*لیلی رفتن است:
خدا گفت: لیلی یک ماجراست،ماجرایی آکنده از من.
ماجرایی که باید بسازیش.
شیطان گفت:تنها یک اتفاق است.بنشین تا بیفتد.
آنان که حرف شیطان را باور کردند،نشستند
ولی هیچ اتفاقی نیفتاد.
مجنون اما بلند شد،رفت تا لیلی را بسازد.
خدا گفت:لیلی درد است.درد زادنی نو.تولدی بع دست خویشتن.
شیطان گفت:آسودگی است.خیالی خوش.
خدا گفت:لیلی،رفتن است.عبور است و رد شدن.
شیطان گفت: ماندن است.فرو رفتن در خود.
خدا گفت:لیلی جست و جوست.لیلی نرسیدن است و بخشیدن
شیطان گفت:خواستن است.گرفتن و تملک.
خدا گفت:لیلی سخت است.دیر است و دور از دست.
شیطان گفت:ساده است.همین جایی و دم دست.
و دنیا پر شد از لیلی های زود.لیلی های ساده ی اینجایی.
لیلی های نزدیک لحظه ای.
خدا گفت:لیلی زندگی است.زیستنی از نوعی دیگر.
لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود
مجنون،زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و میدانست که لیلی تا ابد طول میکشد.