سخن بزرگ شود چون درست باشد و راست |
|
کس ار بزرگ شد از گفتهی بزرگ، رواست |
چه جد، چه هزل، درآید به آزمایش کج |
|
هر آن سخن که نپیوست با معانی راست |
شنیدهای که به یک بیت فتنهای بنشست |
|
شنیدهای که ز یک شعر کینهای برخاست |
سخن گر از دل دانا نخاست، زیبا نیست |
|
گرش قوافی مطبوع و لفظها زیباست |
کمال هر شعر اندر کمال شاعر اوست |
|
صنیع دانا انگارهی دل داناست |
چو مرد گشت دنی، قولهای اوست دنی |
|
چو مرد والا شد، گفتههای او والاست |
سخاوت آرد گفتار شاعری که سخی است |
|
گدایی آرد اشعار شاعری که گداست |
کلام هر قوم انگارهی سرایر اوست |
|
اگر فریسهی کبر است یا شکار ریاست |
نشان سیرت شاعر ز شعر شاعر جوی |
|
که فضل گلبن، در فضل آب و خاک و هواست |
نشان خوی دقیقی و خوی فردوسی است |
|
تفاوتی که به شهنامهها ببینی راست |
جلال و رفعت گفتارهای شاهانه |
|
نشان همت فردوسی است، بیکم و کاست |
عتابهای غیورانه و شجاعتها |
|
دلیل مردی گوینده است و فخر او راست |
محاورات حکیمانه و درایتهاش |
|
گواه شاعر در عقل و رای حکمتزاست |
صریح گوید گفتارهای او کاین مرد |
|
به غیرت از امرا و به حکمت از حکماست |
کجا تواند یک تن دو گونه کردن فکر ؟ |
|
جز آنکه گویی دو روح در تنی تنهاست |
به صد نشان هنر اندیشه کرده فردوسی |
|
نعوذ بالله پیغمبر است اگر نه خداست |
درون صحنهی بازی، یکی نمایشگر |
|
اگر دو گونه نمایش دهد، بسی والاست |
یکی به صحنهی شهنامه بین که فردوسی |
|
به صد لباس مخالف به بازی آمده راست |
امیر کشور گیر است و گرد لشکر کش |
|
وزیر روشن رای است و شاعری شیداست |
مکالمات ملوک و محاوارت رجال |
|
همه قریحهی فردوسی سخن آراست |