ارتش آمریکا از زمان تولید فیلمهای صامت تا کنون، در ساخت بسیاری از فیلمهای هالیوودی دست داشته است. با این حال، امروزه دخالتهای اولیه و تمهیدات کوتاهمدت و برنامهریزی نشده، جای خود را به حضوری دائم در یکی از طبقات ساختمانی در لسآنجلس داده است، جایی که ارتش، نیروی دریایی، نیروی هوایی، یگان ویژه نیروی دریایی، گارد ساحلی و خود وزارت دفاع دفاتر رابط تأسیس کردهاند تا مطمئن شوند هالیوود فیلمهایش را دلخواه آنها میسازد.
پنتاگون تقریباً از زمان اختراع سینما، نقشی مؤثر و تهدیدآمیز در ساخت و پخش فیلمهای پرفروش ایفا کرده است. تا چند دهه قبل، تقریباً غیرممکن بود که کسی بتواند فیلمی جنگی را بدون دخالت پنتاگون در آن، بسازد، اما امروزه به لطف جلوههای کامپیوتری، پنتاگون دارد تسلط خود در این عرصه را از دست میدهد. با این حال، پنتاگون اقدامات جدیدی را در چنته دارد که به کمک آنها از ضربه زدن هالیوود به ارتش جلوگیری کند.
یکی از این راهها، کمک به فیلمسازان و حتی تأمین بازیگر برای فیلمهای هالیوودی است. یک فیلمساز از کجا میتواند دو بمبافکن رادارگریز "بی-2"، دو جنگنده اف-16، پنجاه نیروی نظامی و یک ناو هواپیمابر را تنها در ازای پرداخت یک میلیون دلار کرایه کند؟ آیا پنتاگون میخواهد تاریخ را همانگونه که هست در هالیوود به تصویر بکشد؟ اگر ارتش با فیلمی مشکل داشته باشد، چه کار میتواند بکند؟ پنتاگون برای کمک کردن یا نکردن به یک فیلم، چه معیارهایی دارد؟ آیا فیلمسازی هم هست که مقابل ارتش ایستاده باشد و اجازه و امکان عرضه فیلم خود را پیدا کند؟ خودسانسوری هالیوود در فیلمهای جنگی چه اندازه است؟ در این گزارش قصد داریم رابطه هالیوود با پنتاگون و تسلط ارتش آمریکا بر صنعت فیلمسازی این کشور را بیشتر بررسی کنیم.
در صورتی که فیلمی همراستا با پنتاگون باشد، میتواند از کمکهای میلیوندلاری بهره ببرد
ارتش آمریکا از زمان تولید فیلمهای صامت تا کنون، در ساخت بسیاری از فیلمهای هالیوودی دست داشته است. با این حال، امروزه دخالتهای اولیه و تمهیدات کوتاهمدت و برنامهریزی نشده، جای خود را به حضوری دائم در یکی از طبقات ساختمانی در لسآنجلس داده است، جایی که ارتش، نیروی دریایی، نیروی هوایی، یگان ویژه نیروی دریایی، گارد ساحلی و خود وزارت دفاع دفاتر رابط تأسیس کردهاند تا مطمئن شوند هالیوود فیلمهایش را دلخواه آنها میسازد.
آنچه ارتش باید در این میان به هالیوود بدهد، به خصوص در مورد فیلمهای مشهور و محبوب، اجازه دسترسی به تجهیزات پیشرفتهای است که با مالیات مردم ساخته شده است و از راههای دیگر نیز امکان دسترسی به آنها وجود ندارد. هالیوود نیز در عوض، به ارتش حق نوشتن یا تغییر فیلمنامهها برای تأمین اهدافشان را میدهد. وقتی هالیوود میخواهد فیلمی درباره ارتش بسازد، ابتدا باید یک نفر را راضی کند: "فیلیپ استراب" رابط سرگرمیهای وزارت دفاع از سال 1989 تا کنون. "استراب" که خود فیلمبردار سابق نیروی دریایی است، اکنون مسئول آن است که تعیین کند یک فیلم اجازه همکاری با ارتش را دارد یا نه. این اجازه شامل دسترسی به اطلاعات و مشاوره تا استفاده از جنگندههای نیروی هوایی یا ناوهای نیروی دریایی میشود.
هالیوود اغلب حاضر میشود نظر پنتاگون را تأمین کند، چون تأیید ارتش یعنی کاهش قابلتوجه در بودجه مورد نیاز برای تولید یک فیلم. فیلمهایی که دفتر "استراب" تأییدشان نمیکند، آنهایی هستند که ارتش را بد نشان دهند، مثلاً سربازان را در حال مصرف مواد مخدر یا قتل و شکنجه بدون مجازات بعدی توسط مافوقها به تصویر میکشد. "جوخه"، "اینک آخرالزمان"، "3 پادشاه" و چندین و چند فیلم دیگر، به همین دلیل مورد تأیید و حمایت دفتر رابط پنتاگون قرار نگرفتند. این در حالی است که این فیلمها بلافاصله پس از عرضه، نشان دادند که محصولات بسیار موفقی، هم از نظر منتقدین و هم در گیشه فروش هستند.
اغلب فیلمهای جنگی هالیوود با کمک ارتش ساخته میشوند، اما همه آنها اینگونه نیستند
اندکی پس از بزرگترین شکست نظامی در تاریخ آمریکا، یعنی جنگ ویتنام، فیلمهای زیادی در هالیوود ساخته شد تا این زخم باز ارتش را التیام ببخشد. برخی از آنها مانند "اینک آخرالزمان" بر اساس ماجراهای تخیلی بودند. این شاهکار سینمایی جنگ ویتنام را با تمام ناهنجاریها، اشتباهها و وحشتهایش نشان میداد و بیرحمی ارتش آمریکا در آن را نیز به تصویر میکشید. شخصیتهایی که در این فیلم ساخته شدند، تأثیری به جاماندنی روی مخاطب میگذاشتند. سرهنگ دوم "بیل کیلگور" یکی از شخصیتهای منفی فیلم بود که در قسمتی از فیلم، میگوید: "بمب آتشزا، صبحها بوی پیروزی میدهد." سرهنگ "والتر کورتز" که نقش او را مارلون براندو بازی میکند، در این فیلم یک قهرمان جنگی مزین به انواع درجهها و مقامهاست که ماهیت واقعی و شوم جنگ آمریکا را میبیند و به لشکر ویتنامیها میپیوندد.
"اینک آخرالزمان" به کارگردانی "فرانسیس فورد کاپولا" نه تنها توانست فروش فوقالعادهای در گیشه داشته باشد، بلکه نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم سال نیز شد و "کاپولا" خودش هم نامزد بهترین کارگردان سال شد. ارتش ارتباطی با کاپولا برقرار نکرد و فقط فیلمنامه را یک سری از بدترین وقایع واقعی یا خیالی توصیف کرد که در جنگ ویتنام اتفاق افتاد یا ممکن بود بیفتد. پنتاگون اعلام کرد که هیچ زمینهای برای همکاری در این فیلم ندیده است. اگرچه در ابتدا بحث همکاری میان این دو مطرح بود، اما کاپولا حاضر نشد فیلمنامه خود را برای دستیابی به کمکهای محدود ارتش تغییر دهد، بلکه راهی فیلیپین شد تا فیلمش را بسازد، سفری که سه سال طول کشید، بیش از 30 میلیون دلار هزینه داشت و در نهایت شبیه به تجربه حضور در جنگ آمریکا علیه ویتنام شد.
آخرین فیلم بزرگ دهه 1970، بسیار دیرتر از زمانی که انتظار میرفت، عرضه شد. دلیل این اتفاق، افزایش هزینهها، مشکلات پیشبینینشده، توفانی در فیلیپین که لوکیشینهای فیلم را نابود کرد، حمله قلبی "مارتین شین" بازیگر نقش اول فیلم و ورود غیرمنتظره یک ستاره بزرگ و ناآماده به نام"مارلون براندو" بود. شایعات در هالیوود پیشبینی میکرد که فیلم کاپولا یک پروژه شکست خورده است و کارگردان هم هزینه هنگفتی را برای ساخت آن از جیب خود گذاشته که ممکن است حتی به ورشکستگیاش منجر شود.
"بیل کیلگور" شخصیت فیلم اینک آخرالزمان، میگوید: بمب آتشزا، صبحها بوی پیروزی میدهد
یک سال قبل از عرضه فیلم کاپولا، یک محصول دیگر عرضه شد که با توصیف شرایط آمریکاییهای حاضر در جنگ ویتنام، قبل و بعد از جنگ، توانست 5 جایزه اسکار سال 1978را از آن خود کند."شکارچی گوزن" به کارگردانی "مایکل کیمینو" احساسات طرفدار جنگ را در یک شهر کوچک در ایالت پنسیلوانیا نشان میدهد که طی یک مراسم عروسی، اعزام سه مرد جوان به جنگ را نیز جشن گرفتهاند. با این وجود، نیمه دوم فیلم، تأثیرات مخربی را نشان میدهد که جنگ روی ذهن شکننده انسان و وفاداری میان دوستان میگذارد.
"فارست گامپ" یکی از فیلمهای دیگری است که بدون همکاری با پنتاگون و دهها سال بعد از جنگ ویتنام درباره آن ساخته شد. این فیلم، مردی سادهذهن را نشان میدهد که به ارتش آمریکا میپیوندد و تاریخ را تغییر میدهد. "فارست گامپ" هم میخواست به هلیکوپترها و تجهیزات نظامی استفاده شده در جنگ ویتنام دسترسی داشته باشد، اما پنتاگون با این درخواست موافقت نکرد."گامپ" به استخدام ارتش درمیآید و در کنار سربازان دیگر با آیکیوی پایین و تحت فرماندهی یک فرمانده کمتجربه آموزش میبیند.
وزارت دفاع، این فیلم را آزمایشی غیرانسانی، بیرحمانه و محکوم به شکست دانسته و معتقد بود که ارتش افرادی کندذهن مانند شخصیت داستان این فیلم را در زمان جنگ ویتنام استخدام نمیکرده است. "فیلیپ استراب" که در ابتدای گزارش نیز به او اشاره کردیم، در خصوص فارست گامپ مینویسد: "برای آنکه ما از فیلمی حمایت کنیم، فیلم باید ارتش را طبق واقعیتها یا اتفاقات محتمل تاریخی توصیف کند و حاوی ارزش اطلاعاتی برای مخاطب و برای استخدام یا حفظ سرباز مفید باشد."
ارتش آمریکا مدعی است افرادی مانند "فارست گامپ" را روانه جنگ ویتنام نمیکرده است
همه فیلمهای جنگی نیز از حمایت پنتاگون برخوردار نبودهاند. "13 روز" [طول بحران موشکی کوبا] محصول سال 2000 نشان میدهد چگونه یک فرمانده عالیرتبه ارتش آمریکا به "کندی" رئیسجمهور وقت آمریکا اصرار میکند تا به روش نظامی با کوبا درگیر شود. فیلم از نظر تاریخی صحت داشت، اما رویکردی منفی را نسبت به ارتش آمریکا نشان میداد مبنی بر اینکه ارتش این کشور داشت واشنگتن را به سوی جنگ جهانی سوم سوق میداد. ارتش طی مذاکره با "پیتر آلموند" و "کوین کاستنر" سازندگان فیلم، از آنها خواسته بود تا شخصیت ژنرال "ماکسول تیلر" و ژنرال "کورتیس لهمی" را نرمتر نشان دهند. با این حال، آلموند و کاستنر مقابل ارتش ایستادند و مجبور شدند بدون کمک پنتاگون فیلمشان را بسازند.
"دیوید راب" از ژورنالیستهای بازنشسته هالیوود ادعا میکند پنتاگون هیچگاه به فیلمهایی کمک نکرده که موجودات فضایی را نشان میدهند، چرا که در اغلب این فیلمها، ارتش در جنگ با فضاییها ناتوان نشان داده میشود. ارتش هیچگاه نمیخواهد ضعیف جلوه کند، حتی مقابل موجودات فضایی.