چهره ی زرتشت نزد حکما و عرفای اسلامی

یکی از بزرگان و پژوهشگران و حکما و عرفای اسلامی، قطب الدین اشکوری از شاگردان میرداماد است. وی دارای کتابی است به نام محبوب القلوب که شرح حال فلاسفه و حکمت بزرگان را گرد آوری و به زبان عربی نوشته شده است. از جمله ی این بزرگان زرتشت است .
در اینجا به نقل از این کتاب در باره ی زرتشت مینویسیم:

زرتشت در زمان گشتاسپ پسر لهسراپ و پدر داریوش هخامنشی پیدا شد. یاران زرتشت بر آنند که خداوند از ملکوت خود مخلوقی روحانی آفرید. چون زرتشت از مادر بزاد، خنده ای کرد که حاضران آن را دریافتند.زرتشت بزرگ شد تا به سی سالگی رسید و خداوند او را به پیامبری مبعوث کرد. زرتشت از گشتاسپ دعوت کرد تا به دین او بگرود و گشتاسپ این دعوت را پذیرفت.

دین زرتشت پرستش خداوند و کفر به شیطان و امر به معروف و نهی از منکر و پرهیز از پلیدی ها بود. کتابی بر او نازل شد که اوستا نامند. در آنجا دنیا را به دو بخش مینوی و گیتایی، یعنی روحانی و جسمانی تقسیم کرده است و میگوید آنچه در عالم است بر دو قسم است:بخشش و کنش ، یعنی تقدیر و عمل. پس از آن به موارد تکلیف می پردازد که همان حرکت انسان است. او حرکات و تکلیف انسان را به سه بخش :بینش، گوش،کنش تقسیم میکند و مقصود او :اعتقاد و قول عمل است(اندیشه ی نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک) و تکلیف با این سه چیز تمام میشود و اگر انسان در آن کوتاهی کند از دین و طاعت یزدان خارج میشود و اگر انسان بر وفق این حرکات و به موجب شریعت عمل کند به پاداشی بزرگ میرسند.

او میگوید : نور و ظلمت دو اصل متضاد هستند و همچنین یزدان و اهرمن، مبدآ موجودات عالم این دو اصل هستند و ترکیبات جهان از امیختگی این دو اصل حاصل شده است. خالق نور ظلمت خداوند تعالاست که ایجاد کننده ی آن دو میباشد و او واحدی است که شریک و ضد و مثل ندارد.

اما نیکی و بدی و دوستی و سازندگی و تباهی و پلیدی از آمیزش نور و ظلمت پیدا شده است ، و اگر این دو با هم نمی آمیختند، هستی شکل نمی پذیرفت. این دو در برابر یکدیگر مقاومت و نبرد می کنند تا آنجا که نور بر ظلمت و خیر بر شر غالب آید و خیر به عالم خود برود و شر هم به عالم خود فرو شود و راه خلاص همین است. و خداوند این دو را از روی حکمتی که که در ترکیب آنها دیده است با هم آمیخته و نور را اصل قرار داده و گفته است که وجود نور ،وجود اصل است:اما ظلمت را تابع میداند ، مانند سایه که تابع شخص است؛ زیرا سایه را موجود می پندارند، اما در حقیقت موجود نیست.

خداوند نور را ابداع کرد و تاریکی را تابع آن قرار داد، زیرا ضرورت وجود، تضات است؛ پس وجود تاریکی ضروری است و در جهان آفرینش واقع شده است اما مقصود اولی و ابتدای نیست مانند شخص که وجودش اصل است و سایه که وجودش مقصود اصلی نیست...