بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 از مجموع 8

موضوع: موثر ترین فرد در زندگیت؟

  1. #1
    saeidking آواتار ها
    • 1,727
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    محل تحصیل
    وجدان
    شغل , تخصص
    کارشناس امور کشاورزی
    رشته تحصیلی
    مهندسی آب و خاک
    راه های ارتباطی

    پیش فرض موثر ترین فرد در زندگیت؟

    تاثیر گذار ترین فرد توی زندگی شما چه کسی هست؟چرا؟
    اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست.(شریعتی)

    http://up.pnu-club.com/images/70ud7bp0svld9vwyherq.jpg

  2. #2
    saeidking آواتار ها
    • 1,727
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    محل تحصیل
    وجدان
    شغل , تخصص
    کارشناس امور کشاورزی
    رشته تحصیلی
    مهندسی آب و خاک
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پدر

    چون احساس میکنم,گام های نرفته ی من هست.
    اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست.(شریعتی)

    http://up.pnu-club.com/images/70ud7bp0svld9vwyherq.jpg

  3. #3
    alamatesoall آواتار ها
    • 7,384

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    روانشناسی
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مادر عزیزم چون همیشه سعی کرد واسم هم پدر باشه هم مادر و مهمتر از اون یه دوستی صمیمی

  4. #4
    ستاره ی سهیل 10 آواتار ها
    • 356

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یکی از دوستانم موثرترین فرد در زندگیم بوده و هست. هرچی دارم مدیون اونم

    البته پدر و مادرم هم هستند ولی تاثیر دوستم در زندگیم بسیار مفید بوده. در اوج ناامیدی به من انگیزه و نیروی شروع دوباره داد .

  5. #5
    saeidking آواتار ها
    • 1,727
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    محل تحصیل
    وجدان
    شغل , تخصص
    کارشناس امور کشاورزی
    رشته تحصیلی
    مهندسی آب و خاک
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    همین طور که به موثر ترین فرد توی زندگی تون نگاه میکنید,همزمان به بدترین فرد توی زندگی تون هم نگاه کنید.فاصله ای رو بین این دوتا پیدا میکنید,من اسمش رو گذاشتم شکاف زندگی
    اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست.(شریعتی)

    http://up.pnu-club.com/images/70ud7bp0svld9vwyherq.jpg

  6. #6
    adeleh 2 آواتار ها
    • 83

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeidking نمایش پست ها
    پدر

    چون احساس میکنم,گام های نرفته ی من هست.








    قدردانی


    این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این جامعه امروزی زندگی می کنیم موثر می باشد.



    یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی

    در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته

    شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح

    سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای

    پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

    رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟))

    جوان پاسخ داد: ((هیچ.))

    رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟))

    جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های

    مدرسه ام را پرداخت می کرد.))

    رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟))

    جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.))

    رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

    جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

    رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟))

    جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و

    کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.))

    رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،

    و سپس فردا صبح پیش من بیایید.))

    جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

    وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

    مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان

    نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش

    سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده،

    و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک

    بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.
    این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا
    او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود
    برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.
    بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش
    یواشکی شست.
    آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.
    صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.
    رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:
    ((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید
    و چه چیزی یاد گرفتید؟))
    جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))
    رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))
    جوان گفت:
    1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.
    2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار
    است برای اینکه یک چیزی انجام شود.
    3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.
    رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))
    می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را
    برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.
    بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.
    هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.

    یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند،
    ((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود
    بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که
    مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی،
    که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند.
    او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم،
    آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟

    شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند،
    تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه
    کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.
    برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که
    والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد.
    مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند و
    یاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند.

    لطفاً این داستان را به هر چند نفر که امکان دارد ارسال کنید...
    این ممکن است یک کسی را برای بهتر شدن تغییر دهد.







  7. #7
    • 80

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل تحصیل
    كرج
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    موثرترين فرد توي زندگيم خودم بودم چون هر وقت كه خواستم كار بزرگ و مهمي رو انجام بدم موفق شدم اون رو به خوبي انجام بدم
    و بنظر من هر كسي بتونه به توانائيهاي خودش پي ببره موثرترين فرد توي زندگيه خودشه

  8. #8
    petra_na آواتار ها
    • 523

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بنظرم همه ی افرادی که تو زندگیم با اونا سر وکار داشتم یه جوری موثرترین فرد بودن...
    نمیشه بین مامان بابا ،داداش،آجی ،یکی رو انتخاب کرد همشون برام موثرترین بودن...

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •