بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 20 از 29 اولیناولین ... 101819202122 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 از مجموع 289

موضوع: فریبا شش بلوکی

  1. #191
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    رسم دنیا

    با خطوط در هم افکار خود
    می نویسم ناسزا بر هر چه زشت
    نه شرافت پیداست
    نه جهنم ، نه بهشت
    *
    گر به یک بوته گل سجده کنم
    گر به پاییز بگویم احسن
    هیچ وقت با یکی از شاخه گلی
    نوبهاران نشود در شب من
    *
    آن چنان فکر همه آلوده است
    که عصا از کور دزدیدن را
    هنر مردی و مردانگی خود دانند
    و دگر خواب خوش و راحت را
    *
    فکر غم های یتیمان نکنند

    دل به ظلمت دادند
    آن چنانی که اگر روزنه ای
    نور بخشد به سیاهی هاشان
    چشمشان می سوزد
    *
    نردبان ها همه وارونه و پست
    چه کسی راه به بالا دارد؟
    گر یکی نیز بخواهد جنبش
    پای بشکسته رسوا دارد
    *
    پایه های همه ایمان ها سست
    مثل بندی که به پوسیدگی اش می نازد
    چون کلاغی شده ایم در گذری
    که به آواز خوشش می نازد
    *
    چشم ها را به دو دستی بستیم
    که از آن دست نیاید نوری
    لذت هر چه تماشا را باز
    خاک کردیم به حقیقت کوریم

    *
    ما به زنجیر چنان خو کردیم
    که به خود می خندیم
    تا که باور نکنیم کور و کریم
    *
    وقتی آهسته کسی می میرد
    قبر را نیز جدا ما کردیم
    قبر اعیان و گدا را هر گز
    در کنار هم نشاید بینیم
    *
    وقتی آزرده دلی رفت ز یاد
    یا که در محکمه ای محکوم گشت
    او که جرمش بی گناهی ها بود
    روحمان خسته و آزرده نگشت
    *
    اعتنایی که نداریم زین پس
    به فرو ریختن وجدان ها
    آخرین راه رهایی این است
    دار آویخته در زندان ها....

  2. #192
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اشعار پرپر

    کلماتی که به من خیره شدند
    رخت های روی بند
    ظرف های منتظر تا شستشو
    بوسه بر هم می زنند
    *
    کفش های جفت شده بیرون در
    امتداد یک صدای آشنا
    سر به روی شانه هم می زنند
    *
    میوه های فصل پاییز و بهار
    سیب ها و دانه های یک انار
    سفره های بی ریا از رنگ و رو
    دست خواهش بر تن هم می زنند
    *
    بوی پاییز و نماز و سادگی
    قاب های پر شده از عطر یاس

    جا نمازی رنگ چشمان توسبز
    خنده بر من می زنند
    *
    در کنار استکان چای داغ
    دفتری خط خط شده از شعر من
    بر لب بشقاب خرما و پنیر
    هی به هم سر می زنند
    *
    روی هر بامی خدایی خنده رو
    در قفس آوازهای بغض من
    مثل گنجشکان آزاد و رها
    سوی هم پر می زنند
    *
    نان ترد و تازه خوش رنگ و رو
    آفتاب نیمه جان ماه دی
    رقص گلبرگی به روی حوض شب
    تکیه بر هم می زنند
    *
    خش خش برگ درخت خانه ام
    تابش نوری که می تابد به گل
    گریه های کودک همسایه ام
    مثل مهمانی کنون در می زنند
    *
    سینی و سبزی تازه در سبد
    مستی و مجنونی گیسوی بید
    بادهای نرم و نازک پشت در
    سوی شعر من چرا پر می زنند؟
    *
    خاطرات مانده در افکار من
    عکس های بی نفس در قاب تو
    روزهای خالی از دیدار ما
    خانه ام را رنگ دیگر می زنند
    *
    باز می پرسم ز خود دیوانه وار
    بعد از اینکه خفته ام در خاک سرد
    هیچ کس ایا به یادم یک شبی
    خنده بر اشعار پرپر می زند؟
    ...

  3. #193
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شمع روشن

    من اراده کرده ام
    شمع هارا صبح زود
    با نگاه تو فقط روشن کنم
    *
    دامنم را پر کنم از چشم تو
    تا که خورشید نگاهت را فقط
    رو به روی دست های خاطره
    با گل خندان تو گلشن کنم
    *
    زین سپس با یک سبد مستانه ات
    یاد ایام طلایی رنگ عشق
    با طلوع هر دو چشمت روز را
    بر سر سجاده ام باور کنم
    *
    آن زمان که پلک هایت روی هم
    شاهد مژگان همچون مخملت

    باشم و تا صبح فردای دگر
    سجده هایم را شناورمی کنم
    *
    آب ها و باغها و رودها
    تشنه از دیدار خورشید منند
    باز کن آن هر دو چشمت را ولی
    من حریمت را رعایت می کنم
    *
    شاخه شمشاد را در باغچه
    با نگاهت نرم می بوسم ولی
    تا بهاری از صدای چلچله
    پر شود در دست من تب می کنم
    *
    نذر کردم گر بیایی در شبم
    دست هر شاخه خشکیده زرد
    یک سبد از عطر سبز چشم تو
    هدیه گل های پرپر می کنم
    *
    شاخه های بوسه های آخرین

    لحظه دیدار خورشیدی من
    گرچه پاییز است اکنون من ولی
    تا بهاران دیده را تر می کنم
    *
    بر سرم قرآنی از ایات تو
    قدرهای این شبانه را فقط
    در شب قدر نگاه تو کنون
    ایه ها را زود از بر می کنم
    *
    با لباسی از حریر ماه و شب
    گیسوانم را پریشان می کنم
    تا بگویی در سکوت اینه
    باز هم غوغای محشر می کنم
    *
    هر رکعت از عشق من در چشم تو
    روزگاران را به دریا می برم
    دفترم را روی هر گلبرگ سرخ
    خنده بر فردای روشن می کنم
    *

    تن به تن ساییدن هر ساقه را
    خوب می بینم و می دانم که این
    ایه های رشد اشعار من است
    کین زمان با بوسه پرپر می کنم
    *
    شاهد همخوابی گل می شوم
    بلبلان را با صدای گرم تو
    مثل سازی که بیاید در سکوت
    یک شبی خندان به بستر می کنم
    *
    صبح ها وقت نیایش می روم
    دامنم را رنگ خواهش می زنم
    با رکوع هر گیاه تازه ای
    دست هایم را معطر می کنم
    *
    من اراده کرده ام تا بعد از این
    کودکان را مست بازی بینم و
    شاهد شمعدانی شیدا شوم
    سینه ام را از هوایی تر کنم

    *
    با نگاه تو فقط آری کنون
    من اراده کرده ام
    تا صبح زود...
    شمع ها را باز هم روشن کنم

  4. #194
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کودکانه

    روی احساس لطیفم پا نذار
    طعنه بر بی خوابی های من نزن
    *
    من فرامین خدایم را چنان از بر شدم
    گوئیا یک دشت نیلوفر شدم
    *
    هر کجا دیدی کمی متروکه است
    گل بکار و بر کبوتر ها بخند
    *
    رنگ زرد باد پاییزی نشو
    پیچکی را روی شب هایت ببر
    *
    نو گل احساس خود را هدیه کن
    چون جواهر بر صدای باد مست
    *
    با نسیم تا پای شب بو ها برو

    ضربه ای بر خاطرات بد بزن
    *
    گاهی از روی صداقت خنده کن
    یا بده بر برگ خشکی رنگ سبز
    پا به روی خاک نمناکی گذار
    پایکوبان در دل صحرا بچرخ
    *
    سر بده آواز مستی را دمی
    که ستاره می درخشد بر لبت
    *
    نامه های عاشقانه را بخوان
    شب به روی پشت بام خانه ات
    *
    در زمستان برف ها را لمس کن
    کودک دل را به بازی ها ببر
    *
    آب را بوسه هایت نوش کن
    شعرهایت را به مهمانی ببر
    *

    بر بخار شیشه ها قلبی بکش
    گاهگاهی هم نگه بر پشت سر
    *
    آفتاب ظهر را تسبیح کن
    یا برایش کرم شبتابی ببر
    *
    زیر باران بوسه بر یاسی بزن
    دزدکی در مشت خود رویا ببر
    *
    گوش کن از کوه می اید صدا
    مرد چوپان باز در نی می دمد
    *
    یک شبی تا می شوی مهمان من
    طعنه بر بی خوابی های من نزن
    *
    کودکانه دست در دستم گذار
    من شبیه دشتی از نیلوفرم
    روی احساس لطیفم پا نذار

  5. #195
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نا دیده ها

    ندیدی چه مظلوم آمد دلم
    به خانه ولی از دبستان تو
    *
    نزد سنگ را بر سر راه خود
    به گنجشک آزاد و خندان تو
    *
    کف دست آورد و آنگه نگاه
    به مشق شب و درس بی نان تو
    *
    کمی خنده کرد ، روی کرسی پرید
    ز سرمای دی در زمستان تو
    *
    گهی دست ها را به هم می زد و
    سپس لب گزیده به دندان تو
    *
    فرو رفت در فکر پرواز و باز
    نشست چون کبوتر به ایوان تو

    *
    کمی آب نوشید و آهسته خواند
    سرودی برای دوچشمان تو
    *
    دوباره تو را جستجو کرده بود
    شب خاطرات گریزان تو
    *
    به خود عهد می کرد گل آورد
    کمی از بهار فراوان تو
    *
    صدای قدم های پایش رسید
    به آبی ترین رنگ دستان تو
    *
    نشست اسم او در صف خوب ها
    کنار خطوط پریشان تو
    *
    ندیدی چه مظلوم آمد دلم
    به خانه ولی از دبستان تو
    ...

  6. #196
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مهمان

    من در تو شکوفایم
    ای گریه چشمانم
    با خواب شب پیشین
    من مست و خرامانم
    *
    در خواب تو پوشیدی
    یک جامه نو بر تن
    آهسته مرا خواندی
    یک بوسه زدی بر من
    *
    در خواب تو می گفتی
    یک بار دگر بنگر
    مهمان تو ام اکنون
    آهسته زدی بر در
    *
    من نیز به تو گفتم

    ای عشق چه زیبایی
    سبز است قدم هایت
    مهمان فریبایی
    ...

  7. #197
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    زیر پای خاطرات

    چهره پاییزی و زرد حیاط
    برگ های خشک و نارنجی و سرخ
    خش خش تکرار اسمت بر لبم
    زیر پای خاطرات
    *
    می دوم با هر چه عشق
    می دوم با هر چه اشک
    باز همرنگ سکوت
    زیر پای خاطرات
    *
    ماهها در انتظار
    پنجره تب کرد و مرد
    بوی باران می رسد
    زیر پای خاطرات
    *
    حرفها بیرنگ و مات
    دستهایم می رود
    می رسد تا دست تو
    زیر پای خاطرات
    *
    باد موهای مرا
    می برد هر سو ولی
    من صدایت می کنم
    زیر پای خاطرات
    *
    بوی باران می زند
    بر درخت خانه ام
    یک پرنده می پرد تا بام عشق
    زیر پای خاطرات
    *
    عکس ها پوسیده اند
    مردمان بر عشق من خندیده اند
    لحظه ها خاکستری تر می شوند
    زیر پای خاطرات

    *
    شاید از روزی که باد
    با شکوفه عشق بازی می کند
    فصل لبخند من و تو می رسد
    زیر پای خاطرات
    *
    شاید آن ابریشم ابر کبود
    شاید این تنهایی مهتاب و نور
    باز هم گم می شود
    زیر پای خاطرات
    *
    من به دنبال سکوت فصل زرد
    من به دنبال نسیم رهگذر
    من به دنبال شروعی تازه تر
    می روم اما فقط
    زیر پای خاطرات
    *
    گوش کن آخر صدای خسته را
    یا هجوم بغض های بسته را

    برگ زردی می شوم ، له می شوم
    زیر پای خاطرات
    ..

  8. #198
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آخرین برگ

    آخرین برگ درختی در باد
    بوی پیراهن یوسف می داد
    و افق رنگ فراموشی داشت
    وقتی آهسته دلم جان می داد
    *
    فکر اشعار فراموش شده
    رو به یک وسعت آبی می رفت
    آخرین شعر کبود دل من
    بوی یک جمعه عریان می داد
    *
    سفر خستگی راه و سکوت
    انتظار و همه ی هق هق من
    و زمان گیج شد از چرخش باد
    همه جا بوی بیابان می داد
    *
    هیچ کس در همه ی روزو شبش پیر نشد
    جز کسی که همه جا حرف دلش را در باد
    می نوشت روی درختان خزان
    و سپس اشک چو باران می داد
    *
    آه! آری همه ی شعر من و فصل خزان
    برگهایم همه ریخت
    آخرین برگ ولی در دل باد
    بوی پیراهن یوسف می داد

  9. #199
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کابوس

    من از پشت بام های حسود
    پریدم به پایین ترین پرتگاه
    من از ظلمت این همه راه سخت
    رسیدم سرانجام به یک شاهراه
    *

    چه دیوار ها کاگلی ،خشت ها، خانه ها
    جسد ها که دیدم همه سوخته
    چه نفرت برانگیز بود چهره ها
    چه چشمان و لبها همه دوخته
    *
    صدا ،گر صدا بود مرا گفت نام
    یکی کودکی بود روی درخت
    که می رفت تا حس آبی عشق
    یکی کوفت سر را به دیوار سخت
    *
    به پاها همه آبله بودو تف
    به دستان همه زخم بود و دروغ
    چه تشبیه باید بگویم که ماه
    نیامد به جز خسته و بی فروغ
    *
    سراسر تنم رفت تا حس درد
    کسی دور دیوار من خط کشید
    رسیدم به حجم هزار اینه
    ولی هیچ کس قلب من را ندید
    *
    دو دستم برون آمد از سنگ قبر
    همان لحظه که سخت باران گرفت
    چه غمگین شبی بود و آخر گذشت
    چه کابوس تلخی که پایان گرفت

  10. #200
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    عادت

    به دیوار و به ساعت خو گرفتم
    ازاین نامردمی ها رو گرفتم
    نشستم رو به روی اینه باز
    دوباره بند از گیسو گرفتم
    *
    به روی گرد وخاک میزو ساعت
    کشیدم طرح هایی طبق عادت
    کشیدم یک پرنده روی دیوار
    کنار رد پای خاطراتت
    *
    کشیدم بغض های دیشب خود
    زدم رنگ قشنگی بر لب خود
    نیاز با تو بودن را چو دیدم
    شکستم باز هم من در تب خود
    *
    غروبی را کشیدم رنگ یک دل
    سپس یک کوزه گر با توده ای گل

    کشیدم دست های مادرم را
    که جان می داد در انبوه مشکل
    *
    هوا با بوی باران در هم آمیخت
    ستاره روی پلک مادرم ریخت
    پرنده پر کشید و دست باران
    صدای هق هق تلخی بر انگیخت
    *
    کسی در خاطراتم جلوه می کرد
    و چشمانم هوای گریه می کرد
    کسی از پشت دیوار بلندی
    به ساعت های رفته شکوه می کرد
    *
    همان ساعت ، همان دیوار و زنجیر
    همان مرز میان مرگ و تحقیر
    همان جایی که من بر خاستم باز
    زدم فریاد هایی روی تقدیر
    *
    همان جایی که قلبم رنگ می داد
    همان روزی که مرگ آهنگ می داد
    همان وقتی که روی شیشه هایم
    سکوت خاطراتت سنگ می داد
    *
    شکوه لحظه هایم را ندیدی
    چو طفلی روی دامانم پریدی
    من اما خواب بودم لحظه ای که
    تو هم تا مرز فرداها دویدی
    *
    دوباره بند از گیسو گرفتم
    از این نامردمی ها روگرفتم
    نشستم رو به روی اینه باز
    به دیوار و به ساعت خو گرفتم


صفحه 20 از 29 اولیناولین ... 101819202122 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •