-
نقش وبلاگی
با این ویژگیها میتوانیم نقش وبلاگها را بهعنوان رسانه در قیاس با بقیه رسانهها در ایران بهگونهای مقولهبندی کنیم و در چارچوب فرضیههای رایج رسانهای به تحلیل آن بپردازیم.
آنچه معمولاً تئوری و فرضیه مادر برای توضیح رسانهای تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در ایران میشود فرضیه معروفیاست که بیشترین صحت خود را در پیروزی انقلاب اسلامی نشان دادهاست.
فرضیهای تحت عنوان انقلاب بزرگ و رسانه کوچک، The big revolution, The small medium. حرف کسانی که این فرضیه را مبنای تحولات بزرگ در ایران مثل انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی قرار دادهاند این است که بهرغم گستردگی تحولات در ایران، حامل این تغییرات رسانههای کوچک بودهاند.
مثلاً در مشروطه تلگراف و در انقلاب اسلامی کاست و در حاشیه آن، رسانههای کوچک دیگر مثل اعلامیهها و نظایر آن توانستند رسانه بزرگی مثل رادیو-تلویزیون ملی ایران را در آن زمان، ناکارآمد کنند.
آیا برای وبلاگ، وبلاگنویسی و بهطور عام اینترنت در قیاس با دیگر رسانهها، میشود این فرضیه را تعمیم داد؟ به نظر میآید با توجه به کم دامنهتر شدن نقش رسانههای مکتوب در برابر این رسانه، بتوان گفت تحول بزرگ در ایران، بعد از یک مرحله که در جنبش اصلاحات متکی به روزنامهها بود که روزنامهها نیز رسانه کوچک به شمار میآیند، در این مرحله جزو حاملینش، شبکههای مجازی یا رسانههای مجازی و بهطور خاص وبلاگها هستند.
در نتیجه مطرح شدن اینترنت بهطور عام و وبلاگنویسی بهطور خاص، را بهعنوان یک رسانه حامل تحول در این مرحله باید جدی گرفت.
اینترنت در همین مدت کوتاه به نظر من با نگاه رسانهای سه مرحله را پشت سر گذاشتهاست. مرحله اول مرحله بیشتر فنی بود که بیشتر بحثها حول زیرساختها و پروتکلهای اینترنتی ارتباطی قرار داشت و رسانشگران یا حاملان این مرحله تحول رسانهای بیشتر مهندسان و دانشآموختگان رشتههای فنی بودند، مرحله دوم مرحلهایاست که با همان دید مهندسی که زیرساختها و پروتکلهای ارتباطی پی گرفته میشد، شاهد ورود بحثهای نظری و فلسفی پیرامون اینترنت هستیم.
در این مرحله بیشتر نهادهای رسمی جامعه به اینترنت دسترسی پیدا کردند و در پی بازتولید وجهه خودشان در اینترنت بودند. در این مرحله شاهد ورود به بحثهای نظری و فلسفی هستیم اما با گزارههای مهندسی. همان اتفاقی که در مراحل اولیه انتقال رسانههای جدید به ایران هم رخ داد.
مثلاً وقتی که تلگراف و تلکس وارد شبکه اطلاعرسانی ما میشود، میبینیم که واژههایی مثل رمز و رمزگذاری (Code, Decoding) و امثال اینها، وارد ادبیات روزنامهنگاری در ایران میشود.
یا حتی سبکهای خبری متأثر است از این وضعیت فنی، مثل استفاده از هرم وارونه برای پیشگیری از قطع تلگراف که خبر را طبقهبندی میکرد و به تناسب اهمیتش از ابتدا تا انتهای خبر بهگونهای تنظیم میشد که هر وقت برق نباشد یا تگراف قطع شود بخشهایی از خبر را بتوان منعکس کرد و این سبکهایی خاص را در ارتباطات وارد کرد.
در مرحله دوم از اینترنت هم ما زبان فنی را حاکم بر فهم نظری و فلسفی میبینیم. مرحله سوم، با همهگیر فراگیر و مردمی شدن اینترنت هست که لایههای فکری و اجتماعی در اینترنت حضور پیدا کردند و بسیاری از پیامهای اجتماعی از طریق اینترنت انتقال یافت. میبینیم که وارد حوزه مذهبی، جلسات مذهبی و نظایر اینها هم میشود.
وبلاگ در این مرحله ظاهر میشود که پدیدهایاست که خودش هم مراحل مختلفی را پشت سر گذاشتهاست.
برای وبلاگنویسی در ایران من براساس این بررسی چهار مرحله را قائل هستم:
الف) در مرحله اول بیشتر وبلاگها مثل نسل اول اینترنت، توسط نیروهای فعال فنی ابداع میشود و بحثهای فنی را بهدنبال دارد.
ب) در مرحله دوم به تدریج وبلاگها مرحله فنی را پشت سر میگذارند و به تولید محتواهایی با مضامین فرهنگ و اجتماعی می پردازند. محتوای این وبلاگها و وبنوشتهها بیشتر حالت منولوگ دارد، غزلوارهاست و به گفته باختین تصنیف است،
ج) مرحله سوم که از مدتی پیش آغاز شده پیامها را از حالت مونولوگ خارج کرده و ساختار گفتگویی پیدا کرده، همان ساختار گفتگویی که بیشتر در فرهنگ ما اثر میگذارد.
در این مرحله همه پیامهایی که در وبلاگها تولید میشود، هم در پاسخ به یک حرف دیگر است همان که تحت عنوان تراکبک از آن یاد میشود و هم در انتظار پاسخ است چیزی که تحت عنوان کامنت از آن یاد میشود. دو ویژگی تراکبک و کامنت در واقع کمک میکند به تحمیل گفتگو بر وبنویسی.
د) مرحله چهارم مرحله جدیدیاست و ما بخصوص در حوزه اجتماعی به این وجه باید توجه کنیم، داد و ستد و گفتگوییاست که بین فضای مجازی و فضای واقعی برقرار شده، یعنی وبلاگنویسی ایرانیان وارد مرحله حقیقی و واقعی هم شده. نشستهایی که وبلاگنویسان میگذارند.
بهگونهای وارد عرصه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شدهاند. وارد بحث و چالش با کاندیداهای ریاستجمهوری میشوند، در پی تأسیس شبکههای عینی و اتحادیههای صنفی هستند و حضور در زندگی روزمره. این مرحله اگر سر بگیرد بیشک میتواند وبلاگنویسی ایرانی را وارد حضور جدیتر در عرصههای اجتماعی بکند و در حقیقت به تأثیری که فرهنگ مجازی بر فرهنگ حقیقی و واقعی دارد، شتاب دهد.
نتیجهگیری بکنم که هر رسانهای از جمله وبلاگ فرهنگ خاص خودش را بر میانگیزد. چون ما معتقد به این هستیم که بیش از تولید فرهنگ و متأسفانه بیش از آنکه به فرهنگسازی مواجه باشیم نیاز داریم که به بازتولید فرهنگ و انتقال فرهنگ بیندیشیم، در نتیجه فرهنگی که وبلاگ با این ساختار امروزی بر میانگیزد بیشتر فرهنگیاست مبتنی بر دیالوگ، پرسشگری و نقد و بیشتر حامل یک نوع فرهنگ افقیاست در برابر فرهنگ عمودی.
دوم اینکه در وبلاگ بر خلاف رسانههای دیگر مخاطب از حالت انفعالی خارج میشود و با مخاطب فعال روبهرو هستیم. سوم اینکه یکی از ویژگیهای اصلی وبلاگهای ایرانی بخصوص وبلاگهای نوشته شده در داخل ایران، این است که جایگزین پیامهای انباشته شده و پیامهای سرکوب شده هم هستند. بخصوص این نوع وبلاگنویسی در فضای اعمال محدودیت و توقیف مطبوعات سراسری بهوجود آمد.
در نتیجه میشود گفت وبلاگهای ایرانی حامل پیام مطبوعات محدود شده یا مطبوعات توقیف شده و منتشر نشده هم هستند. چهارم اینکه وبلاگی شدن فرهنگ که پدیدهای هست که پژوهشگران معتقدند در پی ظهور وبلاگ شکل میگیرد، خود از ویژگیهای امروز جامعه ماست که دامنهاست از وبلاگنویسی فراتر رفته کما اینکه زبان وبلاگها را در خارج از حوزه وبلاگی هم میتوانیم ببینیم.
وبلاگیشدن فرهنگ را اگر خواسته باشیم با زبان آکادمیک تحلیل کنیم، چیزیاست شبیه گفتمانهای رمانگونهای که باختین به آن اشاره میکند. گفتمانهای رمانگونه در حقیقت انتخاب زبان رمان حتی برای بیان مقولههای علمیاست و بخصوص زمانی که نسبت به فرهنگ رسمی فاصله گرفته میشود، به قول باختین مکالمه در حاشیهها شکل میگیرد و در نتیجه میخواهد موردی حرف بزند میخواهد با زبان طنز و شوخی و مطایبه و نظایر آنها حرف بزند.
وبلاگی شدن فرهنگ میتواند عنوان مستقلی برای تحقیقات آکادمیک باشد که چگونه وبلاگ فراتر از حوزه پیدایش و منشأ پیدایی خود، بر حوزه علم، حوزه فنآوری و بر حوزه مباحث جدی و غیر روزمره در جامعه هم اثر میگذارد. کما اینکه امروز فراتر از گروه اولی که گفتم در واکنش به تعطیلی و محدود شدن مطبوعات رشد سریعی داشتند، وبلاگهای فلسفی و علمی و نظایر اینها هستیم.
به هر صورت هم پیدایش وبلاگها و هم زبان وبلاگنویسی یک مقوله جدیدی در فرهنگ ماست که نه این منطق از زبانهای متعارف پیروی میکند و نه میشود نسبت به بیشکل بودن خودش و فرق داشتن با زبان معیار در آن بیتفاوت بود.
امیدوارم که این مقوله مورد توجه آکادمیسینهای ما در حوزههای مختلف فلسفی، اجتماعی و ارتباطی، زباشناسی و سیاسی، قرار بگیرد چون بحث وبلاگها در ایران را جدی باید گرفت. فرصت باید تلقی کرد بیش از آنکه تهدیدانگارانه خواستهباشیم با آن برخورد کنیم و بدانیم که امکان اعمال محدودیت در آن نه تنها اندک است بلکه به تدریج ناممکن خواهد بود.
«گفتم که برخیالش راه نظر ببندم
گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید»
Y@SiN
فعلا امضا نداريم.باشگاه داريم
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن