به مناسبت بزرگداشت سهروردي
در پي آواز پَر جبرئيل
جام جم آنلاين: در ميان مكاتب مختلف فلسفه اسلامي، 3 مكتب از شهرت بيشتري
برخوردارند كه عبارتند از: مكتب مشايي سينوي، مكتب اشراق و مكتب حكمت متعاليه.
ابنسينا حكيم شهير ايراني نماينده اصلي مكتب اول و ملاصدرا نماينده اصلي مكتب حكمت
متعاليه محسوب ميشوند.
اما شهابالدين سهروردي را شايد بتوان تنها نماينده مكتب خود؛ يعني مكتب اشراق دانست. در اين كه چرا مكتب اشراق به اندازه 2 مكتب ديگر پيرو ندارد دلايل بسياري را ميتوان ذكر كرد، ولي توجه به همين مطلب كه سهروردي جان خود را پاي عقايد فلسفي خود داد، تا حد زيادي پاسخ سوال ما را آشكار ميكند.
امروز، سالروز بزرگداشت اين حكيم شهيد است و در مطلبي كه اكنون ميخوانيد زندگي وآتار اين فيلسوف با بياني ادبي و زيبا توصيف شده است.
از صخره شدم بالا
در هر گام، دنيايي تنهاتر، زيباتر!
و ندا آمد: بالاتر، بالاتر!
«و بعضي از دوستان من از من درخواستند كه «صفت حضرت مَلك بگوي و وصف زيبايي و شكوه او»! و اگرچه به آن نتوانيم رسيد، بعضي موجز بگويم:
بدان كه هرگاه در خاطر خود جمالي تصور كنيد كه هيچ زشتياي با او نياميزد و كمالي كه هيچ نقص؛ پيرامُن او نگردد او را آنجا يابيد كه همه جمالها به حقيقت او راست. گاه نيكويي همه روي است، گاه جود همه دست است. هركه خدمت او كرد، سعادت ابد يافت و هركه از او اعراض كرد، خسر الدنيا والاخره شد.
و بسا دوستا كه چون اين قصه بشنود،گفت «پندارم كه تو را پري رنجه ميدارد يا ديو در تو تصرف كرده است. به خداي كه تو نپريدي، بل كه عقل تو پريد و تو را صيد نكردند، كه خرَد تو را صيد كردند. آدمي هرگز كي پريد؟ مرغ هرگز كي سخن گفت؟ گويي كه صفرا بر مزاج تو غالب شده است يا خشكي به دماغ تو راه يافته است. بايد كه طَبيخ افتيمون (نوعي طعام) بخوري و به گرمابه رَوي و آب گرم بر سرريزي و روغن نيلوفر به كار داري و دَر طعامها افگني و از بيداري دور باشي و انديشهها كم كني كه بيش از اين، عاقل و بخرد ديديم تو را. و خداي برما گواه است كه ما رنجوريم از جهت تو و از خَلَلي كه به تو راه يافته است.»
چون بسيار گفتند و چون اندك پذيرفتيم. و بَتَرين سخنها آن است كه ضايع شود و بياثر مانَد. واستعانت من با خداي است. «شهابالدين سهرودي» (1)
جملاتي كه خوانديد بخشي از رساله قصه مرغان شيخ شهابالدين يحياي سهروردي فيلسوف و عارف بزرگ ايران زمين بود كه اين گونه دوستانش او را متهم به ديوانگي و جنون ميكنند. توگويي اين مساله هميشگي متفكران بزرگ تاريخ است كه نه تنها كسي نميتواند آنها را در زمانهشان درك كند بلكه تحمل زنده بودن اين چنين فرزانگاني را نيز ندارند و سعي ميكنند با تهمتهاي متعددي چون كفر و بيديني و... از شر وجود آنها (و در واقع از شر ناداني و سفاهت خود) خلاص شوند. اينان هميشه تنهايند و گويي تنهايي سرنوشت محتوم و مقدر آنهاست بقول استاد شفيعي كد كني:
گه دهري و گه ملحد و كافر باشد / گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد / بايد بچشد عذاب تنهايي را / مردي كه زعصر خود فراتر باشد
و البته فراتر از قوم و قبيله و عصر خود بودن نزد عوام گناه كمي نيست تا آنها را به اين گناه، شمع آجين كنند يا بردار روانه سازند.
و اما سهروردي كيست؟
******************
شهابالدين يحياي سهروردي كه او را شيخ اشراق، شيخ شهيد، شيخ مقتول، شهاب مقتول هم ميخوانند، مرد يكتا و مجردي بود. نه هيچ يار و ياوري داشت و نه هيچ شيخي. نزديك 30 سالگي، از اينكه تا به اين سن و سال رسيده و هيچكسي را نيافته است كه چيزي سرش بشود و يا دست كم همصحبت خوبي باشد گله ميكند. 38 سال قمري (37 سال شمسي) بيشتر عمر نكرد و بيشتر عمرش به سفر گذشت.
وي در سال 549 هجري قمري در قريه سهرورد نزديك زنجان به دنيا آمد و در آنجا به نزد مجدالدين جيلي تحصيلات اوليه خود را به پايان رساند. سپس به اصفهان رفت و تحصيلات عاليه علمي را نزد ظاهرالدين فارسي استاد امام فخررازي (متكلم و مفسر برجسته) به پايان رساند.
در مسافرت به حلب آوازه بحث و مناظره و تفوق علمي او به ظاهرشاه حاكم آنجا (پسر صلاحالدين ايوبي سردار جنگهاي صليبي) رسيد. ظاهرشاه او را به نزد خود فراخواند و از بودن در كنار او و آموختن نكتههاي بديع از او لذت ميبرد. اما اين كار موجبات خشم و كينه علماي قشري و ظاهربين را فراهم كرد و آنها به حاكم تذكر دادند كه صلاح نيست با اين جوان درويش يك لاقبا همنشين باشد ولي ظاهرشاه توجهي به اين تذكرات نميكرد. حتي مجالس مناظره براي شهابالدين و علما ترتيب داد تا به آنها نشان دهد كه اين جوان تنها، چه اعجوبهاي است در علم و دانش.
يكي از تهمتهايي كه علماي ظاهربين به شهابالدين زدند اين بود كه: چرا در آثارت اين همه از دين زردشت سخن گفتهاي و بر احياي ديني كه حتي آسماني بودن آن معلوم نيست كوشيدهاي؟ و در مناظرهاي به او گفتند اي شهابالدين براي كسي كه به آثار تو آشنا باشد يا مدتي باتو نشست و برخاست كند، شيفتگي تو را به آيين منسوخ و نادرست ايرانيان پوشيده نميبيند و تو چه پاسخي براي اين سوال داري؟
شهابالدين در پاسخ گفت: «من معتقدم كه حضرت محمد (ص) سرور و سالار ما، خاتم پيامبران است. با دين او همه اديان گذشته منسوخ شدهاند اما اينكه من در كتابهايم فرزانگان پارس را مطرح كردهام، هرگز به معني اقرار به حقانيت و منسوخ نشدن دين زردشت نيست. من همه جا آشكارا گفتهام كه آنچه براي من ارزش دارد حكمت فرزانگان ايران باستان است، نه تنويتي كه گروهي از مجوس آن را وارد آيين زردشت كردهاند. خود زردشت يك موحد بود و بسياري از فرزانگان ايران باستان يكتاپرست بودند. براي من حكماي ايران و يونان فرق ندارد. آنچه مهم است حكمت است و من در حكمت اشراق به احياي حكمت حكماي ايران زمين پرداختهام، نه چيز ديگر! اين حكمت را افلاطون و حكماي پيش از وي نيز تاييد كردهاند كه از فرزانگان ايران باستان گرفتهاند.» (2)
اما ظاهربينان از علما گوششان بدهكار اين حرفها نبود. آنها وقتي ديدند تذكراتشان به ظاهرشاه كارگر نميشود نامهاي به صلاحالدين ايوبي (پدر حاكم) نوشتند تا به پسر بگويد او را از ميان بردارد. اما ظاهرشاه به اين سخن پدر توجهي نكرد. ظاهربينان از علما بيكار ننشستند، اين بار نامهاي به صلاحالدين نوشته و خدا ميداند در آن چه تهمتهايي به شهابالدين زدند و چه هشدارهايي به صلاحالدين دادند كه پدر اين بار در نامهاي به پسر يادآور شد اگر شهابالدين را از ميان برندارد، خود از حكومت عزل ميشود.
شمس تبريزي (همان كسي كه مولوي غزلياتش را به نام او سروده است) ميگويد: «آن شهابالدين را علمش بر عقلش غالب بود. عقل ميبايد كه برعلم غالب باشد، حاكم باشد. دماغ كه محل عقل است ضعيف گشته بود.» (3)
شهرزوري شاگرد نزديك شيخ در كتاب نزههالارواح كه شايد بهترين شرح حيات سهروردي باشد در باب كيفيت قتل شهابالدين ميگويد: «چون شيخ را اين حكم محقق گشت و حال را بر آن منوال ديد، گفت مرا در خانه محبوس سازيد و طعام و شراب ندهيد تا آن كه به الله كه مبداء كل است واصل شوم.» (4)
و اينگونه بود كه شهابالدين سهروردي در جواني به همان سرنوشتي مبتلا شد كه صوفي مشهور و محبوب وي حلاج به آن دچار شده بود.
آثار شيخ اشراق
************
سهروردي با وجود كمي عمر، حدود 50 كتاب به فارسي و عربي نوشته كه بيشتر آنها به دست ما رسيده است. نوشتههاي وي سبك جذابي دارد و از لحاظ ادبي ارجمند است و آنچه به فارسي نوشته از شاهكارهاي نثر اين زبان به شمار ميرود كه بعدها سرمشق نثرنويسي داستاني و فلسفي شده است. آثار وي از چند نوع است و ميتوان آنها را به 5 دسته تقسيم كرد:1- چهار كتاب بزرگ تعليمي و نظري كه همه آنها به زبان عربي نوشته شده است. در سه كتاب تلويحات، مقاومات و مطارحات ابتدا از فلسفه مشايي به آن صورت كه سهروردي تفسير كرده و تغيير شكل داده، بحث ميشود و سپس بر پايه همين فلسفه، حكمت اشراقي مورد تحقيق قرار ميگيرد.
و بالاخره شاهكار سهروردي حكمه الاشراق است كه مختص به بيان عقايد اشراقي اوست. خود شيخ در مقدمه اين كتاب از كتابهاي ديگري كه قبلاً نوشته است ذكري به ميان ميآورد و ميگويد: «حقايق و مطالب آن نخست براي من از راه فكر و انديشه حاصل نيامده است و بلكه حصول آنها به امري ديگر بود.» كه منظور همان ذوق و كشف و شهود باشد.
قطبالدين شيرازي در مقدمهاي كه بر اين كتاب نوشته ميگويد: «اين كتاب از يك سو شامل مهمترين و سودمندترين مسائل حكمت بحثي و از سوي ديگر مشتمل بر والاترين و روشنترين مسائل حكمت ذوقي است زيرا شيخ اشراق در هر دو بخش حكمت ذوقي و بحثي سرآمد بود. او را انديشههايي ژرف و مقامي بس بلند است تا آنجا كه انديشههاي دانايان به ژرفناي وي نرسيده است.» (5)
تلفيق حكمت بحثي و حكمت ذوقي با اتكا به تعاليم فرزانگان ايران باستان كه به گفته همه مفسران بارزترين و ارزشمندترين دستاورد شيخ و طليعه احياي حكمت اشراق بوده است در اين كتاب صورت قطعي يافت.
2- سهروردي رسالههاي كوتاهتري به فارسي و عربي دارد كه در آنها مواد چهار كتاب سابق به زبان سادهتر و بصورت خلاصه توضيح داده شده است. از اين جمله است، هياكل النور، الالواح العماديه (اهدا شده به عمادالدين) كه هر دو هم به عربي و هم به فارسي نگاشته شده، پرتونامه، فياعتقاد الحكماء، اللمعات، يزدانشناخت و بستان القلوب.
3- تحريرها، ترجمهها، شرحها و تفسيرهايي كه بركتابهاي فلسفي قديميتر و نيز بر قرآن كريم و حديث نوشته است مانند: ترجمه فارسي رساله الطير ابن سينا، شرح براشارات ابنسينا، تاليف رساله في حقيقه العشق كه مبتني بر رساله في العشق ابنسيناست و تفسيرهايي برچند سوره از قرآن و برخي احاديث.
4- دعاها و مناجاتنامههايي به زبان عربي كه سهروردي آنها را الواردات و التقديسات ناميده است.
5- حكايتهاي رمزي و عرفاني. كه عبارتند از: 1- رساله الطير (قصه مرغان)، 2- آواز پر جبرئيل، 3- عقل سرخ، 4- روزي با جماعت صوفيان، 5- رساله في حاله الطفوليه، 6- رساله في حقيقه العشق يا مونس العشاق، 7- لغت موران.
اما متاسفانه مرتبه و ارزش اين آثار تاكنون چنان كه بايد شناخته نشده است. اين داستانهاي رمزي و حكايتهاي عرفاني پتانسيل آن را دارد تا جزو شاهكارهاي داستان كوتاه عرفاني در سطح جهان براي عامه مردم ترجمه و شناسانده شود. شايد اغراق نباشد كه بگوييم اين قصههاي دلانگيز عرفاني اگر به زبانهاي انگليسي و آمريكايي ترجمه و شرح شود به اندازه ترجمههاي مثنوي مولوي در جهان طرفدار پيدا ميكند خصوصا آن كه اين داستانها كوتاه و مختصر و متناسب با ذائقه انسان اين عصر است. هركدام از اين حكايات در چند صفحه به نحوي اعجازگونه روايتي را بيان ميكنند. اين داستانها قبل از آن كه داراي مفهوم و محتواي فلسفي باشند، قصهاند و شكل و ساختار داستاني آنها رعايت شده است. به گمانم اگر كتابهاي فلسفي سهروردي به دلايلي امروز در دسترس ما نبود و ما تنها اين داستانها را از وي در دست داشتيم، او را در سطحي به مراتب بالاتر از پائولوكوئيلو به عنوان راوي سفرهاي معنوي و روحاني بشر ميشناختيم.
سهروردي در اين داستانها از سفر نفس در مراتب وجود و رسيدن به رستگاري و اشراق سخن گفته است. و هر يك از اين داستانها صحنه و پردهاي است از حيات معنوي انسان كه جنبه عملي زيست انسان اشراقي را توصيف ميكند.
پانوشتها:
********1. قصههاي شيخ اشراق. شهابالدين يحياي سهروردي، ويرايش متن: جعفر مدرس صادقي، نشر مركز، ص 7.
2. قلندر و قلعه (داستاني براساس زندگي شيخ شهابالدين سهروردي)، تاليف دكترسيديحيي يثربي، نشر قو، ص 288.
3. مقالات شمس: شمسالدين محمد تبريزي، نشر مركز، ص 38.
4. به نقل از مجموعه مصنفات شيخ اشراق، جلد سوم، نشر پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، ص 29.
5. حكمه الاشراق، شيخ شهابالدين سهروردي، ترجمه و شرح از دكتر سيدجعفر سجادي نشر دانشگاه تهران، ص 4.
حسين نعمتي