تولد زرتشت‌
بنا بر داستانهاي‌ ايراني‌، چند قرن‌ قبل‌ از ميلاد مسيح‌، پيامبري‌ در ايران‌ - وئجه‌ ، يعني‌ « وطن‌ آرياييها » ظهور كرده‌ بود كه‌ مردم‌ زمان‌ او را زره‌توشتره‌ (= زردشت‌ كنوني‌) مي‌ناميدند، ولي‌ يونانيان‌، چون‌ از تلفظ‌ نام‌ فارسي‌ اين‌ پيامبر عاجز بودند، ناو وي‌ را به‌ صورت‌ زور و آسترس‌ تلفظ‌ مي‌كردند. مطابق‌ روايات‌، تولد وي‌ رنگ‌ آسماني‌ داشت‌، و آن‌ چنان‌ بود كه‌ فرشته‌ي‌ نگاهبان‌ وي‌ به‌ درون‌ گياه‌ « هومه‌ » رفت‌ و، با شيره‌اي‌ كه‌ از آن‌ گرفته‌ بود، به‌ تن‌ كاهني‌ كه‌ قرباني‌ مقدس‌ مي‌كرد در آمد؛ در همين‌ زمان‌ شعاعي‌ از جلال‌ آسماني‌ به‌ سينه‌ي‌ دختري‌ فرود آمد كه‌ نسب‌ عالي‌ و شريف‌ داشت‌. آن‌ كاهن‌ دختر را تزويج‌ كرد، و دو زنداني‌ تنهاي‌ ايشان‌، يعني‌ فرشته‌ و شعاع‌، در هم‌ آميختند، و از آن‌ ميان‌ زردشت‌ به‌ وجود آمد. در همان‌ روز كه‌ متولد شد به‌ صداي‌ بلند خنديد؛ ارواح‌ پليدي‌ كه‌ بر گرد هر موجود زنده‌اي‌ جمع‌ مي‌شوند ترسناك‌ و پريشان‌ شدند و از كنار وي‌ گريختند. چون‌ سخت‌ دوستدار حكمت‌ و عدالت‌ بود، خود را از اجتماع‌ مردم‌ بيرون‌ كشيد و در تنهايي‌ كوهستاني‌ زندگي‌ مي‌كرد و خوراكش‌ پنير و ميوه‌هاي‌ زمين‌ بود. شيطان‌ خواست‌ تا وي‌ را بفريبد، ولي‌ كامياب‌ نشد. سينه‌اش‌ را به‌ ضرب‌ خنجر دريدند و اندرونه‌ي‌ وي‌ را با سرب‌ گداخته‌ پر كردند، ولي‌ زردتشت‌ لب‌ به‌ شكايت‌ نگشود و از ايمان‌ به‌ اهورامزدا، پروردگار نور و خداي‌ بزرگ‌، دست‌ بر نداشت‌. اهورمزدا بر وي‌ ظاهر شد و كتاب‌ اوستا، يا «كتاب‌ معرفت‌ حكمت‌»، را در كف‌ وي‌ گذاشت‌ و به‌ او فرمان‌ داد كه‌ مردم‌ را به‌ آن‌ بخواند و پند دهد. مدت‌ درازي‌ همه‌ او را ريشخند مي‌كردند و آزارش‌ مي‌دادند، تا اينكه‌ شاهزاده‌اي‌ ايراني‌، به‌ نام‌ ويشتاسپ‌ يا هيشتاسپ‌، سخنان‌ وي‌ را شنيد و فريفته‌ي‌ آنها شد، و وعده‌ كرد كه‌ دين‌ تازه‌ را ميان‌ مردم‌ پراكنده‌ سازد. به‌ اين‌ ترتيب‌ بود كه‌ دين‌ زردشتي‌ در جهان‌ پيدا شد. زردشت‌ خود مدت‌ دازي‌ بزيست‌، تا اينكه‌ برقي‌ از آسمان‌ بر او زد و آن‌ پيغمبر به‌ آسمان‌ صعود كرد.

نمي‌توان‌ گفت‌ كه‌ چه‌ اندازه‌ از اين‌ داستان‌ راست‌ است‌؛ ممكن‌ است‌ يوشعي‌ همانند يوشع‌ بني‌اسرائيل‌ وي‌ را كشف‌ كرده‌ باشد. يونانيان‌ معتقد بودند كه‌ وي‌ شخصيتي‌ تاريخي‌ است‌، و زمان‌ وي‌ را 5500 سال‌ قبل‌ از زمان‌ خود مي‌دانستند؛ بروسوس‌ بابلي‌ زمان‌ وي‌ را نزديك‌تر و تاريخ‌ 2000 ق‌ م‌ مي‌داند؛ اما آن‌ دسته‌ از مورخان‌ جديد كه‌ به‌ وجود او عقيده‌ دارند تاريخ‌ حيات‌ وي‌ را ميان‌ قرنهاي‌ دهم‌ و ششم‌ قبل‌ از ميلاد مي‌دانند. (اگر ثابت‌ شود كه‌ آن‌ ويشتاسپ‌ ، كه‌ سبب‌ انتشار دين‌ زرتشت‌ شده‌، پدر داريوش‌ اول‌ بوده‌ است‌، احتمال‌ صحت‌ آخرين‌ تاريخ‌ از همه‌ بيشتر مي‌شود.) در آن‌ هنگام‌ كه‌ زردشت‌ در ميان‌ اجداد پارسيها و ماديها ظهور كرد، دريافت‌ كه‌ مردم‌ جانوارن‌، زمين‌، آسمان‌، و نياكان‌ خود را مي‌پرستند؛ عناصر آن‌ دين‌ باستاني‌ و خدايان‌ آن‌، با دين‌ هندوان‌ عصر و دايي‌ اشتراك‌ فراوان‌ داشت‌. بزرگ‌ترين‌ خدايان‌، در دين‌ پيش‌ از زردشتي‌، ميترا خداوند خورشيد، و آناهيته‌، الهه‌ي‌ زمين‌ و حاصلخيزي‌، و هومه‌ گاو خدايي‌ بود كه‌ مرده‌ و دوباره‌ زنده‌ شده‌ و خون‌ خود را، همچون‌ نوشابه‌اي‌ كه‌ حيات‌ جاوداني‌ مي‌آورد، به‌ فرزندان‌ آدم‌ بخشيده‌ بود؛ پرستش‌ اين‌ خدا در نزد ايرانيان‌ قديم‌ چنان‌ بود كه‌ شيره‌ي‌ مستي‌آور «هومه‌» را مي‌نوشيدند، و آن‌ گياهي‌ بود كه‌ بر دامنه‌ي‌ كوههاي‌ ايران‌ زمين‌ مي‌روييد. زردتشت‌ را از اين‌ خدايان‌ اوليه‌ و شعائر ميخوارگي‌ ناخوش‌ آمد، و بر ضد مغان‌ يا مجوسان‌، يعني‌ كاهناني‌ كه‌ به‌ اين‌ خدايان‌ نماز مي‌گزاردند و براي‌ آنها قرباني‌ مي‌كردند، قيام‌ كرد و، با شجاعتي‌ كه‌ از شجاعت‌ معاصران‌ وي‌- عاموس‌ و اشعيا- كمتر نبود، اعلان‌ كرد كه‌ در جهان‌ جز خداي‌ يگانه‌، يعني‌ اهورمزدا، پروردگار آسمان‌ و روشني‌، خداي‌ ديگري‌ نيست‌، و خدايان‌ ديگر مظهر وي‌ و صفتي‌ از صفات‌ او هستند. شايد داريوش‌ اول‌، كه‌ مذهب‌ زردشت‌ را پذيرفت‌، چنان‌ مي‌پنداشت‌ كه‌ اين‌ دين‌ مي‌تواند الهام‌بخش‌ ملت‌ و مايه‌ي‌ تقويت‌ بنيان‌ حكومت‌ وي‌ باشد؛ به‌ همين‌ جهت‌، از همان‌ زمان‌ كه‌ به‌ تخت‌ سلطنت‌ نشست‌، به‌ جنگ‌ با كاهنان‌ مجوس‌ و بر انداختن‌ آداب‌ پرستش‌ قديم‌ پرداخت‌ و دين‌ زردشتي‌ را دين‌ رسمي‌ دولتي‌ قرار داد.

اوستا چيست‌؟
كتاب‌ مقدس‌ دين‌ زردتشتي‌ مجموعه‌اي‌ است‌ از كتابهايي‌ كه‌ ياران‌ و مريدان‌ پيغمبر گفته‌ها و دعاهاي‌ وي‌ را در آن‌ جمع‌آوري‌ كرده‌ بودند، و پيروان‌ متأخر وي‌ به‌ آن‌ نام‌ «اوستا» داده‌اند. آنكتيل‌ دوپرون‌ به‌ اين‌ نام‌ كلمه‌ي‌ « زند » را اضافه‌ كرد (سال‌ 1771) و مردم‌ باختر زمين‌ معمولاً كتاب‌ « اوستا » را به‌ نام‌ « زند اوستا » مي‌خوانند، ولي‌ بايد دانست‌ كه‌ كلمه‌ي‌ زند پيشوند است‌، و مي‌رساند كه‌ آنچه‌ پس‌ از وي‌ آمده‌ عنوان‌ ترجمه‌ و تفسير «اوستا» را دارد كه‌ كلمه‌ي‌ «اوستا» كه‌ ريشه‌ي‌ آن‌ هنوز معلوم‌ نشده‌ مانند كلمه‌ي‌ « ودا » [Veda] از ريشه‌ي‌ آريايي‌ « ويد » [Vid] ، به‌ معني‌ « دانستن‌ » مشتق‌ شده‌ باشد. ] چنان‌ كه‌ مي‌دانيم‌ «زند» و «پازند» تفسيرها و ترجمه‌هاي‌ «اوستا» است‌ و اصل‌ كتاب‌ همان‌ «اوستا» نام‌ دارد. [ آنچه‌ براي‌ خواننده‌ي‌ غير ايراني‌ اين‌ زمان‌ مايه‌ي‌ وحشت‌ مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ به‌ وي‌ گفته‌ شود مجلدات‌ بزرگي‌ از «اوستا» كه‌ بر جاي‌ مانده‌ - اگر چه‌ از «كتاب‌ مقدس‌» ما كوچك‌تر است‌- خود جزء بسيار كوچكي‌ است‌ از آنچه‌ خداوند به‌ پيامبر خود زردشت‌ وحي‌ فرستاده‌ بود. مطابق‌ روايات‌ ايراني‌، اوستاي‌ ديگري‌ (بزرگ‌تر و در بيست‌ و يك‌ جلد) وجود داشته‌ كه‌ آن‌ را « نسكها » (Nasks) مي‌ناميده‌اند، و تازه‌ خود اين‌ كتاب‌ جزء كوچكي‌ از كتاب‌ مقدس‌ اصلي‌ بوده‌ است‌. يكي‌ از نسكها سالم‌ به‌ دست‌ ما رسيده‌ كه‌ « ونديداد » نام‌ دارد، ولي‌ از باقي‌ آن‌ تكه‌هاي‌ پراكنده‌اي‌ در كتابهاي‌ ديگري‌ كه‌ بعدها نوشته‌ شده‌ موجود است‌، مانند كتابهاي‌ « دينكرت‌ » و « بندهشن‌ ». مورخان‌ عرب‌ زبان‌ بر آنند كه‌ نص‌ كامل‌ كتاب‌ مقدس‌ پارسيها بر روي‌ 000 , 12 پوست‌ گاو نوشته‌ بوده‌. بنا بر يكي‌ از روايات‌ ديني‌، ويشتاسب‌ دستور داد تا دو نسخه‌ از اين‌ كتاب‌ را نوشتند؛ يكي‌ از آن‌ دو نسخه‌، هنگامي‌ كه‌ اسكندر در قصر پرسپوليس‌ آتش‌ افكند، سوخت‌؛ نسخه‌ي‌ ديگر را يونانيان‌ فاتح‌ با خود به‌ يونان‌ بردند و آن‌ را ترجمه‌ كردند و همه‌ي‌ معلومات‌ تازه‌ي‌ خود را (مطابق‌ گفته‌ي‌ پارسيان‌ مورد اعتماد) از اين‌ ترجمه‌ به‌ دست‌ آوردند. در قرن‌ سوم‌ ميلادي‌، بلاش‌ پنجم‌، پادشاه‌ اشكاني‌، فرمان‌ داد تا آنچه‌ را از اين‌ كتاب‌ به‌ صورت‌ نوشته‌ يا در خاطره‌ها موجود است‌ جمع‌آوري‌ كنند، و از همان‌ زمان‌ كتاب‌ «اوستا» صورت‌ فعلي‌ را به‌ خود گرفت‌ و عنوان‌ قانون‌ زردشتي‌ در قرن‌ چهارم‌، و دين‌ رسمي‌ دولت‌ پارس‌ را پيدا كرد. بار ديگر، هنگامي‌ كه‌ در قرن‌ هفتم‌ ميلادي‌ سرزمين‌ پارس‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ گشوده‌ شد، باز اين‌ كتاب‌ دستخوش‌ تحولاتي‌ شد.
قسمتهايي‌ را كه‌ از اين‌ كتاب‌ باقي‌ مانده‌، مي‌توان‌ به‌ پنج‌ قسمت‌ تقسيم‌ كرد:
1- « يسنا »، مشتمل‌ بر چهل‌ و پنج‌ فصل‌، در سرودهاي‌ ديني‌ كه‌ كاهنان‌ زردشتي‌ در مراسم‌ مذهبي‌ ترنم‌ مي‌كرده‌اند، و بيست‌ و هفت‌ فصل‌ (فصلهاي‌ 28-54) به‌ نام‌ «گاتها» شامل‌ احاديث‌ پيامبر و آنچه‌ به‌ وي‌ وحي‌ شده‌، كه‌ ظاهراً به‌ صورت‌ عبارات‌ وزندار است‌.
2- « ويسپرد »، مشتمل‌ بر بيست‌ و چهار فصل‌ ديگر در شعاير و آداب‌ ديني‌.
3- « ونديداد »، مشتمل‌ بر بيست‌ و دو فصل‌ يا «فرگرد»، كه‌ از فقه‌ و اصول‌ دين‌ و قوانين‌ اخلاقي‌ زردشتي‌ بحث‌ مي‌كند، و هم‌ اكنون‌ اصول‌ شريعت‌، با كتاب‌ شرعيات‌ پارسيان‌ است‌.
4- « يشتها »، يعني‌ تسبيحات‌ غنايي‌، مشتمل‌ بر بيست‌ و يك‌ سرود در ستايش‌ فرشتگان‌، كه‌ در ضمن‌ آن‌ داستانهاي‌ تاريخي‌ و پيشگويي‌ از آخر الزمان‌ ديده‌ مي‌شود.
5- « خرده‌ اوستا »، مشتمل‌ بر نمازها و دعاهايي‌ كه‌ در اوضاع‌ و احوال‌ مختلف‌ زندگي‌ بايد خوانده‌ شود.
آنچه‌ از اين‌ كتاب‌ كهن‌ بر جاي‌ مانده‌، در نظر بيگانگان‌ و كوته‌فكران‌، همچون‌ مخلوط‌ پريشاني‌ از دعاها و سرودها و افسانه‌ها و مراسم‌ ديني‌ و قوانين‌ اخلاقي‌ جلوه‌گر مي‌شود كه‌ در جاهاي‌ مختلف‌ آن‌ كلمات‌ زيبا و طرز بيان‌ به‌ آن‌ رونق‌ خاص‌ بخشيده‌ و نماينده‌ي‌ اخلاص‌ بدون‌ شايبه‌ و بلندي‌ اخلاقي‌ و تقوايي‌ است‌ كه‌ به‌ صورت‌ غنايي‌ جلوه‌گر مي‌شود. مانند كتاب‌ « عهد قديم‌ » مسيحيان‌، تأليف‌ آن‌ شكل‌ التقاطي‌ دارد و گزيده‌ها را در آن‌ جمع‌ كرده‌اند. مرد محقق‌، كه‌ به‌ مطالعه‌ي‌ آن‌ بپردازد. در خلال‌ آن‌ خدايان‌ و حتي‌ گاهي‌ كلمات‌ و جمله‌هاي‌ كتاب‌ هندي‌ « ريگ‌ - ودا » را مي‌يابد، به‌ حدي‌ كه‌ بعضي‌ از دانشمندان‌ هندي‌ چنان‌ عقيده‌ دارند كه‌ «اوستا» وحي‌ اهورمزدا نيست‌، بلكه‌ از كتب‌ ودايي‌ اقتباس‌ شده‌، در جاهاي‌ ديگري‌ از «اوستا» فقراتي‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ ريشه‌ي‌ بابلي‌ دارد، مانند فقرات‌ مربوط‌ به‌ آفرينش‌ جهان‌ در شش‌ مرحله‌ (آسمانها، آبها، زمين‌، گياهان‌، جانوران‌، انسان‌)؛ پيدا شدن‌ همه‌ي‌ افراد آدمي‌ از يك‌ پدر و يك‌ مادر، آفرينش‌ بهشتي‌ بر روي‌ زمين‌؛ خشمگين‌ شدن‌ آفريدگار بر آفريده‌هاي‌ خود، و عزم‌ كردن‌ وي‌ بر آنكه‌ طوفاني‌ بر آنان‌ مسلط‌ سازد تا جز گروه‌ اندكي‌، همه‌ را نابود سازد. ولي‌ عناصر خالص‌ ايراني‌ كتاب‌ به‌ اندازه‌اي‌ فراوان‌ است‌ كه‌ مجموع‌ آن‌ رنگ‌ كلي‌ ايراني‌ پيدا مي‌كند، فكر اساسي‌ در آن‌ ثنويت‌ عالم‌ است‌ و اينكه‌ در جهان‌ مدت‌ دوازده‌ هزار سال‌ ميان‌ اهورمزدا و شيطان‌، به‌ نام‌ اهريمن‌، مبارزه‌ درگير بوده‌ است‌: بزرگ‌ترين‌ فضيلتها پاكي‌ و درستي‌ است‌، كه‌ به‌ آدمي‌ زندگي‌ جاوداني‌ مي‌بخشد، مردگان‌ را نبايد، مانند يونانيان‌ و يهوديان‌ پليد، به‌ گور كنند يا بسوزانند، بلكه‌ بايد آنها را به‌ حال‌ خود گذارند تا طعمه‌ي‌ سگان‌ و پرندگان‌ شكاري‌ شوند