بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 8 از 29 اولیناولین ... 67891018 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 از مجموع 289

موضوع: فریبا شش بلوکی

  1. #71
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بی ریا

    بی ریا فریاد کردم بشنوید
    این صدای آخرین حرف منست
    این همه باران به سقف من چکید
    روزهای رفته از یادم نرفت
    *
    پس بکارید به هر خانه گلی
    که فقط بوی محبت بدهد
    و بیارید به لب ها خنده
    و سلامی که سلا مت بدهد
    *
    و اگر رهگذری تنها بود
    بفرستید برایش گل یاس
    و بگویید به هر کودک شهر
    مهر با خود ببرد توی کلاس
    *
    بنویسید به دیوار سکوت

    عشق سرمایۀ هر انسانست
    بنشانید به لب حرف قشنگ
    حرف بد وسوسۀ شیطانست
    *
    ببرید رشتۀ هر تهمت را
    که از این راه به جایی نرسید
    و نخندید به قلبی که شکست
    گرچه آن لحظه صدایی نرسید
    *
    و بدانید که فردا دیر است
    واگر غصه بیاید امروز
    تا همیشه
    دلتان در گیر است
    *
    پس بسازید رهی را که کنون
    تا ابد سوی صداقت برود
    و بکارید به هر خانه گلی
    که فقط بوی محبت بدهد...

  2. #72
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گول

    بیخودی خندیدیم
    که بگوییم دلی خوش داریم
    بیخودی حرف زدیم
    که بگوییم زبان هم داریم
    *
    و قفس هامان را
    زود زود رنگ زدیم
    و نشستیم لب رود
    وبه آب سنگ زدیم
    *
    ما به هر دیواری
    آینه بخشیدیم
    که تصور بکنیم
    یک نفر با ماهست
    *
    ما زمان را دیدیم

    خسته در ثانیه ها
    باز با خود گفتیم
    شب زیبایی هست!
    *
    بیخودی پرسه زدیم
    صبحمان شب بشود
    بیخودی حرص زدیم
    سهممان کم نشود
    *
    ما خدا را با خود
    سر دعوا بردیم
    و قسم ها خوردیم
    ما به هم بد کردیم
    ما به هم بد گفتیم
    *
    بیخودی داد زدیم
    که بگوییم توانا هستیم
    و گرفتیم کتابی سر دست
    که بگوییم که دانا هستیم

    *
    بیخودی پرسیدیم
    حال همدیگر را
    که بگوییم محبت داریم
    بیخودی ترسیدیم
    از بیان غم خود
    و تصور کردیم
    که شهامت داریم
    *
    ما حقیقت هارا
    زیر پا له کردیم
    و چقدر حظ بردیم
    که زرنگی کردیم
    *
    روی هر حادثه ای
    حرفی از پول زدیم
    از شما می پرسم
    ما که را گول زدیم
    ...

  3. #73
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    وعده گاه

    روی دیوار نوشت
    این مکانیست مقدس
    که چرا ؟
    روز اول که ترا دیده ام
    اینجا بود ی
    روز دوم
    که نگاهم کردی
    روز سوم
    که سلامت گفتم
    روزها از پی هم
    فاصله ها کم و کمترمی شد
    واز آن روز که رفتی همه شب
    ازهمان روز که رفتی همه شب
    خشت دیوار به من می گوید:
    منتظر باش
    کسی می آید

    شاید این او باشد.

  4. #74
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سحر

    با نسیم آمیختم
    در هوا غرق شدم
    وقت خاموشی دل
    مثل یک شمع شدم
    *
    باز در صبح سحر
    دست بر موی درخت
    تکیه کردم به خدا
    فکر تسبیح شدم
    روی تکرار سکوت
    مهر یک حرف شدم
    *
    نقش این پرده مرا
    برد تا درگه نور
    من در آنجادیدم
    عاشقانی پرشور

    *
    آن یکی باده بدست
    وین یکی جام بدوش
    یارو دلدادۀ هم
    سایه شان دوش به دوش
    *
    من به آیینه سلامی کردم
    و دلم را دیدم
    چون گلی دست تو بود
    هر طرف چرخیدم
    تن من مست تو بود
    *
    تو اشارت کردی
    که خداهم با ماست
    من خودم فهمیدم
    که سحر وقت دعاست

    ...

  5. #75
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گرداب

    از نگاهم خستگی ها را بگیر
    باز از رفتن چه سود ؟
    ماه می خندد به این دلدادگی !
    پس بگو در این فرو رفتن چه بود ؟ !
    *
    این چه گردابیست این سودای تو
    می برد هر لحظه پایین تر مرا
    می زنم من دست وپا اما چه سود؟!
    می شوم نزدیک تر تا انتها
    *
    گاه می گویم که دریا تشنه است
    باز می خندم که این دیوانگی است
    من میان گریه ام فهمیده ام
    رسم عاشق بودن این افتادگیست
    *
    می زنم گهگاه چنگ بر ریشه ای

    باز می بینم که آنهم باطل است
    می شوم شرمنده،اما هر غروب
    چشم های تو به دریا مایل است
    *
    تا ببینی کی مرا می بلعد آب؟ !
    من خودم هم مانده ام دراین جواب !!

  6. #76
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جاده

    جاده می پیچد به سوی انتها
    جاده ها را دوست دارم ای خدا
    *
    جاده ها رگهای کوه و دره اند
    جاده ها معنای رفتن می دهند
    *
    ما همه در پیچ و خم ها مانده ایم
    لا به لای حرف غم ها مانده ایم
    *
    خسته از راه و نگاه و منظره
    خسته از دیوار و شهر و پنجره
    *
    ما همه در راه و در بیراهه ایم
    گه میان دره ای افتاده ایم
    *
    گاه می مانیم در چند راهه ها

    وای !اگر غافل بمانیم از خدا
    *
    انتخاب و اختیار و انتظار
    گاه دستی می زند ما را کنار
    *
    گاه ساز باز گشتن می زنیم
    زخم های کهنه بر تن می زنیم
    *
    باز می بینیم که باید بگذریم
    طعنه ها را با دل و جان می خریم
    *
    تازیانه می خوریم از باد و برگ
    یادمان می آید از ایام مرگ
    *
    در میان سیل و طوفان می رویم
    در زمستان یا بهاران می رویم
    *
    گاه می گوییم اینجا بهتر است
    سایه سار این در خت زیبا ترا ست

    *
    کفش هارا کنده،پاها را به آب
    فکرمان در چای و قلیان و کباب
    هر کسی را یک سبد در پیش رو
    سیب و انجیر و انار و گفتگو
    *
    لیک باید بگذریم از فکر خواب
    وقت ما کوتاه و ره پرپیچ وتاب
    *
    جاده گاهی سرد گه آفتابی است
    گاه تاریک و گهی مهتابی است
    *
    یا وسیع و پهن یا باریک وتار
    یا مه آلود وهمیشه انتظار
    *
    جاده یعنی رفتن اما خستگی
    جاده یعنی راههای زندگی
    *
    جاده یعنی عشق یعنی بندگی

    بوی باران در تمام تشنگی
    *
    آری ما خواهیم رفت تا انتها
    گرکه باشد همرهی همپای ما
    ...

  7. #77
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نیمه شب

    در سکوت نیمه شب تنهاترم
    ماه می تابد درون بسترم
    *
    ثانیه ها ساز دیگر می زنند
    سایه ها هم رنگ دیگر می شوند
    *
    باد می رقصد به بام خانه ام
    باز من با این جهان بیگانه ام
    *
    شاخه های بید در هم می رود
    نسترن هم شکل دیگر می شود
    *
    هر کسی با درد خود در خلوت است
    خواب یا بیدار چشمانی تراست
    *
    آینه تاریک و تنها می شود

    آسمان در فکر فردا می شود
    *
    حرف ها را خواب با خود می برد
    یک ستاره چشمکش را می زند
    *
    ماهی قرمز درون حوض شب
    خواب دریا دیده اما بی سبب !
    *
    شاپرک در خواب گل ها می رود
    یک نفر از خواب راحت می پرد
    *
    پیچک همسایه زیبا می شود
    نرد بان خانه تنها می شود
    *
    رد پایی می خزد در کوچه ای
    ماه می آید کنار خوشه ای
    *
    من چه خوشبختم !چه خوشبختم! کنون
    شاهد این جلو ه های گو نه گون

    *
    آری ! آری! نیمه شب تنهاترم
    ماه می تابد به چشمان ترم
    ...

  8. #78
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    رنگ چشمت

    رنگ پاییز است این بی تابی ام
    زرد و نارنجی است آتش بازی ام
    *
    رنگ دریاهاست این بیداری ام
    آبی و زیباست شعر جاری ام
    *
    صورتی رنگ است این بی خوابی ام
    سرخ سرخست این تب تنهایی ام
    *
    هر چه هرجا هست رنگش داده ام
    من فقط در رنگ چشمت مانده ام
    *
    رنگ چشمت چون نهال کوچکیست
    شیطنت هایش شبیه کودکیست

    *

    رنگ چشمت کوچه باغی پر درخت
    که پرستویی از آنجاها نرفت
    *
    رنگ چشمت یک پل و یک انتظار
    یک سلام و یک نگاه بی قرار
    *
    رنگ چشمت بوی باران در غروب
    رنگ عاشق بودن دلهای خوب
    *
    رنگ چشمت مثل بغضی در سکوت
    یا شبیه ناله های یک فلوت
    *
    رنگ چشمت چشمه سار سادگی
    بهترین آغاز این دلدادگی
    *
    رنگ چشمت مثل حرفی ناتمام
    من فقط باید بگویم یک کلام
    *


    رنگ چشمت بهترین رنگ خداست
    من نمی دانم!
    نمی دانم شبیه آن کجاست !!
    ...

  9. #79
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مهربانی

    سوزنی در دست گیرو
    بانخی ارزان بدوز
    خند ه ای را بر لبش
    *
    او که می دوزد نگاهش رابه در
    نیست حتی یک ستاره در شبش
    *
    یا گلی زیبا بکش در دفترت
    هدیه اش کن
    تا گذارد بر سرش
    *
    دست هایش را بگیر
    *
    او یتیمی بی پناه است
    او که می گرید برای مادرش
    ...

  10. #80
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پیام مرگ

    پنج شنبه بود
    قبرستان شلوغ
    چشم هایش
    خسته بود و بی فروغ
    *
    یک نفر بوسید خاک مادرش
    یک نفر می شست خاک همسرش
    یک نفر هم خاک می پاشید سرش
    *
    مادری فریاد می زد: عاطفه
    نور چشمم ،نازنینم ،عاطفه
    پس کجایی عاطفه ؟!
    یک نفر آرام می خواند فاتحه
    *
    روستایی لهجه اش شیرین
    چنان هم صحبت مردم شده

    مثل اینکه روستایش غرق در گندم شده
    گفت : می خواهی بخوانم سوره ای
    آیه ای یا آیه الکرسی چطور
    یک نفر آهسته رد شد با موتور
    *
    گفت : ای مردم شتاب
    می فروشم شمع و خرما و گلاب
    *
    یک نفر حلوا بدست
    روی قبری میوه می شد دست بدست
    *
    یک نفر سر را گذاشت بر روی سنگ
    یک نفر آورد گل های قشنگ
    *
    یک نفر می گفت : ای احسان من
    مرغ خوش الحان من
    منزل تازه مبارک جان من
    *
    من میان این هیاهو گم شدم

    فکر غمهای دل مردم شدم
    *
    مرگ را دیدم میان قبرها
    ایستاده قامتش صاف و بلند
    نیست در لحن صدایش
    جز طنین نیشخند
    *
    گفت : باور می کنید ؟!
    این مکان مال شماست
    بعد از این.....
    تنهایی و خواب عمیق
    بهترین حال شماست

صفحه 8 از 29 اولیناولین ... 67891018 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •