بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 11 از 29 اولیناولین ... 91011121321 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 از مجموع 289

موضوع: فریبا شش بلوکی

  1. #101
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جای پاهای تو

    کفش های معرفت در پای تو
    ای شبیه من، بیا
    نیمه شب در خواب من
    بی صدای بی صدا
    *
    این صدای پای تو
    آبشار زندگیست
    بر درخت خواب من
    *
    نیمه شب ها می دمی
    ای مه شب تاب من
    *
    شاپرک های نگاهم
    روی چشمان تو باز
    آسمانی تر شده
    رنگ دستان تو باز
    *
    مهربانی ، ساده ای
    یاور تنهای من
    یک ستون از صبر من
    پشت این شب های من
    *
    ای نخستین تکیه گاه
    من کنون محتاجتم
    تو مرا با خود ببر
    ای همیشه حاجتم
    *
    ذره های عشق من
    روی انگشتان توست
    دست هایم را ببین
    چنگ بر دامان توست
    *
    من به زانو آمدم
    رعشه بر اندام من
    هی شکوفه می کند
    شاخه ات بر بام من

    *
    آسمان ها را ببین
    مهربانی می دهند
    بر من حسرت زده
    زندگانی می دهند
    *
    این ملائک بال بال
    با هیاهو می رسند
    قطره های اشک من
    روی بالش می چکند
    *
    با پریدن سازگار
    خنده های مرده ام
    من به شطرنج امید
    بی گمان یک مهره ام
    *
    من شکستم در سقوط
    یک سبد زنجیره ام
    این تویی معراج من
    در شب رنجیده ام
    *
    روی جای پای تو
    ساقه هایی می خزند
    آرزوهایم فقط
    روی فردا می پرند
    *
    وه! چه شیرین است خواب
    وقتی می ایی به آن
    در میان خواب من
    باز هم با من بمان
    *
    صبح تا پر می کشم
    از نسیم خواب شب
    جای پاهای تو است
    روی رختخواب شب
    ...

  2. #102
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    صدای عشق

    این صدای عشق کیست؟
    می چکداز ناودان
    می رود ! اما کجا؟!
    سر به سوی آسمان
    *
    این صدا له می شود
    زیر پای مردمان
    چرخ های زندگی
    رد شده از روی آن
    *
    این صدا گم می شود
    روی چارچوب دروغ
    در میان دغدغه
    *
    مثل خوابی در پتو
    زیر حجم وسوسه
    یا شبیه ساعتی بی عقربه
    *
    ریشه کن هم می شود
    این صدا از بیخ و بن
    روزگار ما فقط
    آهن و سنگ و بتن
    *
    این صدا خوابیده است
    روی یک ظرف بلور
    چشم هایش را ببین
    محو یک رویای دور
    *
    تا که بردارد ترک
    عاقبت می شکند
    این صدا در اشک شور
    *
    این صدا تب کرده است
    روی قلبی یخ زده
    دست هایش را بگیر
    در شبی ماتم زده
    *
    زیر باران مانده است
    این صدا ترسیده است
    یک نفر از دست او
    سکه را دزدیده است!
    *
    این صدا جا مانده است
    روی احساس شعور
    رو به روی اینه
    پشت یک چشمان کور
    *
    این صدا گریان شده
    در عبورش خستگی
    دوره گردی می کند
    خسته از این خستگی
    *
    این صدا تنها شده
    این صدا غمگین شده
    مثل رختی روی بند
    ساکت و سنگین شده
    *
    این صدا لرزان شده
    روی شرم از گفتگو
    توپ بازی می کند
    با سکوتی روبه رو
    *
    این صدا در یک افق
    می پرد تا آسمان
    می نشیند روی غم
    می رود تا بیکران
    *
    این صدا بر بال باد
    رفته است تا آرزو
    او شبیه خواهش است
    پاره پاره ، زیرورو
    *
    این صدا رد می شود
    از کنار هر کسی
    باز می ماند دلش
    روی هر خاروخسی
    *
    این صدا در جوی آب
    تا صداقت می رود
    از کنار رهگذر
    تا نهایت می رود
    *
    این صدا بر برگ گل
    یا میان آتش است
    زردو نارنجی و سرخ
    شعله های سرکش است
    *
    این صدا همچون کلاغ
    می نشیند روی بام
    هرکسی سنگی به دست
    می زند بر روی بام
    *
    باز پارو می شود
    این صدا در لای برف
    این صدا گم می شود
    لابه لای فکر و حرف
    *
    این صدا شرمنده شد
    بر زبان ناسزا
    این صدا ماسیده شد
    با گناهی ناروا
    *
    این صدا در پاکت است
    پاکتی بی انتها
    باز می ریزد از آن
    تکه های بی ریا
    *
    این صدا مثل من است
    در به در ، بی خانمان
    روی دوش خاطرات
    در کنار این و آن

    *
    این صدا در گوش توست
    می چکد از ناودان
    می رود! اما کجا؟!
    سر به سوی آسمان!!
    ...

  3. #103
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بد قولی

    نرسید آن سه شنبه موعود
    که بیایی تو به دیدارم
    که بپرسی ز حال ویرانم
    که ببینی که بی تو بی تابم
    برو ! ای بی رحم!
    ای مغرور!
    از تو و سه شنبه بیزارم
    ...

  4. #104
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    کوزه گر

    کوزه گر آهی کشید
    دست هایش را به هم مالید و گفت:
    زندگی یک کوزه است
    عشق هم آب خنک
    ...
    بعد رو به کوزه ای
    عشق را اندازه کرد
    ...
    باز هم آهی کشید
    کوزه ها را می شمرد
    ...
    در کنار کوزه ای
    سفره اش را باز کرد
    ...
    گفت : بفرما زندگی!
    نان ،پنیرش تازه است
    چای هم آماده است

    ...
    زندگی در صبح زود
    با خدا همسایه است
    ...
    میوه های آبرو
    آن طرف تر شسته بود
    کوزه گر اما نشست
    غرق شد در گفتگو
    ...
    حرف هایش ساده بود
    انتظارش هم به جا
    ...
    گفت : هر کس کوزه اش
    می تواند پر شود
    با توکل بر خدا
    ساکت و بی سر صدا
    ...
    کوزه هایی دیده ام
    با حقیقت آشنا
    آسمانی مثل آب
    ...
    آب هایی دیده ام
    مثل باران پاک پاک
    ...
    کوزه هایی خنده رو
    کوزه هایی تکه تکه
    پشت و رو
    ...
    کوزه ای بی رنگ و رو
    ...
    کوزه ای لبریز نور
    کوزه ای مست غرور
    کوزه ای جنس بلور
    ...
    باز هم آهی کشید
    دست هایش را به هم مالید وگفت:
    من که ماندم
    این چنین مست و خراب

    تشنه ام من!
    تشنه یک جرعه آب!!
    ...

  5. #105
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پنجره ای رو به خدا

    پنجره ای رو به خدا
    از همه جهان جدا
    نشسته پای آن دلم
    این دل زار بینوا
    *
    شکوفه کن به دست من
    ای گل خوش نمای من
    این همه راه آمدم
    که بشنوی صدای من
    *
    صدای من ، صدای من
    صدای بغض و گریه است
    نگاه کن، نگاه تو
    برای من
    که بهترین ِهدیه است
    *
    تنم شراره می کشد
    شراره های پشت هم
    شراره های آرزو
    شبیه هم ، شبیه هم
    *
    تو با منی ، تو در منی
    به هر کجا که می روم
    نمی شوم ز تو جدا
    تا نفس های آخرم
    *
    بیا ببین ، بیا ببین
    که بی تو من چگونه ام
    چگونه ام
    تب شده همنشین من
    نشسته روی گونه ام
    *
    ستاره سهیلمی
    که می دمی به هر شبم
    هر شب من پر از تو و...
    غرقه میان یک تبم

    *
    دست به زیر چانه ام
    خیره شدم به رو به رو
    بمان بمان کنار من
    میان دشت آرزو
    *
    خسته شدم، خسته شدم
    از این همه خیال تو
    ببین که غوطه ور شدم
    به عشق بی زوال تو
    *
    گذشته ها گذشته اند
    تو فکر فردا را نکن
    غروب رفتنم شده
    دگر مرا صدا نکن
    *
    مرا ببر ، مرا ببر
    از همه جهان جدا
    پنجره ای به من بده

    روبه خدا، رو به خدا
    ...

  6. #106
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جان کندن

    من چگونه زنده ام؟
    بی تو و بی دست تو
    زندگی جان کندن است
    بی دو چشم مست تو
    *
    بی تو من یک کاغذم
    سرد و ساکت روی آب
    گاه گاهی حادثه
    می دهد بر من شتاب
    *
    بی تو من یک سایه ام
    که نشستم روی شب
    در سیاهی گم شدم
    آه! گشتم روی لب
    *
    دستمال انتظار
    تر شده از اشک من
    اشک های مهربان
    ریخته از چشم من
    *
    جا نمازم را ببین
    مثل یک دریا شده
    حرف های خلوتم
    در درونش جا شده
    *
    من برای بودنت
    حاضرم تا جان دهم
    باید از دل بگذرم
    تا به خود سامان دهم
    *
    من چگونه بگذرم؟
    از دل تنهای خود
    من که او را برده ام
    تا دل شب های خود
    *
    باید از شب بگذرم
    تا نباشم فکر تو
    من چگونه بگذرم؟
    از شب و از فکر تو!
    *
    زندگی را برده ام
    با خودم تا کهکشان
    کهکشان عشق تو
    پر کشید از آسمان
    *
    دست هایم را بگیر
    ذره ذره جان من
    می شود مهمان تو
    من ز پا افتاده ام
    گوی من ، میدان تو
    *
    باید از خود بگذرم
    تا ببینم روی تو
    من گذشتم از خودم
    رد شدم از کوی تو

    *
    می روم تا گم شوم
    در تو و در دست تو
    زندگی جان کندن است
    بی دو چشم مست تو
    ...

  7. #107
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مهمان عشق

    زندگی را برده بودم با خودم
    تا بشویم دست و رویش را
    که خوشحالش کنم
    عمق استخر وفا
    مرد میدانش کنم
    *
    زندگی لج کرده بود
    کودکانه می گریخت
    من به دنبالش شدم
    حوصله سر رفت و ریخت
    *
    دست های زندگی
    پر شد از انبوه غم
    من نرفتم سوی او
    او شکست در پیچ و خم
    *
    مهربان شد این دلم
    سوخت از غم های او
    من دویدم سوی او
    دست من درپای او
    *
    زندگی یک خنده کرد
    سر به زیر و با وقار
    گفت : ای عاشق برو!
    من ندارم با تو کار!
    *
    حرف های زندگی
    گرم بود و آشنا
    گفت: من اهل دلم
    حل شده ام در صفا
    *
    چشم های زندگی
    خیره بود در کار عشق
    گفتم : اما من چرا؟
    خم شدم از بار عشق!
    *

    زندگی حرفی نزد
    شانه ای بالا کشید
    زیر لب آهسته گفت:
    آب را دریا چشید
    *
    من نشستم پیش او
    دست من در موی او
    گفتم اما من چرا؟
    ره ندارم سوی او!
    *
    زندگی جا خورد و گفت
    من پُرم از عاشقی
    من خودم هم مانده ام
    در غم دلداگی!
    *
    زندگی از جا پرید
    دست ها را در هوا
    گفت : من باید برم
    پس تو هم با من بیا

    *
    گفتم : آخر تا کجا؟
    گفت : آن جا را ببین
    می رویم تا روشنی
    دوست هستیم بعد از این
    *
    دست هایم را گرفت
    گفت : با هم می رویم
    درس اول آشتی
    قهر را رد کرده ایم
    *
    درس دوم معرفت
    یک مداد آماده کن
    تا که سر مشقت دهم
    بودنت را ساده کن
    *
    درس بعدی را نگفت
    دست بر چشمش گذاشت
    گفت: آن کس برده که
    پا به نفس خود گذاشت
    *
    درس ها را یک به یک
    می شمرد و می سرود
    ضربه های قلب من
    در صدایش خفته بود
    *
    حرف هایش شد تمام
    خسته شد از گفتگو
    لب به خاموشی گرفت
    رفت سراغ شستشو
    *
    گفت : از عمق وفا
    من ندارم وحشتی
    این تویی با طاقتت
    تا همین جا نشکنی
    *
    این نگفته شیرجه زد
    سطح آب شد دایره
    دایره ها تو به تو
    شد شبیه خاطره
    *
    من نشستم گوشه ای
    تا که پیدایش شود
    عشق گفت: این جا نمان
    تا دل همپایش شود
    *
    من پریدم توی آب
    دست در دامان عشق
    زندگی همپای دل
    ما همه مهمان عشق
    ...

  8. #108
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نمی دانی

    نفهمیدی چه می گویم
    ندانستی چه می خواهم
    *
    گمان کردی که چون از عشق می گویم
    نیاز پیکرم را در تو می جویم
    *
    تو فکر کردی
    که عشق جز خواهش تن نیست
    و جز این آرزو در باطن من نیست
    *
    نفهمیدی! نفهمیدی!
    که این افکار در من نیست!!
    *
    و عشق آن واژه پاکیست
    برای من...
    که بی تو معنی تنهایی مطلق
    برای دستهای من...

    برای حرف های من...
    برای آنچه می گویم...
    *
    نمی دانی! نمی دانی!...
    چه می گویم...

  9. #109
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جرقّه

    حباب های ذهن من
    یکی یکی شکسته شد
    تلنگوری به من بزن
    که عشق تو جرقّه شد
    *
    جرقّه های عشق تو
    مرا به آب می دهد
    درخت خانه ام دگر
    به من شراب می دهد
    *
    بارقه های روشنت
    به من امید می دهد
    به دشت پاک سینه ام
    گل سپید می دهد
    *
    ستاره های چشم تو
    مرا به خواب می برد
    به آسمان،به اینه
    به پیچ و تاب می برد
    *
    ببین که باغ خانه ام
    پر از اقاقیا شده
    سبزه من سبز شده
    معرکه ای به پا شده
    *
    زیک طرف پرنده ای
    گرفته نامه ای به پا
    درون حوض خانه ام
    صدای گرم ماهی ها
    *
    از آن طرف که می رسد
    نام? تو به دست من
    صدای خنده می رسد
    به آسمان مست من
    *
    خم شده دست سرخ گل
    بر سر سبزه زار من
    پای نسیم می رسد
    تا سبد انار من
    *
    یاد شکوفه پر شده
    روی درخت خاطره
    از سر بید می پرد
    زمزمه های شاعره
    *
    خزیده ام به گوشه ای
    غرق تماشای دلم
    چو شاپرک به روی گل
    با پرش های دم به دم
    *
    حباب های ذهن من
    یکی یکی شکسته شد
    تلنگوری به من بزن
    که عشق تو جرقّه شد
    ...

  10. #110
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آزادی

    من که بودم؟
    که بودم؟
    جز بغضی فرو خورده
    سکوتی مبهم...
    حرفی ناگفته...
    شعری درهم...
    و آزادیم
    چه قدر کوچک بود
    چه قدر کوچک بود
    وقتی که...
    حصاری...
    تنها حصاری بیجان
    به راحتی،آسان
    آن را از من گرفت...
    و اندوهم...
    چه قدر بزرگ بود
    چه قدر بزرگ بود

    که تجربه تلخ اجبار را تحمل کرد
    و هیچ کس ندانست
    که آن زن ...
    آن زن که ...
    در حصار تنگ خانه اش
    هر شب...
    هر شب...
    برمزار آزادیش گریست
    من بودم
    ...

صفحه 11 از 29 اولیناولین ... 91011121321 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •