اقدامات انجام شده در زمینه فرار و کمک به فراریان
در دورههای گذشته، افراد فراری به خاطر وضعیتشان از سوی جامعه مورد سرزنش قرار میگرفتند و به آنها دشمن و قانون شکنان آسیب رسانی که نیاز به اصلاح دارند نگریسته میشد و در قرن نوزدهم، آنها را به کانون اصلاح و تربیت که مشابه زندانها بود، میفرستادند. حتی در پایان قرن 19، پس از تصویب سیستم عدالت نوجوانان، آنها به عنوان مجرم مصوب شده و به وضعیت خانوادگی آنها کمترین رسیدگی نمیشد. در اوایل و اواسط قرن بیستم، دیدگاه تاکید بر جرم و بزه در آسیب شناسی فراری ها، دیدگاهی متداول و غالب شد. نسخههای اولیه راهنمای آماری و تشخیصی انجمن روانپزشکی آمریکا " واکنش فرار" را به عنوان یا اختلال روانی منظور کرده است.
در سال 1960، با رشد خرده فرهنگ "هیبی"، تعداد فراریان نوجوان بطور چشمگیری افزایش یافت. در سال 1974 نگرانی های عمومی، منجر به تصویب قانون "جوان فراری" شد، و از این طریق بودجهای برای تاسیس مرکزی خاص نوجوانان فراری، تخصیص یافت. کم کم خطر دوسویه پیگیری افراد فراری در خیابان، آشکار شد. بدین طریق تصور عموم درباره افراد فراری تغییر رده و مسئولین دریافتند که افراد جوان فراری، متعلبق به خانوادههای بحران زده بود و از شرایط تحمل ناپذیر خانواده فرار میکنند. محققین به چندین ویژگی مشترک در محیط خانوادگی جوانانی که از آن فرار میکنند، دست یافتهاند. این ویژگی ها عبارتند از: مشکلات مالی، سو استفاده جنسی، سو مصرف مواد و الکل، سو استفاده کلامی و فیزیکی، نقش دایمی بین اعضای خانواده، احساس طرد از سوی اعضای خانواده و ...