«مرگ در نمي‌زند» نوشته وودي آلن
نگاهي به كتاب «مرگ در نمي‌زند» نوشته وودي آلن
زيرپا گذاشتن‌ همه چيز‌ حتي قواعد نامقدس




جام جم آنلاين: وودي آلن نويسنده، بازيگر، كارگردان و آهنگساز آمريكايي متولد 1935 نيويورك
است. در سال 1977 با فيلم «آني‌هال» موفق به كسب اسكار كارگرداني و فيلمنامه‌نويسي
شد‌. او تا پايان سال 2004، تعداد 35 فيلم ساخت كه بيشتر آنها مورد استقبال گرم منتقدان و
روشنفكران قرارگرفته است‌.

او در دهه 70 ضمن فعاليت درعرصه سينما، براي مطبوعات نيز مطالب طنز مي‌نوشت‌. مجموعه اين نوشته‌ها در 3 كتاب «تسويه‌حساب»، «بي‌بال و پر» و «عوارض جانبي» گردآوري و منتشر شده است‌. «مرگ در مي‌زند» گزيده‌اي از داستان‌ها، مقالات و نمايشنامه‌هاي طنز اين سه كتاب كه گواهي است بر قريحه سرشار و طنز خاص و منحصر به فرد آلن كه حسين يعقوبي، آن را ترجمه و نشرچشمه پنجمين چاپ اين كتاب را منتشر كرده است.

همين كه نام وودي آلن را روي جلد كتاب ببينيد، بي‌درنگ لبخند به لب‌هايتان خواهد آمد‌. عكس كمرنگ خودتان را روي شيشه ويترين كتابفروشي خواهيد ديد و متوجه مي‌شويد اين لبخند چقدر برازنده چهره شماست‌.
مجموعه داستان وودي آلن با خلق لحظات پر جنب و جوش و شلوغ كاري‌هاي گاه و بي‌گاه، موفق به نگارش صحنه‌هاي پركشش و جذابي مي‌شود و هرگاه لازم بداند صحنه‌هاي پرشتاب و مضحك به سبك فيلم‌هاي كمدي قديمي، حركات تند و زمين خوردن‌هاي مكرر را به خلق موقعيت طنزآلود ترجيح مي‌دهد‌.
براي مثال در داستان «زنده باد وارگاس، تلفن زنگ مي‌زند»، راوي كه تا چند لحظه قبل در بشكه آب داغي لميده با خبر مي‌شود كه سربازان گارد ويژه براي دستگير كردن وي در راهند:
«با شتاب از بشكه آب بيرون پريدم و با آن‌كه پايم روي قالب صابون سر خورد و باعث شد روي زمين، كله پا شوم اما خود را نباختم، برهنه و زخمي‌ و ضرب ديده اما خستگي‌ناپذير و سربلند، بر پشت اسبم پريدم و به تاخت حركت كردم‌. هنوز چند صد متري از خانه دور نشده بودم كه ياد دستگاه چاپي افتادم كه در زيرزمين خانه‌ام بود..‌. در حالي كه سربازان هر لحظه به خانه ما نزديك‌تر مي‌شدند، من تصميم گرفتم به جاي حمل دستگاه چاپ آن را نابود كنم‌. اما متاسفانه سرانجام تلاش شديد من براي انهدام چنين مدرك سنگيني، اين شد كه من داخل دستگاه چاپ كشيده شوم و يك فصل كامل از كتاب سرمايه ماركس بر پشت برهنه من چاپ شود‌. همزمان با پايان كار دستگاه چاپ مزدوران آريو وارد خانه‌ام شدند....»



هجو فرصت‌طلبي انسان‌ها

ريز شدن در زيركي، فريبكاري و فرصت‌طلبي‌هاي انسان درموقعيت‌هاي متفاوت از ويژگي‌هاي اين مجموعه داستان كوتاه است‌. راوي‌هاي داستان‌هاي آلن، به سادگي، سرعت و بدون فرصت پيش‌بيني ادامه داستان، هر لحظه خواننده را در جريان صحنه‌هاي پرهياهو و خنده‌آوري قرار مي‌دهند كه اين رويه به خوشخواني و دوري از پيچيدگي‌هاي بي‌مورد و در نتيجه جذب طيف بيشتري از مخاطبان كمك شاياني مي‌كند‌.
تجربه نويسندگي آلن براي برنامه‌هاي طنز تلويزيوني هر چند در تشخيص موقعيت‌ها و فرصت‌هاي شاد مورد علاقه عامه مردم به كمك وي مي‌آيد، اما در بعضي جاها، ما را با جملاتي غيرداستاني مواجه مي‌كند كه بيشتر به متن اجراي زنده تلويزيوني شبيه است كه نه تنها به پيشبرد داستان و عمق بخشيدن به موقعيت طنز كمكي نمي‌كند، بلكه دائما نكته‌اي را به خواننده يادآوري مي‌كند كه چندان هم خوشايند نيست: دركاربودن دست نويسنده‌اي كه درحال دست و پا زدن براي خنداندن مخاطب به هر قيمتي است و گاه اين رو بودن بيش ازحد دست آلن، موجب نقض غرض مي‌شود‌.
سرخوردگي انسان در مواجهه با صورت واژگونه واقعيت‌ها يا موقعيت‌هاي عادي و روزمره در بيشتر داستان‌هاي آلن خودنمايي مي‌كند‌. آلن در داستانگويي به هيچ وجه خود را ملزم به مراعات چارچوب خاصي نمي‌داند و براحتي از غيرممكن‌ترين و باورناپذيرترين شخصيت‌ها و موقعيت‌ها براي ادامه داستان‌هايش استفاده مي‌كند‌.
در داستان اپيزود كوگل ماس، تمام مشكلات روحي پرفسور كوگل ماس در مورد همسر جديد اوست كه در زمان آشنايي‌شان باهوش تر به نظر مي‌آمده، لاغرتر بوده و به او قول داده كه هيچ‌گاه چاق نخواهد شد‌. پرفسور حل مشكلش را در پيدا كردن عشق جديد مي‌جويد و به طرز خنده‌آوري از اتاق جادوگري سر در مي‌آورد كه مدعي است مراجعان را با وارد كردن در كمد جادويي‌اش به هر كتابي كه بخواهند، وارد مي‌كند و به اين ترتيب، پرفسور كوگل ماس با كمك جادوگر هرروز وارد كتاب مادام بواري مي‌شود و با اِما بواري ديدار مي‌كند‌.
نويسنده مجموعه داستان «مرگ در مي‌زند» در هر قالب و مضموني سعي در ريشخندكردن مضامين عامه‌پسند و ژورناليستي صرف دارد كه خود در قالب عامه‌پسندتري مثل داستان‌هاي پليسي و مقالات پرهياهو با سوژه‌هاي غيرمتعارف به مخاطب عرضه مي‌كند‌. نويسنده تيزهوش «مرگ در مي‌زند»، همان دانش‌آموز دهه40 نيويوركي است كه از همان بدو ورودش به دبستان، به خاطر ضريب هوشي بالايش به كلاس تيزهوشان فرستاده شد، اما با شورش و ارتكاب به هر اخلالگري كه عقلش به آن قد مي‌داد، والدينش را مجبور كرد اجازه بدهند در خانه و با معلم سرخانه به تحصيلاتش ادامه بدهد‌. راوي بيشتر اين داستان‌ها، شخصيت فكور، شوخ، تيزبين و سرخورده‌اي دارند كه براي تجاهل و احمق نمايي از هيچ كوششي فروگذار نمي‌كنند‌. قيافه‌اي كه بيشتر يادآور چهره مظلوم و گيج خود آلن در صحنه سينماست‌.
شايد سال‌ها همكاري وودي آلن با مطبوعات و تلويزيون و تجربه‌هاي ديگري چون كارگرداني، فيلمنامه‌نويسي و بازيگري در فيلم‌هاي متعدد كم‌فروش باعث شده وي در اين مجموعه توجه خاصي به اين واقعيت داشته باشد كه هيچ چيز در دنيا به اندازه روايت ساده، انتخاب راوي با خصوصيات نزديك به افراد متوسط با معلومات و هوش متوسط و تعريف كردن صرف و گذاشتن لب‌كلام در دست مخاطب، نمي‌تواند موفق به جذب مخاطب و بخصوص مخاطب رسانه‌هاي مكتوب باشد.
آلن در جايي نظرش را درباره خود اين‌گونه بيان مي‌كند: 2 باور غلط سال‌هاست كه درباره من بين مردم رواج دارد‌. يكي اين كه من روشنفكرم، فقط به اين دليل كه عينكي هستم و بدتر از آن اين كه هنرمندم، چون فيلم‌هايم نمي‌فروشد.
اين اظهار نظر طنزآلود و زيركانه آلن هم بسادگي و روشني اغلب داستان‌هاي اوست‌. سادگي و قدرت جذب مخاطب اعم از جماعت كتابخوان و كتاب‌نخوان مرهون شيوه‌اي است كه آلن در داستان‌هايش پيش مي‌گيرد. استفاده و توجه به نياز انسان به تفريح و خنده حتي درمواجهه با پيشامدهاي مايوس‌كننده‌. شد با طنز و طنازي؛ نشد با هجو و شوخي‌هاي گزنده‌. وي براحتي قواعدي را كه داستان‌نويسان به مثابه كتاب مقدسي به آنها پايبندند، زير پا مي‌گذارد؛ تعريف مي‌كند، حرف مي‌زند و حرف مي‌زند و حرف مي‌زند و با اين همه مي‌تواند براحتي مخاطب خاص و عام ادبيات را همچنان تا پايان كتاب به دنبال خود بكشد‌. در هر جا لازم بداند هر چيز حتي فرشته مرگ يا دراكولا را به مضحكه مي‌گيرد كه اين چيزي جداي از طنز موجود در لايه‌هاي زيرين داستان اوست‌. طنز آلن براي هر قشر مخاطب از اشارات و كنايات ريز تا شوخي‌هاي درشت و عيان، چيزي در چنته دارد‌. نه آقاي آلن! شما هم روشنفكريد هم هنرمند‌.


بهاره اله‌بخش