-
با توام،با تو،خدا
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند
نامه ای هم بفرست
**
کوچه های دل من
باز خلوت شده است
قبل از این که برسم
دوستی را بردند
یک نفر گفت به من
باز دیر آمده ای
دوست قسمت شده است
**
با تو ام،با تو ،خدا
یک دل قلابی؛یک دل خیلی بد
چند می ارزد؟
من که هر جا رفتم جار زدم:
شده این قلب حراج
بدوید
یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند
به همین ارزانی
**
هیچ وقت اما
هیچ کس قلب مرا قرض نکرد
هیچ کس دل نخرید
**
با تو ام ،باتو،خدا
پس بیا،این دل من،مال خودت
من که دیگر رفتم اما
ببر این دل را دنبال خودت
-
خاک خوشبخت
سالها پيش از اين زير يك سنگ گوشه اي از زمين من فقط يك كمي خاك بودم
همين يك كمي خاك كه دعايش پر زدن آن سوي پرده ي آسمان بود
آرزويش هميشه ديدن آخرين قله ي كهكشان بود
خاك هر شب دعا كرد از ته دل خدا را صدا كرد
يك شب آخر دعايش اثر كرد يك فرشته تمام زمين را خبر كرد
و خدا تكه اي خاك برداشت آسمان را در آن كاشت
خاك را توي دستان خود ورز داد روح خود را به او قرض داد
خاك توي دست خدا نور شد پر گرفت از زمين دور شد
راستي من همان خاك خوشبخت من همان نور هستم
پس چرا گاهي اوقات اين همه از خدا دور هستم؟
-
دوست، واژه است
واژه اي كه از لب فرشته ها چكيده است
دوست، نامه است
نامه اي كه از خدا رسيده است
نامه خدا هميشه خواندني است
توي دفتر فرشته ها
واژه ي قشنگ دوست
ماندني است
*
راستي، دلت چقدر
آرزوي واژه هاي تازه داشت
دوستِ گُل ات رسيد
واژه را كنار واژه كاشت
واژه ها كتاب شد
دوستت همان دعاي توست
آخرش دعاي تو
مستجاب شد
"عرفان نظرآهاري"
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن