خوشه بندی ؟
پشت دریا شهریست که در آن
خوشه بندی جرم است
خبری نیست از آن مسخره بازی هایی
که فقط بر سرِ این مردم بیچاره روا می دارند
بام ها جایِ کبوترهایست
که فقط گندمِ یارانه ای از دولتشان میگرند
و جز آن ماه به ماه سهمیه ی نفت که بر جیب زنند
و در آرامشِ محض
با دلی سیر به فوّاره ی هوشِ بشری می نگرند
پشت دریا شهریست که در آن
مردُمش قبض نمی پردازند
و نمی دانند قبضِ برق و گاز و آب یعنی چه!
تورّم ، صفر حتی نیست
و کمتر هست
کسی اصلاً نمی داند تورّم چیست
پشت دریا شهریست که در آن
بانک ها از پسِ هر وام نمی گیرند سود
و نگویند که اسلامیست بانک
گرچه بانکِ من و تو
هم زِ ما سود طلب دارد و هم صفّتِ آن اسلامیست
و نزول از من و تو میگیرند
پشت دریا شهریست که در آن
هرچه بَد دیده ام اینجا ، دگر آنجا خوبیست
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاکِ غریب
نه دُبی خواهم رفت
نه سوئد یا کانادا
همچنان خواهم راند
قایقِ من موتوریست
گرچه با سهمیه ی اندکِ سوخت
ره به جایی نبرم
هرکجا هستم باشم
فقط اینجاست که نباید باشم
آسمان مالم نیست
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مالم نیست
همه شان سهمیه بندی شده اند
سهمم کو؟
چشم ها رو شستم
جور دیگر دیدم
باز هم سود نداشت
وای ، میترسم از امشب که بیاید در خواب
آن عزیزم ، سهراب
و بگوید که چرا شعر مرا دزدیدی
و چُنینش کردی ، خندیدی
بابد امشب بروم
و چمدانی را که به اندازه ی پیراهنِ تنهایی من جا دارد بر دارم
و به سمتی بروم
که گم و گور شوم
...