاده پا بر جا
    وشعر،خشکيده بر قافيه اي بي جا
    زمان تنگ است وغم افزون بر دوري
    نمي آيي سزاوارم به اين دوري؟
    زمان کوتاه و عمر کوتاه
    شب کوتاه و غم کوتاه..

  10. #10
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بارونو دوست دارم هنوز
    چون تو رو یادم میاره
    حس میکنم پیش منی
    وقتی که بارون میباره
    بارونو دوست دارم هنوز
    بدون چتر و سرپناه
    وقتی که حرفای دلم
    جا میگیرند توی یه آه

    شونه به شونه میرفتیم
    من و تو تو جشن بارون
    حالا تو نیستی و خیسه
    چشمای من و خیابون


    بارونو دوست داشتی یه روز
    تو خلوت پیاده رو
    پرسه پاییزی ما
    مرداد داغ دست تو
    بارونو دوست داشتی یه روز
    عزیز هم پرسه ي من
    بیا دوباره پا به پام
    تو کوچه ها قدم بزن

    شونه به شونه میرفتیم
    من و تو تو جشن بارون
    حالا تو نیستی و خیسه
    چشمای من و خیابون

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •