ترکيب بدنى سالخوردگان

بهطورى که در مباحث قبلى ملاحظه شد وزن کلى بدن افراد معمولاً در بزرگسالى افزايش مىيابد که بازتاب تجمع چربى است؛ سپس بعد از ۵۰ سالگى وزن کلى بدن کاهش مىيابد که اين امر نيز بازتاب کاهش تودهٔ عضلانى بدن است، نه کاهش وزن چربي. در دورهٔ سالخوردگى و پيرى کاهش سختى و وزن استخوان و بافت عضلانى هر دو مىتواند اضافه شدن بافت چربى را بپوشاند. شواهد ديگر پيشنهاد مىکنند که اين تغييرات در ترکيب بدن پيامد غيرقابل اجتناب کهولت و پيرى است؛ براى مثال، شفارد)۱۹۷۸ ب( اطلاعات بهدست آمدهٔ پالوک، فروتا و آزانو )۱۹۷۴ و ۱۹۷۸( را در مورد افراد شرکتکننده در رشتهٔ دو و ميدانى که سن آنها بين ۴۰ تا ۷۰ سال يا بيشتر بود جمعآورى کرد. اين افراد با افزايش سن تمايلى براى افزايش وزن يا چربى بدن خود نداشتند. علاوه بر اين، سالخوردگانى که هنوز در طول هفته ۳۰ تا ۴۰ ميل )۴۸۰۰۰ تا ۶۴۰۰۰ متر( مىدويدند نشان دادند که کاهش تودهٔ عضلانى بدن آنها قابل توجه نيست.

سالتين و گريمبى )۱۹۶۸( همينطور در بين بزرگسالانى که بهطور منظم در ورزش دويدن و جهتيابى شرکت کرده بودند اثرى از بالا رفتن وزن چربى بدن پيدا نکردند، اگرچه آنها مقدارى از وزن بدن خود را بعد از سن ۴۵ سالگى از دست دادند احتمال دارد اين امر انعکاس کاهش تودهٔ عضلانى بدن باشد. هيت، هاگبرگ و احسانى )۱۹۸۱( سطوح مشابهى از درصد چربى بدن و تودهٔ عضلانى بدن را در ورزشکاران جوان و ورزشکاران پيشکسوتى که سن آنها در حدود ۵۰ تا ۷۲ سال بود ثبت کردهاند. ظاهراً، ادامه دادن تمرينهاى مقاومتى در دورهٔ بزرگسالى اثر مطلوبى بر ترکيب بدن آنها خواهد داشت؛ اگرچه هنوز سؤالات دربارهٔ دامنهٔ کاهش تودهٔ عضلانى بدن بعد از سن ۴۵ سالگى به جاى خود باقى است.

آيا سالخوردگانى که برنامههاى ورزشى را آغاز مىکنند مىتوانند تغييرات سودمندى در ترکيب بدن خود بهوجود آورند؟ تحقيقات انجام شده براى رسيدن به پاسخ اين سؤال مبهم است. بعضى از پژوهشگران تغيير کم يا هيچگونه تغييرى در مورد وزن بدن، وزن چربي، يا تودهٔ عضلانى بدن در سالخوردگانى که ورزش را شروع کرده بودند بهدست نياوردند )آدامز و ديوريس، ۱۹۷۳؛ ديوريس، ۱۹۷۰؛ پاريزکوا و آيزلت، ۱۹۶۸(. برعکس سيدني، شفارد و هاريسون )۱۹۷۷( کاهش تخمينى درصد چربى بدن و چربى زير پوست را در سالخوردگانى که به مدت ۱۴ هفته در برنامهٔ تمرين مقاومتى شرکت کرده بودند به ثبت رسانيدند. تعداد کمى از سالخوردگان در اين تحقيق به تمرينات خود براى يک سال ادامه دادند و وزن چربى بيشترى را از دست دادند، ليکن از وزن بدن آنها کاسته نشد. اين مطلب حاکى از آن است که به تودهٔ عضلانى بدن افزوده شده است. بديهى است، تحقيقات بيشترى براى روشن شدن يافتههائى که باهم تعارض دارند موردنياز است

کودکان

در کشورهاى صنعتى رواج چاقى حتى در بين کودکان بسيار زياد است و تعداد زيادى از افراد در سن بزرگسالى چاق مىشوند. چنانچه قبلاً به آن اشاره شد، چاقى از نظر پزشکى و اجتماعى چيزى ناخواسته است اين امر بهويژه در مورد کودکان صادق است. کودکان فربه به احتمال زياد بزرگسالان چاق خواهند شد که در معرض خطر بيمارى قلبي، سکته، مرض قند و فشار خون قرار مىگيرند. علاوه بر اين، کار جسمى کودکان فربه از نظر اقتصادى ضعيف است. ظرفيت انجام کار آنها پائين است؛ زيرا بدن آنها به انرژى بيشترى نياز دارد تا بتواند وزن اضافى ناشى از چربى آنها را به حرکت درآورد )وامبروا و همکاران، ۱۹۷۱؛ در پاريزکوا، ۱۹۷۷(. در طول سالهايى که کودک فربه به خودپندارى مىرسد، بايد با بازخورد منفى بزرگسالان و همسالان در مورد چاقى خود برخورد کند )آلن، ۱۹۷۳؛ دوير و ماير، ۱۹۷۳؛ استونکار دومندلسون، ۱۹۶۷). حتى کودکان ۶ ساله به نوعى نسبت به افراد چاق واکنش منفى نشان مىدهند (وادن و استونکار، ۱۹۸۵). براى مربيان مطلوب است تا در اين امر دخالت کنند و در صورت امکان بهطور مثبت بر عواملى که موجب چاقى کودک مىشود تأکيد کرده، تأثيرگذار هستند.

کاهش کالرى دريافتى

انسان مىتواند در طول زمان با استفاده از مواد و خوراکىهاى کم کالرى و افزايش ميزان فعاليت بهمنظور سوختن کالرى بيشتر يا ترکيبى از هر دو عامل از چاقى خود بکاهد. افزايش مقدار فعاليت جسمى به تنهايى اثرى تدريجى خواهد داشت؛ زيرا دويدن ملايم به مسافت تقريبى ۳۲۰۰ متر بهطور نمونه در حدود ۱۵۰ کالرى انرژى را مىسوزاند در صورتى که براى کم کردن تقريبى ۵/۰ کيلوگرم از وزن چربى فرد بايد ۳۵۰۰ کالرى مصرف کند.
براى کودکان فربه کدام روش براى کم کردن وزن بدن بهترين است؟ پرخورى در اطفال بسيار نادر است و تحقيقاتى که در مورد رابطهٔ بين کالرى خوراکىها و چاقى اطفال انجام شده است، نتوانسته رابطهٔ مثبتى بين اين دو در آنها گزارش کند (رابرتز و همکاران، ۱۹۸۸؛ روز و ماير، ۱۹۶۸؛ وابکى و همکاران، ۱۹۸۳). يا اينکه اين رابطه را در نوجوانان برقرار سازد (رولند و بليسل، ۱۹۸۶). با وجود اين کاهش ميزان فعاليت حرکتى از ويژگىهاى عمومى کودکان چاق است (بولن، رد و ماير، ۱۹۶۴؛ جانسون، بورک و ماير، ۱۹۵۶؛ رابرت و همکاران، ۱۹۸۸). براى مثال استفانيک، هيلد و ماير (۱۹۵۹) دريافتند که در بين ۱۴ پسر فربه و و ۱۴ پسر لاغر که در اردوى تابستانى شرکت کرده بودند پسران چاق کالرى کمترى از طريق مواد خوراکى بهدست آوردند؛ بهدليل آنکه آنها کمتر از پسران لاغر اندام فعاليت داشتند. کم حرکتى شايد از چاقى ناشى نمىشود، ليکن مقدمهٔ آن است ) پاريزکوا، ۱۹۷۷(.
موقعى که کودکان اضافه وزن پيدا مىکنند دچار يک دور باطل مىشوند. کودک فربه بهطور نسبى بايد تلاش بيشترى در موقع فعاليت از خود نشان دهد؛ لذا فعاليت کردن براى او کمتر لذتبخش است و از اشتياق مشارکت او کم مىشود )حتى در مواقعى که فعاليت به نوعى شامل بازى يا ورزش است(؛ در اين صورت کودک کالرى کمترى از انرژى اضافى خود را مىسوزاند و اضافه وزن به همان صورت باقى مىماند. با وجود اينکه کسى رابطه بين کالرى حاصل از خوراکى و چاقى را ثابت نکرده است، تحقيقات معاصر در مورد چاقى بر رژيمهاى غذائى پرچربى و داراى قند فراوان متمرکز شدهاند )اوسکاي، ۱۹۸۹(. شايد نوع رژيم غذائى بيشتر از تعداد کل کالرى مصرف شده مهم بود، داراى اثر بيشترى بر چاقى باشد. مىتوان از تحقيقات بيشتر در اين زمينه بهرهمند شد.