لیبرالیسم
لیبرالیسم پدیده ای متعلق به جهان غرب است که طی قرون 15و16 میلادی در اروپای غربی تولد مییابد البته بحث آزادی قبلها توسط سقراط مطرح شده و در اندیشه وی به عنوان یک اصل قرار گرفته بود اما به طور جدی و گسترده و به شکل امروزی منشا مفهوم لیبرال را باید متعلق به قرون یاد شده دانست. کلمه لیبرال از کلمه liberalis از liber به معنای آزادی گرفته شده که معنی آن آزاد مرد است . در قرون وسطی به همین معنی به کار می رفته اما بعدها این کلمه معنی بدی پیدا می کند به طوری که مثلا در آثار شکسپیر به معنای آدم هرزه به کار رفته است البته باید یاد آور شویم که این امر در اثر نگرشی که کشیشان نسبت به آزادی داشتند به وجود آمد. کلمه libertine مشتق از liberty همچنان تا امروز به معنی عیاش به کار می رود اما کلمه لیبرال در دوره جدید به معنای قدیم خود یعنی آزاده باز گشته است لازم به ذکر است که امروزه لیبرال نه به عنوان یک صفت بلکه به عنوان نمایه ای از یک تفکربه کار میرود .
اصطلاح لیبرالیسم متعلق به دوره جدید است این اصطلاح در اصل اسپانیائی بوده وبه حزبی سیاسی در اسپانیا اطلاق میشده که در اوایل قرن نوزدهم از حکومت مشروطه در اسپانیا طرفداری می کردند .
سقراط از لیبرالهای برجسته دوران باستان است ( حدود 470-399 ق.م ) اما در قرون وسطی این پیتر آبلاد(1142-1079) بود که بانگ لیبرالی سر داد . اما از لیبرالهای جدید میتوان از اراسموس ( 1536-1465) ،رنه دکارت (1650-1596) و جان میلتون (1674-1608)نام برد.
اما این اعتقادات لیبرالی همچون جرقه ای در شبی تاریک زده شد و جایگاه شایسته ای به دست نیاورد . سر چشمه های لیبرالیسم در مقام جنبش را در دوره رنسانس و اصلاح طلبی پرو تستان و در انقلاب علمی باید جستجو کرد . لیبرالیسم در مقام یک نظام فکری در قرن هجدهم بود که بیان مشخصی یافت. در عصر روشنگری متفکرانی همچون ولتر، منتسکیو، آدام اسمیت، لاک ، دیدرو، کانت، ویکو ، پین ، هیوم ، جفرسون و... انقلابی فکری در غرب به وجود آور دند که فلسفه آنها در قرن نوزدهم نام لیبرالیسم به خود گرفت .در طول تاریخ انقلاب 1688 انگلستان ، انقلاب 1776 امریکا و به خصوص انقلاب 1789 فرانسه و برخی جریانها ئی از این دست در سیر تکاملی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی لیبرالیسم نقش مهمی ایفا نمودند.
تاکید لیبرالیسم بر آزادیهای فردی و جمعی است و همواره ازادی را به عنوان اصل مطرح کرده است . لیبرالها بر این عقیده اند که اصولا زندگی بدون آزادی ارزش زیستن ندارد . یک انسان از موقعی که خلق میشود و تا موقعی که زنده است باید آزاد باشد و هیچ چیز و هیچ کس این آزادی را نمیتواند از او بگیرد و با هر کس و هر چیز که در پی گرفتن این آزادی است باید مبارزه کرد . هر کسی مختار است تا عقایدش را اظهار کند ، شغلش را خودش انتخاب کند ، آنگونه که می خواهد بیندیشد ، انجمن ، گروه یا حزب تشکیل دهد و به وسیله آن در راه پیشبرد اهدافش تلاش کند و... لیبرالها برابری افراد را هم یکی از اصول محوری میدانند و برابری حقوقی انسانها را از واجبات زندگی اجتماعی به شمار می آورند . تذکر آنکه این برابری با هدف تساوی افراد در برابر قانون مطرح میشود و منظور این نیست که تمامی انسانها با هر شایستگی ، لیاقت یا استعدادی باید با هم برابر باشند . در میان آزادیهای فردی و جمعی آزادی بیان و عقیده نزد لیبرالها از جایگاه خاصی بر خوردار است آنها حتی تا آن مرحله پیش میروند که معتقدند هر عقیده ای حتی نادرست باید در بیان آزاد باشد .
لیبرالیسم بر عقل گرائی صحه می گذارد و از آنجائی که انسان را دارای قوه عقل میداند بر آن تاکید میورزد آنها در کل عقل گرا بوده و بین عقل و وحی اولی را بر می گزینند . نگاه آنها به دین هم دنیوی است در واقع آنها دین را مانند بقیه عقیده ها می دانند و انسان دینی را در ابراز عقیده اش مانند بقیه مجاز می شمارند اما زندگی عمومی و اجتماعی در حوزه دین را نمی پذیرند و معتقد به جدائی دین از حکو مت هستند و دین را به حیطه خصوصی افراد می فرستند . لیبرالها مراد از تا سیس حکومت را هم حفظ آزادی و برابری میدانند و مدل حکومتی لیبرال را به دیگر مدلهای حکومتی ترجیح می دهند و محدود کردن دولت را از اصول حکومت دانسته و حکومتی را مشروع میدانند که رضایت و خواست مردم را در پی داشته باشد ، همچنین این حکومت باید بر پایه قوانین وضع شده در جامعه رفتار نماید نه بر اساس خواست انسانها.
جان لاک در کتاب خود با عنوان حکومت مدنی اندیشه های مولد لیبرالیسم سیاسی راتوسعه داد دولت از نظر لاک قرارداد اجتماعی بود که برای گذراندن زندگی بین انسانها در یک جامعه پدید میآید. اماشارل لوئی دو سکوندا ، بارون دو لابرد و منتسکیو روایت دیگری از لیبرالیسم سیاسی را مطرح کردند .
منتسکیو در کتاب خود روح القوانین نظریه تفکیک قوا را برای محدود کردن قدرت حکومت مطرح کرد
روسو هم در کتاب خود قرار داد اجتماعی نگاهی عمیق تر به دولت به عنوان یک قرارداد اجتماعی دارد او به حا کمیت عمومی اعتقاد دارد . در نگاه لیبرالیسم در ا قتصاد هم اصل آزادی اقتصاد بیان می شود آدام اسمیت در کتاب خود ثر وت ملل بر لیبرالیسم اقتصادی تاکید دارد .
در قرن بیستم لیبرالیسم در برخی کشورها بار معنائی بدی پیدا کرده است . ضد حکومت ، غربزده ، طرفدار سر مایه داری از القابی است که در این کشورها اغلب توسط فا شیستها ، کمونیستها و یا بنیاد گران مطرح می شود البته شاید بتوان این امر را حاصل تند رویهای برخی لیبرالهای رادیکال در این کشور ها دانست
امروزه امریکا بزرگترین مدافع و حامی لیبرالیسم است.
با رقه های تفکر لیبرال در ایران در دوران مشروطه زده شد . انقلاب مشروطه که در پی مفاهیم جدیدی چون قانون ، مجلس ، آزادی ، برابری و انتخابات و غیره بود نخستین پا یه های این تفکر را بنیاد نهاد اما با نا کام ماندن انقلاب مشروطه سر نوشت لیبرالیسم درهاله ای از ابهام فرو رفت . گفتمان فراگیر مارکسیستی در آن دوران در ایران هم بر این ابهام می افزود .
بعد از انقلاب 57مرحوم بازرگان با بر خور داری از شیوه خاصی از این تفکر در راس دولت قرار گرفت و بعد ها در خرداد 76 خاتمی با طرح شعار آزادی در حالی که نیاز اصلی جامعه ایران بعد از اختناق دوره رفسنجانی بود در راس جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. اما نگاه حکومت دینی در ایران به لیبرالیسم نگاهی خاص است که به تعبیر من می توان آن را لیبرالیسم هدایت شده نامید . نگاه لیبرالیسمی در ایران به خصوص بعد از انقلاب نوعی نگاه نسبی به آزادی است و آزادی های فردی و اجتماعی اساسا در قالب چا رچوبهای خاص پذیرفته می شود که مهمترین این چارچوبها دین است البته باید یاد آور شویم دید گاه یاد شده آکثرا متعلق به دولتمردانی است که با نگاهی مثبت به لیبرالیسم در ایران قدرت گرفته اند .
دید گاه لیبرالیسم رادیکال هم طرفداران خاص خود را داشته و دارد ( البته رادیکال نسبت به دید گاهی که از آن صحبت شد ) . تقابل دیدگاه لیبرالیسمی در کشور ما چه از نوع اول و چه از نوع دوم همواره با طیف بنیاد گرا در چالش و تعارض بوده و یکی از مباحث بنیادین امروز جامعه ایران به شمار می رود.