-
امامت در کودکی
سن حضرت مهدی علیه السلام در آغاز امامت چهار سال و پنج ماه بوده است. اگر امامت، یک رهبری معمولی تلقی شود در ذهن ایجاد می شود که آیا کودکی در این سّن و سال، می تواند مسئولیت عظیم و خطیر امامت را به عهده بگیرد؟
پاسخ این است که قیاس امامت با یک رهبری عادی خطا است. با اینحال اگر امامت را به عنوان یک نبوغ طبیعی فوق العاده نگاه کنیم (که البته صحیح نیست) باید گفت افراد فراوان بوده و هستند که استعداد و پیشرفت آنها در سنین کودکی و نوجوانی موجب شگفتی همگان شده است و اگر امامت را مبتنی بر «اصطفاء» بدانیم نه استعداد، چه مانعی هست که خداوند این موهبت را به یک کودک ارزانی دارد، ضعف جسمانی که مانع نیست و رشد عقلانی هم می تواند موهبتی باشد.
از طرفی این مسأله نور ظهور هم نیست و در تاریخ اسلام و نیز در میان پیامبران قبل از اسلام سابقه دارد. در بین جانشینان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رهبری امام نهم و امام دهم علیهما السلام به ترتیب در نه سالگی و هشت سلگی آغاز شده است و در میان انبیاء سلف، جناب عیسی و جناب یحیی علیهما السلام نبوت خود از کودکی آغاز کرده اند.
-
نوّاب خاص
در مبحث امامت « نیابت خاصّه» بدین معناست که فرد یا افرادی با ذکر مشخصات از جانب امام علیه السلام جهت انجام مأموریتی معرفی شوند. در مقابل اصطلاح « نیابت عامّه» به کار می رود که مخصوص فقهای جامع الشرایط است و این وصف یعنی فقیه جامع شرایط بودن یا راوی احادیث ائمه علیهم السلام بودن، وصفی است است عام که در هر کس یافت شود، ( در زمان یا مکانی که دسترسی به امام ممکن نیست) وی عنوان « نیابت عامّه » پیدا می کند:
امام صادق علیه السلام فرمود: « و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه» (98)
_ هر کس از فقها که خویشتن دار وپاسدار دینش باشد، با هوای نفس خود مخالفت کرده و پیرو امر مولایش باشد، مردم می توانند از او تقلید نمایند.
و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در توقیع اسحاق ابن یعقوب فرمود: « و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله» (99).
_ در رخدادهای تازه به روایان احادیث ما مراجعه کنید چه آنها حجت من بر شما و من حجت خدا هستم.
نوّاب خاصّه امام زمان علیه السلام که گاهی «نوّاب اربعه» یا «سفراء» یا «وکلاء» نیز نامیده می شوند عبارتند از:
1_ جناب ابو عمرو عثمان ابن سعید عمری
2_ جناب ابو جعفر محمد ابن عثمان ابن سعید
3_ جناب ابوالقاسم حسین ابن روح نوبختی
4_ جناب ابوالحسن علی ابن محمّد سمری
اولین نائب خاص حضرت مهدی علیه السلام عثمان ابن سعید عمری بود. وی از یاران، شاگردان و اصحاب مورد وثوق امام دهم و امام یازدهم علیهما السلام بوده و مردی جلیل القدر و مورد اطمینان که از یازده سالگی (100) در محضر امام هادی علیه السلام به خدمتگزاری و کسب فقه و حدیث و تعالیم اسلامی اشتغال داشته است. وی را عسکری و اسدی می گفتند و به « سمّان» یا «زیارت» نیز شهرت داشت زیرا به منظور مخفی نگاهداشتن فعالیتهای اصلی خویش به تجارت روغن اشتغال یافته بود.
شیخ طوسی ره می نویسد: «و کان الشیعة اذ احملوا الی ابی محمد علیه السلام ما یجب علیهم حمله من الاموال انفذوا الی ابی عمرو فیجعله فی جراب السمن و زقاقه و یحمله الی ابی محمد علیه السلام تقیه و خوفا» (101)
_ شیعیان امام حسن عسکری علیه السلام زمانی که می خواستند واجبات مالی خود را نسبت به آن حضرت ادا کنند، آن را برای ابو عمرو می فرستادند و او برای رعایت تقیه و احتیاط آن اموال را در مشک ها و ظروف روغن می گذاشت و به خدمت حضرت ابو محمد حسن بن علی علیه السلام می برد.
وی همچنین از احمد ابن اسحاق ابن سعد قمی نقل می کند که روزی، محضر امام هادی علیه السلام مشرف می شود و عرض می کند من گاهی مسافرت می روم و در شهر حضور ندارم و در زمان حضور نیز گاه نمی توانم خدمت شما برسم سخن چه کسی را بپذیرم و به دستورات که عمل کنم؟ امام علیه السلام می فرمایند: «هذا ابو عمرو الثقة الامین ما قاله لکم فعنی یقوله و ما اداه الیکم فعنی یؤدیه»
_ این ابو عمرو است که امین و مورد وثوق ماست، هر چه به شما بگوید از جانب من می گوید و هر چه به شما برساند از جانب من می رساند.
آنگاه نقل می کند پس از رحلت امام دهم علیه السلام خدمت فرزندشان امام عسکری علیه السلام رسیدم و همان مطلب را گفتم، ایشان نیز فرمودند: « هذا ابو عمرو الثقة الامین و ثقتی فی المحیا و الممات فما قاله لکم فعنی یقوله و ما ادی الیکم فعنی یؤدیه» (102)
_ این ابو عمرو، امین و مورد وثوق است در حال حیات و پس از فوت من مورد وثوق من است، هر چه به شما بگوید از جانب من می گوید و هر چه به شما برساند از جانب من می رساند.
با این حال کسانی که از «توثیق»های فوق خبر نداشتند، از طریق رؤیت کراماتی در نوّاب، به نیابت آنها اطمینان پیدا می کردند. در مورد جناب عثمان ابن سعید داستانهائی در این خصوص نقل شده از جمله:
محمد ابن ابراهیم ابن مهزیار می گوید: «وقتی پدرم به رحمت ایزدی پیوست مالی را به من تحویل داد و علامتی نیز به من داد و احدی غیر از خداوند عزوجل از این علامت با خبر نبود و به من گفت: هر کس از این علامت خبر داد اموال را به او تحویل بده. وی می گوید به سوی بغداد رفتم و در محّله خان مسکن گزیدم. روز دوم شخصی در زد، به غلام گفتم نگاه کن ببین چه کسی است. غلام گفت شیخی است، گفتم بفرمائید داخل شوید، او داخل شد و نشست و گفت: من عمری هستم اموالی که نزد توست چنین و چنان است، آنها را تحویل بده، علامتی که پدرم داده بود نیز بیان کرد و اموال را به او تحویل دادم. (103)
مدت نیابت و زمان وفات نائب اول مشخص نیست. چیزی که روشن است این است که مدت نیابت او و پسرش مجموعاً چهل و پنج سال بوده است (104).
دومین نائب خاص، فرزند برومند نائب اول، محمّد ابن عثمان است. زمانی که پدر بزرگوارش از دنیا می رود توقیعی از ناحیه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان تسلیت بدست وی می رسد بدین مضمون:
« انا لله و انا الیه راجعون تسلیما لامره و رضاء بقضائه، عاش ابوک سعیدا و مات حمیدا، فرحمه الله و الحقه باولیائه و موالیه علیهم السلام، فلم یزل مجتهدا فی امرهم، ساعیا فیما یقربه الی الله عزوجل و الیهم، نضّر الله وجهه و اقاله عثرته... اجزل الله لک الثواب و احسن لک العزاء، رزیت و رزینا و اوحشک فراقه و اوحشنا فسره الله فی منقلبه، کان من کمال سعادته ان رزقه الله تعالی ولدا مثلک یخلفه من بعده و یقوم مقامه بامره و یترحم علیه، و اقول الحمد لله، فان الانفس طیبة بمکانک و ما جعله الله عزوجل فیک و عندک، اعانک الله و قواک و عضدک و وفقک و کان لک ولیا و حافظا و راعیا و کافیاً» (105).
-
_ انالله و اناالیه راجعون، ما تسلیم امر پروردگار و راضی به قضای او هستیم، پدر تو سعادتمند زیست و پسندیده مرد، خدایش رحمت کند و او را به ائمه و سروران خودش علیهم السلام ملحق نماید که همواره در فرمانبرداری از آنها کوشا بود، و در آنچه که او را به خدای عزوجل و آنان نزدیک می ساخت تلاش می نمود، خداوند چهره اش را خندان و گناهش را مورد بخشایش قرار دهد... خداوند به تو نیز پاداش فراوان دهد و این عزا را برایت نیکو گرداند. هم تو و هم ما مصیبت زده شدیم و هم تو و هم ما در فراق او احساس تنهائی می کنیم، خداوند در آن عالم او را شادمان فرماید. کمال سعادت او به این بود که خداوند فرزندی مانند تو به وی عطا فرمود که پس از او جایگزینش شود و کارهایش را به عهده بگیرد و برای پدرش طلب مغفرت نماید، من نیز خدا را سپاس می گزارم، جان ها نسبت به موقعیت تو و آنچه که خداوند در تو و نزد تو قرار داده است، خوش بین و پاکیزه نظر است، خداوند تو را یاری کند و نیرو ببخشد و پشتیبانی نماید و توفیق دهد و او خود سرپرست و نگهبان و مراقب و مکفی برای تو باشد.
توثیق نائب دوم از جانب امام حسن عسکری علیه السلام نیز رسیده است: « اشهد و اعلی ان عثمان بن سعید العمری وکیلی و ان ابنه محمدا وکیل ابنی مهديکم(106)»
_ شاهد باشید که عثمان بن سعید عمری وکیل من است و فرزندش محمد، وکیل فرزندم که مهدی شماست، می باشد.
دوران نیابت نائب دوم از همه طولانی تر و حدود چهل سال بوده است. این نیابت در زمان خلافت معتمد، معتضد، مکتفی و ده سال از خلافت مقتدر انجام شده و در تمام این دوران با وجود مشکلات فراوان آن جناب مرجع و پناهگاه شیعیان و پاسخگوی مشکلات عقیدتی، فقهی و اجتماعی ایشان از طریق توقیعات امام عصر علیه السلام بوده است. به عنوان نمونه ابوالحسن، علی ابن احمد دلّال قمی می گوید:
اختلف جماعة من الشیعة فی ان الله عزوجل فوض الی الائمة صلوات الله علیهم ان یخلقوا او یرزقوا؟ فقال قوم هذا محال لا یجوز علی الله تعالی، لان الاجسام لا یقدر علی خلقها غیر الله عزوجل. و قال آخرون بل الله تعالی اقدر الائمة علی ذلک و فوضه الیهم فخلقوا و رزقوا. و تنازعوا فی ذلک تنازعا شدیدا. فقال قائل: ما بالکم لا ترجعون الی ابی جعفر محمد ابن عثمان العمری فتسألونه عن ذلک فیوضح لکم الحق فیه؟ فانه الطریق الی صاحب الامر عجل الله فرجه. فرضیت الجماعة بابی جعفر و سلمت و اجابت الی قوله، فکتبوا المسألة و انفذوها الیه، فخرج الیهم من جهته توقیع نسخته:
«ان الله تعالی هو الذی خلق الاجسام و قسم الارزاق، لانه لیس بجسم، و لا حال فی جسم لیس کمثله شیء و هو السمیع العلیم، و اما الائمة علیهم السلام فانهم یسألون الله تعالی فیخلق و یسألونه فیرزق، ایجابا لمسألتهم و اعظاما لحقهم»(107).
گروهی از شیعه در این مسأله که آیا خدای عزوجل کار خلقت و رزق موجودات را به ائمه (صلوات الله علیهم) واگذار نموده است، اختلاف نظر پیدا کردند. دسته ای گفتند چنین امری محال است و نمی توان آن را به خدای متعال نسبت داد، زیرا جز خدای متعال نمی تواند اجسام را خلق نماید و دسته دیگر می گفتند سخن شما صحیح نیست. خدای متعال به ائمه علیهم السلام قدرت داده و امر خلق و رزق را به آنان تفویض نموده است. این دو گروه در مسأله فوق بشدت اختلاف نظر پیدا کردند. شخصی به آنان پیشنهاد کرد چرا به ابو جعفر محمد بن عثمان عمری مراجعه نمی کنید و از او بپرسید تا حق را در این مسأله برایتان بیان کند؟ اوست که با حضرت صاحب الامر عجل الله فرجه ارتباط دارد. همه پیشنهاد مراجعه به ابوجعفر را پذیرفته و تسلیم شدند. سؤال خود را نوشته و آن را برای وی فرستادند. در پاسخ آنها از طریق ابوجعفر توقیعی آمد که متن آن چنین بود:
«همانا خدای متعال است که اجسام را می آفریند و ارزاق را تقسیم می کند، زیرا او نه جسم است و نه در جسمی حلول نموده است. هیچ چیز مانند او نیست و او شنوا و دانا است. اما ائمه علیهم السلام چنین است که از خدای متعال درخواست می کنند و او می آفریند و تقاضا می کنند و او رزق می دهد و این از باب اجابت درخواست آنها و برای بزرگداشت حق آنها است».
سابقه و شهرت نائب اول اجازه رقابت به مدعیان دروغین در عرصه نیابت خاصه را نمی داد، اما در دوره نائب دوم، جناب محمد ابن عثمان، عده ای به دروغ ادعای نیابت داشتند که برخی از آنان عبارتند از:
ابومحمد حسن شریعی، محمد ابن نُصیر نُمیری، احمد ابن هلال عبرتائی، اسحاق احمر و باقطانی. سرچشمه ادعای دروغین این افراد از طرفی ضعف ایمان و زمینه انحراف بوده است و گاهی شهرت طلبی و گاه طمع نسبت به اموالی که از سراسر بلاد اسلامی به سوی نواب سرازیر می شد (108).
این گونه افراد معمولا به ادعای نیابت اکتفا نکرده و دست به غلو درباره ائمه اطهار علیهم السلام می زدند و عقاید و احکامی نیز جعل می کردند و لذا غالباً مورد لعن امام علیه السلام قرار می گرفتند.
شیخ طوسی رحمة الله علیه دو مورد از اظهارات نائب دوم نسبت به حضرت ولی عصر علیه السلام را نقل کرده که یکجا فرمود:
« و الله ان صاحب هذا الامر لیحضر الموسم کل سنة یری الناس و یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه(109)
_ به خدا سوگند صاحب این امر هر سال در مراسم حج حاضر می گردد، مردم را می بیند و می شناسد و مردم او را می بینند و نمی شناسند.
و نیز وقتی عبدالله ابن جعفر حمیری از او سؤال می کند؛ رأیت صاحب هذا الامر؟ می گوید:
نعم، و آخر عهدی به عند بیت الله الحرام و هو علیه السلام یقول « اللهم انجزلی ما وعدتنی و رأیته علیه السلام متعلقا باستار الکعبة فی المستجار و هو یقول: اللهم انتقم لی من اعدائک»(110).
_ آری، آخرین بار که او را دیدم، در کنار خانه خدا بود ولی می گفت «خدایا آنچه به من وعده فرموده ای را محقق فرما، همچنین او را دیدم که در مستجار پرده کعبه را گرفته بود و می گفت «خدایا برای من از دشمنان انتقام بگیر».
سومین نائب خاص جناب ابو الحسن حسین ابن روح رحمه الله است که در اصل قمی و از جانب مادر از خاندان نوبختی ها بوده است(111). وی در زمان حیات محمّد ابن عثمان ره یکی از کارگزاران وی بوده و در خلال سالهای 326_305 هجری.قمری مدت 21 سال به عنوان نائب امام عصر علیه السلام واسطه بین امام و شیعیان قرار گرفت.
ام کلثوم، دختر محمد ابن عثمان نقل می کند که حسین ابن روح سالهای طولانی وکیل محمد ابن عثمان و ناظر املاک او بود و اسرار او را به رؤسای شیعه می رساند، و از نزدیکان خاص وی بود به طوری که بواسطه نزدیکی و مؤانستی که با هم داشتند، اسرار خانه اش را برای او نقل می کرد(112).
-
البته بر اساس آنچه از سایر روایات بدست می آید این ارتباط بر همگان معلوم نبوده است. تصور برخی راویان چنین است که از میان ده نفر وکیلی که جناب محمد ابن عثمان در بغداد داشت حسین بن روح از بقیه دورتر بوده است(113). به هر حال محمد ابن عثمان از دو یا سه سال قبل از وفات خود با ارجاع بعضی از شیعیان به جناب حسین ابن روح، که اموالی از سهم امام و غیر آن پیش او می بردند، زمینه را برای نیابت وی از طرف امام زمان علیه السلام هموار می نمود. به عنوان نمونه: شیخ طوسی ره از شخصی به نام جعفر ابن عثمان مدائنی معروف به ابن قزدا روایت می کند که می گوید: شیوه من چنین بود که هر گاه مالی را به خدمت جناب محمد ابن عثمان (قدس سره) می بردم، طوری صحبت می کردم که دیگران آن طور با ایشان مواجه نمی شدند. من می گفتم این مال مبلغش فلان قدر است و متعلق به امام علیه السلام است. او می گفت بسیار خوب بگذار، من می گفتم شما به عنوان مال امام این را قبول می کنی؟ می فرمود بله این مال امام است و می گرفت. در آخرین مرتبه ای که خدمتش رسیدم چهار صد دینار با خود داشتم و طبق معمول با وی صحبت کردم، وی گفت این مال را ببر نزد حسین ابن روح. من گفتم شما از من بگیر او با ناراحتی گفت بر خیز خدا بسلامتت بدارد و ببر نزد حسین ابن روح، من وقتی حالت غضب در او دیدم برخاستم و سوار مرکبم شدم. در میان راه باز شک بمن هجوم آورد بازگشتم و در زدم. خادم او در را باز کرد، به او گفتم مرا نزد مولایت ببر. در این هنگام جناب محمد ابن عثمان که داخل خانه رفته بود بیرون آمد و بر نیمکتی نشست و به من فرمود چطور جرأت کردی باز گردی؟ من گفتم من نمی توانم این کاری که گفتی انجام دهم، خشمگینانه فرمود:
قم عافاک الله، فقد اقمت ابالقاسم الحسین ابن روح مقامی و نصبته منصبی فقلت بامر الامام؟ فقال قم عافاک الله کما اقول لک، فلم یکن عندی غیر المبادرة(114).
_ برخیز خدایت به سلامت بدارد، من ابوالقاسم حسین بن روح را قائم مقام خود نموده ام و در منصب خود قرار داده ام. پرسیدم آیا این کار به امر امام علیه السلام بوده است؟ گفت: « به تو می گویم برخیز خدا سلامتت دهد، من جز فرمانبرداری از امام کاری انجام نمی دهم».
البته شخصیت هایی که وکلاء نائب دوم محسوب می شدند نسبت بوی کاملاً مطیع بودند و با وجود آنکه نیابت حسین بن روح بر ایشان غیر منتظره بود آن را پذیرا گشتند:
شیخ طوسی ره از علی ابن متیّل نقل می کند که او از عمویش جعفر ابن محمد ابن متیّل (که از وکلاء نائب دوم و بسیار با وی خصوصی بود) نقل می کند:
لما حضرت ابا جعفر محمد ابن عثمان العمری_رضی الله عنه_ الوفاة کنت جالسا عند رأسه اسأله و احدثه و ابوالقاسم ابن روح عند رجلیه، فالتفت الی ثم قال: امرت ان اوصی الی ابی القاسم الحسین ابن روح، قال: فقمت من عند رأسه و اخذت بید ابی القاسم و اجلسته فی مکانی و تحولت الی عند رجلیه(115)
_ زمانی که ابو جعفر محمد بن عثمان عمری (رضی الله عنه) در بستر مرگ قرار داشت من نزدیک سر او نشسته بودم از او سؤال می کردم و با وی گفتگو می نمودم و ابوالقاسم ابن روح پائین پای او نشسته بود، محمد بن عثمان متوجه من شد و گفت «به من امر شده است که ابوالقاسم حسین بن روح را وصی خود قرار دهم (جعفر بن محمد) گفت در این هنگام من از پیش سر او برخاستم و دست ابوالقاسم را گرفته او را به جای خود نشاندم و خود به جای او پائین پای محمد بن عثمان نشستم.
از جانب امام عصر عجل الله تعالی فرجه نیز توقیعی در تأیید نائب سوم صادر می شود:
نعرفه عرفه الله الخیر کله و رضوانه و اسعده بالتوفیق و قفنا علی کتابه و ثقتنا بما هو علیه و انه عندنا بالمنزلة و المحل الذین یسرانه زاد الله فی احسانه الیه انه ولی قدیر و الحمد لله لا شریک له و صلی الله علی رسوله محمد و آله و سلم تسلیما کثیرا(116)
_ ما او را می شناسیم خداوند او را به هر چه خیر است و مورد رضایتش راهنمائی کند و توفیق سعادت به او دهد. از نامه اش مطلع شدیم و به آنچه او می کند اطمینان داریم. جایگاه و مرتبه او نزد ما چنان است که او را خرسند می سازد، خداوند بر احسان خودش نسبت به او بیفزاید که او سروری قدرتمند است. سپاس خدائی را که برایش شریکی نیست و صلوات و سلام فراوان او بر پیامبرش محمد و اهل بیت او.
-
جناب حسین ابن روح رحمه الله، آن چنان که از یکی از توقیعات بر می آید و بر اساس گواهی مورخین و محدثین، خردمندترین شخص زمان خویش نزد دوست و دشمن بوده و بر اساس تقیه عمل می کرده است:
عده ای از ابو سهل نوبختی سؤال کردند چطور شد که امر نیابت به شیخ ابوالقاسم حسین ابن روح واگذار گردید، ولی به تو واگذار نشد؟ او پاسخ داد: آنان (ائمه، علیهم السلام)، بهتر از هر کس می دانند چه کسی را به این مقام برگزینند. من آدمی هستم که با دشمنان رفت و آمد دارم و با ایشان مناظره می کنم. اگر آنچه را که ابوالقاسم درباره امام می داند می دانستم، شاید در بحثهایم با دشمنان و جدال با آنان می کوشیدم تا دلائل بنیادی را بر وجود امام ارائه دهم و در نتیجه محل اقامت او را آشکار سازم. اما وی اگر امام را در زیر جامه خود پنهان داشته باشد و بدنش را با قیچی قطعه قطعه کنند تا او را نشان دهد، هرگز چنین نخواهد کرد(117).
چهارمین نائب خاص، جناب ابوالحسن علی ابن محمّد سمری است که در تاریخ نیمه شعبان سال 229 وفات یافت. شیخ طوسی از شیخ صدوق ره (ابو جعفر محمد ابن علی بن حسین ابن بابویه) روایت نموده، چند روز مانده به پایان عمر، نائب چهارم توقیعی به شرح زیر از ناحیه مقدسه (قدس سرّهما) دریافت می کند:
بسم الله الرحمن الرحیم _ یا علی ابن محمد السمری اعظم الله اجر اخوانک فیک فانک میت ما بینک و بین ستة ایام فاجمع امرک و لا توص الی احد فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبة التامة فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره و ذلک بعد طول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جورا و سیأتی لشیعتی من یدعی المشاهدة الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کذاب مفتر و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
_ به نام خداوند بسیار بخشنده و همواره مهربان. ای علی بن محمد سمری، خداوند به برادرانت در مصیبت مرگ تو، اجر فراوان دهد. تو تا 6 روز دیگر خواهی مرد، پس کارهایت را جمع و جور کن و برای هیچ کس وصیت مکن که پس از فوت تو جایگزینت شود، همانا غیبت تامّه فرا رسیده و ظهور، جز پس از اذن خدای متعال نخواهد بود و آن نیست مگر پس از روزگاری دراز که قلبها در آن سخت گردد و زمین پر از ستم گردد و خواهند آمد کسانی که برای شیعیان من ادعای مشاهده می کنند، بدانید هر کس که پیش از خروج سفیانی و ندای آسمانی، ادعای مشاهده مرا نماید دروغگو است و ادعایش ناروا، ولا حول و لا قوة الاّ بالله العلّی العظیم.
پس از شش روز وی را در بستر مرگ می یابند از وی می پرسند جانشین پس از تو کیست می گوید:
«لله امر هو بالغه»(118)
درباره توقیع فوق چند نکته قابل توجه است:
1_ غیبت تامّه که ما آن را غیبت کبری می نامیم با رحلت نائب چهارم شروع شده و ظهور، مشروط به اذن خدای متعال است.
2_ غیبت کبری زمانش طولانی است و مشکلاتی را به بار می آورد از جمله اینکه مردم در آن زمان گرفتار قساوت قلب می شوند که شاید منظور عدم حزن و حساسیت نسبت به مهجور ماندن از فیض حضور امام علیه السلام و یا بی تفاوت شدن نسبت به ادامه آن غیبت باشد.
3_ کسی که در غیبت تامّه ادعای مشاهده آن حضرت را داشته باشد دروغگو خوانده شده است. سؤالی که این نکته در ذهن ایجاد می کند این است که آیا باید گزارش تمام شرفیابی های دوران غیبت کبری را نادرست تلقی کنیم؟ پاسخ البته منفی است. اما این توجیه که در توقیع شریف "مشاهده" نفی شده است و مشاهده از باب مفاعله است و در زبان عربی این باب جهت ارتباط طرفینی بکار می رود. و در نتیجه برای نفی نیابت خاصه بکار رفته است، صحیح است در صورتی که طرفینی بودن باب مفاعله امری مسلم باشد. می توان گفت به قرینه ابتدای نامه که در آن باب نیابت خاصّه مسدود اعلام شده، منظور از ادعای مشاهده، ادعای نیابت خاصه است که اگر در زمان غیبت کبری کسی چنین ادعائی کند دروغگوست. قرینه بهتری که می تواند مفهوم مشاهده را در نوشته آن حضرت مشخص سازد غایتی است که به کار رفته است. مشاهده قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی نفی شده اند نه بعد از آن. معلوم می شود آنچه در دوران غیبت کبری ادعایش کذب است، مشاهده از نوع مشاهدات زمان ظهور است که مشاهده کننده امام را می شناسد و از محل آن حضرت و راه ارتباط با ایشان با خبر است.
-
نکاتی در رابطه با وکلاء خاص در غيبت صغری
1_ هیچ یک از نواب اربعه، سیّد و علوی نبودند، با وجود آنکه در میان علویان افراد بزرگ و شایسته ای وجود داشتند، و شاید دلیل انتخاب نواب خاص از غیر علویان این بوده است که علویان به جهت فعالیتهای ضد حکومتی که کم و بیش داشته اند، معمولاً تحت نظر وزیر ذره بین بوده اند و بنابراین اگر یکی از آنان نائب خاص می شد، فوراً شناخته شده و مورد مزاحمت واقع می گشت.
2_ تمام سُفراء در بغداد سکونت داشته و محل فعالیت آنها نیز همان شهر بوده است. هم چنان که مقبره آنان نیز در بغداد است. و این شهر از جانب امام عصر «عجل الله تعالی فرجه الشریف» به عنوان محل اقامت برای آنان انتخاب شده، زیرا آن حضرت خود به گروه قمیّین که پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام وارد سامرا می شوند، می فرمایند دیگر به سامرا نیائید من برای خود نائبی در بغداد قرار خواهم داد(119). و شاید این تدبیر نیز به دلائل امنیتی باشد، چون شهر بغداد شهری بزرگ و پر رفت و آمد بود و از طرفی به عنوان یک پایگاه شیعه نیز معروف نبوده و این خود استتار خوبی برای فعالیت نوّاب محسوب می شده است.
3_ سُفراء (رضوان الله علیهم) دارای کراماتی بوده و بعضاً اخبار غیبی داشته اند، چنانچه نقل است که جناب حسین ابن روح با زنی از اهل آبه به زبان فصیح آبی سخن گفت در حالی که آن زن با خود مترجم همراه داشت(120). و یا جناب محمد ابن عثمان از سال و ماه و روز وفاتش خبر می دهد(121) و یا جناب علی ابن محمد سمری از فوت علی ابن حسین بن ابویه قمی پدر، شیخ صدوق، در قم خبر می دهد و دوستانش نامه نگاری کرده و از صحت آن تاریخ خبردار می شوند.
4_ آنچه مردم را در دوران غیبت صغری از رأی امام علیه السلام آگاه می کرد توقیعات آن حضرت بود. «توقیع» آن پاسخی است که از ناحیه شخص بزرگی در ذیل ورقه سؤال یا عریضه نوشته می شود و معمولاً مهر و یا امضا می شود. در غیبت صغری دست خطی که توقیعات شریفه بدان صادر می گردید برای مردم آشنا بوده، زیرا این دست خط همان خط امام حسن عسکری علیه السلام بوده است. از امام یازدهم نامه های فراوانی در دست شیعیان بود و شیعیان کاملاً خط آن حضرت را می شناختند و این وحدت دست خط، موجب دلگرمی و اطمینان خاطر شیعیان بوده است(122).
توقیعاتی که از ناحیه مقدسه بدست نواب اربعه (رضوان الله علیهم) صادر می شده معمولاً دو یا سه روز پس از زمان سؤال بدست شیعیان می رسیده است(123) و البته گاهی شخص نائب جواب را به صورت شفاهی به سمع افراد می رسانده، چنان که جناب حسین ابن روح به برخی از مردم فرموده: «انکم امرتم بالخروج الی الحائر».
و گاهی نیز بنابر مصالحی پاسخ نامه یا سؤال داده نمی شد. مثلاً کسی تقاضای فرزند نموده که برایش مقدر نبوده، یا در یک مورد جواب سؤال شخصی را نمی دهند که راوی می گوید ما دقت کردیم دیدیم از پیروان قرامطه شد.
البته در مواردی هم توقیعات جنبه غیر عادی و یا اعجاز آمیز داشته است مثلاً پس از چند ساعت از زمان سؤال پاسخ بدست سائل می رسیده یا در مواردی هنوز مرکب توقیع خشک نشده، پاسخ دریافت می شده و یا حتی در یک مورد به مجرد خطور سؤال در ذهن شخص پاسخ را به صورت مکتوب در ورقه ای می یابد. توقیعات عمدتاً در پاسخ به پرسشهای علمی و عقیدتی مردم بوده است،
-
،
1- حل مشکل خانوادگی
شیخ طوسی روایت می کند جوانی پس از ازدواج با خانواده همسر خود اختلاف پیدا کرد. آنان اجازه نمی دادند دخترشان به خانه شوهر برود. این اختلاف چند سال به طول انجامید تا آن که جوان با چند واسطه طی نامه ای از محضر امام عصر علیه السلام استمداد می جوید. آن حضرت ضمن توقیعی در پاسخ وی می نویسند: « و الزوج و الزوجة فاصلح الله ذات بینهما »
آن جوان می گوید پس از دریافت این پاسخ به راحتی موفق شدم همسرم را به خانه خود منتقل نمایم و سالها با وی زندگی کردم و خداوند اولادی از وی نصیبم نمود(124)
-
2- شفای بيـمار
شخصی بیماری پوستی می گیرد و هرچه مداوا می کند فایده نمی بخشد تا آنکه نامه ای به محضر پر فیض امام می نویسد و تقاضای دعا می کند، امام در توقیعی این چنین برایش دعا می کنند: « البسک الله العافیة و جعلک معنا فی الدنیا و الاخرة »
_ خداوند به تو لباس عافیت بپوشاند و تو را در دنیا و آخرت همراه ما قرار دهد.
آن شخص می گوید هنوز هفته به پایان نرسیده بود که زخمم خوب شد و به طوری شد که اثری از آثارش باقی نماند.(125)
-
3- طلب فرزند
ابوجعفر محمد بن علی بن حسین ابن بابویه قمی، محدث بزرگ عالم تشیع و معروف به شیخ صدوق (رحمه الله)، که او را رئیس المحدثین لقب داده اند، به دعای امام عصر علیه السلام متولد می شود. پدر وی، علی ابن حسین، پس از آنکه مدتی از نعمت فرزند محروم ماند، به نائب سوم جناب حسین ابن روح نامه نوشت و درخواست کرد وی از محضر منّور امام علیه السلام بخواهد دعا کنند او صاحب فرزندانی فقیه شود. همسر او در آن زمان دختر عمویش بوده است. امام در پاسخش می نویسند: « انک لا ترزق من هذه و ستملک جاریه دیلمیه و ترزق منها ولدین فقیهین»(126)
_ تو از همسر فعلی ات فرزند نمی یابی، به زودی همسری اهل دیلم خواهی داشت که از آن دو پسر فقیه نصیب تو می شود.
پس از آن، پدر شیخ صدوق صاحب سه فرزند پسر می گردد که دو تن از آنان به نامهای محمد و حسین، فقیه زبر دست می شوند و یکی به نام حسن زاهد و عابد می گردد.
-
4- درخواست کفن
گاه برخی از شیعیان به آن حضرت نامه می نوشتند و تقاضای کفن می نمودند، از جمله محمد ابن زیاد الصیمری چنین تقاضائی از حضرتش می نماید. در پاسخ وی می نویسند تو در سال 81 احتیاج به کفن پیدا می کنی، او در همان سال می میرد و امام یک ماه قبل از فوتش کفن برایش ارسال می کنند.(127)
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن