بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 21 از 29 اولیناولین ... 111920212223 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 از مجموع 289

موضوع: فریبا شش بلوکی

  1. #201
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    باغ توت

    شاید آن جا که دلی می شکند
    باغ توت من و توست
    من جنینی به شکم
    می نشینم لب حوض
    و به یک توت
    که بر آب چنان می رقصد
    خیره می گردم باز
    *
    و تو را می خوانم
    *
    دست در دست نسیم
    دست در دست درخت
    دست در دست خدا
    *
    گر گرفته تن من

    باد موهای مرا تاب نداد
    و صدایی که رسید
    رادیو روشن شد
    پلک هایم متورم شده بود
    *
    بوی انجیر و هوا
    بوی انگور و درخت
    بوی باران که مرا می بوسید
    *
    من جنینی به شکم
    چشم ها را بستم
    و در این باغ بزرگ
    دست را چرخاندم
    که به یک کرم سلامی بکنم
    و به یک میو? نورسته بی تاب و حریص
    باز از گوشه لب
    خنده کامل و نابی بکنم
    *
    باغ توت من و تو

    مثل کندوی عسل شیرین است
    مثل آن لحظه
    که از آتش ظهر
    می پرم تا ته حوض
    *
    مثل ماهی شده ام
    *
    باغ توت من و تو
    نه به فواره خود می نازد
    نه به پاییز و خزان می تازد
    *
    فکر کار خویش است
    فکر گل دادن و روییدن و پر بار شدن
    فکرآوردن سیب
    فکر آوردن گیلاس درشت
    فکر مهمانی افکار من است
    *
    من در این خواب عجیب
    می روم تا ته باغ

    با صدایی که تو را می خواند
    *
    تا اذانی دیگر
    باید از این همه سبز
    باید از این همه نور
    یاد گاری ببرم
    *
    باغ پیوسته مرا می خواند
    *
    من به آرامش این باغ بزرگ
    خاطراتی روشن
    به تو و دست تو می آویزم
    *
    و خداحافظی گرم مرا
    باد تا باغ بزرگ
    می برد
    خواهد برد
    ...

  2. #202
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شعر خاکستری

    اینجا همه سفید ها خاکستری شدند
    وقتی صدای سرفه همسایه می رسید
    وقتی که جای دست تو بر صورتم نشست
    وقتی صدای گریه من تا خدا رسید
    *
    اینجا همه سفید ها خاکستری شدند
    وقتی که باران بر لباس شسته می بارید
    وقتی به دست روزهای آخر پاییز
    خورشید مرده بر تنم تابید
    *
    اینجا همه سفید ها خاکستری شدند
    وقتی برادر داد می زد ، داد
    وقتی معلم درس می پرسید
    با چوب می زد بر سر فریاد
    *
    اینجا همه سفید ها خاکستری شدند

    وقتی که مردی نان آور مرد
    وقتی که یک کولی سر بازار
    آن میوه نشسته را می خورد
    *
    اینجا همه سفید ها خاکستری شدند
    وقتی کلاغی رفت تا بن بست
    وقتی جوان هرزه ای بی جا
    دل را به چشمان کسی می بست
    *
    اینجا همه سفید ها خاکستری شدند
    وقتی که عابر می گذشت از شب
    وقتی که از دیدار تو من سیر می شدم
    می مرد قلب کوچکم در تب
    *
    اینجا همه سفید ها خاکستری شدند
    وقتی که شعر سبز من خشکید
    خاکستری شد آسمان عشق
    نیلوفر تنهایی ام پیچید
    ...

  3. #203
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    از ته دل

    برف بر قله کوه
    تک چراغی متبلور شده است
    *
    پنجره ، نور، نسیم
    همه ذرات وجودم
    متغیر شده است
    *
    من در این صبح دل انگیز
    دلم می خواهد
    که خدا گونه شوم
    آبشاری بکشم
    روی یک کوه بلند
    *
    رنگ هایی که مرا می شنوند
    می دانند...
    پنجره باز مرا می خواند

    *
    و نگاهم تا ابر
    و نگاهم تا نور
    *
    من در این صبح دل انگیز
    دلم می خواهد
    بدوم تا سر کوه
    بدوم تا دم برف
    برف هایی که مرا می دانند
    *
    من دلم می خواهد
    بروم نیشابور
    لی لی بازی بکنم
    *
    یا که در مرز دو شهر
    بنویسم بر خاک
    زن پر از معرفت است
    *

    و دلم می خواهد
    که به یک شهر غریب
    بنشینم بر تاب
    بنویسم بر کوه
    من مسافر هستم
    *
    زیر رگبار تگرگ
    طرح دریا بکشم
    موی خوشرنگ تو را شانه کنم
    *
    و دلم می خواهد
    زیر یک بید بلند
    تخمه ای بشکنم و ...
    برف بازی بکنم
    ...

  4. #204
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نگاه من

    نگاه من به زندگی
    ضربه پای کودک است
    به توپ سبز و آبی و ...
    به هر چه درس و مدرسه ست
    *
    نگاه من به عشق تو
    تب است و زنجیر و شکست
    صدای بادی که زدو ...
    پنجره را شکست و بست
    *
    نگاه من به صبح و شب
    زمین و چرخش است و باز
    عبور پای قاصدک
    که می رود به خواب ناز
    *
    نگاه من به پنجره

    دریچه ای به سوی تو
    چه می شود اگر شوم
    شبی نسیم کوی تو
    *
    نگاه من به نو بهار
    شکوفه های صورتی
    عروسک بچگی ام
    که بی لباس و پاپتی
    *
    نگاه من به چشم تو
    دلم شراره می شود
    دوباره خاطرات من
    پر از ستاره می شود
    *
    نگاه من به انتظار
    نگاه من به روزگار
    غمی که غوطه ور شده
    به یک شب سیاه و تار
    *

    نگاه من به آسمان
    به آبی های بیکران
    به قصه های آب و نان
    به هست و نیست این جهان
    *
    صدای پای کودکی
    که می رود دوان دوان...

  5. #205
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    چشم انتظار

    برای با تو بودن
    همیشه بی قرارم
    بیا ای نازنینم
    تو را چشم انتظارم
    *
    بیا باران پاییز
    ببار بر پیکر من
    ببار بر لحظه هایم
    و حتی دفتر من
    *
    بیا من می رسم باز
    از آن راهی که دور است
    همان کوچه که بی تو
    عبورش سوت و کور است
    *
    تو مِی بودی که یک شب

    مرا مدهوش کردی
    تو رند می پرستی
    دلم را نوش کردی
    *
    بیا بنشین به بامم
    تو را من می شناسم
    تو را همچون پرنده
    به لانه می رسانم
    *
    دو دستم غرقه در غم
    غمم را می شناسی
    تمام شعر ها را
    به پایان می رسانی
    *
    چو پیچیدم به سویت
    برایم ناز کردی
    چه خوش اما لبم را
    پر از آواز کردی
    *

    و این شیداییم را
    چه خوب آغاز کردی
    همان روزی که رفتی
    جدایی ساز کردی
    *
    ولی من شعر تازه
    برایت می نویسم
    بیا در خواب من باز
    که رویت را ببینم
    *
    بیا ای نازنینم
    که بی تو بی قرارم
    برای با تو بودن
    کنون چشم انتظارم
    ...

  6. #206
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تو می توانی

    در آسمان پشت پرده
    تو می توانی ابر باشی
    *
    بر یاس های کوچه من
    تو می توانی عطر باشی
    *
    من زرد گشتم از غم تو
    تو می توانی سبز باشی
    *
    وقتی که من می میرم از تب
    تو می توانی سرد باشی
    *
    من کینه ای در دل ندارم
    آه ! اما !
    تو می توانی قهر باشی
    ....

  7. #207
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    حسرت سکوت

    از کران تا بیکران این جهان
    در میان این زمین و آسمان
    من چرا افتاده ام؟
    لابه لای عابران خسته جان
    ....
    شعر هایم می رسند از راه دور
    از مکانی ناشناس و بی نشان
    شعر می پیچید چو پیچک بر لبم
    واژه هایی می نشیند بر زبان
    ....
    می نویسم لیک با اندوه و آه !
    شکوه هایم می رسد تا آسمان
    باز می خواهم که در خلوت شوم
    تکه ای کاغذ، نوشتم روی آن..
    ....
    هیس!ساکت شو! دلم خوابیده است

    ...
    نه ! نمی فهمند مرا این مردمان!
    ...

  8. #208
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نشانی

    دوستانی که مرا می نگرند
    چشم هایی که به من خیره شدند
    سایه هایی که مرا می شنوند
    اشک هایی که مرا می فهمند
    شعر هایی که مرا می دانند
    ...
    تا مرا می خوانند
    ...
    من چراغی خاموش
    می گذارم بر دوش
    می رسم از راهی
    سکت و سرد و خموش
    ...
    باز من سرشارم از فکری عجیب
    باز من لبریزم از حسی غریب
    پای می کوبد دلم در شهر تو


    بی قرار و پر هیاهو ، بی شکیب
    ...
    باز هر دو دیده ام غمگین توست
    کوچه های شهر من رنگین توست
    سایه های تار و دیوار دلم
    یادگاری های آهنگین توست
    ....
    باز من گم می شوم در یاد تو
    باز قلبم می زند فریاد تو
    می روم تا عاقبت پیدا کنم
    یک نشان از وادی آباد تو
    ....

  9. #209
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    من و شمع

    یک شب کنار شمعی
    تا صبحدم نشستم
    او گریه کرد و می سوخت
    من هم ز غم شکستم
    *
    در آن شب سیه رو
    یادم به چشمت افتاد
    آن مستی نگاهت
    بر روی چشمم افتاد
    *
    آهسته اشکی آمد
    پایین ز دیدگانم
    گویی به شعله آمد
    شمع درون جانم
    *
    آن قطره اشکم آخر

    بر روی شمع لغزید
    خاموش گشت و آنگه
    دودی به ناز رقصید
    *
    از طرح دود آن شمع
    در آن سیاهی تار
    شعری نوشته می شد
    آهسته روی دیوار
    *
    دل می تپد به سینه
    با یاد روی دلدار
    هر جا که هستی یارم
    باشد ، خدانگهدار
    ...

  10. #210
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    تیرگی

    زن کار می کرد
    اشک می ریخت
    ظرفها را شستشو می کرد
    ...
    مرد داد می زد
    فحش می داد
    کاغذی را زیر و رو می کرد
    ...
    کودک در عمق
    چشم های یک عروسک
    خیره می گشت و ...
    تصویر فرداهای خود را
    جستجو می کرد
    ...

صفحه 21 از 29 اولیناولین ... 111920212223 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •