سقوط سبائیان و روی کار آمدن حِمیَریان
پس از مرگ اسکندر ، یکی از سرداران او در مصر دولتی تشکیل داد و اعقاب او مدتی در این منطقه حکومت می کردند. کسانی که از این خاندان به حکومت رسیدند بطالسه یا بطلیموسیان نام دارند. بطلیموسیان اندک اندک راه تجارتی را ه در اختیار سبائیان بود در دست گرفتند. به هم خوردن وضع تجارتی سبا از یک سو و پدید آمدن مشکلات داخلی از سوی دیگر موقعیت سبائیان را به خطر انداخت و در نتیجه به سال 115 ق م حکومت سبائیان به پایان رسید و مردمی که حِمیَریان نام داشتند جای آنان را گرفتند. حمیریان قومی از مردم جنوب عربستان بودند که در ظفار حکومت داشتند.این قوم ابتدا بر منطقه ی محدودی از جنوب عربستان فرمانروا بودند، لیکن بتدریج قدرت خود را گسترش دادند. دولت حِمیَری به اعتباری تقریبا امتداد حکومت سبائیان است . و به همین مناسبت بعضی مورخان حکومت حمیریان را دوره ی دوم حکومت سبائیان نامیده اند. حکومت حمیریان به دو دوره تقسیم می شود ، دوره ی نخست از سقوط سبائیان تا سال 300 پس از میلاد مسیح و دوره ی دوم تا دست اندازی حبشیان بر این منطقه .
پادشاهان دوره ی اول حمیر، در آغاز پادشاهان سبا و ذورَیدان نام داشتند،که عنوانی شامل حکومت قتبان و حمیر است. در قرن سوم میلادی پادشاهی جنگجو بنام شمر یوحاریش هر دو منطقه ی حضرموت و یمن را زیر فرمان خود درآورد و دوره ی دوم حکومت حمیریان آغاز شد.
در قرن چهارم میلادی ابو کرب اسعد خود را پادشاه دو منطقه ی طَود و تهامه یا سرزمین های بالایین و فرودین خواند. دولت حمیری که پادشاهان آن را تُبَّع خوانده اند تا آغاز قرن ششم بعد ازمیلاد (525) که جبشیان بر قلمرو آنان دست انداختند ادامه یافت .
حمیریان در آغاز تاسیس حکومت خود (مانند سبائیان ) با دست اندازی و توسعه طلبی رومیان روبه رو گشتند که بتدریج بر زمین های تحت تصرف خود می افزودند. آنان می خواستند راه بازرگانی هند و آفریقای شرقی را در دست بگیرند و نیز سرزمین بخور را که کالای تجارتی پررونقی بود از آن خود کنند.
به سال بیست و چهارم یا بیست و پنجم پیش از میلاد مسیح آلیوس گالیوس با لشکری به جنوب عربستان حمله برد و در مدت چند روز خود را به مأرب رساند و در حجاز تا وادی نجران پیش رفت ، اما بزودی بر اثر دسترسی نداشتن به آب و مشکلات دیگر برای او پیش آمد مجبور به عقب نشینی شد.
هر چند سردار رومی نتوانست بر سرزمین حمیریان حکومت کند ، اما همسایه ی دیگری که چشم بر این سرزمین داشت سر بلند کرد و آن دولت حبشه بود.
حبشیان پیاپی بر این منطقه حمله بردند و سرانجام در سال های 320-330 پس از میلاد توانستند قسمت های ساحلی یمن را تصرف کنند. در اواسط سده ی چهارم از سوی امپراتور وقت هیئتی به یمن روانه گردید و این هیئت کلیساهایی در ظفار و عدن تاسیس کرد و بدین ترتیب بر اثر این پیوستگی ها مسیحیت در جنوب عربستان نفوذ کرد و روابط امپراتوران روم با پادشاهان حبشه استوار شد. امپراتوران روم با برقراری این ارتباط می خواستند از یک سود از بازرگانی جنوب بهره برند واز سوی دیگر حمیری ها را بر ضد پادشاهان ساسانی که پیوسته با روم در حال جنگ بودند، برانگیزند. در همان حال که هیئت مسیحی مشغول ساختن کلیسا و نشر مسیحیت بود، شمار مهاجران یهودی هم که پس از ویرانی اورشلیم به جنوب عربستان پناهنده شده بودند. افزایش یافت، چنانکه در سده ی ششم میلادی ذونواس که مورخان عرب نام او را زُرعة بن تبّان نوشته اند به پادشاهی حمیریان رسید و نام خود را به یوسف برگردانید و به دین یهود گروید. بدین ترتیب در این منطقه یهودیگری درمقابل مسیحیت رواج یافت . ذونواس به آزار مسیحیان پرداخت. نوشته اند وی مسیحیان نجران را قتل عام کرد، بدین سان که گودال هایی را از آتش پرکردندو کسانی را که از دین مسیحی برنگشتند در آن گودال ها افکندند. آیات 4-8سوره مبارک بروج و قتل اصحاب اخدود ، اشارت بدین واقعه است .
دولت حبشه که مراقب اوضاع بود شخصا یا به اشارت ژوستنین امپراتور روم لشکری به چنگ وی فرستاد و ذونواس به سال 525م شکست خورد و سپس کشته شد. بدین ترتیب حکومت حمیریان بر جنوب عربستان به پایان رسید . و سراسر این منطقه به دست حبشیان افتاد. پس از چندی سرداری حبشی که نام او ابرهه بود علیه حکومت خود برخاست و دعوی استقلال کرد و حدود سی و پنج سال (535تا 570م)حاکم مطلق العنان این سرزمین بود. ابرهه به ترویج مسیحیت برخاست ، و برای آن که عرب را از زیارت مکه باز دارد،در صنعاء معبدی بزرگ ساخت. گویند مردی از بنی مالک بن کنانه بدان رفت و به آن معبد بی حرمتی کرد. ابرهه در غضب شدو سوگند خورد که کعبه را ویران خواهد کرد. پس با لشکری که فیل همراه داشت روی به مکه نهاد. لکن خشم پروردگار بر او و لشکر او فرود آمد و مرغانی سنگ ریزه ها بر سر سپاهیان او افکندند، و لشکریان ا و را تباه کردند. سال این لشکرکشی در تاریخ اسلام «عام الفیل» نام دارد و درباره آن در جای خود توضیح بیشتری داده خواهد شد.
حمیریان که از حکومت حبشیان بر سرزمین خود خشنود نبودند، از پادشاه ساسانی وقت ، انوشیروان ، یاری خواستند . انو شیروان سرداری بنام وَهرَز دیلمی رابه سال 570 م به یمن فرستاد . با رسیدن این سپاه مسروق بن ابرهه آخرین امیر این خاندان شکست خورد و فرستاده ی کسری حکومت را به دست گرفت. پس از وهرز ، فرزند او مرزبان و پس از مرزبان نوشجان و پس از وی باذان فرمانروایی یافتند.
ابن هشام می نویسد: باذان در بعثت رسول (ص) مسلمان شد و ایرانیانی هم که نزد او بودند همگی مسلمان شدند .از این پس تا ظهور اسلام جنوب عربستان دولت گسترده و وسیعی به خود ندید. اداره ی امور هر قسمت را مِخلاف نام داشت رئیسی محلی بعهده می گرفت. از میان این حکمرانان ، قبیله ی کِنده توانست سلسه ای تاسیس کند. پادشاهان کنده از مردم جنوب و از نژاد قحطانی بودند ودر ناحیه ی غربی حضرموت حکومت داشتند. نخستین پادشاه مشهور این خاندان حُجر بن عمرو است که به آکِلُ المُرار مشهور بود . حکومت پادشاهان کِنده گاهی چنان قدرت می یافت که بر منطقه های دیگر نیز دست اندازی می کردند، چنانکه نوه ی حجر که حارث نام داشت مدتی کوتاه (در پادشاهی قباد) بر حیره تسلط یافت ولی در حکومت انوشیروان از آن جا رانده شد.




اقوام و حکومتهای شمالی :
همانطور که گفتیم وضعیت محیطی و جغرافیایی جنوب ، با شمال شبه جزیره به کلی متفاوت است . و به نسبت همین اختلاف جفرافیایی در روند شکل گیری تاریخ این دو منطقه نیز اختلافات نمایان است .
حکومت نَبَطیان :
در قسمت شمالی شبه جزیره در محل تلاقی راههای بازرگانی شمال و جنوب ( سر راه شام ، مصر و بندر غزه ) حکومتی تاسیس شد که بنیان گذاران آن نَبَطیان بودند. در اینکه این قبیله اصالتا عرب بوده و یا از نژاد آرامی سرچشمه گرفته اختلاف است . مورخین جدید غالبا این قبیله را از نژاد عرب می دانند اما مورخین متقدم اسلامی این قول را رد کرده اند .علی الجمله نبطیان پس از سقوط حکومت بابل این حکومت را تشکیل دادند. و پس از تضعیف قدرت دریایی سبائیان ، حکومت نبطیان قوت گرفت . و یکی از دلایل مهم آن ، قرار گرفتن در مرکز ترانزیتی شرق به غرب و همچنین شمال به جنوب بود . مرکز این حکومت «پترا» نام داشت . پترا در زبان یونانی به معنای سنگ است . و شاید علت نامگذاری این بود که نَبَطیان خانه خود را دل کوه می کندند. اعراب نیز مرادف همین اسم را بکار می بردند و به آنجا حصن السلع می گفتند. آثار بجای مانده از این شهر هنوز در وادی موسی بر بالای جبل هارون در کشور اردن باقی است.
حکومت تَدمُر یا پالمیرا:
در قرن سوم میلادی بر اثر منازعات ساسانیان و امپراتوری روم و همچین نا امن شدن جنوب شبه جزیره توسط حبشی ها ، ترانزیت دریایی از اقیانوس هند به عربستان کاهش یافت. و در نتیجه راه تجارتی جدیدی از خشکی و در بیابان های عربستان پدید آمد و همین امر باعث از رونق افتادن شهر پترا و قوت گرفتن شهر پالمیرا گشت . پالمیرا که مرکز حکومت تدمر محسوب می شد، در 225 کیلومتری شهر دمشق کنونی قرار داشت. و یکی از مراکز مهم بازرگانی و ترانزیتی آن روزگار به حساب می آمد. علاوه بر این از موقعیت سوق الجیشی خاصی برخوردار بود که در جنگ بین ایران و روم اهمیت ویژه ای داشت .
در قرن سوم میلادی ، «اُذینه » فرمانروای تدمر کمک شایانی به امپراتوری روم کرد و توانست ایران را از شام و آسیای ضغیر عقب براند. پس از اسارت امپراتور روم «والرین» توسط ایرانیان اذینه توانست جانشین امپراتور در روم شرقی شود . و کشور عظیمی از شام تا بین النهرین و مصر را تاسیس کرد. اما پس از مرگ او اورلیانس امپراتور روم در سال 272 م به تدمر حمله کرد. و همه ی آن مناطق را ضمیمه امپراتوری روم ساخت.

دولتهای مهاجر جنوبی :
در پی تحولات مختلف در جنوب از جمله شکستن سد مأرب و حمله ی کشورهای همسایه به این سرزمین حاصلخیز ، این قسمت از عربستان از رونق کشاورزی و بازرگانی گذشته افتاد . همین امر سبب شد که قسمتی از جمعیت جنوب به مناطق دیگر مهاجرت کنند. گروهی به شمال رفتند و در مرزهای روم شرقی سکنی گزیدند. دسته ای دیگر به شمال شرقی کوچ کردند در مرزهای ایران ساکن شدند. و قبایلی نیز در امتداد راه بازرگانی جدیدی که در عربستان بوجود آمده بود به کارهای مختلف مشغول شدند.
این سه قبیله به مرور زمان توانستند سه حکومت پایدار را برای خود تشکیل دهند. که هر کدام تحت الحمایه ی یکی از قدرت های منطقه ای بودند. غسانیان در حمایت امپراتوری روم بودند و به آنها در جنگ علیه ایران و مرزبانی از مرزهای روم شرقی کمک می کردند. لخمیان در حمایت امپراتوری ایران بودند . لخمیان علاوه بر مقابله با روم ، از حمله و اغاره ی اعراب بدوی به مرزهای ایران جلوگیری می کردند. آل کِنده که در تحت حمایت حیمریان در یمن بودند.