-
رنگ دگر
این همه سرخ و سفید
این همه آبی و سبز
این همه زردو بنفش
این همه رنگ....
که اندازۀ غمهای منست
*
و چقدر مسخره است
خنده های ته دل
شادی های شب عید
*
وچقدر تکراریست
صبح و بیدار شدن
خسته و زار شدن
*
باز هم خوردن و خواب
خواندن شعر و کتاب
*
من چقدر دلزده ام!
زینهمه فکر شتاب
*
که برو دیرت شد
گل چه می خواهد ؟آب
*
و چقدر مثل من است
آفتاب سر ظهر
سوختن با تر وخشک
عطش تشنگی و....
باز کوبیدن مشت
*
مشت بر هرچه که هست
مشت بر آب و درخت
*
مشت برباد که باد
آمد و پنجره را
مشت کوبید و شکست
*
مشت بر خاطره ها
مشت بر حرف دروغ
*
آه ! من بیزارم
از خیابان شلوغ
*
و چقدر رنگ شب است
حس تنهایی من
که چنین تاریک است
این همه راه؛ولی
راه من باریک است
*
حس تنهایی من
مثل تنهایی من
به خدا نزدیک است
*
من فقط منتظر حادثه ام
تو بیایی از در
همه چیزم را باز
بزنی رنگ دگر
...
-
مرگ
خدایا!
خالق یکتای دانا!
مهربانا!
من اینجاو....
تو آن بالای بالا!
نه دیروزو...
نه امروزو...
نه فردا....
فقط حالا
همین حالای حالا
بگیر این دست های خستۀ من
گره وا کن زپای بستۀ من
*
خدایا مرگ تنها راه چاره است
بده مرگم که قلبم پاره پاره است.
...
-
تفاوت
درون آینه یک زن
زخود پرسیدآیا من
همان بودم که اکنونم
همین اینم که آن بودم
*
بگو پس خنده هایم کو؟
کجایند که نمی بینم
*
چرا اینقدر تنهایم
که تنها تکیه گاه من
دو خط شعرو کمی گریه
واین آهی که می بینم
*
چه آمد بر سرم اینک؟
که اینسان زار و غمگینم
تمام شب نمی خوابم
فقط کابوس می بینم
چرا اینگونه دلگیرم؟
*
کجا رفت آن عروسک ها
چه شد آن خواب های من
بگو آن دختر شادی
که می خند ید، من بودم؟!!
-
ببخشا
ببخشا گر که گفتم بی وفایی
گله کردم چرا پیشم نیایی
ویا تکرار کردم که کجایی !
*
حقیقت را خدا می داندو بس
تو هم مانند من تنها و بی کس
*
دلی روشن تر از آیینه داری
تو هم عاشق
ولی مانند من دریک حصاری
....
-
پرندۀ عاشق
پرنده نیز عاشق بود
گهی می رفت
گهی می ماند
سپس در اوج تنهایی
گهی آواز غم می خواند
*
از این شاخه به آن شاخه
خودش را جستجو می کرد
و هر گلبرگ خوش رنگی
دلش را زیرورو می کرد
*
نه می خوردو نه می خوابید
نه می پیچید ، نه می تابید
نگاهش خسته بود اما...
به جایی دور می تازید
*
ومن حالا
به پشت پنجره ، تنها
برایش اشک می ریزم
و دستم را
برایش می برم بالا
و می خوانم دعا
*
اما !!
*
پرنده گفت :باید رفت
پرنده رفت
پرنده دور شد حالا
دگر اورا نمی بینم
*
پرنده خوب و صادق بود
پرنده نیز عاشق بود
...
-
برای میلادم
که امروزست
آن روزی
که پای من
به این دنیای دون واشد
واز آن روز
تا امروز
به چشمم گریه پیدا شد
*
برای روز میلادم
بکن شادم
بگو ای دوست
کجا می سازی قبرستان
*
که هرگورش
فقط اندازۀ
یک اشک من باشد !!...
-
گذشت زمان
هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان می گذرد
و زمان واژۀ محدودیت است
همچنان می گذرد....
*
و نمی آید باز
که بسازیم سلامی به لبی
که بگیریم سحررا ز شبی
*
واگر مرد کبوتر در باد
و اگربغض نشست در فریاد
*
واگر خاطره ای تنها ماند
واگر حرف غمی بر جا ماند
*
واگر سقف دلی در هم ریخت
و سکوتی هیجان را آمیخت
*
و اگرفکر حقیقت پرزد
و گناه هوسی بر سر زد
*
و اگر دست سخاوت کم شد
و اگر روح لطافت غم شد
*
یا که تشویش کلامی را برد
یا ندامت به سوالی برخورد
*
واگر عشق به ویرانه نشست
شیشۀ عمر وفایی بشکست
*
و اگر لحظۀ باران نرسید
فکر آسودگی جان نرسید
یا که خندیدی به اشکی که چکید
*
هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان میگذرد
...
-
شقایق
شقایق گفت :با خنده
نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش
حدیث دیگری دارم
*
گلی بودم به صحرایی
نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز
نشان عشق و شیدایی
*
یک از روزهایی که....
زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت
*
تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده
تنم در آتشی می سوخت
*
ز ره آمد یکی خسته
به پایش خار بنشسته
*
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود
*
نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش
افتاده بود-اما-
*
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
*
بگیرند ریشه اش را و
بسوزانند
*
شود مرهم
برای دلبرش آندم
شفا یابد
*
چنانچه با خودش می گفت
بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را
به دنبال گلش بوده
ویک دم هم نیاسوده
*
که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید
شتابان شد به سوی من
*
به آسانی مرا
با ریشه از خاکم جداکردو
به ره افتاد......
واو می رفت و....
من در دست او بودم
واو هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
*
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش
زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش
تمام ریشه ام می سوخت
*
به لب هایی که تاول داشت
گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
*
اگر گل ریشه اش سوزد
که وای من
برای دلبرم هرگز
دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست
*
خودش هم تشنه بود اما!!
نمی فهمید حالش را
*
چنان می رفت و
من در دست اوبودم
وحالامن.....
تمام هست اوبودم
*
دلم می سوخت
اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب
نسیمی در بیابان کو ؟
*
و دیگر داشت در دستش
تمام جان من می سوخت
*
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد
دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد
*
کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را
با سنگ خارایی
*
زهم بشکافت
زهم بشکافت
*
اما ! آه ! !
صدای قلب او گویی
جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را
پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود
با غم رو به رو می کرد
*
نمی دانم چه می گویم ؟!
به جای آب خونش را
به من می دادو
بر لب های او فریاد
*
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
*
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
ونام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
...
-
صبر
یک طرف لیوان آبی واژگون
یک طرف قندان و قندش سرنگون
*
ریخته واریخته هر چیزمن
مانده چای و استکان بر میز من
*
آن طر فتر هم کتابی بی نشان
آب گلدانم چکیده روی آن
*
همچنان غرقم میان فکر خود
بی تفاوت می شوم با شعر خود
*
می دوم درکوچه های بی کسی
پشت سر انبوهی از دلواپسی
*
زیر پاهایم زمین رنجیده شد
حزن تنهایی من پیچیده شد
*
رو به رویم انتظار رو پنجره
امتداد بغض های حنجره
*
فکر من در سایۀ تاریک غم
بوی تند خاطره در پیچ و خم
*
خاطراتی تلخ همچون زهر مار
لیک صبرم هست کوهی استوار
*
هر چه بادا باد،هرچه شد که شد
سر به روی میز ،می پرسم زخود
*
من چگونه صبر را دامن زدم
بر لبانم قفلی از آهن زدم
*
من چگونه صبر کردم اینچنین
صبر بر بی رحمی های این زمین
*
هر چه دیدم یا سرم آمد که هیچ
باز گفتم صبرتا پایان پیچ
*
صبر می گوید که آخر آفرین
یا تو سنگی یا زکوهی آهنین !!
...
-
مسافر
از کجا آمد ه ای ؟
که چنین نمناکی!
زیر باران بودی؟
ای خیال ابدی!
بی تو من تنهایم
تو چرا غمگینی؟
*
من اگر می گریم
ترس فردا دارم
ترس بی تو ماندن
تو چرا می گریی؟
*
ای صدای قدمت
نبض دلتنگی من
من اگر دلتنگم
تو چرا تنهایی؟
*
رو به رویم بنشین
حرف دل با من گو
من اگر خاموشم
تو چرا دلتنگی؟
*
من اگر تاریکم
مثل شب های دگر
پشت این پنجره ها
تو چرا خاموشی ؟
*
من اگر می بارم
مثل باران بهار
تو چرا نمناکی؟
*
سایه ات زد فریاد
من برای غم تو می گریم
من مسافر هستم
آمدم تا بروم
رفتنم تا ابدیت جاریست ....
...
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن