بررسي كاربردهاي ويژه قافيه و رديف در غزل معاصر
با تكيه بر شعر دهه هفتاد و پس از آن
سيدفرشيد سادات شريفي
دانشجوي دکتری زبان و ادبيات فارسي دانشگاه شيراز
فرزانه معيني
دانش آموخته ی كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه شيراز
گونه هاي نوآوري در شعر معاصر ايران، در چهار حوزه «زبان»، «شكل، فرم و ساختار»، «صور خيال» و «معنا و محتوا» قابل تبيين اند.
در دوره معاصر پس از ظهور و تثبيت شعر نو و تجربه نوآوريهاي گونهگون در قالب نيمايي و پسا نيمايي، شاعران نوجو و نوگرا به تدريج جامه اين نوآوري ها را بر تن قالب هاي سنتي پوشاندند و در اين زمينه به تجربه هاي گوناگوني دست زدند. بيگمان همه شاعران در نوآوريهاي خويش به يك اندازه موفق نبودهاند اما تنوع و اهميت اين تجربهها را هركسي كه با دقت نظر به چهره تازه اشعار سنتي در دوره معاصر بنگرد، تاييد مي كند و بيگمان اين موضوع را در خور بررسي دقيق و همه جانبه خواهد دانست.
از ميان قالبهاي گذشته شعر فارسي، غزل (كه به عنوان قالب بومي شعر فارسي، همواره موزرد توجه و علاقه ويژه شاعران و مخاطبان فارسي زبان بوده است)، بيش از ديگر قالبها پذيرش يافت و سهم برجستهاي در تجربه نوآوري در قالبهاي سنتي به دوش كشيد كه نوآوريهاي اين قالب نيز دقيقاً در همان چهار حوزه ياد شده قابل بررسي و تبيين اند.
در نوشته حاضر با توجه به مجال اندك خويش، برآنيم تا يكي از نوآوريهاي مربوط به حوزه «شكل و ساختار» يعني كاربردهاي ويژه قافيه و رديف را در غزل معاصر بررسي كنيم.
جايگاه رديف و قافيه و قواعد حاكم بر ان، در غزل سنتي، چارچوبي مشخص و معين داشته است كه برخي از شاعران نوگراي امروز با تسامح به آن نگريسته اند و يا آگاهانه آن را نقض كردهاند و از اين رهگذر كاربردهاي ويژه وزن و قافيه را در غزل معاصر پديد آوردهاند. نمودهاي اين كاربردهاي ويژه عبارتند از:
آميزش غزل با قالبهاي ديگر
از انجا كه در تقسيم بندي قالببندي شعر فارسي، قافيه اولين و مهمترين عامل تمايز قالبها از يكديگر است، آميزش غزل با قالبهاي ديگر، علاوهبر اينكه ساختار آن را دگرگون ميكند، طبيعتاً جايگاه رديف و قافيه را متفاوت ميسازد.
آفرينش غزل با چند قافيه و رديف
اين نوآوري در دو شكل عمده نمود مييابد:
الف: يك غزل با دو يا چند قافيه
به عنوان نمونه به شعر زير توجه نماييد (كه دو قافيه دارد و در قسمت دوم قافيه شنيداري است و دربخشهاي ديگر به آن مي پردازيم)
تو باز اول شعرم رسيدهاي چون «آ»/ به احترام تو، من «م» ميشوم حالا،/جناب «م» كه برخورد ميكند به الف/به جاي قافيه، لم ميدهد در اينجا: ما/من و تو عاشق هم ميشويم خيلي زود/تما شهر خبردار شد كه: اين دوتا .../نگاه كن! سي و يك حرف ديگر اين شهر/ «ه»ي دو چشم شدهاند تازه از اينجا/به بعد كي جلو حرفهاي مردم را،/بگيرد؟ اخر اين قصه چيست؟ واويلا!/«ب» و «ل» پشت سر «آ» كه حرف ميسازند،/دو «آ» به بيت ششم ميرسند از «بالا»/چه سرنوشت بدي!...«آ» مصمم است انگار/ شبانه ترك كند شهرك الفبا را.../و قهر كرده ام: لاجرم جاي،/«الف» عوض شده در نبش بيتها با «يِ»/به ساكنان «الفبي» بگو كه من بودم/براي شهر الفبا شبيه يك پايه/تو هم ببخش مرا! چون كه بايد عرض كنم/ رسيده است به پايان كار آقاي ...
(الفبي...عليرضا بديع)
يك غزل با دو يا چند رديف
يكي از ويژگيهاي دنياي امروز، نگاه متفاوت بشر به مفاهيم «هستي» و «حقيقت» است كه يكي از بزرگترين پيامدهاي آن، «عدم قطعيت» است. اين «عدم قطعيت» به عنوان عاملي بنيادين در نظام معرفتي انسان امروز، پيوسته حضور دارد و طبيعي است كه در افرينشهاي هنري او نيز نمود پيدا ميكند. به علاوه يكي ديگر از نوآوريهاي شعر معاصر( در قالبهاي نيمايي، پسانيمايي و سپس غزل امروز)، دو شگرد آغاز ناگهان و پايان ناتمام است كه به وسيله انها خواننده ميتواند بخشهاي نانوشته شعر را انگونه كه خود ميخواهد و ميپسندد بيافريند و طبيعتاً، اين آفرينش در افراد مختلف، بنا بر آگاهيها و علايق و سليقه انها، متفاوت و متكثّر است. تمام اين توضيحات دقيقاً درباره غزلي با رديفهاي متعدد نيز صادق است زيرا رديف، آخرين جزء و پايانبخش هر بيت است و شاعر در اين شگر به خواننده امكان ميدهد تا از ميان چند پايانبندي متفاوت يكي را برگزيند:
نقطه چينهاي اين غزل را با گزينه دلخواه پر كنيد:
الف: چيست
ب: هيچ
پ: چند
ت: كشك
خشك ميشوي همين، سخاوت بهار ... غصه ميخوري كه چي؟ خيال برگ و بار...
در شلوغ سايههاي وحشيانه نااميد جان بكن، بگو. سكوت كن، بگو. هوار ...
مرزها براي رد شدن كشيده مي شوند سنگ...ميله...سيم خاردار...
آن كه ايستاده است و فقط نگاه ميكند هيچوقت فكر كرده است انتظار ...
برگهاي زرد را هميشه باد ميبرد سبزها چه دير واقفند اعتبار...
ميدوني نميرسي، قبول كن! غير ترس، سهم صيد خسته از شكار...
لحظه لحظه اوج يك پرنده را نگاه كن تا بفهمي آنچه ميكشم در اين مزار...
(بيرديف، عليرضا نسيمي)گاه نيز بخشي از شعر داراي يك رديف و بخشي ديگر داراي رديف متفاوت است:
چراغ ساعت شش روي ريلها ذروشن/قطاري امد از اغاز ماجرا روشن/به آنكه هيچ كسي مثل من نميپلكد/قطار پلك نزد از ستاره تا روشن/ از ان سوي پرده آفتاب پيدا شد/ و بعد از ان شب گسترده، شد هوا روشن/ قطار آمده با كفشهاي آهنيش/به اتفاق زني تازه ردّپا روشن/زني كه از پس پرده به آفتاب شبيه/زني كه كرده تمام دريچه را روشن/سكوت كرد و در ايستگاه سر و سياه/به خود نهيب زدم تا شده هوا روشن/سلام كردم! زن ايستگاه را نگريست/كه بود در وسط برف جابهجا روشن/قدم به ديده ما مينهيدخانم!نه/چه تازهايدو چه خوبيد، چشم ما روشن/تمام دهكده از عطر ياس پرشده است/گلي نمانده به جز نرگس شما روشن/زنيد و آمدهايد اتفاقي از دل ماه/فرشتهايد و ميآييد از خدا روشن/به آخر رويا ميرسم و چشمانم/ رسيده اند به پايان ماجرا خاموش/چرا دورغ بگويم رديف را خانم!/ نيامديد و زمين مانده بيصدا خاموش/نيامديد و نديديد روي ريل آريا/چراغ ساعت شش روشن است يا خاموش
(توهّم، مجتبي صادقي)
از دست دادن رديف
گاه وقتي شاعران غزل خود را به دو يا چند بخش مجزا تقسيم ميكنند، يك بخش شعر را مردف ميآورند و بخش ديگر را بدون رديف:
بيحوصله، كلافه، پكر، مثل جمعهها/ دلواپس «هنوز» و «اگر» مثل جمعهها/من ابتدا و آخر دلتنگيام هنوز/مثل غروب، مثل سحر، مثل جمعهها/پايان هفت مرتبه از خودگذشتن/پايان هفت بار سفر، مثل جمعهها/پيش از كدام شنبه تو از راه ميرسي/پيش از كدام شنبه مگر مثل جمعهها/تقويمهاي خط زده را دوره ميكنم/پشت چراغهاي خطر، مثل جمعهها/*/روزي تو در «رديف» خودت سبز ميوزي/از بند هرچه قافيه، در جملهاي رها...
(رها...، سيد وحيد سمناني)
جابهجايي مصراعها
گاه نوخواهي و نوجويي غزلسرايان معاصر به حدي است كه بسياري از مرزها را درمينوردند و نه تنها هنجارها را ناديده ميگيرند،بلكه دقيقاً خلاف آنها را در شعر خود بهكار ميبرند. مثلاً مسعود سيفي در غزل زير به جاي آنكه تمام مصراعهاي زوج را مقفّي كند، قافيه را در مصراعهاي فرد آورده است به گونه اي كه ميتوان هر سطر از شعر را به شكل كاملاً متفاوتي خواند (ميتوان ابتدا مصراعهاي دوم و سپس مصراعهاي اول هر بيت را خواند)
آمد و از سكوت خيابان عبور كرد رفت و خطوط حادثه را پشت سرگذاشت
با يك نگاه از خم ميدان عبور كرد سيگار، پك، نگاه-بفرما سياه نيست
بازار روز ساكت از آن عبور كرد يك زن بدون حوصله و كيف با شتاب
از جانب خلاف خيابان عبور كرد پرسيد مرد از خودش اين زن چرا چنين ...
اما خودم چه – بعد كه از جان عبور كرد رفت از چراغ قرمز رو به خطر گذشت
از يك ميانبر امد و روي ان عبور كرد ديگر صداي مثل تصادف امان نداد
جايي كه از وجود يك/دو انسان عبور كرد پس زندگي نشست ميان دو فاصله
((1)×1، مسعود سيفي)
قافيه شنيداري
پيشتر، درباره تسامح شااعران معاصر در برخي سنتها گفتيم. از ديگر نمونههاي اين تسامح، قرار دادن صورت شنيداري كلمات به عنوان ملاك صحّت (حرفِ رَوي) در قافيه (به جاي صورت نوشتاري) است:
- زخم بر من ميزني؟ باشد بزن، من راضيام/ در نمك پوش سلام زخمها ميسازيام/ حضرت شمس الحق تبريز در چرخ و سماع/ كم ميآرد در حضور مستي و سربازيام/ تو خد شيطاني، آري سيب و گندم بازي است/ كفر جاري ميكنم از وسعت غمازيام/ حكم اعدام خود را دست قاضي دادهام/جرم سنگين من و دل عشق باشد قاضيام
(سلام زخمها، ناصر نديمي)
- خميازه دريايي و قد قامت كوهي/ ديگر چه بگويم كه تو معيار شكوهي/ با صخره روحت چه كند موج تزلزل/ تو تسمه كش از گرده درياي ستوهي/ دريا همه گر خشم بود رام تو باشد/ طوفان چه كند با تو كه چون كشتي نوحي ...
(معيار شكوه، حميد واحدي)
كاربردهاي ويژه مطرح شده كه ذكر ان رفت، ريشه در تسامحاتي دارد كه شاعران نسبت به قواعد سنتي رايج مربوط به قالب غزل يا به طريق اولي در برابر قواعد كلي شعر كهن فارسي داشته اند. برخي از اين تسامحات يا از شعر پس از انقلاب اغاز شده است و يا اگر قبل از ان هم وجود داشته اند، افزايش بسامد وقوع آنها در شعر پس از انقلاب به حدّي است كه به عنوان «ويژگيهاي سبكي» اين دورهها از آنها ياد ميشود.
اين كاربردها و نوآوريها از جمله مواردي هستند كه اهميّت غزل پس از انقلاب را حيث نوآوريهاي مربوط به حوزه شكل، فرم و ساختار، به خوبي نمايان ميكنند.