-
بخوان بلال به تکبير ظهر عاشورا
چه بود داغ نفسگير ظهر عاشورا
مگر به حنجره زخمي تو زنده شود
براي شهر تصاوير ظهر عاشورا
... هزار خيمه ي آتش گرفته و عطش
و خون و نيزه و شمشير و ظهر عاشورا
لباس تيره به تن کرد در عزا خورشيد
و شد شبيه شب تيره ظهر عاشورا
زبان الکن غم مويه هاي من هرگز
نمي رسند به تفسير ظهر عاشورا
-
الهي آسمان ـ بي ماه گردد
زمين ـ در حسرت و در آه گردد
الهي آنکه زد بر سر ـ عمودت
اسير محنت جانکاه گردد
تنت چون آسمان ـ زخمت ستاره
تو عطشان ـ مشک آبت پاره پاره
بنفسي انت يا عباس ـ عباس
برادر جان اميرم شو دوباره
من و بي تو در اين دنيا چه سخت است
به خاک اين قامت رعنا چه سخت است
الهي هيچکس چون من نبيند
که مرگ تشنه لب سقا چه سخت است
-
آخر اي مردم،ما هم عتباتي داريم
کربلايي داريم، آب فراتي داريم
ما پر از بوي خوش سيب ، پر از چاووشيم
وز چمن هاي مجاور نفحاتي داريم
داغ هفتاد و دو گل تشنگي از ماست اگر
دست و رو در تپش رشته قناتي داريم
آن سبک بارترينيم که بر محمل موج
ساحل امني و کشتي نجاتي داريم
در تماشاي جمال از جبروتي سرخيم
که شگفت آينه ي جلوه ي ذاتي داريم
در همين روضه سر بسته، خدا مي داند
در در شرح چه اسما و صفاتي داريم
زير اين خيمه که از ذکر شهيدان سبز است
کس نداند که چه احساس حياتي داريم
همه هستي ما عين زيارتنامه ست
گر از اين گونه سلام و صلواتي داريم!
-
کدامين حرف را پيدا نمايم
چه ظرفي را پر از دريا نمايم
کدامين واژه جز زينب بيابم
که عشق و صبر را معنا نمايم؟
به هر کس بر تو گويد خوار، نفرين!
به هر لفظ و به هر گفتار، نفرين!
تو بي پروا تري از تيغ حيدر
به هر کس بر تو گويد زار، نفرين!
-
ستاره گريد و الماس با من
شب است و بوي زخم ياس با من
تمام حزن زينب را بخوان باز
گلوي زخمي احساس با من!
آنسوي افق کبوتري پر پر زد
در پرده عشق نغمه اي ديگر زد
در غربت کوفه پيش چشم زينب
از مشرق نيزه آفتابي سر زد
-
از زمين تا آسمــــان ، خورشيد چيـــــــدن سـاده نيست
گرچه بي اذن خــــــــــــدا ، حتي پريدن ســــــاده نيست
هم نشــــــــيني با امــــــــــــام عشق ، اوج بودن اسـت
زندگي بعد از شهيـــــــــد حق گزيدن ، ســـــــاده نيست
آه ! مي فهمـــم که بي اصــــــــغر چه حالي داشـــــتي!
کودک شــش ماهه روي نيزه ديدن ، ســــــاده نيست!!!
...
مــــــــــرد ميــــــخواهد بفهــــــــــــمد معني اين درد را
از ديار شــــــــــــام تا کوفه دويدن ، ســـــــــاده نيست!
عشق يعني اينـــــکه بعد از يار خود يک ســـــــال ... نه!
باورش سخت است ... اينگونه تکيـــدن ، ســــاده نيست
باورش ســـخت است آنچــــه ديدي و آنجــــا گذشــــــت
نيزه ها ؟ تير سه شعــــــبه ؟ نه! شنيدن ســــاده نيست!
-
به هر جا پا گذاري کربلايه
بلا خيز و بلا يار و بلا يه
برو از کربلاي عشق مگذر
که بودن بودني پر ماجرايه
زمين کربلا رشک بهشته
گل اندر گل خدا خاکش سرشته
شوم قربان آقايي که نامش
خدا در دفتر دلها نوشته
-
لبهاي تشنه تو چرا جم نمي خورند
از آب چشمه هاي ترنم نمي خورند
بر قايق طلايي لبخندها سوار
ديگر نمي شوند و تلاطم نمي خورند
يک قطره از طراوت باران اشک ها
يا ناني از تنور تبسم نمي خورند
مثل گلوي تشنه موسي چرا کمي
از سفره هاي باز تکلم نمي خورند
لب باز کن به زمزمه هنگام ربناست
افطار را بدون تو مردم نمي خورند
حتي اگر گرسنه بمانند در کوير
شن مي خورند بي تو و گندم نمي خورند
در زير ضربه هاي سم مست اسبها
لبهاي تشنه تو چرا جم نمي خورند
-
دارم قنات ميکنم تو دلِ صخره هاي سخت
قدم قدم چشمه ميشم تو اين کويرِ بي درخت
دارم قنات مي کنم رو اين زمينِ پُر تَرک
همبوسه ي دريا بشه لباي خشکِ شاپرک
ابرا رُ مهمون ميکنم تو غربتِ هواي دشت
تا تشنگي پر بکشه از لبِ لاله هاي دشت
تا بغضِ خاکُ بشوره بارون بي دريغِ اشک
ميخوام زمين دريا بشه ، لحظه ي افتادن مشک
دارم قنات ميکنم براي فصل تشنگي
تا آسمون گريه کنه براي نسل تشنگي
دارم قنات ميکنم براي اين کوير ترين
فقط کمي طاقت بيار لب تشنه ي بي سرزمين
ميخوام به شب نشون بدم خورشيد سر بريده رُ
تا چشم فردا ببينه حسرت پر کشيده رُ
سرخي اين حماسه رُ از لب نيزه ها بگم
بغض هزار تا گريه رُ به چشماي خدا بگم
قلب زمينُ ميدرم براي رويش گياه
دنبال رد پاي ابر تو عمق اين خاک سياه
دارم قنات مي کنم تو اين کوير بي درخت
شايد جوونه بزنه تو چشماي سربي درخت
-
عباس ! رخ تو ماه نوخاسته شد
از جلوه ي تو ،رونق مه کاسته شد
از پرده در آمدي و گفتي که : حسين،
گلبود و بهسبزهنيز آراسته شد
در چشم کسي که روشن است از احساس
زيبايي نسترن ، فريباييياس
لبخند ستاره ها ، درخشيدن ماه
زيباست ولي نه چون جمالعباس
عباس، لبت ساغري از کوثرداشت
رخسار تو ، زيباييپيغمبرداشت
پيشاني تو مـُــهر تولايحسين
بازوي تو ، رنگبوسه يحيدرداشت
اي باغ گل کنار رود اي ساقي !
بر سعي و صفاي تو درود اي ساقي
تا داشتي از علقمه يک قطره ي آب
از اسب نيامدي فرود اي ساقي !
سقاي بدون دست يعني عباس
جنگاور بي شکست يعني عباس
اين پنجه که بر تارک هر پرچم هست
يک دست بريده است يعني عباس!
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن