-
سوء تفاهم
تو ندانستی
چه می خواهم زتو
من نگفتم !
که بمان !
یا که برو !
من فقط می خواستم
شمعی شوم
تا بسوزم جان خود را
نزد تو
تو ولی از آتشم ترسیدی و
رفتی و
گفتی :
برو !
نه من ،نه تو
...
-
درخت
باز از بوی درخت
نفسم می گیرد
چه کسی یاد تورا
از دلم می گیرد؟
*
حک شده روی دلم
طرح زیبای درخت
حک شده روی درخت
طرح زیبای دو دل
*
به گمانم دل من
شهرۀ شهر شده
*
به گمانم دل تو
بادلم قهر شده
*
وای! این بوی درخت
بدتر از زهر شده
...
-
مسافر باران
سیلی باران به گوشم می زند
وه ! که این سیلی به گوشم آشناست
می شناسم دست خیسی را که باز
همچنان سیلی به گوشم می زند
خوب می دانم که غمگینم ولی
ریشۀ نامهربانی ها کجاست؟
*
می دوم در خاطرات کودکی
خوب می آرم بیاد
سال هایی دور بود
مادرم آمد به ایوان بهار
*
تا که باران را شنید
مادرم دستی به موهایش کشید
گفت: تو آماده باش
مهربانی زیر باران می رسد
*
مهربانی خسته است
کوله بارش را بگیر
مهربانی چای می خواهد
بریز
مهربانی غصه دارد
زودباش
دستمالی را بیار
اشک هایش را بگیر
*
سال ها می گذرد
همچنان منتظرم
تاکه باران سیلی اش را می زند
زود از جا می پرم
*
می گذارم روی میز
چای و دستمال تمیز
...
-
جمعه
کوچه های جمعه باران خورده بود
یک نفر در صبح جمعه مرده بود
*
شایداوهم عاشقی آزرده بود
یا که اندوهی فراوان خورده بود
*
چشم های جمعه خواب آلوده بود
جمعه در خمیازۀ خود خفته بود
*
جمعه خود را زیر باران شسته بود
جمعه را اندوه با خود برده بود
*
جمعه هم مانند من دل خسته بود
جمعه رازش را به گوشم گفته بود
*
کاش می شد جمعه را فریاد کرد
جمعه اما گوش هایش بسته بود
...
-
عاشقی
عاشقی روح مرا آزرده است
خنده هایم را ز پیشم برده است
*
عاشقی را می توان تحقیر کرد؟
عاشقی را می شود زنجیر کرد؟
*
عاشقی تقصیر یک پیغام نیست
صحبت از آن دانه و این دام نیست
*
عاشقی یک اتفاق ساده نیست
صحبت از دل بردن و دلداده نیست
*
عاشقی یک کلبۀویرانه نیست
صحبت از شمع وگل و پروانه نیست
*
عاشقی تصویر یک پاییز نیست
یک شب سرد و ملال انگیز نیست
*
عاشقی چیزی برای هدیه نیست
طرح دریا و غروب و گریه نیست
*
عاشقی یک نامه و نقاشی بیجان که نیست
عکس قلبی خورده تیر
قطره های خون میان آن که نیست
*
عاشقی روییدن یک غنچه در باران که نیست
هرچه می گویند این وآن که نیست
*
عاشقی تنهای تنها یک تب است
بی تو مردن در سکوت یک شب است
...
-
آزار
دوست دارم گاهی آزارت دهم
ای که آزردی مرا با رفتنت
*
ای که ترسیدی اگر عاشق شوی
عشق آرد یک بلایی بر سرت
*
رفتی و در قاب یادم همچنان
می درخشد چشم های روشنت
*
می زند آتش به شعر دفترم
یاد آن رفتار گنگ و مبهمت
*
رفتی و مانده ست بر ایوان دل
جای پاهای تو مثل شبنمی
*
رفتی ومن می نویسم باز هم
مانده برقلبم شرار ماتمی
*
این چه سود گر باز می خوانی مرا
باز می گویی پشیمانی مرا
*
من نخواهم داد هرگز پاسخت
ای که آزردی مرا بارفتنت
*
پای خود را روی قلبم می نهم
دوست دارم گاهی آزارت دهم
...
-
وصیت
بودنم را هیچ کس باور نداشت
هیچ کس کاری به کار من نداشت
*
بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ
*
او که خوابیده ست در این گور سرد
بودنش را هیچ کس باور نکرد
...
-
شبی
شبی با شعرهایم گریه کردم
دوباره از تو با دل شکوه کردم
*
زدم چنگی میان پرده هایم
پریدم از حصار نرده هایم
*
دویدم تا بیابم تکیه گاهی
بریزم اشک گرمی روی آهی
*
نگاهم سرد بود و غصه می خورد
مرا باخود به جایی دور می برد
*
دو باره آسمان بیداد می کرد
دو باره شعر من فریاد می کرد
*
من اما می دویدم تا بگریم
مگر می شد که آن شب من نگریم
*
نسیمی کاغذی را جابه جا کرد
تو گویی خش خشش من را صدا کرد
*
دویدم از پی کاغذ، دویدم
گرفتم کاغذ و جایی خزیدم
*
نشستم تای آن را باز کردم
غم هجر تورا آواز کردم
*
میان کاغذ از چیزی که خوا ندم
تنم لرزید،اشکی هم فشاندم
*
خدا می دانداما من چه دیدم
عذابی بدتر از آتش کشیدم
*
نوشته بود معشوقی به عاشق
برو! من ازتوآخر دل بریدم
...
-
شاد
می زنم کبریت بر تنهایی ام
تا بسوزد ریشۀ بی تابی ام
*
می روم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم
*
می روم تا موی خود شانه کنم
خنده را مهمان این خانه کنم
*
می روم تا پرده هارا واکنم
دوست دارم؛ دوست دارم
عشق را معنا کنم
*
شادی ام را رنگ آبی می زنم
بوسه بر طعم گلابی می زنم
*
می دوم خندان به سوی آینه
باز می خندم؛ به روی آینه
*
می زنم یک شاخه گل بر موی خود
می نشینم باز بر زانوی خود
*
می نشانم روی دستم یک کتاب
تا بخوانم باز هم یک شعر ناب
*
آری!آری! این منم این شاد و مست
دوست دارم عاشقی را هرچه هست
...
-
جستجو
کوچه ای غمگین و خسته
پنجره ها همه بسته
*
خسته بود کاج بلند
بید مجنون و چنار
گل سرخی به کنار
*
کودکی توپ بدست
آدمی عاشق ومست
*
یک نفر تنها بود
صبح از پنجره اش
غم شب پیدا بود
*
تو در آن کوچه چه دیدی ؟!
که شدی خیره به آن کاج بلند
که نشستی لب جوی
آه! بر روی لبت
خسته از دست دلت
*
به ته کوچه رسیدی
باز برگشتی وباز....
خیره بر پنجره ای
که ندارد آواز
*
رفتی و ناله کنان
قدمت خسته و زار
دست را لمس کنان
می کشیدی به درخت
پشت را تکیه کنان
می زدی بر دیوار
*
اشک هایت که چکید
غمت اندازه نداشت
زیر لب می گفتی:
من دراین کوچه
به دنبال پری می گردم
که شکسته شده از بال دلم
...
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن