بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 9 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 84

موضوع: دیوان اشعار محتشم کاشانی

  1. #21
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار

    ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار یا به یاران می‌توان مشغول بودن یا به یار
    یاری یاران مرا از یار دور افکنده است کافرم گر بعد ازین یاری کنم الا به یار
    چند فرمایندم استغنا و گویندم مزن حرف جز با غیر و روی غیرتی بنما به یار
    یار تا باشد چرا باید زدن با غیر حرف غیر تا باشد چرا باید زد استغنا به یار
    ذره‌ای از یاری این یاران فرو نگذاشتند یار را با ما گذارید این زمان ما را به یار
    ما گدایان قدر این نعمت نمی‌دانسته‌ایم پادشاهی بوده صحبت داشتن تنها به یار
    گر به دست‌م فرصتی افتد بگویم محتشم از نزاع انگیزی یاران حکایتها به یار

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  2. #22
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سخن طی می‌کنم ناگاه در خواب

    سخن طی می‌کنم ناگاه در خواب در آن بی‌گه که در جو خفته بود آب
    به گوش آمد صدایی در چنانم که کرد از هزیمت مرغ جانم
    چنان برخاستم از جا مشوش که برخیزد سپند از روی آتش
    چنان بیرون دویدم بیخودانه که خود را ساختم گم در میانه
    من درمانده کز بیرون این در به آن صیاد جان بودم گمان بر
    ز شست شوق تیری خورده بودم که تا در می‌گشودم مرده بودم

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  3. #23
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بخت چون بر نقد دولت سکه‌ی اقبال زد

    بخت چون بر نقد دولت سکه‌ی اقبال زد هم شب شاهی در درویش فرخ فال زد
    جسم خاکی شد سپند و بستر آتش آن زمان کان گران تمکین در این مضطرب احوال زد
    طایر گرم آشیان خواب از وحشت پرید فتنه‌ی تیری از کمین بر مرغ فار غبال زد
    ساقی دولت به دستم ساغری پر فیض داد مطرب عشرت به گوشم نغمه‌ی پر خال زد
    آن که می‌کشتش خمار هجر در کنج ملال از شراب وصل ساغرهای مالامال زد
    پیش از آن کاید به اقبال آن شه اقلیم حسن جانم از تن خیمه بیرون بهر استقبال زد
    محتشم زد بر سپاه غم شبیخون شاه وصل بر به ملک دل ز عشرت خیمه‌ی اجلال زد




    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  4. #24
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او

    قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او به جان هرچند رنجم بیشتر میرم برای او
    به کارم هر گره کاندازد آن پیمان گسل گردد مرا دل‌بستگی افزون به زلف دلگشای او
    دل آزارست اما آنقدر دانسته دلداری که بیزار است از آزادی خود مبتلای او
    جفاکار است لیکن می‌دهد زهر جفاکاری چنان شیرین که از دل می‌برد ذوق وفای او
    بلای جان ناساز است و جانبازان شیدا را میسر نیست یکدم شاد بودن بی‌بلای او
    شه اقلیم بیداد است و مظلومان محنت کش برای خود نمی‌خواهد سلطانی ورای او
    نخواهد محتشم جز آستانش مسندی دیگر که مستغنی است از سلطانی عالم گدای او

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  5. #25
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بود دی در چمن ای قبله‌ی حاجتمندان

    بود دی در چمن ای قبله‌ی حاجتمندان دل ز هجر تو و وصل دگران در زندان
    پر گره گشت درونم ز تحمل چون مار بر جگر به سکه در آن حبس فشردم دندان
    صد تن آنجا به نشاط و ز فراق تو مرا غصه چندان که نخواهی و الم صد چندان
    کام پر زهر و جگر پر نمک و دل پرخون می‌نمودم به حریفان لب خود را خندان
    در ببستند ز اندیشه پس خم زدنم در عشرت به رخ اهل محبت بندان
    حرف دلکوب حریفان به دلم کاری کرد که مگر حدت حداد کند با سندان
    بی‌حضور تو من و محتشم آنجا بودیم بر طرب غصه گزینان به الم خورسندان
    پس رفتم و این غزل به دست‌ش دادم و اندر ره معذرت به خاک افتادم

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  6. #26
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    باز جائی رفته‌ام کز روی یارم شرمسار

    باز جائی رفته‌ام کز روی یارم شرمسار روی برگشتن ندارم شرمسارم شرمسار
    در تب عشقم هوس فرمود نا پرهیزیی کاین زمان تا حشر از آن پرهیزگارم شرمسار
    با رخ و زلفش دلم شرط قراری کرده بود هم از آن شرحم خجل هم زان قرارم شرمسار
    قول و فعل و عهد و شرطم بود پیشش معتبر پیش او اکنون به چندین اعتبارم شرمسار
    کار من یکباره مشکل شد در این عشق و هوس ای اجل بازا که من زین کار و بارم شرمسار
    همچو نعلم پیش او چشم از زمین برداشتن نیست ممکن بس کزان زیبا سوارم شرمسار
    محتشم بر شاخ دیگر بلبل دل را نشاند من چه نرگس از رخ آن گلعذارم شرمسار

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  7. #27
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی

    هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی روی در هرکس که دارم قبله‌ی جانم توئی
    گرچه در بزم دگر شبها چو شمعم در گداز آن که هر دم می‌کشد از سوز پنهانم توئی
    گرچه هستم موج خور در بحر شوق دیگری آن که از وی غرقه صد گونه طوفانم توئی
    گرچه خالی نیست از سوز بت دیگر دلم آن که آتش می‌زند در ملک ایمانم توئی
    گرچه بنیاد حضورم نیست زان مه بی‌قصور جنبش افکن در بنای صبر و سامانم توئی
    گرچه زان گل همچو بلبل نیستم بی‌ناله‌ی غلغل‌افکن در جهان از آه و افغانم توئی
    گرچه نمناکست زان یک دانه‌ی گوهر دیده‌ام قلزم انگیز از دو چشم گوهر افشانم توئی
    گرچه می‌آلایم از دیدار او دامان چشم گل‌رخی کز عصمت او پاک دامانم توئی
    گرچه جای دیگرم در بندگی چون محتشم آن که او را پادشاه خویش میدانم توئی
    تبارک الله ازین پادشاه وش صنمی که مردمش ز بت خود عزیزتر دانند
    کنند جای دگر بندگی ولی او را به صدق دل همه جا پادشاه خود خوانند

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  8. #28
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    چراغ خود دگر در بزم او بی‌نور می‌بینم

    چراغ خود دگر در بزم او بی‌نور می‌بینم بهشتی دارم اما دوزخی از دور می‌بینم
    به خشم است آن مه از غیر و نشان تیر خوفم من که در دستش کمان خشم را پرزور می‌بینم
    نگه ناکردنش در غیر خرسندم چسان سازد که من میل نگه زان نرگس مخمور می‌بینم
    به ساحل گر روم بهتر که دریای وصالش را ز طوفانی که دارد در قفا پرشور می‌بینم
    هنوز از آفتاب وصل گرمم لیک روز خود به چشم دور بین مثل شب دیجور می‌بینم
    برای غیر گوری کنده بودم در زمین غم کنون تابوت خود را بر لب آن گور می‌بینم
    چسان پیوند برد محتشم در نزع جسم از جان ز دست او کنون خود را به آن دستور می‌بینم

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  9. #29
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در عین وصل جز من راضی به مرگ خود کیست

    در عین وصل جز من راضی به مرگ خود کیست صد رشک تا سبب نیست با خود درین صدد کیست
    یاران مدد نمودند در صلح غیر با او اکنون کسی که در جنگ ما را کند مدد کیست
    حرفی که گر بگویم گردد سیه زبانم جز خامه آن که با او گوید بشد و مد کیست
    آن کس که کرده صد جا بدگوئی تو نیک است ای بد ز نیک نشناس گر نیک اوست بد کیست
    بر نقد عصمت خود بنگر خط خطا را آنگه ببین به نامت این سکه آن که زد کیست
    جز من که غیرتم کرد راضی به دوری تو آن کس که دور خواهد جان خود از جسد کیست
    این وصل بی‌بها را من می‌دهم به هجران یاران کسی که دارد بر محتشم حسد کیست

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  10. #30
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی

    برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی ببین برای که ای بی‌وفا کرا کشتی
    بران دمی که دمیدی نهان بر آتش غیر چراغ انجمن افروز عشق ما کشتی
    رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت دریغ و درد که زود آتش حیا کشتی
    چو من هلاک شوم از طبیب شهر بپرس که مرگ کشت مرا یا تو بی‌وفا کشتی
    کسی ندیده که یک تن دو جا شود کشته مرا تو آفت جان صد هزار جا کشتی
    سرم ز کنگر غیرت بر اهل درد نما مرا چو بر در دروازه بلا کشتی
    حریف درد تو شد محتشم به صد امید تو بی‌مروتش از حسرت دوا کشتی
    منم شکسته نهال ریاض عشق و گلی ز دهر می‌کند امسال غالبا بی‌خم
    به زخم ناوک او چون شوم شهید کنید شهید ناوک شاطر جلال تاریخم

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




صفحه 3 از 9 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •