این حرف قشنگیه.
منم یه مدت خدا رو به همین صورت تصور میکردم.
توی بچگی ها هم منم مثل بعضی از دوستان خدارو نور میدونستم.واسه همین واسه خلوت با خدا میرفتم توی یه اتاق تاریک و شروع میکردم به خلوت کردن با اون.باورتون نمیشه ولی من از اون اتاق تاریک جواب میگرفتم.
حالا که بزرگتر شدم خدا رو همه جا همه وقت کنار خودم میبینم.یه جوری اونو نامریی ولی گاهی هم به تجلی خودشو توی بعضی چیزا.
امیدوارم همه ی دوستان و همه انسانها و خودم بتونیم به لقاء پروردگار برسیم. آمین![]()