-
یکصد و چهل
هموراه عشق، بی خبر از راه می رسد
چونان مسافری که به ناگاه می رسد
وا می نهم به اشک و به مژگان ، تدارکش
چون وقت آب و جاروی این راه می رسد
اینت زهی شکوه که نزدت کلام من
با موکب نسیم سحرگاه می رسد
با دیگران نمی نهدت دل به دامانت
چندان که دست خواهش کوتاه می رسد
میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو ، کی به کمین گاه می رسد !
هنگام وصل ماست ، به باغ بزرگ شب
وقتی که سیب نقره یی ماه ، می رسد
شاعر ! دلت به راه بیاویز و از غزل
طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن