بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 13 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 121

موضوع: شاهنامه بزرگترین شناسه ایرانیان

  1. #21
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ادامه داستان 7
    داستان ایرج
    (دسیسه چینی سلم و تور)
    سالها گذشت و گردپیری بر سرفریدون نشست . روزی سلم در این اندیشه شد که تور را باخود هم آوا کند تا هردو باهم پدرشان را برای بخششی که کرده بود به باد سرزنش بگیرند. و از او بخواهند که ایران را از ایرج گرفته بدانها دهد. او گمان می کرد که چون فریدون از نیروی جوانی تهی شده است در برابر پافشاری آنان تاب نخواهد آورد و به خواستشان گردن خواهد نهاد. پس برای دیدن برادرش به سوی توران رهسپار شد. چون بدانجا رسید تور به پیشبازش آمد و او را به کاخ برد. آن دو پیرامون چیزهای گوناگون به گفتگو پرداختند و سرانجام سلم به برادرخود گفت :
    «ای شاهنشاه ترک و چین ؛ چندین سال پیش پدرما سرزمینهای خودرا میان ما سه برادر بخش کرد. اما بخشش او بسیار بیداگرانه بود. زیرا من و تو که از ایرج بزرگتریم بهره کمتری بردیم و ایرج بهره بیشترو بهتری برد. امروز باید چاره ای اندیشید و پاسخ این بیدادگری را داد.»
    تور گفت :
    «آری من نیز با تو هم رایم . پدر در زمان جوانی مارا فریب داد و مادم برنیاوردیم اما اکنون زمان آن رسیده است که کرده او را تلافی کنیم
    آن دو با هم زمان درازی به گفتگو پرداختند و سرانجام بر آن شدندکه پیامی برای فریدون بفرستند. پس موبدی را فراخواندند و به او گفتند:
    « به سوی ایران زمین روانه شوو به کاخ فریدون درآی . چون به آنجا رسیدی بگوای پادشاه پسرانت سلم و تور پادشاهان روم وخاوروترک وچین درود فرستاد ه می گویند اکنون که زمان پیریت فرا رسیده باید از حساب آن جهان بترسی . تو دیگر روزگار درازی در این جهان نمی مانی . پس بکوش که کژیهای گذشته راراست کنی . زمانی که ماجوان بودیم در بخششت داد به کار نبردی وزرخیزترین و سرسبزترین سرزمین را به ایرج بخشیدی . از میان سه پسر گرد و دلیر وپهلوان تنها پسر کوچکتررا برتری دادی . و ما را که پسران بزرگتر بودیم از خود دور کردی و به گوشه وکنار جهان فرستادی . اکنون یا تاج پادشاهی ایران از سرایرج برگیر و گوشه ای از دنیا را به او بسپار ؛ یا چشم به راه حمله سپاهیان دلیر ترک و چین و روم باش که بیایند و دمار از ایران و ایرج برآورند.».......ادامه دارد

    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #22
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جلیل دوستخواه در 1312 در اصفهان متولد شد. در سال 1347 در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران درجه ی دکترا گرفت.

    دوستخواه از پژوهندگان برجسته در اوستاشناسی و پژوهش های مربوط به شاهنامه ی فردوسی است. از نوشته های او می توان به: اوستا (کهن ترین سرودهای ایرانیان در دو جلد)، حماسه ی ایران (یادمانی از فراسوی هزاره ها)، گزارش هفت خان رستم (بربنياد داستاني از شاهنامه براي نوجوانان)، ترجمه ی بنیادهای استوره و حماسه ی ایران، فرآيند ِ تكوين ِ حماسه ي ايران از آغاز تا روزگار فردوسي و شناخت نامه ي فردوسي و شاهنامه (در مجموعه ي از ايران چه مي دانم؟) و ... اشاره کرد.

    جلیل دوستخواه اکنون نزدیک به دو دهه است که ساکن استرالیا است و در آنجا با راه اندازی كانون پژوهش هاي ايران شناختي، چراغ پژوهش های ایرانی را در فرسنگ ها دور از میهن، همچنان روشن نگه داشته است.

    برای شناخت بیشتر خوانندگان روزنامک* از فرزانه ی توس و اثر گرانسنگ او یعنی شاهنامه، شما را به خواندن گفت و گوی اینترنتی که با ایشان انجام داده ام دعوت می کنم.

    <b>سرايش شاهنامه از چه زماني آغاز شده و چند سال به درازا كشيده است؟ نقش محمود غزنوي در اين ميان چيست؟</b>

    فردوسي، سرايش بخش هايي از شاهنامه را از اوان جواني و هنگام آشنايي با گنجينه هاي ادب و فرهنگ ايراني آغازكرد. امّا پس از مرگ ناگهاني ي دقيقي – كه پيش از وي دست به اين كار زده و كارش ناتمام مانده بود – يعني در حدود سال ٣٥٦ هجري ي خورشيدي (برابر با سال ٣٦٧ هجري ي قمري و سال ٩٧٧ ميلادي) – بود كه اين بار ِ امانت را بر دوش گرفت و راه دشوار ِ تدوين واپسين ِ حماسه ي ملّي ي ايران را تا به آخر پيمود و سرانجام، به گفته ي آشكار خودش در پايان شاهنامه، در روز ٢٥ اسفندماه سال ٣٨٨ هجري ي خورشيدي ( برابر با سال ٤٠٠ هجري ي قمري و ١٠١٠ ميلادي)، بر كار ِ عظيمش نقطه ي پايان نهاد:

    «... سرآمد كنون قصّه ي يزدگرد/ به ماه ِ سِفندارمَذ، روز ِ اَرد/ ز هجرت شده پنج هشتاد بار/ به نام ِ جهانْ داور ِ كردگار/ چو اين نامورْ نامه آمد به بُن / ز من روي ِ كشور شود پُرسَخُن ...»

    محمود غزنوي در شكل گيري ي شاهنامه، هيچ نقشي نداشت و همه ي آنچه در تذكره هاي ادبي و كتاب هاي تاريخْ گونه درباره ي نقش ورزي ي او – حتّا به گونه ي منفي – نوشته اند، افسانه بافي و مهمل است و هيچ گونه پشتوانه و بنيادي ندارد. فردوسي سرايش شاهنامه را در روزگار سامانيان و پيش از به قدرت رسيدن محمود آغازكرد و نخستين دستْ نوشت آن را زماني به پايان رسانيد كه محمود هنور بر تخت ننشسته بود و هرگاه امروز ستايش نامه هايي درباره ي محمود، در ديباچه و چند جاي از شاهنامه به چشم مي خورَد، در بهترين حالت، مي توان آنها را افزوده هاي پسين شاعر و از سر ِ ناگزيري و بيم ِ جان دانست.

    <b>زيستن فردوسي در دوران طلايي فرهنگ ايران يعني دوره ي سامانيان چه تأثيري در سرايش شاهنامه داشته است؟</b>

    دوران شهرياري ي سامانيان را مي توان روزگار ِ نوگرداني و بازْشناخت ِ زبان فارسي و مُرده ريگ ِ فرهنگي ي ايران كهن شمرد. فردوسي، زاده و پرورده ي آن دوران و فرزند ِ خانداني دهقان بود. دهقانان در آن دوره گروهي از زمين داران ميانْ مايه بودند كه نگاهبانان گنجينه هاي بازمانده از فرهنگ باستاني به شمار مي آمدند. شاعر ملّي ي ايران، در چنان خانواده یي و چنان محيطي باليد و فرهيخته شد و كار ِ گرانْ سنگ ِ حماسه سرايي را عهده دار گرديد و با شايستگي به انجام رسانيد. پس، كاميابي ي فردوسي را به تعبيري درست، مي توان برآيند ِ كُنِش ِ فرهنگي ي ايرانْ دوستانه ي سامانيان و برگ ِ زرّيني در كارنامه ي شهرياري ي آنان دانست.

    <b>شما در كتاب ِ «شناخت نامه ي فردوسي و شاهنامه» به اين نكته اشاره كرده ايد كه يك يا دو نسل پيش يا پس از فردوسي نمي توانستند چنين اثري را كه بيانگر هويّت پهلواني و فرهنگ ايران باشد، پديد آورند، در اين رابطه توضيح بيشتري بدهيد. </b>

    تا يكي دو نسل پيش از فردوسي، هنوز فرآيند ِ سربرافراشتن ِ ايرانيان از زير ِ بار ِ تازش ِ عرب ها و كوشش هايي كه در راستاي به فراموشي سپردن ِ فرهنگ ايراني و زبان نوپاي فارسي و عربي گردانيدن آن به كار مي رفت، به اوج و به نقطه ي تعيين كننده نرسيده و آمادگي ي بايسته و پختگي ي شايسته براي دست زدن به كار ِ كارستان ِ حماسه سرايي پديد نيامده بود و رويدادهاي زمانه نيز ناقوس ِ هشدار ِ در خطر افتادن ِ ميراث فرهنگي و زباني ي نياكان و گمْ شدگي در فرهنگ و زباني جُزْايراني و پاكْ باختگي ي تاريخي را آشكارا به صدا در نياورده بودند. همه ي اينها در هنگام باليدن فردوسي و نسل او نمايان شد و سرانجام، اين او بود كه پيام زمانه ي آبستن ِ رويدادهاي سهمگين را بهتر و هوشمندانه تر از هركس ديگري از چند نسل پيش از خود دريافت و شايسته ترين پاسخ را بدان داد.

    هرگاه فردوسي اين دريافت و توان پاسخ گويي را نداشت و خويشكاري نمي ورزيد و گردش زمانه كه پيوسته روي در آشوب وتباهي ي بيشتر داشت، به يكي دو نسل پس از او مي رسيد، چه بسا كه فرصت از دست مي رفت و كار از كار مي گذشت و بر ما نيز همان مي رفت كه بر مصريان رفت. براين بنياد، بايد پذيرفت كه فردوسي درست در لحظه ي تاريخي ي سرنوشت ساز براي فرهنگ ايراني و زبان فارسي پديدارشد و خود نيز از پايگاه و نقشْ ورزي ي سِترگش به خوبي آگاهي داشت و بارها در شاهنامه بدان اشاره كرده است.

    <b>برخي بر اين باورند كه شاهنامه تنها روايتگر داستان هاي استوره يي است در حالي كه شاهنامه به باور بسياري از پژوهشگران، بيانگر تاريخ ايران نيز هست. رابطه ي شاهنامه با استوره و تاريخ چيست؟</b>

    اصلي ترين و عمده ترين و مهمّ ترين بخش ِ درونمايه ي شاهنامه، روايت ها و ميانْوَردهاي پهلواني (حماسي) ي ايرانيان در روزگاران كهن ِ پيشْ تاريخي است. استوره هاي باستاني پيش زمينه ي اين روايت هاست؛ امّا اين اثر، روايتگر ِ سرراست ِ آنها نيست. فردوسي، همه ي روايت هاي آمده در شاهنامه اش را از گيومرت ِ استوره تا يزدگرد سوم ساساني، «تاريخ» مي انگاشت و اين، تعريفِ روزگار او از تاريخ بود كه با تعريف امروزين و دانشگاهي ي «تاريخ»، يكسره ناهمخوان است. امّا به هر روي، ما امروز ردّ ِ پاي بسياري از استوره ها، روايت هاي پهلواني ي ملّي و گرته اي از تاريخ سرزمين و كارنامه ي نياكانمان و بسياري از ارزش هاي فرهنگي ي كهن را در اين گنج شايگان مي يابيم و در رويكردي روزْآمد به تاريخ به منزله ي يك دانش با سامان ها و بُنْ مايه هاي ويژه اش نيز از اين مجموعه ي عظيم، بي نياز نيستيم.

    <b>متأسّفانه مي بينيم كساني كه شاهنامه را نخوانده اند، با آوردن چند بيت الحاقي از شاهنامه، فردوسي را به ناروا به «زن ستيزي» متّهم مي كنند، ديدگاهتان را در اين باره بفرماييد؟</b>

    دريغا كه بيشتر نزديك به تمام ما ايرانيان، هنوز يادنگرفته ايم كه هر سخني را با سند و پشتوانه ي با اعتبار و پذيرفتني بر زبان يا قلم بياوريم و از حرف زدن و به ويژه گفتاوَرد از سخنان و سروده ها و نوشته هاي ديگران، بر پايه ي سست و نادرست ِ شايعه ها و گفته هاي مشهور و رايج بپرهيزيم.

    شاهنامه ي فردوسي مانند ديگرْ متن هاي ادبي ي ما – و در واقع، بيش از همه ي آنها – دستْ خوش دخالت هاي نارواي رونويسان (كاتبان) دستْ نوشت ها و ديگرْ مردمي كه تنها به زبان ديگران و گوش خود اطمينان دارند، بوده و از همين رو صدها بيت از سروده هاي ديگرْ سرايندگان و يا از به اصطلاح طبعْ آزمايي هاي خود را بر آن افزوده و يا واژه ها و تركيب هايي را به خواست ِ خود در بيت هاي سروده ي فردوسي، تغييرداده و چيزهايي ناروا و ناسازگار با ساختار منظومه را جايگزين سخنان اصلي ي شاعر كرده اند كه سپس به چاپ هايي از اين منظومه نيز راه يافته است و بسياري از خوانندگان اين اثر، به صِرف ِ اين كه چنين بيت هايي در شاهنامه آمده و نام فردوسي را بر خود دارد، آنها را بي هيچ گونه پژوهش و كاوشي از استاد ِ توس دانسته و در همه جا بازگفته و بازنوشته اند و چنان رواجي بدانها داده اند كه اگر كسي بگويد آنها از فردوسي نيست و افزوده (الحاقي) است، به او پوزخند مي زنند و او را "بي سواد" و "ناآگاه" مي خوانند. براي نمونه، بيت بسيار مشهور ِ «بسي رنج بُردم درين سال سي / عجم زنده كردم بدين پارسي» بر پايه ي پژوهش هاي دستْ نوشت شناختي ي امروزين، از سروده هاي فردوسي نيست. امّا شما افزوده بودگي ي آن را در ميان گروه هاي گوناگون مطرح كنيد و ببينيد واكنش آنها چيست و چند تن اين سخن را از شما مي پذيرند.

    درونمايه ي آنچه عنوان ِ «زنْ ستيزي» بدان داده شده و در روزگار ما، به ويژه به سبب ِ مطرح بودن ِ گفتمان ِ برابري ي حق هاي انساني ي زن و مرد و بايستگي ي پايانْ بخشي به حق كشي هاي ديرپاي تاريخي در باره ي نيمه ي مادينه ي جامعه، رويكرد ِ بسيار بدان هست، از جمله موضوع هايي است كه كساني به دور از هرگونه دقّت و پژوهشي و تنها بر پايه ي همان شايعه ها و افزوده هاي بر شاهنامه، آن را همچون يك امر بديهي و مسلّم، به فردوسي نسبت مي دهند و در هر مجلس و محفلي و هر رسانه یي با آب و تاب ِ تمام بازمي گويند و بازمي نويسند و چهره يي دروغين از فردوسي و شاهنامه اش عرضه مي دارند. دامنه ي اين غلط اندازي و شبهه افكني تا بدان جا گسترده است كه حتّا شاعر نامدار و توانايي همچون زنده ياد احمد شاملو در سخنراني ي جنجالي و تأسّف آور و بحث انگيزش در دانشگاه بركلي در كاليفرنيا (١٨ فروردين ١٣٦٩/ ٧ آوريل ١٩٩٠)، ياوه هايي از اين دست را جدّي گرفت و به فردوسي نسبت داد و به شنوندگان سخنش عرضه كرد.

    امّا شناخت ِ شاهنامه ي راستين بر پايه ي پژوهش انتقادي و سنجه هاي دستْ نوشت شناختي و اصل هاي ويرايش متن، به روشني نشان مي دهد كه اين اثر نه تنها متني زنْ ستيز نيست؛ بلكه به وارونه ي آن، در ميان همه ي متن هاي ادبي ي فارسي (نثر و نظم)، تنها اثري است كه بيشترين ارج را به زنان گذاشته و درخشان ترين سخنان را در وصف ِ شايستگي هاي زنان نقشْ وَرز در اين منظومه، هم در صحنه هاي بزم و شادْخواري و مهرْوَرزي و هم در انديشه وري و خردمندي و تدبير و كارداني آورده است. چهره هاي تابناكي همچون فرانك، سيندخت، رودابه، تهمينه، گردآفريد، مادر ِ گمْ نام ِ سياوش، جَريرِه، فريگيس، منيژه، كتايون، گرديه و شيرين در كنار دِليرْمردان ِ حماسه مي درخشند و گستره ي فروغمند شاهنامه را سرشار از شور زندگي و پويايي ي انساني مي كنند.

    به راستي آيا در سرزميني كه در سرتاسر ِ متن هاي ادبي و تاريخي ي مردْ سالارانه ي هزاره ي گذشته اش و نيز عُرف و زبانْ زَد ِ مردانش، همواره زن «ناقصْ عقل» توصيف گرديده و خوارْمايه و نيازمند ِ حمايت ِ مرد انگاشته شده است، فردوسي يك استثنا نيست كه نه تنها زنان و مردان را در شايستگي همْ تراز مي شمارد؛ بلكه – براي نمونه – در وصف ِ بانويي همچون تهمينه، مي گويد: «روانش خِرَد بود و تنْ جان ِ پاك / تو گفتي كه بهره ندارد ز ِ خاك.» و آيا همين ويژگي ي انساني و والاي شاهنامه نبوده كه مردْسالاران و زنْ ستيزان را به خشم آورده و به آن همه دستْ يازي به متن و تباهكاري و افزودن بيت هاي شرمْ آور ِ زنْ نكوهانه و زنْ ستيزانه بر حماسه ي ايران، واداشته است؟

    پس، هرگاه در موردهاي ويژه يي به چهره هاي دُژخوي و دُژكرداري همچون سودابه بر مي خوريم و در گره گاه هاي خاصّي از روايت ها و رويدادها، سخنان نكوهش آميزي در اشاره به مَنِش و كُنِش ِ آنان از زبان ِ نقشْ وَرزان ِ داستان ها (و نه از زبان شاعر) در منظومه مي بينيم، نبايد و نمي توان بدانها جنبه ي همگاني داد و زمينه و طرح و توطئه شان در ساختار داستان را به ديده نگرفت و چنين نمونه هاي انگشت شماري را دستاويز بحث هاي نادرست و نتيجه گيري هاي ناسازگار با بُنْ مايه ها و درونْ مايه هاي داستان هاي حماسه ي ايران قرار داد و يا سراينده ي شاهنامه را باورْمَند به مَردْسالاري و زنْ نِكوه و زنْ ستيز شمرد.

    در مورد شخص فردوسي، بايد گفت كه در فراسوي جان بخشي ي استادانه و ستودني اش به زنجيره اي از زنان نقشْ ورز در متن داستان ها، زن ِ آرماني و ستوده ي او، همان بانوي سراي اوست كه نامي از او نبرده؛ امّا او را فرهيخته اي دلْ آگاه و ادبْ شناس وصف كرده كه درهنگام سرايش داستان غنايي و زيباي بيژن و منيژه، در نشست و بزمي دو تنه با شاعر، متن ِ پهلوي ي داستان را مي خواند تا استاد ِ توس، آن را به كالبد ِ شعر ِ شيواي فارسي ي دَري درآوَرَد.

    <b>و سخن پایانی شما:</b>

    بايسته ي همه ي ما ايرانيان است كه از اين پس، همچون گذشته، ساده انگار و بيرون نگر و دهان بين و بي دقّت نباشيم و هر سخني را تنها پس از پژوهش ِ فراگير و كاوش در ويراسته ترين چاپ شاهنامه و راي زني با ويژه كاران ِ شاهنامه شناس و به دست آوردن اطمينان نسبي از استواري ي پشتوانه اش، از آن ِ فردوسي بشماريم و ارج ِ شاعر ِ بزرگ ملّي مان را پايمال ِ سبكسري و بي پروايي ي خود نكنيم. چُنين باد!

    www.Rouznamak.blogfa.com

    ----------------------------------------------------------

    . شاهنامه، بر اساس ويرايش مسكو، به كوشش دكتر سعيد حميديان، چا. ٤، نشر قطره، تهران- ١٣٧٦ ج ٩، ص ٣٨٢، بب ٨٦١-٨٦٣

    . براي شرحي گسترده در اين باره ← دكتر ذبيح الله صفا، حماسه سرايي در ايران، چا. ٢، اميركبير، تهران – ١٣٣٣؛ دكتر محمّد امين رياحي، سرچشمه هاي فردوسي شناسي، مؤسّسه ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي (پژوهشگاه)، تهران - ١٣٧٢؛ جليل دوستخواه، حماسه ي ايران، يادماني از فراسوي هزاره ها، نشر ِ آگه، تهران- ١٣٨٠ و همو، فرآيند ِ تكوين حماسه ي ايران پيش از روزگار فردوسي و شناختْ نامه ي فردوسي و شاهنامه، شماره هاي ٥٨ و ٦١ از مجموعه ي از ايران چه مي دانم؟، دفتر پژوهش هاي فرهنگي، تهران - ١٣٨٤

    . براي خواندن نقدي در باره ي آن سخنراني ← جليل دوستخواه، «نقد يا نَفي ِ شاهنامه» در كتاب ِ حماسه ي ايران، يادماني از فراسوي هزاره ها، پيشين، صص ٢٥٣- ٢٨١




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #23
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    فردوسی بزرگ و سفارش به پاسداری از نوروز و جشنها و آداب و رسوم ملی ایران :
    بیارید این آتش زردشت بگیرد همان زند و اوستا بمشت
    نگه دارد این فال جشن سده همان فر نوروز و آتشکده
    همان اورمزد و مه و روز مهر بشوید به آب خرد جان و چهر
    کند تازه آیین لهراسبی بماند کین دین گشتاسبی
    منوچهري :
    آمدت نوروز و آمد جشن نو روزي فرا كامكارا، كار گيتي تازه از سر گير باز
    يكي‌ از جشنهايي‌ كه‌ در شاهنامه‌ فردوسي‌ از آن‌ نام‌ برده‌ شده‌، آئين‌ و مراسم‌ نوروز مي‌باشد. در اين‌ مقاله‌ سعي‌ بر اين‌ است‌ كه‌ درباره‌ مراحل‌ پيدايش‌ اين‌ جشن‌ ،زمان‌ برگزاري‌ ،استعمال‌ كلمه‌ نوروز و چگونگي‌ آن‌ در شاهنامه‌ توضيحاتي‌ داده‌ شود . جشن‌ نوروز از مهمترين‌ مراسمي‌ است‌ كه‌ از سالياني‌ دور در بين‌ ايرانيان‌ فلات ایران رايج‌ بوده‌ و به‌ يادگار مانده‌ است‌ . امروزه همه اقوام ایرانی نوروز را بر تمامی جشنهای برتری می دهند . ولی متاسفانه آنها از خانه خود توسط بیگانگان جدا شده اند و مرزهایی غیر واقعی بین آنها و ایران گذاشته شده است . گستره جشن نوروز امروزه در بسیاری از سرزمینهای ایرانی برقرار است : ایران - افغانستان - ازبکستان - تاجیکستان - ترکمنستان - آذربایجان - ارمنستان - کردستان سوریه و ترکیه و عراق و . . . شادي‌ و سرور در اين‌ زمان‌ ،چندان‌ دور از ذهن‌ نيست‌ زيرا جهان‌ رنگي‌ ديگر به‌ خود مي‌گيرد و زمان‌ ،زمان‌ زايش‌ زمين‌ است‌ و تولد گياه‌. حال‌ از چه‌ دوره‌اي‌ اين‌ عيد به‌ صورت‌ رسمي‌ درآمده‌ بهتر آن‌ است‌ كه‌ بدانيم‌ از چه‌ زماني‌ گاه‌ شماري‌ وجود داشته‌ ؛ زيرا اگر اين‌ آئين‌ به‌ صورت‌ يك‌ جشن‌ در فصل‌ بهار انجام‌ مي‌شده‌ است‌ بايد در سال‌ زمان‌ معيني‌ داشته‌ باشد و داشتن‌ وقتي‌ مشخص‌ لازمه‌ اين‌ گفتار مي‌گردد .
    مي‌توان‌ گفت‌ ايرانيان‌ پيشين‌ با ديدن‌ تغييرات‌ جوي‌ و طبيعي‌، هر دوره‌اي‌ از سال‌ را به‌ نوعي‌ زمان‌ بندي‌ كرده‌ بودند . درگاه‌ شماري‌ مي‌خوانيم‌ كه‌ سال‌ ايراني‌ زماني‌ به‌ دو قسمت‌ تقسيم‌ مي‌شده‌ ،زمستانِ ده‌ ماهه‌ و تابستانِ دوماهه‌ .و سال‌ در دوري‌ از ادوار به‌ دو قسمت‌ تابستا هفت‌ ماهه‌ و زمستان‌ پنج‌ ماهه‌ تبديل‌ شده‌ است‌ .و همچنين‌ «سال‌ از عهدي‌ بالنسبه‌ قديم‌ (و شايد از قديم‌ترين‌ ازمنه‌ نيز) به‌ چهار فصل‌ سه‌ ماهه‌ معروف‌ تقسيم‌ مي‌شده‌ كه‌ اسامي‌ پهلوي‌ آنها چنين‌ است‌ :وهار ـ هامين‌ ـ پاتيژ ـ زمستان‌». (1)
    بنابراين‌ نوعي‌ گاه‌ شماري‌ به‌ وجود آمده‌ بود كه‌ نسبتاً زمان‌ تغيير و تحولات‌ طبعيي‌ را مشخص‌ مي‌ساخته‌ است‌ . آرياييان‌ قديم‌ در هريك‌ از دو فصل‌ گرما و سرما جشني‌ برپا مي‌نمودند و به‌ پايكوبي‌ مي‌پرداختند .و از طرفي‌ مي‌بينيم‌ كه‌ «در عهد بسيار كهن‌ ،سال‌ از اول‌ تابستان‌ (انقلاب‌ صيفي‌) و با تيرماه‌ آغاز مي‌شده‌ و دليل‌ آن‌ لغت‌ «ميذيايري‌» است‌ كه‌ اسم‌ گاهنبار پنجم‌ از شش‌ گاهنبار سال‌ است‌ . (2) اين‌ جشن‌ درحوالي‌ انقلاب‌ شتوي‌ برپا مي‌شده‌ و معني‌ لغوي‌ آن‌ (نيمه‌ سال‌) است‌. و از سوي‌ ديگر درمي‌يابيم‌ كه‌ در زماني‌ سال‌ با اول‌ تابستان‌ شروع‌ مي‌شده‌ ،ولي‌ نه‌ با تيرماه‌ ،بلكه‌ با فروردين‌ ماه‌. بيروني‌ اول‌ سال‌ ايرانيان‌ را فروردين‌ و در انقلاب‌ صيفي‌ مي‌داند و اعياد خوارزمي‌ نيز مؤيد همين‌ ادعاست‌. و قرائني‌ در دست‌ است‌ كه‌ مي‌رساند اين‌ جشن‌ در عهد قديم‌ يعني‌ هنگام‌ تدوين‌ بخش‌ كهن‌ اوستا نيز درآغاز برج‌ حمل‌ (3) يعني‌ اول‌ بهار برپا مي‌شده‌ وشايد بنحوي‌ كه‌ برما معلوم‌ نيست‌، آن‌ را در اول‌ برج‌ مزبور ثابت‌ نگه‌ مي‌داشتند . (4)
    پس‌ اساس‌ به‌ وجود آمدن‌ اين‌ جشن‌ آغاز بهار ،و در واقع‌ شادي‌ طبيعي‌ از پايان‌ فصل‌ سخت‌ سرماست‌ .در اين‌ فصل‌ ،تمامي‌ ناخوشي‌هاي‌ مربوط‌ به‌ سرما از بين‌ رفته‌ و جاي‌ آن‌ را سبزي‌ و طراوتي‌ وصف‌ نشدني‌ فرا مي‌گيرد. زمين‌ لباس‌ تازه‌ در برمي‌كند و زميني‌ ديگر مي‌شود و شايد ،آدميان‌ همين‌ ديد را نسبت‌ به‌ خود نيز داشته‌اند. اين‌ عقيده‌ در اشعار شاهنامه‌ هم‌ ديده‌ مي‌شود. هنگاميكه‌ گيوبيژن‌ را نمي‌يابد ،به‌ چاره‌جوئي‌ نزد كيخسرو رفته‌ و از او مي‌خواهد كه‌ او را دريافتن‌ گمشده‌اش‌ ياري‌ نمايد. كيخسرو بدينگونه‌ پاسخ‌ مي‌دهد كه‌ :
    بمان‌ تا بيايد مه‌ فرودين ‌ كه‌ بفروزد اندر جهان‌ هوردين‌
    بدانگه‌ كه‌ برگل‌ نشاندت‌ باد چو برسر همي‌ گل‌ فشاندت‌ باد
    بگويم‌ ترا هر كجا بيژنست‌ بجام‌ اندرون‌ اين‌ مرا روشنست‌
    تا زماني‌ كه‌ نوروز فرا نرسيده‌ كيخسرو نمي‌تواند به‌ جام‌ جم‌ نگاه‌ بياندازد و اسرار ببيند .چرا؟ تنها در بهار است‌ كه‌ تغييراتي‌ كاملاً محسوس‌ جهان‌ را فرا گرفته‌ ،زندگي‌ بار ديگر آغاز مي‌گردد.(البته‌ زندگي‌ گياهي‌ كه‌ شايد به‌ همان‌ اسطوره‌ (مشي‌ و مشيانه‌) و (يم‌ ويمگ‌) برگردد كه‌ اولين‌ جفت‌ انساني‌ اند.) (5)
    پس‌ انسان‌ نيز تولدي‌ دوباره‌ مي‌يابد و از تمامي‌ بديها جدا گشته‌ ،مانند موجودي‌ تازه‌ به‌ دنيا آمده‌ ،بدون‌ گناه‌ مي‌گردد . كيخسرو نيز تنها در نوروز است‌ كه‌ مي‌تواند جام‌ جم‌ را در دست‌ گرفته‌ و راز هفت‌ كشور را دريابد .
    يكي‌ جام‌ بركف‌ نهاده‌ نبيد بدو اندرون‌ هفت‌ كشور بديد
    زمان‌ و نشان‌ سپهر بلند همه‌ كرده‌ پيدا چه‌ و چون‌ و چند
    فردوسي‌ ،آغاز شهرياري‌ كيومرث‌ (اولين‌ انسان‌) و برتخت‌ نشستن‌ وي‌ را در اول‌ برج‌ حمل‌ مي‌داند .
    چنين‌ گفت‌ كائين‌ تخت‌ و كلاه‌ كيومرث‌ آورد و او بود شاه‌
    چو آمد ببرج‌ حمل‌ آفتاب‌ جهان‌ گشت‌ با فرّ و آئين‌ و آب‌
    بتابيد از آن‌ سان‌ زبرج‌ بره‌ كه‌ گيتي‌ جوان‌ گشت‌ از آن‌ يكسره‌
    كيومرث‌ شد برجهان‌ كد خداي ‌ نخستين‌ بكوه‌ اندرون‌ ساخت‌ جاي‌
    و نيز در زمان‌ پادشاهي‌ جمشيد، هنگام‌ برپائي‌ نوروز در روز هرمزد از ماه‌ فروردين‌ است‌ .
    چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا
    جهان انجمن شد بر تخت اوی از آن بر شد قره بخت اوی
    به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
    سر سال‌ نو هرمز فرودين ‌ بر آسوده‌ از رنج‌ روي‌ تن دل ز کین
    به نوروز تو شاه گیتی فروز بر آن تخت بنشست فیروز روز
    بزرگان‌ بشادي‌ بياراستند مي‌ و جام‌ و رامشگران‌ خواستند
    چنين‌ جشن‌ فرخ‌ از آن‌ روزگار بما ماند از آن‌ خسروان‌ يادگار
    در شاهنامه‌ مي‌خوانيم‌ كه‌ پس‌ از طهمورث‌ ،جمشيد پسر وي‌ (6) به‌ تخت‌ پادشاهي‌ نشست‌ و همه‌ مرغان‌ و ديوان‌ و پريان‌ به‌ فرمان‌ او درآمدند .وي‌ به‌ ساختن‌ آلات‌ جنگي‌ پرداخت‌ ،رشتن‌ و تافتن‌ و بافتن‌ به‌ مردم‌ آموخت‌، طبقات‌ چهارگانه‌ كاتوزيان‌ ،نيساريان‌ ،نسوريان‌ و اهتوخوشي‌ (7) را پديد آورد ،به‌ ديوان‌ دستور داد تا باآب‌ و خاك‌ ،گل‌ درست‌ كرده‌ ،گرمابه‌ و كاخهاي‌ بلند سازند و سپس‌ از سنگ‌ ،گوهر بيرون‌ آورد ،بويهاي‌ خوش‌ پديدار ساخت‌ ،پزشكي‌ را بوجود آورد و كشتي‌ راني‌ را به‌ مردم‌ آموخت‌ وبعد از تمامي‌ اين‌ كارها ،تختي‌ ساخت‌ كه‌ هرگاه‌ اراده‌ مي‌كرد ديوان‌ آن‌ را برداشته‌ و به‌ آسمان‌ مي‌بردند و در روز هرمزد فروردين‌ براين‌ تخت‌ بر آسمان‌ رفت‌ و جهانيان‌ اين‌ روز را روز نو خواندند .
    همه‌ كردنيها چو آمد بجاي‌ ز جاي‌ مهي‌ برتر آورد پاي‌
    بفركياني‌ يكي‌ تخت‌ ساخت ‌ چه‌ مايه‌ بدو گوهر اندر نشاخت‌
    بجمشيد بر گوهر افشاندند مران‌ روز را روز نو خواندند
    سرسال‌ نو هرمز فرودين ‌ برآسوده‌ از رنج‌ روي‌ زمين‌
    اغلب‌ كتب‌ قديمي‌ جمشيد را پايه‌ گذار نوروز دانسته‌اند. (8) دليل‌ انتساب‌ اين‌ جشن‌ به‌ جمشيد به‌ درستي‌ بر ما معلوم‌ نيست‌. اما با اطلاع‌ به‌ اينكه‌ فردوسي‌ شاهنامه‌ را براساس‌ روايتهاي‌ قديمي‌ و كتاب‌ خداينامه‌ به‌ نظم‌ درآورده‌ است‌، در مي‌يابيم‌ كه‌ نسبت‌ دادن‌ اين‌ جشن‌ بجمشيد از دوران‌ بسيار قديم‌ معمول‌ بوده‌ است‌ .
    در هر حال‌ نوروز در ايران‌ چنان‌ اهميتي‌ داشته‌ است‌ كه‌ با روي‌ كار آمدن‌ دين‌ زرتشت‌ به‌ عنوان‌ يك‌ دين‌ حكومتي‌ در زمان‌ ساسانيان‌ ،نه‌ تنها از بين‌ نرفت‌ بلكه‌ جايگاه‌ خاصي‌ نيز پيدا نمود .
    «در اين‌ عهد نوروز را در ميان‌ ملت‌ ايران‌ و نيز در دربار ،مراسم‌ مخصوص‌ و تشريفات‌ فراوان‌ در كار بوده‌ است‌ و بتحقيق‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ در هيچ‌ زمان‌ نوروز را با اين‌ همه‌ تكلفات‌ بجا نمي‌آوردند.» (9)
    «مورخين‌ يوناني‌ مي‌نويسند كه‌ ژوستين‌ دوم‌ امپراطور روم‌ كمي‌ بعد از جلوس‌ خود به‌ تخت‌ كه‌ در چهارم‌ نوامبر سال‌ 565 ميلادي‌ بود سفيري‌ به‌ دربار انوشيروان‌ فرستاد كه‌ با شتاب‌ تمام‌ راه‌ افتاده‌ ،سفر كرد ولي‌ در شهرهائيكه‌ سر راه‌ بود به‌ جهت‌ بعضي‌ ترتيبات‌ كه‌ به‌ فرمان‌ شاهنشاه‌ ايران‌ داده‌ شده‌ بود ،حركتش‌ به‌ تأخير افتاد و مجبور گرديد كه‌ در شهر دارا به‌ جهت‌ مراسم‌ عيد نوروز مدتي‌ توقف‌ بكند .
    از اينجا معلوم‌ مي‌شود كه‌ در عهد ساسانيان‌ نه‌ تنها در پايتخت‌ بلكه‌ در ولايات‌ نيز مراسم‌ با شكوه‌ مفصلي‌ براي‌ نوروز بجا مي‌آوردند.» (10)
    در قسمت‌ تاريخي‌ شاهنامه‌ در زمان‌ ساسانيان‌ هنگاميكه‌ نامي‌ از آتشكده‌ برده‌ مي‌شود ،مكاني‌ نيز به‌ نوروز اختصاص‌ دارد .
    از جمله‌ :در زمان‌ پادشاهي‌ اردشير :
    به‌ ديبا بياراست‌ آتشكده‌ هم‌ ايوان‌ نوروز و كاخ‌ سده‌
    در زمان‌ پادشاهي‌ بهرام‌ گور :
    برفتند يكسر به‌ آتشكده‌ به‌ ايوان‌ نوروز جشن‌ سده‌
    همي‌ مشك‌ بر آتش‌ افشاندند به‌ بهرام‌ بر آفرين‌ خواندند
    چو شد ساخته‌ كار آتشكده‌ همان‌ جاي‌ نوروز و جشن‌ سده‌
    در زمان‌ پادشاهي‌ شيرويه‌ :
    ببخشيد چندي‌ به‌ آتشكده ‌ چه‌ بر جاي‌ نوروز و جشن‌ سده‌
    و در آخر اينكه‌، نوروز در شاهنامه‌، از آغاز كتاب‌ تا سرانجام‌ آن‌ (يعني‌ تا زمان‌ حمله‌ اعراب‌ به‌ ايران‌) به‌ صورت‌ يك‌ جشن‌ ملي‌ و در دوره‌ ساسانيان‌ بشكل‌ يك‌ آئين‌ مذهبي‌ ،براي‌ ايرانيان‌ گرامي‌ بوده‌ و جشن‌ گرفته‌ مي‌شده‌ است‌ و با اينكه‌ بعد از حمله‌ اعراب‌ به‌ ايران‌ مدتي‌ برگزار نمي‌گرديده‌ اما به‌ دلايلي‌ از جمله‌ اشتياق‌ ايرانيان‌ به‌ اجراي‌ اين‌ مراسم‌ ،باقي‌ و براي‌ ما به‌ يادگار مانده‌ است‌ .
    پي‌ نوشت‌ :
    1ـ گاه‌شماري‌ در ايران‌ ـ حسن‌ تقي‌ زاده‌ ـ ص‌ 44
    2ـ براساس‌ اسطوره‌ خلقت‌به‌ يكسال‌ ،در پي‌ هر آفرينش‌ جشني‌ برپامي‌شود و چون‌ شش‌ آفرينش‌ وجود دارد ،شش‌ جشن‌ نيز در طي‌ سال‌ برگزار مي‌شود. اين‌ جشنها شش‌ گانه‌ را گاهنبار مي‌خوانند .جالب‌ توجه‌ اين‌ است‌ كه‌ در ادبيات‌ ديني‌ زردشتي‌ سخني‌ از نوروز و مهرگان‌ و اعياد بزرگ‌ ملي‌ نيست‌ و محتملاً اين‌ اعياد ملي‌ با اعياد بومي‌ پيش‌ از آريائيان‌ مربوط‌ بوده‌ است‌. «پژوهشي‌ در اساطير ايران‌ ص‌ 20».اين‌ گاهنبارها به‌ ترتيب‌ عبارتند از :1ـ ميديوزرم‌ زمان‌ خلق‌ آسمان‌ 2ـ ميديوشهيم‌ زمان‌ به‌ وجودآمدن‌ آب‌ 3ـ پتيه‌ شهيم‌ زمان‌ آفريده‌ شدن‌ زمين‌ 4ـ اياسرم‌ زمان‌ خلق‌ شدن‌ گياه‌ 5ـ ميديارم‌ زمان‌ آفرينش‌ جانوران‌ 6ـ همسپتمدم‌ زمان‌ آفريده‌ شده‌ انسان‌. (براي‌ اطلاع‌ بيشتر نگاه‌ كنيد به‌ يشتها ج‌ 1 ص‌ 594).
    3ـ اسامي‌ برجهاي‌ فلكي‌ كه‌ بترتيب‌ از اولين‌ ماه‌ بهار آغاز مي‌گردد عبارتست‌ از :جمل‌ ،ثور ،جوزا،سرطان‌ ،اسد ،سنبله‌، ميزان‌،عقرب‌ ،قوس‌ ،جدي‌ ،دلو ،حوت‌ .
    4ـ برهان‌ قاطع‌ ـ با حواشي‌ دكتر معين‌ ـ ذيل‌ لغت‌ نوروز .
    5ـ نخستين‌ جفت‌ انساني‌ يعني‌ مشي‌ و مشيانه‌ در زمان‌ مرگ‌ كيومرث‌ چون‌ نطفه‌اي‌ از وي‌ جدا گشته‌ و به‌ مدت‌ چهل‌ سال‌ بر روي‌ خاك‌ بود تا آن‌كه‌ چون‌ گياه‌ ريواس‌ از زمين‌ روئيد و به‌ دو قسمت‌ تبديل‌ شد كه‌ داراي‌ هيئتي‌ انساني‌ بودند يكي‌ نر و ديگري‌ ماده‌ و از ايشان‌ فرزنداني‌ بوجود آمد كه‌ در تمامي‌ جهان‌ پراكنده‌ گشتند .
    6ـ براي‌ اطلاع‌ بيشتر نگاه‌ كنيد به‌ يشتها ج‌ 1 ص‌ 180 و حماسه‌ سرائي‌ در ايران‌ ص‌ 424
    7ـ آذربان‌ ـ جنگجويان‌ ـ كشاورزان‌ ـ دست‌ ورزان‌
    8ـ البته‌ بعد از اسلام‌ ایرانیان روايات‌ متعددي‌ درباره‌ علل‌ پيدايش‌ نوروز ساخته‌ اند تا اعراب با روحیه اعراب خوش آینده باشد و این جشن در اوایل اسلام منع نگردد . . از جمله‌ «گويند خداي‌ تعالي‌ در اين‌ روز عالم‌ را آفريد و هر هفت‌ كوكب‌ در اوج‌ تدوير بودند واوجات‌ همه‌ در نقطه‌ اول‌ حمل‌ بود .در اين‌ روز حكم‌ شد كه‌ بسيرو دور درآيند و آدم‌ عليه‌ السلام‌ را نيز درين‌ روز خلق‌ كرد، پس‌ بنابراين‌ اين‌ روز را نوروز گويند» برهان‌ قاطع‌ ـ ذيل‌ كلمه‌ نوروز.
    «وقتي‌ سليمان‌ بن‌ داود انگشتر و سلطنت‌ خود را از دست‌ داده‌ بود همينكه‌ پس‌ از چهل‌ روز به‌ سلطنت‌ خود رسيد و عظمت‌
    و جلال‌ پيشين‌ خود را بدست‌ آورد، سلاطين‌ بحضورش‌ آمدند و مرغها بخدمتش‌ كمر بستند آنوقت‌ ايرانيان‌ گفتند كه‌ نوروز آمد يعني‌ روز نو رسيد. از آن‌ به‌ بعد آنروز را روز نو ناميدند». آثار الباقيه‌ .
    9ـ مقاله‌ نوروز بقلم‌ دكتر ذبيح‌ الله‌ صفا ـ مجله‌ مهر ـ ش‌ 3 ص‌ 273.
    10ـ مقاله‌ اساس‌ نوروز جمشيدي‌ ـ حسين‌ كاظم‌ زاده‌ ،ايرانشهر شماره‌ 10 از جلد اول‌ ص‌ 261 نوروز
    سوسن‌ فرهنگي‌
    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    نوروز جشن آفرينش
    نوروز و جشن نورزي يك آيين كهن و همگاني و مربوط به نو شدن و جوان شدن طبيعت است. در اقوام مختلف جهان و بوميان ايران، پيش از آمدن آريايي هاي به ايران، نوروز از مهم ترين اعياد بوده است. مهرداد بهار نوروز را يك جشن همگاني در فرهنگ ايران و بين النهرين آيين نوروزي را يك سنت كهن و محتملا رايج از هزاره سوم پيش از ميلاد و در منطقه مي داند و مي نويسد: " اين آيين يا همراه با كوچ بوميان نجد ايران به بين النهرين به آن سرزمين رفته، يا هم زمان در سراسر منطقه وجود داشته است.
    نوروز در فرهنگ هاي منطقه در اقوام سامي نيز از كهن ترين زمان ها شناخته شده بود. نيز در بسياري از مردم جامعه هاي عرب دوره جاهليت آن را جشن مي گرفتند. در اوستا به نوروز اشاره اي نشده است و مهرداد بهار اشاره نكردن به نوروز را در اوستا به علت زردشتي نبودن اين جشن و مرسوم نبودن چنين آييني در شرق ايران احتمال داده است. در نوشته هاي پهلوي و مانوي از نوروز، جشن اول سال نو بسيار گفته شده است. در تخت جمشيد نيز كه يك مركز آييني ديني بوده، مراسم نوروز برگزار مي شده است.
    بيشتر روايات اسطوره اي افسانه اي ايران دوره پيشدادي را زمان پيدايي نوروز و جمشيد، چهارمين پادشاه پيشدادي را بنيانگذار نوروز و آيين نوروزي به شمار آورده اند. بنا بر پژوهش هايي كه روي آثار سنگ نگاره ها و كتيبه هاي مانده از دوره هخامنشيان انجام شده، مردم آن زمان به درستي با نوروز آشنا بوده اند و نوروز را به عنوان آييني كهن به هنگام گردش سال جشن مي گرفته اند.
    پادشاهان هخامنشي از تخت جمشيد كه محلي مقدس و مخصوص نيايش بود، به هنگام نوروز براي برگزاري آيين هاي ويژه نوروزي و استقبال از نمايندگان اقوام مختلف مادي، عيلامي، بابلي، خوزي، آشوري، هندي، تونسي، آفريقايي و ...با پوشاك قومي ملي خود ، در تخت جمشيد گرد مي آمدند و نوروز و نوشدگي سال را در كاخ آپادانا، در برابر شاه جشن مي گرفتند و هديه هاي خود را به پادشاه ايران اهدا مي كردند.
    در دوران اشكانيان (250 پ م تا 226 م ) و ساسانيان (224 تا 652 م ) مردم نوروز را بنا بر سنت هاي فرهنگي رايج در فرهنگ مردم ايران در آغاز سال نو جشن مي گرفتند. نوروز و جشن نوروزي در ميان ايرانيان، چنان اهميت داشت كه برخي از جشن هاي مهم را به شمار روزهايي كه تا نوروز فاصله داشت، مي خواندند. ايرانيان نوروز را هم چون نياكان خود جشن مي گرفتند. در برگزاري آيين هاي نوروزي در آغاز بهار، سخت مي كوشيدند. در سرزمين هاي اسلامي، سه گونه عيد در آغاز سال وجود داشت.
    1- آغاز سال ايراني يا شامي كه مصادف با اوايل بهار بود. 2- آغاز سال قبطي (مصر) كه به آخر اوت (نهم شهريور) مي افتاد. 3- و بالاخره آغاز سال هجري قمري كه هر سال تفاوت مي كرد. بر اين عيدها بايد آغاز سال ايراني قديم را كه آغاز تابستان بود نيز افزود.
    مردم ايران و حكومت هاي ايراني محلي در دوره عباسيان و حكومت هاي توانمند ايراني پس از عباسيان به ويژه سامانيان (261 تا 389) در خراسان بزرگ و بوئيان (320 تا 348) در ايران جنوبي و عراق در زنده و پويا نگه داشتن نوروز و آيين هاي نوروز در ميان جامعه مسلمان نقش بسيار مهمي داشتند. در دوره صفوي، جشن و آيين هاي نوروزي با برخي از آيين هاي و آداب اسلامي درآميخت و رنگ ديني گرفت. براي اعتبار بخشيدن به رفتارهاي مسلمانان در آيين هاي نوروزي و شرعي و رواداشتن آنها، مجموعه اي حديث و ورايت در چگونگي پيدايش نوروز و ارزش و اعتبار و تقدس آن نقل و گردآوري كردند. اين حديث ها و روايات شان و منزلت نوروز و آيين هاي مربوط به آن را نزد شيعيان ايراني بيش از پيش بالا برد و به آنها اهميت بخشيد.
    برخي نسبت هاي مردمي و مراسم نوروزي
    مقدمه نوروز چنين است كه در ميدان هاي عمومي، با نقاره و شيپور و سنج از نيمه شب تا ظهر نوازندگي مي كنند. پس از آن مردم بلافاصله محل كار خود را ترك مي گويند و همه با هياهو و خوشحالي به مساجد، ميدان ها و ساختمان هاي عمومي روي مي آورند و همه به هم تبريك مي گويند. اسب دواني، چوگان بازي، كشتي گرفتن، جامه نو پوشيدن، حنا بستن و... از جمله سنت هايي است كه هميشه در اين زمان از سال انجام مي شده . نوروز و آزادي زندانيان در زمان هخامنشيان انجام مي گرفته. جمشيد پس از پروزي بر ديوان و برقراري حكومت داد و برابري كه در نخستين روز نوروز انجام شد، زندانيان را آزاد كرد.
    شير سنگي
    در بسياري از شهرها و روستاها شير سنگي وجود داشت كه در زمان هاي كهن نمادي از نيروي آناهيتا، فرشته باروري و آب بوده اند. در اين گونه جاها، دوشيزگان به هنگام شب سوري آيين هاي نيايشي با تنديس شير داشتند. دختران بر روي شير مي نشستند و از زير دست و پاي آن چندين بار مي گذشتند و پشت و شكم آن شير را نوازش مي كردند و از آن مراد مي طلبيدند و فرزندان نيرومند مي خواستند . در تهران نمادي ديگر وجود داشت و آن توپ بود. دختران دم بخت از توپ مرواريد در اين شهر در زمان هاي پيشين ، حاجت مي طلبيدند.
    آوردن آب از آسياب ها و چشمه سارها
    درزمان ساسانيان در برخي از روستاها رسم بر اين بود كه آب پاي سفره هفت سين را مي بايستي دختران شوي ناكرده از چشمه سارها، به ويژه از زير آسياب ها بياورند، زيرا نوروز هنگام زايش و باروري است و كوزه آب كه نمادي است از آناهيتا بايد در خوان نوروزي نهاده شود.
    هفت سين
    در زمان ساسانيان، قاب هاي زيباي منقوش و گرانبهايي از جنس كائولين از چين به ايران آورده مي شد و يكي از كالاهاي ارزشمند بازرگاني چين و ايران آورده مي شد و يكي از كالاهاي ارزشمند بازرگاني چين و ايران همين ظرف هايي بود كه بعدها به نام كشوري كه از آن آمده بود نامگذاري شد به نام «چيني» و به گويش ديگر به صورت سيني و معرب «صيني» در ايران رواج يافت. براي چيدن خوان نوروزي از همين ظرف ها استفاده مي شد آنها را به عدد هفت امشاسپند كه عبارتند از ارديبهشت، خرداد ، مرداد ، شهريور ، بهمن ، اسپندارمذ و خود اهورامزدا، بر سر خوان هاي نوروزي مي گذاشتند و از اين رو خوان نوروزي، به نام هفت سيني و يا هفت قاب نام گرفت و بعدها با حذف «يا» به شكل هفت سين درآمد. يكي از لوازم خوان نوروزي، كتاب مقدس بود و چون اين جشن ملي است، هر خانواده مي توانست كتاب مذهبي ويژه خود را بر خوان نوروزي بگذارد. از ديگر خوراكي هايي كه در زمان ساساني بر خوان نوروزي مي گذاشتند نان بود كه نمادي از بركت است. در آن زمان، گرده نان هايي به اندازه يك كف دست يا اندكي كوچك تر مي پختند و آنها را دون مي ناميدند و بر سر سفره هفت سين مي گذاشتند. شير تازه دوشيده شده در خوان نوروزي نمادي است از غذاي نوزادان گيهاني زيرا بنا بر اسطوره آفرينش انسان، در گهنبار همسپنتمدم ، يعني در سيصد و شصت و پنجمين روز سال آفريده شد. بنابراين در جشن زاديش آدميان، همانطور كه كودك نوزاد به شير نياز دارد، نوزادن گيهاني نيز به شير كه در دين ايران كهن بسيار مقدس است، نياز دارند. تخم مرغ بن مايه خوان نوروزي است و انواع سفيد و رنگين آن مي بايستي خوان هفت سين را زينت بخشد. زيرا تخم و تخمه نمادي است از نطفه و نژاد و در روز جشن تولد آدميان كه تخمه و نطفه پديدار مي گردد، تخم مرغ تمثيلي است از نطفه باروري كه به زودي بايد جان گيرد و زندگي يابد و زايش گيهاني انجام پذيرد. پوست تخم مرغ خود نمادي است از آسمان و طاق گيهاني. آينه، سمنو، ماهي، سيب، انار و سكه از ديگر چيزهايي است كه خوان نوروزي به آنها مزين مي شود. روياندن سبزه و نگريستن به رويش و بالش دانه ها در دوازده روز و جشن نوروز از آيين هاي كهن ايرانيان بوده است. رشد بيشتر هر يك از دانه هاي كاشته شده را در گردش سال مظهري از رشد خوب آن دانه هاي كاشته شده را در گردش سال مظهري از رشد خوب آن دانه در سال نوي زراعي مي پنداشتند. ايرانيان كهن، سبزه روياندن را از زمان جمشيد مي دانستند و معتقد بودند كه، جمشيد پس از سركوب اهريمن و پيروانش، كه بركت را از مردم روي زمين گرفته بودند و باد را نمي گذاشتند كه بوزد و درختان برويند، به زمين بازگشت. در اين روز كه نوروزش ناميدند، هر چوب و درختي كه خشك شده بود باز روييد و سبز شد. يادآوري مردگان و بزرگداشت روان درگذشتگان در آخرين روزهاي پايان سال، به ويژه در آخرين شب جمعه سال كهنه، بازمانده از آيين هاي نياپرستي در جامعه هاي دوران ايران باستان است. روز عرفه (آخرين پنج شنبه سال) كه در برخي جاهاي ديگر ايران مانند خراسان به «روز بي بي حور» معروف است، روز مردگان مي پندارند و باور دارند كه روان هاي مردگان در اين روز آزادند و از آسمان به زمين فرود مي آيند تا آن روز را نزد كسانشان بگذرانند.
    اسطوره سيزدهم فروردين
    رسم بيرون رفتن از خانه در روز سيزدهم فروردين و آن روز را به شادي و تفريح گذراندن از روسوم ديرين ايراني است و آخرين قسمت از جشن هاي نوروزي است. در اساطير ايراني عمر جهان هستي 12 هزار سال است و عدد 12 از بروج دوازده گانه گرفته شده است و پس از اين دوازده هزار سال و عدد 12 از بروج دوازده گانه گرفته شده است و پس از اين دوازده هزار سال عمر جهان بسته مي شود و انسان هايي كه در جهان هستي وظيفه آنها جنگ در برابر اهريمن است، پس از اين دوازده هزار سال، پيروزي نهايي بر اهريمن مي يابند. از آن پس ديگر جهان مادي وجود نخواهد داشت و آدميان به جايگاه ابدي خويش به عالم مينو باز مي گردند. با دانستن اين موضوع مي توان گفت كه اولين دوازده روز جشن زايش انسان گويا تمثيلي از اين 12 هزار سال زندگي انسان ها است و روز سيزدهم تمثيلي از هزاره سيزدهم، مي تواند باشد كه آغاز رهايش از جهان مادي است و از اين رو روز سيزدهم مي تواند روز بازگشت ارواح به مينو و روز بزرگ رامش گيهاني باشد. در متون كهن فارسي به بيرون شدن از خانه ها و به صحرا رفتن در روز سيزدهم فروردين اشاره اي نشده است. توجيه ديگري كه براي مراسم نوروز شده اين است كه، روز سيزدهم سال نو گويا در دوران هاي كهن روز ويژه طلب باران بهاري براي كشتزارهاي نودميده بوده است. روزهاي ماه در ايران قديم نامي ويژه داشت و هر يك متعلق به ايزدي بود و روز سيزدهم متعلق به ايزد تير يا «تيشتري» بود، كه ايزد باران است. براي اينكه اين ايزد پيروز باشد، لازم بود كه همه مردمان در نماز از او نام برند و او را بستايند و از او طلب باران كنند. روز سيزدهم نوروز گويا روز رسمي همه مردم براي طلب باران، براي همه سرزمين هاي ايران بوده است كه در اوستا آمده و افكندن سبزه هاي تازه دميده نوروزي به آب روان جويبارها تمثيلي است از دادن فديه به ايزد آب در آناهيتا و ايزد باران و جويبارها «تير». در اين روز مردم همه به دشت و صحرا مي روند و از بامداد تا شامگاه به شادي و سرور مي پردازند.
    ناخجستگي شماره سيزده و روز سيزده
    حادثه هاي بزرگ گيهاني در روزگاران كهن، بارها فلاكت و بلاهاي بسيار براي دنياي خاكي ما پديد آورده اند. از اين حادثه و بلايا در متون كهن نام برده شده است. در بعضي كتب مذهبي مانند اوستا، ودا، تورات، انجيل و كتاب هاي پهلوي و ... اشاره اي به اين حادثه ها شده است. زمين لرزه و سيل و طوفان بسيار اتفاق افتاده است، اما همواره بدترين آنها در خاطر مردمان پايدار مانده است. يكي از حادثه هاي سهمگين گيهاني كه ذكر آن در تورات آمده است، در روز سيزدهم سال نو مصري كه مانند جشن فروردين ايراني به هنگام تعادل بهاري خورشيد گرفته مي شد به وقوع پيوسته و موجب مرگ عده زيادي از انسان ها شده است. اين روز مصادف با روز سيزدهم ماه ايراني است . در آن روز سيزدهم سال نو، گويا ستاره اي دنباله دار در فضاي زمين درخشيده است به طوري كه در افق ايران نيز آن را ديده اند. بر اثر برخورد اين ستاره با زمين آتشفشان ها آغاز آتشفشاني كرده اند و زمين لرزه اي سهمگين روي داده است و كاخ ها ويران گشته اند اين حوادث، اين انديشه را در ذهن مردم پديدار كرد كه هر چند هزار سال يك بار واقعه اي اينچنيني رخ خواهد داد. از همين رو است كه مردم به طور سنتي در هر سال به هنگام روز سيزدهم فروردين منتظر واقعه اي سهمگين بوده اند، از اين جهت خانمان خود را رها مي كردند و در اين روز زير سقف و بام نمي ماندند، تا اگر زمين لرزه اي رخ دهد در امان بمانند. رفته رفته روز سيزدهم سال و در پي آن شماره سيزده، رنگ نحس و ناخجستگي گرفت و مردم در همه جاي دنيا از عدد سيزده پرهيز كردند و عدد سيزده يك ترس و وحشت براي همه ايجاد كرد. در حال حاضر در ايران، اروپا و آمريكا شماره خانه هايي كه به 13 مي رسد را به صورت 1+12 مي نويسند. در تمام دنيا عدد 13 بدشگون و بديمن است. مانند عدد هفت که مقدس ترین شماره در ایران بوده و هست و به ادیان دیگر هم رفته است . مانند آرامگاه کوروش بزرگ که بر طبقه هفتم سنگی سترگ بنا شده است و یا هفت آسمان و . . .
    بن مایه :
    برومند سعيد، جواد، «نوروز جمشيد»، انتشارات توس، چاپ اول 1377، تهران بلوكباشي، علي، «نوروز» دفتر پژوهش هاي فرهنگي ، 1380 ، تهران
    فره فروشي ، بهرام ، «جهان فروري» انتشارات كاريان، 1364، چاپ دوم، تهران هنر درخشان ايرانزمين




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #24
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    شاهنامه نجات‌بخش ايران است؟




    براي چند هفته دكتر محمد علي اسلامي‌ندوشن، نويسنده و محقق سرشناس تاريخ و فرهنگ و ادب ايران كه پنجاهمين كتابش همين روزها در ايران منتشر شده، به اتفاق دكتر شيرين بياني محقق و استاد سابق دانشگاه و همسر و همراهش، براي ايراد چند سخنراني در "تورنتو"،" ويندزور" و" اتاوا" به كانادا آمده بودند.

    دكتر اسلامي‌ندوشن چهار هفته پيشن نخستين سخنراني خود را در باره زمينه‌هاي شكل‌گيري انقلاب مشروطه در كانون كتاب تورنتو ايراد كرد. آخرين جلسه سخنراني دكتر اسلامي‌ندوشن دوهفته پيش به دعوت كانون ايرانيان دانشگاه تورنتو برگزار شد. اين سخنراني با عنوان" اگر شاهنامه نمي‌بود ايران چه مي‌شد" ايراد شد و در آن دكتر ندوشن مهم‌ترين موارد تاثير شاهنامه فردوسي در فرهنگ و تمدن هزار سال گذشته ايران را اين طور بر شمرد:

    ۱- اگر شاهنامه نمي‌بود، ايران حافظه تاريخي خود را از دست مي‌داد.

    ۲- ادبيات فارسي با اين وسعت بوجود نمي‌آمد.

    ۳- زبان فارسي ريشه محكم به خود نمي‌گرفت كه از تركستان چين تا ساحل مديترانه در غرب و از سوي ديگر ازهند تا قفقاز و آسياي مركزي گسترش يابد.

    ۴- عرفان ايراني كه ريشه مشترك با جهان بيني شاهنامه دارد، اين گونه باليده نمي‌شد.

    ۵- داد و دهش، خرد، انسان دوستي، والامنشي و دانش كه در سراسر ادب فارسي توصيه مي‌گردد، از جهان بيني شاهنامه سرچشمه مي‌گيرد و قهرمان هاي نيكو كار شاهنامه نمونه هاي آن هستند.

    ۶- رستم و پير مغان در دو دوران متفاوت نگهبان ايران مي‌شوند كه هر دو از فرآورده هاي شاهنامه است.

    ۷- شاهنامه يك ديد جهاني نسبت به زندگي عرضه مي‌كند كه صرفنظر از مليت شامل همه ِمردم جهان مي‌شود، تا آنگاه مي‌رسد به سعدي كه مي‌گويد بني آدم اعضاي يكديگرند
    .

    در فرداي سخنراني دكتر اسلامي‌ندوشن در صبحي بهاري و به شدت باراني با او پرسش هايي را در باره شاهنامه و مفاهيم ايرانيت، مليت، قوميت و زبان فارسي در ميان گذاشتم:

    - شما در سخنراني خود اشاره كرديد كه ملت ايران هر وقت به خطر افتاده به شاهنامه چنگ انداخته و توانسته خود را نجات دهد. مي‌دانيم كه شاهنامه متعلق به هزار سال پيش است و از ارزش‌هايي صحبت مي‌كند كه ارزش‌هاي آن دوره است. اما در اين هزار ساله دنيا تغيير كرده و ملت ايران هم به همراه دنيا تغيير كرده است. در اين صورت آيا امروز دوباره شاهنامه مي‌تواند دستآويزي براي ملت ايران باشد تا از بعضي از خطرهايي كه امروز يا در آينده او را تهديد مي‌كند خود را حفظ كند؟

    * به نظر من براي راهبرد زندگي خودمان دو نوع ارزش‌ها داريم. يك نوع ارزش‌ها پايه‌اي و اصلي هستند و يك نوع ارزش ها فرعي. ارزش‌هاي فرعي ظاهرش مي‌تواند تغيير كند و هيچ اشكالي ندارد. انسان همانطور كه چند هزار سال پيش زندگي مي‌كرد حالا هم زندگي مي‌كند. منتها با ارزش‌ها و موازين متفاوت. اين ارزش‌هاي فرعي البته تغيير پذير بوده. امروز با اتومبيل و هواپيما سفر مي‌كنيم، در گذشته با اسب و شتر. ولي در ارزش‌هاي پايه‌اي كه روابط انساني و تفكر انساني در ارتباط با جهان خارج و چيزهاي عميق انساني كه در زندگي بايستي بكار بيافتد تا نيازهاي مادي و معنوي انسان برآورده شود، اساسش تغيير نكرده و انسان همان انسان است. بنابراين ما روي ارزش‌هاي پايه‌اي حرف داريم و مي‌گوييم در شاهنامه مسايلي مطرح مي‌شود كه خط دهنده و راهبرنده به طرف ارزش‌هاي پايه‌اي است كه چطور بايد زندگي كرد. يعني در زندگي دلبستگي انساني چه چيزها بايد باشد. اين است كه شاهنامه سرخط‌هايي را معين كرده كه امروز هم مي‌تواند براي ما يك راهبرد باشد
    .

    ايراني دچار آشوب ارزش هاست
    !

    - توجهي كه در چند سال گذشته به شاهنامه از طرف گروه‌هاي مختلف مردم مي‌شود، توجهي عمقي است يا سطحي و چه نقشي مي‌تواند در تغيير و تحولات فرهنگي- اجتماعي ايران ِامروز بازي كند؟

    * من تصور مي‌كنم توجه به شاهنامه هم عمقي است هم سطحي. اين توجه سطحي است، چون ما در دوراني زندگي مي‌كنيم كه ارزش هاي متفاوتي مطرح شده و نيازهاي ما شكل تازه اي در برخورد با زندگي گرفته بنابراين دائما در معرض گرايش هاي تازه اي قرار داريم براي اينكه زندگي خودمان را شكل بدهيم. ما بايد بپذيريم كه ايراني در برخورد با تجدد از صد سال پيش به اين طرف دائما در جستجو بوده كه چه روشي براي خود انتخاب كند. از يك طرف چند هزار سال به طرز خاصي زندگي كرده بوده كه نمي‌تواند آن پايه هاي اوليه اخلاقي زندگي گذشته و سنتي را رها كند، از طرف ديگر نيازهاي دنياي جديد او را به طرف چيزهاي ديگر مي‌كشاند. اين است كه واقعا براي انسان ايراني آشوب ارزش‌ها بوجود آمده و مي‌خواهد به هر چيزي دست بزند براي اينكه زندگي خود را بر اساس اقتضاي دنياي جديد سامان دهد. امروز توجه به شاهنامه چيزي است كه در مدارس يا مجامع مطرح است. شب ها مردم با هم مي‌نشينند در مجالس خصوصي و در باره اش حرف مي‌زنند يا در مدارس و دانشگاه ها در كنفرانس ها مطرح است. گرايش به شاهنامه همچنين عمقي است از نظر اينكه واقعا عمق روح ايراني به آنچه در شاهنامه آمده گرايش دارد. يعني گرايش به اخذ شخصيت. هر بشري و هر ملتي احتياج دارد براي خود شخصيتي قائل شود. تنها كافي نيست كه انسان زندگي روزمره را بگذراند. مي‌خواهد احراز شخصيت كند. چون احراز شخصيت به زندگي روزمره، به معاش انسان، به حضورش در جامعه بين المللي و درمجامع دروني خود انسان كمك مي‌كند. اين احراز شخصيت بسيار مهم است. يكي از كتاب هايي كه شخصيت مي‌بخشد به ايراني شاهنامه است. وقتي نگاه مي‌كنيم به اين قهرمان ها، ماجراهاي طي شده، جنگ هاي دفاعي كه سرانجام به پيروزي جبهه اي منجرشده كه آن جبهه به عنوان جبهه درست و حق شناخته شده. همه اينها روحيه مي‌بخشد به مردمي‌كه در جستجوي يك راه جديد زندگي هستند. به نظر من كمكي كه شاهنامه مي‌تواند بكند يكي از جهت احراز شخصيت است و يكي هم از نظر دستور العمل هايي كه در شاهنامه آمده و دستورالعمل هاي بنيادي زندگي است. يعني تعادل ميان نيازهاي مادي و معنوي انسان.

    شاهنامه نمايانگر ايرانيت است
    !

    - شما كه پنجاه كتاب در مورد فرهنگ و تاريخ و ادبيات ايران تا به حال در طول كارنامه حرفه ايتان منتشر كرده ايد، مفهوم ايرانيت را چطور تعريف مي‌كنيد و آيا شاهنامه مي‌تواند نمايانگر ايرانيت باشد يا خير؟

    * در اين كه شاهنامه نمايانگر ايرانيت است هيچ حرفي نيست و جاي بحث ندارد. براي اينكه تنها كتابي است كه كل مفهوم آنچه ايرانيت گفته مي‌شود را در خودش جا داده. اگرچه يك كتاب جهاني هم هست و كل جامعه بشري را در نظر مي‌گيرد و عصاره و خلاصه اش را مي‌آورد در ايران و ايرانيت و صفاتي كه به اين ايراني و ايرانيت در كشمكش هاي بزرگي كه در شاهنامه در جنگ ها مطرح است مي‌بخشد. اين كه بهرحال بشر بايد در يك جستجوي يك راه بايسته اي باشد براي زندگي. راه بايسته منظور اين است كه به بهترين نحو استعدادهاي انساني را بتواند در جهت خوب به جلوه و بروز بياورد. دوم اينكه مفهوم ايرانيت به نظر من مشتمل بر صفاتي است كه خاص كشور ايران بوده. با خصوصيات جغرافيائي و تاريخي و قومي‌كه اين كشور داشته يك صفاتي در خود ايجاد كرده كه مخصوص اين پاره و منطقه از خاك بوده كه ايجاد شده و چون اين سرزمين توانسته چندهزار سال دوام تاريخي داشته باشد، اين صفات تقريبا جزء ذات ايراني شده است. من نمي‌گويم كه همه اين صفت ها خوب است. صفت هاي خوب و بد با هم است. دو نوع خصوصيات در ميان ايراني ها داريم. خصوصيات منفي و خصوصيات مثبت. مجموع اينها ايرانيت را تشكيل مي‌دهد كه در داخل اين قطعه از خاك شكل گرفته و قاعدتا كوشش ايراني بايد اين باشد كه خصوصياتي را كه جنبه مثبت دارد بتواند رشد دهد و پيش ببرد و آنچه جنبه منفي دارد و مغاير با اقتضاي زمان است از خود بزدايد.

    ايران كشور چند قومي‌است نه چند مليتي
    !

    - صحبت ديگري كه در سال‌هاي اخير مطرح شده اين است كه گروهي اصرار دارند بر اينكه ايران يك كشور چند مليتي است. به نظر شما ايران كشور چند مليتي است يا كشور چند قومي‌و تفاوت مليت و قوميت را چطور تعريف مي‌كنيد؟

    *به نظر من اين موضوع كه در اين سال‌هاي اخير مطرح كرده‌اند بيشتر سياسي است. يعني منظور سياسي پشت آن است. واقعيت اين است كه در ايران اقوامي‌ در استان‌هاي مختلف طي چند هزار سال با هم زندگي كرده و تا حدود هشتاد سال پيش مسئله قوميت اصلا مطرح نبود. اين موضوع سياسي را پيش آورده‌اند براي اينكه نظرات خاصي را به اجرا درآورند. اين مسئله را بايد از دو ديدگاه بررسي كرد. يكي صفات عمومي‌ايراني كه بين تمام گروه‌هايي كه در استان‌هاي مختلف زندگي مي‌كنند مشترك است. اينها همان صفت ايرانيت در باره‌اش صدق مي‌كند و حاوي صفت‌هاي پايه‌اي ايراني است. دوم خصوصيات قومي ‌و آداب و رسوم ناشي از شرايط اقليمي ‌و غيره است. مثلا ويژگي‌هايي در مناطق گرمسير هست كه در مناطق سردسير نيست و بالعكس. در هر كشوري هم چنين تفاوت‌هايي وجود دارد. يا بعضي تفاوت‌هاي زباني، لهجه‌اي يا مذهبي كه وجود دارد كه همه خصوصيات فرعي است. از طرف ديگر ويژگي دنياي امروز برقراري ارتباطات گسترده و رفت و آمدها و شناخت بيشتر از همديگر و سازگاري و خويشاوندي بيشتر است. ما زياد مي‌بينيم كساني را كه مثلا از شمال و يا جنوب ايران با يكديگر ازدواج كرده‌اند و يا دانشجويان زيادي كه در دانشگاه‌هاي مختلف پراكنده شده‌اند كه با هم ارتباط برقرار مي‌كنند. بنابراين بايد بين خصوصيات اصلي و بنيادي كه ايرانيت را تشكيل مي‌دهد با خصوصيات فرعي تفاوت قائل شد. به نظر من وجه مشترك و عمده فرهنگ ايران زبان فارسي است كه بين تمام اقوام ايراني مشترك است و مي‌تواند بيش از هر چيز موجب تفاهم باشد، براي اينكه اصولا هم تفكر ايراني بر تفاهم مبتني بوده است.

    زبان فارسي زبان مشترك همه ِايراني هاست!

    - اين گروه ها بيشتر بر تفاوت هاي زباني تكيه مي‌كنند براي اينكه ثابت كنند ايران يك كشور چند مليتي است. آيا زبان فارسي توانايي دارد كه بتواند همچنان زبان مشترك همه ِملت ايران باشد يا خير؟

    * اگر منظورهاي سياسي را كنار بگذاريم، بله. زبان فارسي كاملا زبان مشترك است چون فرهنگ مشترك ايراني وابسته به زبان فارسي است و مي‌تواند يك تفاهم كلي و عمومي‌برقرار كند. زبان نبايد بهانه قرار گيرد براي هدف‌ها و جاه‌طلبي‌هاي سياسي كه پشت آن قرار دارد. كما اينكه كشورهاي ديگري هم هستند كه چند زباني هستند و بسيار نادرند كشورهايي كه تنها يك زبان در بين مردم رايج باشد. موضوع اصلي اين است كه بايد ديد چه نيتي پشت اين نوع مسائل وجود دارد و مطرح مي‌شود. اگر نيت درست و قابل قبول باشد، مي‌شود گوش داد و بحث كرد و راه حل پيدا كرد، اما اگر واقعا منظورهاي سياسي خاصي باشد كه پشت آن غرض هاي اقتصادي و سياسي مسكين و كوته نظرانه نهفته است، آن چيز ديگري است.
    محمد تاج دولتي




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #25
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در فرهنگ ملي ايران زبان بيش از فرهنگ ملت هاي ديگر داراي اهميت است . تا اين روزگاران همواره زبان فارسي با فرهنگ ايراني دوشادوش و همراه بوده .و شاهكار فردوسي در اين است كه براي زبان پارسي كه پاسدار فرهنگ پارسي است كتابي فراهم نموده . كتابي كه امروز پس از گذشت قرن ها شيوايي و دل نشيني كلامي دارد كه نظيرش يافته نشده و همين است دليل جهاني شدن انديشمند فرهيخته ابوالقاسم فردوسي طوسي.
    فردوسي از مردم طوس بو . وي در ميان سالهاي 325 و 329 ( قرن 4) متولد گرديد و گويا در 35 يا 40 سالگي در صدد نظم شاهنامه برآمد .و نزديك به 35 سال از عمر گرانقدر خويش را بر سر اين كار گذارد .در سال 400 هجري از نسخه ي اين كتاب بازنويسي نمود و ستايشنامه اي در قسمت هاي مختلف كتاب به نام محمود غزنوي ترتيب داد .
    شاهنامه تاريخ شاهنشاهي ايران زمين است كه به روزگاريزدگرد سومآخرين پادشاه ساساني و با همفكري فرخان موبدان موبد و رامين بنده يزدگرد شهريار گردآمده .
    دراين كتاب تاريخ اساطيري ايرانيان از ابتداي پيدايش نخستين انسان و نخستين شا تا انقراض شاهنشاهي ساساني به دست عرب درج شده . و بر 4 بخش است اول پيشداديان ، دوم كيانيان ، سوم زرتشتيان و چهارم ساسانيان .
    كيومرثنخستين مرد و پادشاه است .نخستين انسان كه داستانش با اسطوره هايي چون نبرد با ديوان و درندگان درآميخته مي شود . كيومرث از پوست حيوانات لباس تهيه مي نمود .
    پسر اوسيامكبه دست ديوان كشته مي شود .
    هوشنگپسر سيامك از ديوان انتقام پدر را مي گيرد . و داستان مشهور پيدايش آتش كه در نوشته هاي پيشين بيان شد . هوشنگ شاه به ياري آتش از سنگ ، آهن را استخراج مي كند و از آهن وسيله هاي براي زندگاني مردم تهيه مي كند و زراعت را به مردم مي آموزد و حيوانات مفيد را اهلي مي كند .( پيشرفت كشاورزي و دامپروري و استفاده از آهن )
    تهمورثپسر او بافتن و دوختن و مانوس ساختن جانوران و مرغان شكاري را به مردم مي آموزد و ديوان را رام مي كند و از ديوان خط نوشتن و خواندن را فرا مي گيرد ( پيدايش خط )
    جمشيد پسر تهمورث آلات نبرد از آهن مي سازد و بافتن پارچه ي ابريشمي و كتاني را به مردم ياد مي دهد و بنايي را ديوان به او مي آموزند و زر و سيم جواهر از معدن استخراج مي كند .كشتي نيز از اختراعات اوست . جشن نوروز نيز يادگار وي است – بازخواني نوشته هاي پيشين – به همين جهت نوروز جمشيدي خوانده مي شود . سرانجام جمشيد فن پزشكي را كشف كرد و ناخوشي و مرگ را از بين برد . .. در شاهنامه چنين آمده كه جمشيد ادعاي خدايي مي كند و پروردگار او را مجازات مي كند و فره ايزدي را از وي باز مي ستاند.
    اژي دهاك( ضحاك ) كه فرمان بر شيطان است . پدر خويش را به قتل مي رساند و امير عرب مي شود . مردم كه از جمشيد ناراضي بودند به ناچار اژي دهاك را به شاهي مي پذيرند . جمشيد نيز فرار مي كند و بعد ها به دست ضحاك اسير و كشته مي شود . بدن او را با اره به دو نيم ميكند .شيطان به پاداش خدمتي كه به اژي دهاك مي كند اجازه مي يابد كه بر شانه هاي او بوسه زند و اين گونه مي شود كه از دوش ضحاك دو مار مي رويد و از آن پس لقب ماردوش به خود مي گيرد . ابليس براي فريب دوباره اژي دهاك اينبار به شكل پزشك نزدش مي رود و به او دستور مي دهد كه هر روز دو انسان را بكشد و مغز سر آنان را به ماران بدهد تا بيارامند .
    آبتين پدرفريدوناز جمله كساني است كه به دست اژي دهاك كشته مي شود . زن آبتين فرزند خود را برداشته به البرز كوه هندوستان مي برد .
    سال ها مي گذرد تا اينكهكاوه آهنگر كه هفده تن از پسرانش به دست ماموران اژي دهاك كشته شدند و قارن آخرين پسرش اسير بود از فرط ستم به دربار مي رود و از خشم ضحاك مي نالد . ضحاك پسر او را باز پس مي دهد اما كاوه مردم را به شورش بر اژي دهاك فرامي خواند و پاره پوست شيري را كه هنگام كار به پيش پاي خود مي بست مانند درفش بر سر چوب مي كند و اينگونه درفش كاوياني هستي مي گيرد . به راهنمايي كاوه مردم به جستجوي فريدون مي روند . فريدون درفش كاوياني را پيش مي گيرد و ضحاك را گرفته و در دماوند به بند مي كشد . ضحاك هنوز هم زنده است .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #26
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    فريدون در اواخر عمر سلطنت را ميان سه پسر خويش قسمت مي كند . ايران كه قسمت بهتر و بزرگتر بود را به ايرجكوچكترين پسرش مي سپارد اما سلم و تور دو برادر ديگرش او را مي كشند . و از اين جا بود كه ميان ايران و توران دشمني مي افتد .
    از ايرج دختري زاده مي شود . و از ويمنوچهر زاده مي شود . منوچهر نوه ي دختري ايرج است . فريدون او را تربيت مي كند تا انتقام پدربزرگ خويش را بگيرد .
    در زمان پادشاهي منوچهراز پهلواني از اهل سيستان موسوم بهسامكه از نژاد جمشيد است پسري به دنيا مي آيد كه تمام موي او سفيد است و به همين سببزال(پير) خوانده مي شود . نام ديگر او دستان است. مردم آن زمان سام را به فال بد مي گيرند و سام مجبور مي شود او را در كوه بگذارد .سيمرغاين بچه را به لانه خود برده مي پرورد و بزرگ مي كند .زال جوان رشيدي مي شود و سيمرغ او را نزد پدرش سام مي برد .سام كه دوباره فرزندش را مي يابد برايش چندين آموزگار آورده و آداب مردمي ، رسم شكار ، سواري ، جنگ ، بازيهاي متفاوت و ورزشها را به او مي آموزد .
    زالرودابه را كه از نژاد اژي دهاك است مي بيند . آن ها دلباخته ي يكديگر مي شوند . منوچهر از ستاره شناسان مي شنود كه از رودابه و زال فرزندي زاده خواهد شد كه بزرگترين پهلوان ايران مي شود .
    رستمزاده مي شود . به او لقب تهمتن و پيلتن را مي دهند و در همان اوان جواني كارهاي بزرگ او پهلوانيش را آشكار مي كند .
    نوذرجانشين منوچهر به دست افراسياب توراني كشته مي شود و كينه ي ايران و توران تازه مي گردد . چون كسي از نژاد شاهان در ايران نيست رستم را مي فرستند تا كيقبادكه از نژاد شاهان است از البرز كوه بياورد .
    نه پادشاه پيش از كيقباد به نام سلسله ي پيشداديان شناخته شده است . كيقباد مبدا سلسله تازه اي است به نام كيانيان .
    ايرانيان در زمان كيقباد با توران نبرد مي كنند و در نخستين پيكار رستم كمربند افراسياب توراني را گرفته بلند مي كند اما چون كمربندافراسياب پاره مي شود و او به زمين مي افتد افراسياب فرار مي كند .پيكارهاي پس از آن كه نزديك به 300 سال به طول مي انجامد .
    كيكاووس پسر كيقباد پس از وي پادشاه ايران زمين مي شود . او يك بار به نبرد ديوان مازندران مي رود و سفري هم به سرزمين هاماوران مي كند و يك بار نيز با گردونه يي كه به پاي چهار عقاب گرسنه بسته شده است به آسمان مي رود در هر سه ي پيشامد دچار دردسر مي گردد كه رستم جانش را نجات مي دهد .در سفر رستم از سيستان به مازندران براي رهايي كيكاووس هفت خان رستم پيش مي آيد : كشتن شير ، نجات از گرما، تشنگي، كشتن اژدها ، هلاك كردن گنده پير جادو ، اسير كردن اولاد ديو ، كشتن ارژنگ ديو و در آخر كشتن ديو سپيد .
    داستان غم انگيز رستم و سهراب در رمان پادشاهي كيكاووس پيش مي آيد و پس از آن داستان سياوش پسر كيكاووس .
    سياوش به فرمان افراسياب توراني كشته مي شود . گيو را به ه توران مي فرستند اوكيخسروپسر سياوش را يافته به ايران مي آورد و كيخسرو شاهنشاه مي شود و در پي انتقام خون پدر بر مي آيد .
    سر انجام پس از پيكارهاي پي در پي افراسياب كشته مي شود .
    لهراسبكه كيخسرو او را جانشين خود كرده به تخت مي نشيند و پس از ويگشتاسببه پادشاهي مي رسد . زردشتاسپيتمان پيامبر ايراني در زمان او ظهور مي كند. اسفنديارفرزند گشتاسب است .
    ارجاسب پادشاه چين و توران است از اينكه ايرانيان دين خود را تغيير داده اند و به جاي بت پرستي اهورامزدا را مي پرستند برآشفته گشته و لشگري به ايران مي كشد .
    پهلوان ايران در اين پيكارها اسفنديار است . ارجاسب پليد به بلخ آمده لهراسب را مي كشد و دختران گشتاسب را به اسارت مي برد . اسفنديار لشكر ارجاسب را شكست مي دهد و براي آوردن خواهران خود به توران ميرود كه هفت خان اسفنديار ناميده مي شود . پس ازكشته شدن ارجاسب توراني اسفنديار در نبرد با رستم كشته مي شود .
    شومي ريختن خون اسفنديار سبب مي شود رستم به چاره جويي برادرششغاد در چاهي پر از نيزه هاي زهر آگين مي افتد و با اسبش رخش كشته مي شود .ولي پيش از مرگ انتقام خود از برادر مي گيرد و او را با يك تير به درخت مي دوزد .
    دوره ي شاهي كيانيان به بهمن و داراب و دارا پايان مي پذيرد . دارا مطابق با داراي سوم هخامنشي است كه به دست اسكندر مقدوني كشته مي شود .بايد دانست كه پس از ويشناسب تاريخ كيانيان با تاريخ هخامنشي نزديك مي شود و اين مقدمه پيدا شدن شاهان تاريخي در شاهنامه است .




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #27
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق، پژوهش‌گر شاهنامه «شاهنامه، ستون بزرگ زبان پارسی»

    ایرج ادیب‌زاده

    adibzadeh@radiozamaneh.com



    دکتر جلال خالقی‌مطلق که بیش از چهل سال است روی شاهنامه، ستون بزرگ زبان و ادب پارسی کار می‌کند، برای معرفی شاهنامه‌ای که فراهم کرده به، پاریس آمده بود تا با عنوان «شاهنامه، مشهورترین اثر ناشناخته» با فرهنگ‌دوستان در انجمن توسعه و تجدد پاریس گفت‌و‌گو کند. ابتدا از دکتر جلال خالقی‌مطلق از ویژگی این شاهنامه می‌پرسم:

    دکتر جلال خالقی مطلق، پژوهش‌گر شاهنامه (عکس: ایرج ادیب‌زاده، زمانه)

    این شاهنامه که من با همکاری دو تن از دوستان حدود پنجاه سال روی آن کار می‌کنیم؛ شاهنامه‌ای است که پس از بررسی نزدیک به پنجاه نسخه شاهنامه براساس ۱۵ یا ۱۶ نسخه و ترجمه، با یک شیوه خاصی در تصحیح انجام شده، سال‌های زیاد طول کشید.
    این شیوه بسیار وقت می‌برد. خصوصاً این‌که تعداد دست‌نویس‌هایی که پای این تصحیح هست، خیلی زیاد است و الان هشت جلد آن در آمریکا منتشر شده و به کار تصحیح پایان رسیده است.
    یادداشت‌هایی هم در توضیح لغات و مسایل مختلف شاهنامه، دستور زبان، تاریخ، حماسه و غیره و غیره مطرح می‌شود و به آن‌ها پاسخ داده می‌شود و خود این یادداشت‌ه، پنج جلد است و مجموعاً سیزده جلد می‌شود که تا به حال یازده جلد آن منتشر شده است.
    در ایران لازم بود که حتماً این تصحیح منتشر بشود. چون خیلی از دوستداران شاهنامه، خواهان این کار بودند و خواست‌شان این بود که این شاهنامه در آن‌جا منتشر بشود و جای شاهنامه هم قاعدتاً در ایران و در آغوش ملت ایران است.
    خوشبختانه دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی پیشگام شد که این متن را آن‌جا منتشر کند و خود متن شاهنامه، در هشت جلد منتشر شده است.
    بیش از نود درصد خوانندگان شاهنامه در مطالعه این کتاب تنها به بخش اساطیری و داستانی آن، یعنی از آغاز کتاب تا مرگ رستم بسنده می‌کنند و از خواندن بقیه کتاب یعنی بخش مهم تاریخی و افسانه‌ای آن که نزدیک به نیمی از شاهنامه است، غفلت می‌ورزند. دکتر جلال خالقی مطلق، شاهنامه را مهم‌ترین اثر تاریخ و فرهنگ ایران کهن، مجموعه بزرگی از آداب و رسوم نیاکان ما و مهم‌تر از همه، ستون بزرگ زبان فارسی می‌داند.
    در واقع کتابی با این حجم به زبانی تا این اندازه پاک، با مقدار خیلی کمی واژه‌های بیگانه، بزرگ‌ترین ستون زبان فارسی محسوب می‌شود.
    هم‌چنین از آن‌جایی که شاهنامه در آغاز ادبیات فارسی واقع شده‌، بیشترین اهمیت را هم برای ادبیات فارسی دارد و در شاعران بعد از خودش چه شاعران حماسی، چه شاعران غیر‌حماسی تاثیر بسیار زیادی گذاشته است.
    تمام آن چیزی را که ما از فرهنگ کهن ایران و از‌ آداب و رسوم می‌دانیم، مدیون شاهنامه هستیم.
    بسیاری از کشورها با وجود سابقه درخشان تاریخی و فرهنگی، بعد از حمله اعراب، زبان عربی را پذیرفتند و عرب شدند. مثل مصر و بسیاری از کشورهای شمال آفریقا. دکتر خالقی مطلق می‌گوید اگر شاهنامه نبود ما هم امروز هویت ایرانی را از دست داده بودیم.
    شاهنامه، یک حلقه ارتباطی است بین ایران اسلامی و ایران پیش از اسلام. یعنی آن تاریخ و فرهنگ ایران که با حمله اعراب از هم گسسته شده بود، به‌وسیله شاهنامه به هم پیوند پیدا کرد و همان آگاهی ملی ‌و آگاهی فرهنگی که نسبت به ایران گذشته داریم و قبول آداب و رسوم نیاکان کهن خودمان را بیش از اندازه به شاهنامه مدیون هستیم و اگر شاهنامه نبود حتی خود زبان فارسی هم در معرض خطراتی بود چه برسد به خودآگاهی ملی و فرهنگی ما.
    یعنی آن استمرار تاریخی و فرهنگی را که با حمله اعراب قطع شده بود، درواقع دومرتبه با شاهنامه به هم وصل شد و هویت ایرانی با بودن زبان فارسی، ایرانی باقی ماند.

    دکتر جلال خالقی مطلق، پژوهش‌گر شاهنامه (عکس: ایرج ادیب‌زاده، زمانه)

    چون اگر ما زبان فارسی‌مان را از دست داده بودیم و خواه ناخواه تنها زبانی که می‌توانستیم به‌جای آن بپذیریم، زبان عربی بود و به ما هم امروز، عرب می‌گفتند. چنان‌که به مصری‌ها و به اقوام شمال آفریقا که هیچ‌کدام عرب نیستند، عرب می‌گویند، به خاطر این‌که زبان‌شان عربی شده است.
    برخورد اول دکتر خالقی مطلق با شاهنامه، برخوردی پژوهشی بوده است:
    ولی علاقه من به شاهنامه به عنوان یک علاقه پژوهشی به‌طور غیر مستقیم آغاز شد. یعنی من اول در خارج از ایران، در آلمان‌ با حماسه‌های کشورهای دیگر به‌طور تحقیقی آشنا شدم و بعد آمدم به سراغ شاهنامه.
    از این جهت وقتی به شاهنامه رسیدم، تفاوت خیلی مهمی و فاحشی میان شاهنامه به عنوان یک حماسه نوشتاری و حماسه‌های دیگر جهان، به عنوان حماسه‌های گفتاری دیدم.
    ترجمه‌های بسیاری در دو قرن اخیر به زبان‌های مختلف در اروپا، شاهنامه را به میان غربی‌ها برده است.
    در قرن نوزدهم به خصوص و اوایل قرن بیستم، شاهنامه بارها به زبان خارجی ترجمه شده، مول آن را به زبان فرانسه ترجمه کرد که خود متن شاهنامه هم به فارسی و فرانسوی با هم منتشر شد و اساس کار بسیاری از پژوهندگان شاهنامه قرار گرفت.
    شاهنامه به انگلیسی، روسی، آلمانی هم خیلی خوب منتشر شده؛ البته نیمه‌ی نخستین آن. بعد از آن هم در این سال‌های اخیر بخش‌هایی از شاهنامه ترجمه شده، داستان‌های رستم و اسفندیار و امثال اینها که در این سال‌های اخیر به زبان آلمانی ترجمه شده است.
    دکتر جلال خالقی مطلق در سفرهایش به تهران و شهرهای دیگر ایران، برای چاپ شاهنامه در ایران برخورد جوان‌ها و محافل فرهنگ کنونی در ایران را به آثار تمدن و فرهنگ ایران بسیار پربار می‌بیند.
    علاقه مردم ایران به فرهنگشان و به تاریخ‌شان و به ادبیات‌شان همچنان غنی است و به خصوص دانشجوها و جوانان به فرهنگ ایرانی بسیار علاقمند هستند و من هیچ تردیدی ندارم که هویت‌شان را نه فراموش کردند و نخواهند کرد و جای بسیار خوشبختی است از این جهت که چنین خودآگاهی ملی، تاریخی و فرهنگی در میان همه‌ی مردم ایران و به خصوص در میان جوانان وجود دارد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #28
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    معنی دیگری از «ایران» و «ایرانیان» در شاهنامه

    نویسنده جلال خالقی مطلق ۰۲ آبان ۱۳۸۷

    در فرهنگ‌ها و فرهنگ‌های شاهنامه، از ایران جز «سرزمین و کشور ایران» و از ایرانیان جز «مردم کشور ایران عموما» معنی دیگری نیامده است. تنها در فرهنگ ولف، ایران در شش هفت جا از شاهنامه «سپاه ایران» نیز معنی شده است ولی این دو واژه در شاهنامه معنی اصلی دیگری نیز دارند.

    در فرهنگ‌ها و فرهنگ‌های شاهنامه، از ایران جز «سرزمین و کشور ایران» و از ایرانیان جز «مردم کشور ایران عموما» معنی دیگری نیامده است. تنها در فرهنگ ولف، ایران در شش هفت جا از شاهنامه «سپاه ایران» نیز معنی شده است ولی این دو واژه در شاهنامه معنی اصلی دیگری نیز دارند.

    یک ـ در شاهنامه در چند جا، ایران جمع ایر (پهلوی er) است، به معنی «ایرها،‌ آزادگان و نژادگان (ایرانی) »
    1ـ بهرام گور، خراجی را که بزرگان ایرانی می‌بایست می‌پرداختند به آن‌ها می‌بخشد:
    نود بار و سه بار کرده شمار
    بر ایران درم بد، هزاران هزار
    بهرام گور، بیت 95 (ششم)
    2ـ بهرام گور قصد دارد به ناشناس و در جامه‌ی فرستادگان نزد، پادشاه هند رود و از این رو به وزیر خود می‌گوید:
    شوم پیش او چون فرستادگان
    نگویم، به ایران و آزادگان
    بهرام گور، بیت 1887
    در برخی از دست‌نویس‌ها و چاپ‌های شاهنامه که «ایران» را در این معنی درنیافته‌اند، مصراع دوم را به گونه «نگویم به ایران به آزادگان» درآورده‌اند.
    3ـ انوشروان در سرزنش بزرگان ایران که با کشیدن لشکر به جنگ‌ هیاطله مخالفت می‌کنند می‌گوید:
    که ایران نجستند جز خواب و خورد
    فرامشت کردند گرد نبرد
    انوشروان، بیت 1889 (هفتم)
    در این بیت نیز در برخی از دست‌نویس‌ها و چاپ‌ها که ایران را در معنی یاد شده ندانسته‌اند، مصراع نخستین را به گونه «که ایشان نجستند ...» و جز آن گردانیده‌اند.
    از آن‌جا که در شاهنامه، بیش‌تر سخن از سپاه و جنگ است، در چند جا که ایران به معنی «ایرهایِ (سپاه ایران)» آمده است، به معنی کلی «سپاه ایران» گرفته شده است:
    4ـ تژاو سپهبد بشد با سپاه
    به ایران خروش آمد از دیدگاه
    سوم 67/647
    جنگی که در بیت بالا و مثال‌های 5 ـ 8 از آن سخن رفته است، نه در کشور ایران، بلکه در توران رخ می‌دهد. از این‌رو ایران به معنی «ایرها، نژادگان و آزادگان (سپاه ایران)» است.
    5ـ به ایران خروش آمد از دیدگاه
    کزین روی تنگ اندر آمد سپاه
    سوم 170/1069
    6ـ از ایران دم و دار و بانگ و خروش فراوان ز هر شب، فزون بود دوش
    سوم 177/1182
    7ـ اشکبوس از بزرگان سپاه ایران هم نبرد، می‌خواهد:
    بیامد که جوید از ایران نبرد
    سر همنبرد اندر آرد به گرد
    سوم 182/1268
    8ـ در بالا گفته شد که در برخی از دست‌نویس‌ها و چاپ‌ها ایران را در معنی یاد شده درنیافته و گاه آن را به واژه دیگری تغییر داده‌اند. در تصحیح نگارنده نیز یک مثال آن هست:
    ز ترکان بیاورد جوقی گشن
    شبیخون به ایران به جنگ پشن
    چهارم 106/1669
    در این بیت، ایران در برخی از دست‌نویس‌ها «پیران، ترکان و ...» و در تصحیح ما «سگالیده اندر» آمده است.
    9ـ پرویز به گردیه، درباره‌ی چهار سپاه خود می‌گوید:
    به گرد جهان چار سالار مـن
    که هستند بر جان نگهدار من
    ابا هر یکی زان ده و دو هزار
    از ایران بیایند، جنگی ســــوار
    خسرو پرویز، بیت 3061 (هشتم)
    10ـ و باز پرویز درباره سپاه خود:
    گزین کرد از ایران چل و هشت هزار
    جهاندیده و گرد و جنگی سوار
    خسرو پرویز، بیت 3134
    در همه مثال‌های بالا، ایران به معنی «ایرها، آزادگان و نژادگان (ایرانی» است و نه به معنی «کشور ایران». ولی حتما کسانی دارای این نظر هستند که ایران را در بیت‌های بالا می‌توان به همان معنی «کشور ایران» گرفت که در معنی کلی بر «مردم آن» گفته شده است، از نوع اطلاق مکان به متمکن، مانند جهان در معنی «جهانیان». ولی این برداشت جز ساده کردن متن نیست و در چند تایی از گواه‌های بالا نیز ناممکن و یا دشوار است و باید نویسش دیگری را در متن پذیرفت که در واقع چیزی جز دستبرد کاتب نیست که درست به همین منظور ساده کردن یا مفهوم ساختن متن انجام گرفته است.
    در پایان، این نیز یاد گردد که ایران جز به معنی «کشور ایران» ‌و «ایرها»، گاه به معنی «بخشی از ایران» و «پای‌تخت ایران» نیز آمده است. هم‌چنین از انیران (پهلوی aneran) که در شاهنامه پیش‌تر به گونه‌ی کوتاه نیران به کار رفته است، جز معنی «غیر ایران»، گاه معنی «سرزمین‌های غیر ایرانی وابسته به ایران که دارای زبان و دین دیگری هستند، متصرفات ایران» نیز دریافت می‌شود.
    دو ـ در شاهنامه، ایرانیان در معنی «نژادگان و آزادگان ایرانی»، یعنی برابر همان ایران در معنی بالا، فراوان به کار رفته است و از این رو در این‌جا تنها به چند گواه بسنده می‌گردد:
    1ـ هنگامی که سیاوش از نزد رستم به پیش پدر بازمی‌گردد آمده است:
    بزرگان ایران همه با نثار
    برفتند شادان بر شهریــار
    ز فر سیاوش فرو ماندنـد
    به دادار بر، آفرین خواندنـد
    بفرمود تا پیش ایرانیـان
    ببستند گردان لشکر میان
    دوم 210/116-118
    در بیت سوم ایرانیان همان «بزرگان ایران»‌در بیت نخستین، یعنی «آزادگان و نژادگان ایرانی»اند.
    2ـ هنگامی که خسرو پرویز در جنگ بهرام چوبین با بزرگان لشکر خود رای می‌زند، به آن‌ها می‌گوید که در این باره نباید کسی پیش بزرگان چیزی بگوید:
    سخن گفتن من به ایرانیان
    نباید که بیرون برند از میان
    خسرو پرویز، بیت 490
    3ـ هنگامی که شیرویه می‌خواهد از میان بزرگان دو تن را برگزیند و نزد پدر خود به زندان بفرستد تا پیام او را بدو برسانند، از بزرگانی که برای این کار گرد آمده‌اند می‌پرسد که چه کسانی از بزرگان شایسته انجام این کاراند؟ آن‌ها در پاسخ او نگاه خود را به دو تن می‌اندازند و شیرویه نظر آن‌ها را درمی‌یابد:
    بدان انجمن گفت کین کار کیست؟
    از ایرانیان پاک و بیدار کیـست؟
    نمودند گردان سراسر به چـــــشم
    دو استاد را ـ گر نگیرند خشم
    بدانست شیـــــــــروی کایرانیان
    که را برگزیدند پاک از میـــان
    شیرویه، بیت 15-17 (هشتم)
    4ـ شهران‌گراز به بزرگان ایران در استخر پنهانی پیام می‌فرستد که فرایین را باید از پادشاهی برکنار کرد:
    به ایرانیان گفت کای مهتران
    شد این روزگار فرایین گران
    فرایین، بیت 28 (هشتم)
    5ـ شهران گراز به بزرگان ایران می‌گوید که او فرایین را خواهد کشت و بزرگان نیایش می‌کنند که در انجام این کار آسیبی بدو نرسد:
    چنین یافت پاسخ از ایرانیان
    که بر تو مبادا که آید زیان
    فرایین، بیت 38
    در همه گواه‌های بالا و نمونه‌های فراوان دیگر، ایرانیان به معنی «آزادگان و نژادگان ایرانی» به کار رفته است.
    به کار نرفتن ایران و ایرانیان به معنی یاد شده در دیگر نوشته‌های بازمانده از سده‌ی چهارم و نبودن آن‌ها در این معنی در فرهنگ‌ها، راهبر به این گمان است که یک چنین معانی ـ و برخی معانی چند واژه دیگر شاهنامه ـ در زبان فارسی زمان فردوسیِ رایج نبود و یا سخت کهنه شده بود و از این‌رو، این گونه معانی را در شاهنامه باید بیشتر وام معنی‌هایی دانست که با یک میانجی به زبان پهلوی برمی‌گردند.
    بخش تاریخ و فرهنگ خاور نزدیک، دانشگاه هامبورگ 4 مارس 2004
    (نقل از: ایران‌شناسی ـ چاپ آمریکا ـ دوره‌ی جدید سال 16 ـ شماره یک)




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #29
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    داستان هـای اساتيري شاهنـامــــه
    توی این تاپیک قصد داریم از چگونگی شکل گیری این کتاب بزرگ حرف بزنیم و داستان های شاهنامه را با نثر ساده با هم مرور کنیم

    اگه تا به حال فرصتی واسه خوندن این کتاب نداشتید یا خوندن شعروار کتاب براتون سخت بوده اینجا فرصت خوبیه تا داستانهاش را با هم دیگه مرور کنیم


    شاهنامه فردوسي داستان شاهان نيست ؛ مجموعه كارنامه هايي است كه داستان و سرگذشت پدران توست و اينكه براي زنده ماندن چگونه جنگيده اند ؛ براي پيروزي حق چگونه قيام كرده اند ؛ چگونه از طبيعت آموخته اند و چگونه آن را رام كرده اند و چگونه با جان و تنشان اين ملك را حفظ نموده اند ؛ چگونه پيرو راستي و ايمان به خداوند بوده اند و اين همان ميراثي است كه امروز بدست تو سپرده شده. پهنه تاريخ ما كه نشانه تمامي رنج ها و شادي ها ؛ دادگري ها و ستم هاست ؛ هنوز بارور از حماسه رستم ها و پهلواني هاست .

    پدید آمدن شاهنامه
    فردوسي در آغاز شاهنامه چنين مي گويد

    كه از زمانهاي باستان در ايران كتابي بود پر از داستانهاي گوناگون كه
    سرگذشت شاهان و دلاوران ايران را در آن گرد آورده بودند. پس از آنكه شاهنشاهي ايران به دست تازيان برافتاد اين
    كتاب هم پراكنده شد. اما پاره هاي آنرا موبدان در گوشه و كنار نگاه ميداشتند ، تا آنكه يكي از بزرگان و آزادگان ايران كه
    مردي دلير و خردمند و بخشنده بود ، به جستجو افتاد تا تاريخ گذشته ايران را از روز نخست بيابد و آنچه را بر شاهان و
    خسروان ايران گذشته است در دفتر فراهم آورد.

    پس موبدان سالخورده را كه از تاريخ باستاني ايران آگاهي داشتند ، از هر گوشه و كناري نزد خود خواست و از تاريخ روزگاران كهن جويا شد : كه شاهان ايران از ديرباز چگونه كشورداري كردند و آغاز و انجام هر يك چه بود و بر ايران در اين ساليان دراز چه گذشت.

    موبدان تاريخ باستاني ايران را باز گفتند و آن بزرگ مرد از سخنان آنان كتابي نامدار فراهم آورد كه بزرگ و كوچك بر آن آفرين گفتند. آنهايي كه خواندن ميدانستند داستانهاي اين كتاب را براي مردم مي خواندند و دل آنان را به ياد شكوه گذشته ايران شاد مي كردند. اين كتاب در ميان مردم گرامي شد.

    دقيقي شاعر

    آنگاه جواني خوش طبع و گشاده زبان پيدا شد و به اين انديشه افتاد كه اين كتاب را به شعر درآورد.دوستان وي همه از اين انديشه شاد شدند. اما افسوس كه اين شاعر گرفتار برخي تندرويهاي جواني بود و به عاقبت آن دچار شد و در جواني به دست بنده خود كشته شد و نظم كردن «نامه شاهان» ناتمام ماند. من وقتي از كار اين شاعر نااميد شدم به دلم افتاد كه همت كنم و نامه شاهان را فراهم آورم و خود آنرا در قالب شعر بريزم.

    پس در طلب آن برآمدم و از هر كسي جويا شدم. از گردش روزگار مي ترسيدم ،مي ترسيدم عمرم وفا نكند و كار به ديگري بيفتد. از طرفي زر و مال من چندان نبود كه بپايد و سالها عهده دار من و كوشش من باشد. اينگونه كوششها و رنجها هم خريدار نداشت. سراسر كشور را جنگ و شورش فرا گرفته بود و كار بر پژوهندگان و هنرمندان سخت بود و كسي قدر سخن را نمي دانست و حال آنكه در جهان چه چيزي بهتر از سخن نيكوست؟

    مگر نه آن است كه پيغمبر مردم را با سخن به خدا رهبري كرد؟

    مدتي در انديشه بودم ولي آشكار نمي كردم، زيرا كسي كه در اين مقصود يار من باشدنمي يافتم. تا آنكه دوست مهربان و يكرنگي كه در يكي از شهرها داشتم مرا دل داد و گفت:

    «قصد تو قصد شايسته ايست. من نامه شاهان را نزد تو مي آورم. تو جواني و خوش طبع و والاسخن، چه بهتر كه به چنين كار گرانمايه اي دست بزني و با شعر كردن نامه شاهان براي خود خوشنامي و سرافرازي حاصل كني.»

    به سخنان او دلگرم شدم و وقتي نامه شاهان را نزد من آورد از ديدن آن جان تاريكم افروخته شد و به سرودن آن دست بردم.

    دوست جوانمرد

    بخت هم مدد كرد و يكي از بزرگان به ياري من برخاست. اين بزرگمرد كه نژادش به آزادگان قديم مي رسيد جواني خردمند و بيدار و روشن روان بود. زباني نرم و پاكيزه داشت و فروتن و پر آزرم بود.به من گفت:«بگو تا هر چه بخواهي فراهم كنم. از هر چه از دست من برآيد كوتاهي نخواهم كرد.» اين نيكمرد نامدار با نيكويي و بخشش خود مرا از زمين به آسمان رساند. مرا مانند تازه سيبي كه از آسيب باد نگه دارند ، نگاه داري و حمايت مي كرد. از جوانمردي و بخشندگي ، دنيا در ديده اش خوار بود و زر و خاك در چشمش يكسان مي نمود.

    افسوس كه ناگهان ريشه عمر اين رادمرد كنده شد و چون سروي تندباد از جا بكند به خاك افتاد و به دست ستمگران مردم كش ناپديد شد. دريغ از آن برز و بالاي شاهانه اش. پس از مرگ او روانم لرزان شد و نوميدي در دلم رخنه كرد. تا آنكه يك روز به ياد پندي از اين رادمرد افتادم كه مي گفت:

    « اين كتاب شهرياران است. اگر آنرا به نظم آوردي، به شهرياري بسپار.» از به ياد آوردن اين گفتار دلم آرامشي گرفت و روانم شاد شد. با خود گفتم كه بخت خفته ام بيدار شد و زمان سخن گفتن آمد و روزگار كهنه نو شد.


    روياي فردوسي


    يك شب در همين انديشه به خواب رفتم. در خواب ديدم كه شمع درخشنده اي از ميان آب برآمد و روي گيتي را كه چون لاجورد تيره بود، چون ياقوت زرد روشن كرد. آنگاه تخت پيروزه اي پيدا شد كه شهرياري تاج بر سر چون ماه درخشان بر آن نشسته بود. سپاهش تا دو ميل صف بسته بودند و بر دست چپش هفتصد ژنده پيل ايستاده و وزيري پاك نهاد در پيش شاه به خدمت، كمر بسته بود. من از ديدن شاه و سپاهيان و ژنده پيلان خيره شدم و از نامداران درگاه پرسيدم آنكه چون ماه بر تخت نشسته است كيست؟ گفتند:

    «محمود جهاندار است كه ايران و توران در فرمان اوست و از كشمير تا درياي چين مردم ثناگوي اويند. تو نيز كه سخن سرايي ، آفرين گوي او باش.»

    بيدار شدم و از جا جستم و زماني دراز در آن شب تيره بيدار بودم. با خود گفتم اين خواب را بايد پاسخ بگويم. پس به نام فرخنده شهريار، محمود غزنوي، به نظم شاهنامه دست بردم.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #30
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نخستين شاهان

    در آغاز مردم از فرهنگ و تمدن بهره اي نداشتند و پراكنده مي زيستند. نخستين كسي كه بر مردم سرور شد و آئين پادشاهي آورد، كيومرث بود. نخستين روز بهار كه آغاز جوان شدن گيتي بود، بر تخت نشست. در آن روزگار زندگي ساده و بي پيرايه بود. مردم جامه را نمي شناختند و خورشهاي گوناگون را نمي دانستند.


    كيومرث در كوه خانه داشت و خود و كسانش پوست پلنگ بر تن مي كردند. اما كيومرث فر ايزدي و نيروي بسيار داشت و مردمان و جانوران همه فرمانبردار او بودند و او راهنما و آموزنده مردم بود. مايه شادي و خوشدلي كيومرث فرزندي بود خوبروي و هنرمند و نامجو بنام سيامك. كيومرث به مهر اين فرزند سخت پاي بند بود و بيم جدائيش او را نگران مي كرد. روزگاري گذشت و سيامك باليد و بزرگ شد و شهرياري كيومرث به وي نيرو گرفت.

    ستيز اهريمن

    همه دوستدار سيامك بودند جز يك تن و آن اهريمن بدانديش بود كه با اين جهان و مردم آن دشمني داشت و با خوبيهاي عالم، ستيزه مي كرد. اما از ترس بدخواهي، خود را آشكار نمي ساخت. از جواني و فروزندگي و شكوه سيامك رشك بر اهريمن چيره شد و در انديشه آزار افتاد. اهريمن بچه اي بدخواه و بي باك چون گرگ داشت. سپاهي براي وي فراهم كرد و او را به نيرنگ بنام هواخواه و دوستدار نزد كيومرث فرستاد. رشك در دل ديوزاده مي جوشيد و جهان از نيكبختي سيامك پيش چشمش سياه بود. زبان به بدگويي گشاد و انديشه خود را با اين و آن درميان گذاشت. اما كيومرث آگاه نبود و نمي دانست چنين بدخواهي در درگاه خود دارد.

    سروش كه پيك هرمزد، خداي بزرگ، بود بر كيومرث ظاهر شد و دشمني فرزند اهريمن و قصدي را كه به جان سيامك داشت ، بر سيامك آشكار كرد. چون سيامك از بدانديشي ديو پليد آگاه شد، برآشفت و سپاه را گردآورد و پوست پلنگ را جوشن خود كرد و به نبرد ديوزاده رفت. هنگاميكه دو سپاه در برابر يكديگر ايستادند سيامك كه دلير و آزاده بود، خواستار جنگ تن به تن شد. پس برهنه گرديد و با ديوزاده درآميخت. ديو زاده نيرنگ زد و وارونه چنگ انداخت و به قامت سيامك شكست آورد.

    فگند آن تن شاه بچه به خاك بچنگال كردش جگرگاه چاك سيامك به دست چنان زشت ديو تبه گشت و ماند انجمن بي خديو چون به كيومرث خبر رسيد كه سيامك به دست ديوزاده كشته گرديد، گيتي از غم بر او تيره شد. از تخت فرود آمد و زاري سر داد. از سپاه خروش برآمد و دد و دام و مرغان، همه گردآمدند و زار و گريان به سوي كوه رفتند. يك سال مردم در كوه به سوگواري نشستند، تا آنكه سروش خجسته از كردگار پيام آورد كه « كيومرث، بيش از اين مخروش و به خود باز آي. هنگام آنست كه سپاه فراهم كني و گرد از آن ديو بدخواه برآوري و روي زمين را از آن ناپاك پاك كني.»

    كيومرث سر به سوي آسمان كرد و خداوند را آفرين خواند و اشك از مژگان پاك كرد. آنگاه به كين سيامك كمر بست.
    __________________




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 3 از 13 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •