یه روزو روزگاری یه باغبانی یه مرد مهربونی
نهالی کاشت میون باغچه ی مهربونی
میگفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری
این بوته یاسمن بمونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس تو کوچه ها میپیچید
میون کوچه باغ ها بوی خدا میپیچید
اونهایی که نداشتن ازخوبیهانشونه
دیدن که خوبی یاس باعث زشتیشونه
آدمای بی احساس پاگذاشتن روی یاس
یاس میخواست بزنه جوونه اما
سراومد بهار.
سلام شاید شعرم بیربط باشه
ولی به نظرم قشنگ بود براتون نوشتمش.